در دنیای عاشق هایی از جنس بازی با کلمات
اعتراف می کنم !
عاشقی نمی دانم . . .
Printable View
در دنیای عاشق هایی از جنس بازی با کلمات
اعتراف می کنم !
عاشقی نمی دانم . . .
گفتی :
دوستت دارم!
و من به خیابان رفتم.
فضای اتاق برای پرواز کافی نبود . . .
وقتی می خواهمت و نیستی
اتفاق خاصی نمی افتد!
فقط من
ذره ذره
ایوب می شوم . . .
یکی بود
.
.
.
.
هنوزم هست
.
.
.
.
.
و همیشه به یادته !
بگو نبارد برف !
این همه سپید ننشیند بر زمین . .
حالا که رد پای ما
کنار هم جفت نمی شود . . . !
برگشتنت همانقدر محال است
که خیال می کردم
رفتنت . . .
سنگ ها شاید!
اما گنجشک ها هیچ وقت مفت نبوده اند. . .
قلبشان همیشه می زند . . . !
پاییز
فصل رسیدن انارهای سرخ است.
و انار چه دل خونی دارد
از رسیدن . . .
خوشحالم که ساعت ها را جلو کشیده اند!
حالا یک ساعت کمتر از همیشه نیستی . . .
جا گذاشته ام دلی !
هر که یافت
مژدگانی اش تمام زندگی ام . . .