یه چی براتون تعریف میکنم، فقط نگین داره لاف میزنه ها
اینو ممد، بچه محلمونه، همی دیشب برامون تعریف کرد. میگفت:
با ننه ام تو هواپیما بودیم، میخواستیم ننمو ببرم امریکا، داشتیم از بالای اقیانوس آرام و جزیره هاوایی و اینا رد میشدیم
یهو دیدم هواپیما با صورت داره میره وسط اقیانوس، همه مسافرا ته چان کرده بودن، ننه ام گفت ممد داریم سقوط میکنیم، گفتم ننه نترس مو اینجام
یهو خلبان اعلام کرد تو مثلث برمودا گیر افتادیم، آقا! ملت همه شروع کردن به دعا و صلوات...
خلبانه اعلام کرد برای اینکه هواپیما سبک بشه، تِمام چمدونا رو بریزید تو آب
تمام چمدونا رو ریختن تو آب، گفت بازم هواپیما سنگینه، تمام وسایل شخصیتون رو هم بریزید تو آب
خلاصه همه وسایلمونو دادیم به این مهماندارا همشونو ریختن تو آب
لامصب برمودا مگه ول میکرد... هواپیما هی ایجوری ایجوری تکون میخورد و هی ایکار... ایکار میکرد.
هی خِلِبان بِکش... برمودا بِکش... خِلِبان بِکش... برمودا بِکش
خلبان اومد گفت 75کیلو دیگه اضافه وزن داریم. کسی میتونه بپره تو آب بقیه نجات پیدا کنن
گفتمش په کوکا بچه آبودان اینجا باشه و هواپیما سقوط کنه؟ مگه مو میذارم
بلند شدم عینک ریبنمو دادم به ننه ام، گفتم ننه اینو بگیر، اگه مو مردم به بچه های محل نشون بده که عینکم ریبنم اصل بود. بگو lb اش لیبلی نبودا، حک شده‌ان
آقا مو بلند شدم رفتم دم در هواپیما، ملت ریختن رو سرم، تمام لباسامو تیکه پاره کردن گفتن میخایم برای تبرک. یه فضای روحانی ای شده بود. همه شروع کردن "ممد نبودی" خوندن... بچه ها اومدن امضا گرفتن.... خلبان خودش اومد بام عکس گرفت... چندتا زید توپ هم اومدن شماره دادن گفتن بعدا بهمون زنگ بزن...
خلبان گفت وایسا تاچتر نجات برات بیارم. گفتم په چتر نجات چیه؟ میخِی آبرومونو ببری؟ په تو آب پریدنم چتر نجات میخاد؟!! میخِی بچه های محل مخسره ام کنن؟!!
خلاصه... آقا سر شیرجه زدم وسط برمودا. لامصب نه که مثلثی بود تِمام کِتفام میخورد به گوشه هاش داغونم میکرد. دیگه هرجوری بود با دست شنو از تو مثلث برمودا اومدم بیرون.
یهو دیدم 150 تا کوسه و نهنگ اومدن طرفم. محاصره ام کِرده بودن، دهناشونو باز کِردن، نه ایطور ها .... ایطــــــــــــــــــــور ی.
آقا یکیشون اومد حمله کنه برای پام، با زانو گذاشتم وسط شکمش، یکی دیگه اومد حمله کنه... اونم با کله بافتم تو دُماغش. وسط اقیانوس ولو شد، خونش تمام آبو قرمز کرد. سومی اومد حمله کنه، یهو دیدم یکیشون داد زد دست نگه دارید... مو اینو میشناسم ... این ممده
گفتم وووووی په تو مونو از کجا میشناسی؟ گفت مو بچه بودم یه بار تو ساحل آبودان تور گیر کرده بودم، تو اومدی مو نو نجات دادی. حالا نوبت موئه تو رو نجاتت بدم
خلاصه موئه سوار کرد رو کولش، اوردم تا اقیانوس هند. بهش گفتم دمت گرم از اینجا به بعدشو خودوم بلدم
گفت بذار برسونمت. گفتم نه کوکام، دمت گرم، نوکرتم، دیگه راهی نیست خودوم شنا میکنم میرم. اومدم تا خلیج فارس، از اونجام اومدم تا بهمنشیر. بعدش هم یه تاکسی دربست گرفتم تا خونمون
