زمیانم چوگزیدی کمرمهرتوبستم
چوبدیدم کرم توبه کرم دست گشادم
Printable View
زمیانم چوگزیدی کمرمهرتوبستم
چوبدیدم کرم توبه کرم دست گشادم
...مکن آن نوع که آزرده شوم از خویت/دست بر دل نهم و پا بکشم از کویت
گوشه ای گیرم و من بعد نیایم سویت/نکنم بار دگر یاد قد دلجویت...
(عبدالرحمن جامی)
تو خطا کاری و حق آگاه است / حیله گر, زهد نمایی بس کن
بس کن این یاوه سرایی بس کن / تا به کی خویش ستایی؟ بس کن..
نخل نوخیز گلستان جهان بسیار است/گل این باغ بسی سرو روان بسیار است
جان من,همچو تو غارتگر جان بسیار است/ترک زرین کمر موی میان بسیار است
(عبدالرحمن جامی)
تا شدم حلقه به گوش در ميخانهء عشق
هر دم آيد غمی از نو به مبارک بادم ...
مــعجزه عشــق است و قرآن مبين
جــلــوه هــاي بــاطــني در آن بـين
ناله وافغان من بشنو خدا را تا به کی /گوش بر آواز چنگ و ناله نی میکنی
(هاتف اصفهانی)
یکی را داده صد گونه نعمت
یکی را قرص جو آلوده در خون
نیکی دیدی که در نهاد بشر است
شادی وغمی که در قضا وقدر است
با چرخ مکن حواله کاندر، ره عقل
چرخ از تو هزار بار بیچاره تر است.
ترا چنان که تویی هر نظر کجا بیند
به قدر دانش خود هر کسی کند ادراک