تکیه بر تقوا و دانش در طریقت کافری ست
راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش
Printable View
تکیه بر تقوا و دانش در طریقت کافری ست
راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش
شبی رفت و کسی درمن هزاران بار ویران شد
شبی رفت و شبی رفتم زهجرانش به ویرانی.
باد باد آنکه به قصد خون ما
زلف را بشکست و پیمان نیز هم
مرد غریبه چای خورد و مهربان شد
هی رفت و آمد هدیه ای آخرسر آورد
من بچه بودم وقت بازی کردنم بود
جای عروسک پس چرا انگشتر آورد؟
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
وندران ظلمت شب آب حیاتم دادند
در نمی گیرد نیاز وناز ما با حسن دوست
خرم ان کز نازنینان بخت برخوردار داشت
ترا از کنگره ی عرش می زنند صفیر
ندانمت که درین دامگه چه افتادست
تو گــرم سخــن گفتـن و از جــام نگاهت
من مســـت چنـــانم كــــه شنفتن نتوانم
مرا وحشت سایه ها در دل است
مرا بیم همسایه ها در دل است.
تو بدری خورشید تو را بنده شدست
تابنده تو شدست تابنده شدست
زان روی که از شعاع نور رخ تو
خورشید منیر و ماه تابنده شدست