افسوس که عمر در بطالت بگذشت / با بار گنه بدون طاعت بگذشت
فردا که به صحنه ی مجازات روم / گویند که هنگام ندامت بگذشت
Printable View
افسوس که عمر در بطالت بگذشت / با بار گنه بدون طاعت بگذشت
فردا که به صحنه ی مجازات روم / گویند که هنگام ندامت بگذشت
تو را بس منتظر ماندم
اوتاندو لحظه لر مندن
نیست بر لوح دلم جز الف قامت یار / چکنم حرف دگر یاد نداد استادم
الا یا ایها الساقی ادر کاساً و ناولها
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها
ازخواب گل سرخ بگیرید سراغم:72:
زان پیش که مرگ آید و نالید زداغم.
من نگويم كه به درد دل من گوش كنيدبهتر انست كه اين قصه فراموش كنيد
عاشقان را بگذاريد بنالند همهمصلحت نيست كه اين زمزمه خاموش کنید
در ره منزل لیلی که خطرهاست در آن
شرط اول قدم آن است که مجنون باشی
یک بار دیگر از تپش عشق خیره ماند
باران گرفت و نغمه موزون لطف او
یک صفحه از کتاب صفا را دوباره خواند
از آن زمان بهار دلم جور دیگریست
تشنه لبان را به لب آمد نفس
ای شه خوبان تو به فریاد رس
سلامی که دریا به ساحل فرستد
سلامی که یک دل به یک دل فرستد.