-
تقدیم به یاس نبی(ص)
http://pnu-club.com/imported/2010/05/365.jpg
سيد حميد برقعي از شاعران برجسته استان قم در وصف بزرگ بانوي جهان اسلام، حضرت فاطمه زهرا(س) زیبا سروده است :
شنيده ميشود از آسمان صدايي كه ...
كشيده شعر مرا باز هم به جايي كه ...
نبوده هيچكسي جز خدا، خدايي كه ...
نوشت نام تو را، نام آشنايي كه ...
پس از نوشتن آن آسمان تبسم كرد
و از شنيدنش افلاك دست و پا گم كرد
نوشت فاطمه، شاعر زبانش الكن شد
نوشت فاطمه، هفت آسمان مزين شد
نوشت فاطمه، تكليف نور روشن شد
دليل خلق زمين و زمان معين شد
نوشت فاطمه يعني خدا غزل گفته است
غزل ـ قصيده نابي كه در ازل گفته است
نوشت فاطمه تعريف ديگري دارد
ز درك خاك مقام فراتري دارد
خوشا به حال پيمبر! چه مادري دارد!
درون خانه بهشت معطري دارد
پدر هميشه كنارت حضور گرمي داشت
براي وصف تو از عرش واژه بر ميداشت
چراكه روي زمين واژه وزيني نيست
و شأن وصف تو اوصاف اينچنيني نيست
و جاي صحبت اين شاعر زميني نيست
و شعر گفتن ما غير شرمگيني نيست
خدا فراتر از اين واژهها كشيده تو را
گمان كنم كه تو را، اصلاً آفريده تو را
كه گرد چادر تو آسمان طواف كند
و زير سايه آن كعبه اعتكاف كند
ملك ببيند و آنگاه اعتراف كند
كه اين شكوه جهان را پر از عفاف كند
كتاب زندگيات را مرور بايد كرد
مرور كوثر و تطهير و نور بايد كرد
در آن زمان كه دل از روزگار دلخور بود
و وصف مردمش الهاكم التكاثر بود
درون خانه تو نان فقر آجر بود
شبيه شعب ابيطالب از خدا پر بود
بهشت عالم بالا برايت آماده است
حصير خانه مولا به پايت افتاده است
به حكم عش بنا شد در آسمان علي
علي از آن تو باشد تو هم از آن علي
چه عاشقانه همه عمر مهربان علي!
به نان خشك علي ساختي، به نان علي
از آسمان نگاهت ستاره ميخواهم
اگر اجازه دهي با اشاره ميخواهم
به ياد آن دل از شهر خسته بنويسم
كنار شعر دو ركعت نشسته بنويسم
شكسته آمدهام تا شكسته بنويسم
و پيش چشم تو با دست بسته بنويسم
به شعر از نفس افتاده جان تازه بده
و مادري كن و اين بار هم اجازه بده
به افتخار بگوييم از تبار توايم
هنوز هم كه هنوز است بيقرار توايم
اگرچه ما همه در حسرت مزار توايم
كنار حضرت معصومه در كنار توايم
فضاي سينه پر از عشق بيكرانه توست
«كرم نما و فرود آ كه خانه، خانه توست»
-
کنار بقیع
http://pnu-club.com/imported/2010/05/418.jpg
دل غـریــب مـــن از گــردش زمـــانــه گرفت بـه یــاد غربــت زهــرا شبــی بـهانه گرفتشبــانــه بــغـــض گلـــوگــیر مـن کـنار بقیع شکست و دیده ز دل اشکِ دانه دانه گرفتز پـشـت پــنــجــره هــا دیـدگــان پـر اَشکم سراغ مدفـن پـنـهـــان و بــی نشانه گرفتنــشـان شـعـلــه و دود و نـــوای زهــــرا راتـوان هـنــوز ز دیــوار و بـــام خـــانــه گرفتمصیبتی است علی را که پیش چشمانشعــدو امـیــد دلــش را بـــه تــــازیـانه گرفتچـه گـفـت فـاطـمـه کـان گونـه بـا تأثر و غم علــی مــراسم تـــدفـیــن او شبـانه گرفتفـــراق فـاطــــمــه را بــوتــراب بـــــاور کردشبی کــه چوبــه تــابـوت را به شانه گرفت
سیّدفضل اللّه قدسی
شکوری - گروه دین و اندیشه تبیان
-
بلبل زخمی
http://pnu-club.com/imported/2010/05/993.jpg
قصــد داری بــروی و بـــدنــم مــی لــــرزد
مــادر آیــنـه هـا بـــی تــو تنم می لرزد
گر چه سخت است ولی خوب تماشایم کن
بـه خــدا بــازوی خیبـر شکنم می لرزد
بـلبــل زخمـی باغـم تـو بگو علت چیست؟
چــه شده غـنـچـه نــاز چمنم می لرزد
از همــان روز کــه از کـوچـه غـم برگشتی
تا بدین ساعت غربت،حسنم می لرزد
آن قـدر لــرزه بـــه انــدام علـــی افـــتـاده
گوئیــا بر تــن مــن پیـرهنـم مـی لرزد
تا بــه امـــروز نـــدیــدنــد بلــرزد کــوهـی
کوه بودم ولی امــروز تنــم مــی لرزد
سید محمد جوادی
گروه دین و اندیشه تبیان