دل نیست کبوتر که چو برخاست نشیند
از گوشه بامی که پریدیم، پریدیم.
Printable View
دل نیست کبوتر که چو برخاست نشیند
از گوشه بامی که پریدیم، پریدیم.
مو که سر در بیابون شو و روز
سرشک از دیده بوارنم شو و روز
نه تب دیرم نه جایم می کند درد
همی دونم که نالونم شو و روز
ز هجر تو بي تاب و توان گشت
عاشق شد و در دام تو افتاد
درهجوم لحظه های بی کسی
گریه طوفانیم را حس نکرد
آنکه با آغاز من مانوس بود
لحظه های پایانیم را حس نکرد.
دیشب بودی تو خوابم ... گفتی که چشم به راهتم
برای دیدن تو ، ثانیه می شمارم
ای اوج یک ترانه.... رویای بی بهانه
برای تو میمیرم ؛ میخوامت عاشقانه
میخوام بگم دوستت دارم
می نهم پا بر شعاع خاک سردی از خودم
تا بپا خیزد پریشان گرد زردی از خودم.
مرا درد نا سوته درمون چه حاصل
مرا مرگ ناسوته گریون چه حاصل
لحظه پوسیدنم را هیچکس باور نکرد
روی دستم مانده است آشفته گردی از خودم.
من اگر خارم و گر گل چمن آرایی هست
که از آن دست که او می کشدم می رویم
مرا اسب سپیدی بود روزی
شهادت را امیدی بود روزی