آيندهي خلاقيت و خلاقيت آينده
آيندهي خلاقيت و خلاقيت آينده
نویسنده: جورج لند - بت جارمن
مترجم: حسن قاسم زاده
انگيزه خلاق
فرد خلاق نه تنها به عوامل غير منطقي خود ارج مينهد, بلكه آن را به عنوان نويد بخشترين منبع خلاقيت در تفكر خود گرامي ميدارد. فرد خلاق هم بدويتر و هم با فرهنگتر, هم مخربتر و هم سازندهتر, هم ديوانهتر و هم عاقلتر, از فرد عادي است. پس نتيجه ميگيريم كه محيط خلاق محيطي است كه اين دوگانگي را از طريق بيان و تحرك آزادانه, فقدان ترس از مخالفت و تضاد, تمايل به گسستن از سنتها, روحيهاي بازيگرا, و همچنين تعهد به كار و هدف در مقياس عظيم تشويق كند.
فرنك بارون, استاد دانشگاه كاليفرنيا در بركلي
وقتي از موكلين خود سوال ميكنيم كه آيا خود را خلاق تلقي ميكنند يا نه, غالباً قاطعانه جواب منفي ميدهند. اغلب افراد واقعاً اعتقاد دارند كه خلاق نيستند. آنها اجازه ميدهند بزرگترين ثروت آنها به علت پيامهايي كه از خانواده, دوستان و مدارس, كليسا, يا در محل كار به آنها داده شده ناشكفته باقي بماند. شما نه تنها به عنوان بخشي از ويژگي طبيعي, وارث نعمت خلاقيت هستيد بلكه داراي حق بهرهجويي از ثمرات مشاركت خلاق در جهاني خلاق و پوياييد.
منظور ما از خلاقيت به وجود آوردن چيزي بديع و منحصر بفرد است.
در سنت ديرپاي دوران دوم, غالب مردم در فرهنگهاي غربي وارث نظام اعتقادياي هستند مبني بر اين كه «خالق» در خارج از وجود آنهاست. اين اعتقاد منجر به عدم پذيرش اين حقيقت است كه آنها ذاتاً خلاقند. در بهترين شكل نتيجه امر اعتقاد به اين باور است كه فقط تعداد محدودي داراي توانايي خلاقيت ميباشند و نيز اين كه عده بسيار كمي براي در دست گرفتن سر نخ زندگي خود و شكل دادن آن به صورتي استثنايي توانمند شدهاند.
بدين ترتيب وقتي به اشكال ساختاري سازمانهايمان بنگريم, روشن ميگردد كه با چه عمقي اين نظام اعتقادي را پذيرفتهايم: طبعاً شخصي كه, در رأس قرار دارد, داراي اختيار, قدرت و نفوذ بيشتري است. به هر حال, افرادي كه در رأس امورند ايدههاي بهتري داشته و خلاقترند. اينها افرادي مسئول هستند و براي آن كه كارها را به ثمر برسانند توانمند گرديدهاند. هر چه به افرادي كه در نمودار سازماني در مرتبه پايينتري قرار دارند بنگريم ملاحظه ميكنيم كه اين افراد كم قدرتتر و كم اهميتتر ميشوند. آنها بر اين باورند كه توده مردمي كه در قاعده هرم قرار دارند فرصت كمي براي آن كه خود را مسئول, توانمند, يا خلاق تلقي كنند دارند. در حقيقت, صحيحتر و دقيقتر است كه بگوييم با آنها كه مانند مهرههاي دون پايه رفتار ميشود, غالباً خود را دون پايه تلقي ميكنند, و در بسياري موارد مانند افراد دون پايه عمل ميكنند.
اين باورها در تضاد مستقيم با آن چه امروز مورد نياز است قرار دارد. چنانكه «رولا مي» گفته است, «ما در زماني زندگي ميكنيم كه عصري در حال نزع است ولي عصر جديد هنوز متولد نشده است» آن چه بشدت مورد نياز است افراد خلاقي است كه نميخواهند در دنيا به شكل امروزيش زندگي كنند بلكه ميخواهند جهاني متفاوت و بهتر خلق كنند.
«تام ملون» در شركت «نورت امريكن تولاند داي» اين دنياي جديد را با فلسفه خود خلق كرده است: «بين خلاقيت و عنوان شغلي رابطهاي وجود ندارد ... كسي كه تكهاي فولادي را برداشته و از آن قطعهاي ميسازد كه ضخامت آن يك چهارم ضخامت موي سر انسان است فوقالعاده خلاق است» ملون معتقد است كه كارگران به اندازه مديران اجرايي خلاقند, «فقط خلاقيت آنها شكل متفاوتي دارد»
پذيرش خلاقيت منحصر به فردتان اولين گام اساسي در زندگي كردن بر پايه جهانبيني خلاق است. پنج اصل ديگر خلاقيت, شما را قادر خواهد نمود توانايي خود را براي آن كه خلاقيت منحصر بفرد خود را با آغوش باز بپذيريد تجربه كنيد.