با درود .
شناخت اقوام ايراني كه در ايران مي زيسته اند يكي از پايه هاي شناسايي و تحقيق در تاريخ ايران است كه بدون دريافتن آن ، سخت مي توان باقي تاريخ ايران زمين را به خوبي فهميد .
قوم ماد را در زير بررسي مي كنيم :
Printable View
با درود .
شناخت اقوام ايراني كه در ايران مي زيسته اند يكي از پايه هاي شناسايي و تحقيق در تاريخ ايران است كه بدون دريافتن آن ، سخت مي توان باقي تاريخ ايران زمين را به خوبي فهميد .
قوم ماد را در زير بررسي مي كنيم :
احتمالا در سده دهم و حتا نهم پ.م هیچ تفاوتی میان مادها و پارسیان وجود نداشته است. آنها در کنار هم در بخشهای شمالی زاگرس و جنوبی البرز میزیستند. به گمان میرسد که مادها بسیار بزرگتر بودند. شاید پارسیان یک قبیله از ده ها قبیلهای بودند که به کل آنها مادها میگفتند. در الواح آشوری با واژه پارس زودتر از ماد مواجه میشویم. آنهم در کنار دریای ارومیه در همسایگی پادشاهی اورارتو که میان سالهای 1000 تا 800 پ.م قدرتی مهم در سرزمین میان دریاچه ارومیه و دریاچه وان بود (ایران از آغاز تا اسلام _ رومن گیرشمن). آشکار نیست که چرا پارسیان در آنجا ماندگار نشدند. شاید دلیلش فشار اورارتوها و یا مادها بود. به هر شکل پارسیان با دستاوردها و تجربیات زیادی از این منطقه رفتند. هنر و صنعت اورارتوها تاثیر زیادی روی پارسیان نهاد. آنها مسیر زاگرس را به سمت جنوب پیش گرفته و سرزمین نوینی برگزیدند. میهن نوی آنها جایی نبود جز پارسوماش که امروز در شمال شرقی خوزستان (مسجد سلیمان) و چهارمحال بختیاری است. درست در همسایگی ایلام که به دلیل بهره گیری از بهترین زمینها برای کشاورزی چشم طمعی به همسایه نداشت. در این زمان به مدت بیش از یک سده، پارسها خراجگزار پادشاهی ایلام بودند و همین باعث شد تا از آسیبهای آن دوران دور بمانند. از سرزمین ماد در کتیبههای عصر هخامنشی با عنوان مادا، در آثار تاریخنگاران غربی مِدی و مِدیا و در سنگ نوشتههای آشور آمادای یاد شده است. این سرزمین دربر گیرنده بخش غربی فلات ایران بود. سرزمین آذربایجان کنونی در شمال غربی ایران را با نام ماد کوچک میشناختند و ری، حوزه شمال غربی کویر مرکزی، همدان و کرمانشاه و کردستان امروزی را با نام ماد بزرگ.
دولت همبسته مادهاپایه گذاری دولت بزرگ ماد را باید یکی از مهمترین رویدادها در تاریخ ایران به شمار آورد. رویدادی که موجب شد تا «نخستین دولت متمرکز آریاییهای ایران» شکل بگیرد. بر بنیاد آنچه استوره میگوید آریاییها از ابتدای زندگی خویش پادشاهی داشتهاند و نام آنها و همه حوادث و ویژگیهای دوران آنها به خوبی در استوره ملی ایرانیان درج شده است. ولی به راستی نمیدانیم که از نظر زمانی و مکانی این پادشاهی کی و کجا بوده است. از سوی دیگر همچنانکه دیدیم 1000 سال پیش از آریاییها پادشاهی ایلام را در ایران داشتیم که افتخارات بزرگی نیز از خود بجای گذاشت. ولی هنوز هیچ مدرک پذیرفتنی که ایلامیها را آریایی بشناساند وجود ندارد. بنابراین منطقی است که دولت ماد را سرآغاز دولت همبسته آریاییها در ایران بدانیم. دولتی که نه تنها کشور و مردمش را از یورشهای وحشیانه اقوام سامی نگه داشت، بلکه رویای همبستگی آریاییهای ایرانی را محقق گرداند. هیچ شکی نیست که اگر مادها را از تاریخ حذف کنیم، هخامنشیان هم وجود نخواهند داشت. چراکه هخامنشیان به جایی رسیدند که مادها بخش بزرگی از مسیر آنرا طی کرده بوده و سپس مشعل را به دست برادران پارسی خود سپرده بودند.
جنگهای آشور با اورارتو در سده هشتم پ.م برای مادها اهمیت بسیاری داشت، چراکه آنها را برای مدتی از تجاوز آشوریها ایمن نگاه داشت. مادها میدانستند مادامی که آشور بر اسب قدرت سوار است، ماد یک خراجگزار برجای میماند. پس فرصت خوبی بود که در این فاصله، اتحادیه نیرومندی را تشکیل دهند تا بتوانند در برابر آشوریها مقاومت کنند. در این هنگام بزرگان قبایل ماد به رهبری بزرگمردی به نام دیاکو همبسته شده و نخستین دولت خویش را در همسایگی شرقی آشور به پایتختی هگمتانه (هامگماتانا به زبان پارسی باستان، آگمادانا به ایلامی، آگاماتانا به بابلی و اکباتانا به یونانی. همدان امروزی) پدید آورده و پایههای نخستین پادشاهی آریایی در ایران را بنیان نهادند.بر اساس آنچه هرودوت _که یگانه سند تاریخی از مادهاست_ میگوید، دیوسس در میانه سده هشتم به سبب عدالت و درستکاری و شایستگی که داشت به عنوان رییس جمهور قبایل همبسته ماد برگزیده شد. او برای نیرومند شدن، با دولت مانا که قلمرویش میان مادها و اورارتو و آشور محاصره بود، هم پیمان شد تا بتواند با دولت نوپای خویش در برابر تجاوزات آشوریان بایستد.
در این سالها، ماد همسایه جنوبی خود را نمیدید. مادها هرگز با ایلامیان بر ضد دشمن مشترک، یعنی آشور همپیمان نشدند. بدین شکل، همزمان ماد و ایلام مستقل از هم با آشور میجنگیدند.در سال 714 پ.م در حالیکه آشور مشغول نبرد با اورارتو بود، مادها موقعیت را مناسب دیده و به سرزمینهایی که زیر قدرت آشور بود حمله کردند. بیدرنگ سارگون دوم به رویارویی با مادها شتافت و چندین آبادی را در کرمانشاه کنونی ویران کرد. ولی از متن نوشتههایش چنین بر میآید که نتوانسته پیروز شود چرا که با عصبانیت میگوید:«مادهای نیرومند مثل راهزنان به کوهها و بیابانها روی آور شدند»!به نظر میرسد پادشاه آشور در یکی از نبردها به دست ایرانیان کشته شده باشد. پسرش سناخریب (كه با ایلام میجنگید)، چنان از مادها ترسیده بود که به اندیشه تلافی نیفتاد و خشم خدایان از پدرش را توجیهی برای این امر قرارداد. او حتا شهر تازه ساخته شدهای را که پدرش در شمال نینوا به عنوان پایتخت ساخته بود را به دلیل نزدیکی با کشور ماد رها کرده و بار دیگر نینوا را پایتخت آشور قرار داد. بر اساس تاریخ هرودوت، دیاکو 53 سال فرمانروایی کرد. به گمان میرسد که او بیشترین بخش از این زمان را جهت همبسته کردن قبایل پراکنده ماد سپری کرده باشد.
پس از او یکی از افراد خاندانش به نام فَرهوَرتیش در حدود سال 695 پ.م به فرمانروایی ماد رسید. از او چیز زیادی نمیدانیم. نشانهها حکایت از آن دارد که او بر بخش وسیعی از ایران مرکزی حکومت داشته است. در سالهای نخست سده 7 پ.م نوعی آرامش و ثبات برقرار بود که در سایه آن دولت همبسته ماد توانست حاکمیت خویش را در منطقه تثبیت کند و قبایل گوشه کنار را به فرمانبرداری بکشاند و به سوی تکامل پیش رود.بنا به نوشته هرودوت فرهورتیش 22 سال ریاست کرد و همه قبایل ایرانی از جمله قبایل پارس را فرمانبردار خود ساخت و آنگاه وارد جنگ با دولت آشور شد، ولی در جنگ با آشوریها شکست خورد و کشته شد و بخش بزرگی از سپاهیانش در جنگ با آشوریها نابود شدند. شگفتا که در اسناد آشوری از فرهورتیش و جنگ و قتل او خبری نیست و چیرگی او بر پارس نیز با رویدادهای تاریخی هماهنگ نیست. زیرا پارس در حدود 600 پ.م به فرمانبرداری ماد درآمد. در زمان فرهورتیش، قبایل پارس همپیمان و زیر پشتیبانی ایلام بودند
پادشاهی ماددر حدود سال 673 پ.م ایجاد پادشاهی موروثی ماد به دست خَشتَریته رخ داد. خشتریته در تاریخ هرودوت وجود ندارد. ولی ما باید سالنامههای آشوری که همزمان با مادها نوشته شدهاند را بر هرودوت که 200 سال پس از آن به نوشتن تاریخ پرداخته، ترجیح بدهیم. بر اساس این اسناد، تاریخ پادشاهی ماد با خشتریته آغاز میشود. و پیش از آن بیننده نوعی جمهوری بدوی هستیم که در آن رئیس دولت با آرای بزرگان قبایل مادی برگزیده میشود. سخن از «پادشاهی ماد» از این زمان در اسناد آشوری به میان میآید و نشان میدهد که آشوریها کشور ماد را به رسمیت شناختهاند. در این میان خشتریته نیم سده فرصت یافت تا پایههای کشور را استوارتر سازد.خشتریته گویا در سال 625 پ.م درگذشت و پادشاهی به فرزندش هوَخشَتره رسید. در منابع یونانی هوَخشَتره را با نام کیاکسار میشناسند. او بزرگترین و تواناترین پادشاه ماد شناخته شده است. هوخشتره نیز ناچار بود راه پدرانش برای مبارزه با آشور را دنبال کند. مدتی پیش از هوخشتره، سکاها بر سرزمین ماناها مسلط شده و شروع به دست اندازی به قلمرو ماد کرده بودند. پادشاه ماد به اجبار تن به صلح داده و بخشهای غربی سرزمین ماد را به آنها بخشید. کاوشهای باستانشناسی در سقز، هنری را نشان میدهد که آنرا هنر سکایی مینامند. میتوان گفت نام سقز هم برگرفته از سکاها است. این هنر تاثیر زیادی بر روی هنر مادها گذاشت. هوخشتره سالها برای آموزش نیرویی حرفهای و مجهز تلاش کرد و سرانجام ارتشی نوین و پیشرفته را سازماندهی کرد که در جهان آن روزگار، نیرومندترین ارتش به شمار میرفت. یک سواره نظام قدرتمند، در کنار پیاده نظام مجهز به شمشیر و کمان. بدین ترتیب مادها پس از کاسیها و آشوریها سومین قومی بودند که به شکل حرفهای از سواره نظام بهره گرفتند.
هوخشتره نخستین پادشاهی است که همه آریاییها را زیر یک پرچم درآورد و ایران را به عنوان یک قدرت در خور توجه مطرح ساخت. او پس از فراهم آوردن مقدمات، به سلطه 28 ساله سکاها پایان داده و سرزمین مانا را نیز تصرف کرد. و سپس دیگر قبایل ایرانی را به فرمانبرداری خود در آورد. از این زمان بود که برای همیشه سرزمین میانِ رود ارس و هگمتانه و دور تا دور دریاچه ارومیه در اختیار مردم مادی قرار گرفت و حتا دیگر آریاییها مانند سکاها و کیمریها هم توان نفوذ نیافتند. هوخشتره سپس به پارس یورش برد و فرمانروایان پارس که خود را شاه میخواندند، را هم به فرمانبرداری خود در آورد (تاریخ ماد _ دیاكونوف).با روی کار آمدن سین شاریشکون پس از آشوربانیپال، بابل به استقلال رسید و نبوپولاسر شاه بابل مذاکراتی را با هوخشتره انجام داد و پیمان دوستی میان ماد و بابل بسته شد. تا برای چندمین بار بابلیها و آریاییها همبسته شوند. پیشتر آشور هرگز اجازه نداده بود تا رقیبانش فرصت ساماندهی نظامی خود را داشته باشند. رقیبان آشور همواره از نظر نظامی چه در بعد نظم و انضباط و تاکتیک و چه در بعد امکانات و تجهیزات، کمبود داشتند و به پای آنها نمیرسیدند. کاسیها نخستین سواره نظام را در تاریخ داشتند. میتانیها به ارابههای خود مینازیدند و بس. ایلام در دوران طلایی خود ارتشی منظم و حرفهای و کلاسیک _بدون بهره گیری از سواره نظام و تجهیزات جنگی_ برپا کرد. آشوریها در زمان آشورنصیرپال _سده نهم پ.م_ ارتشی منظم دربر گیرنده سواره نظام برپا کردند ولی ارتش آنان به مراتب ترسناکتر از ارتشهای دیگر بود.
وارون ایران که اقوام گوناگون آریایی و ایلامی کاری به کار هم نداشتند، در میانرودان یا قدرت در دستان قوم شما بود و یا قوم شما به بردگی گرفته میشد. این فرهنگ سامیها بود. موقعیت جغرافیایی هم چنین اقتضا میکرد که میانرودان همبسته و یکپارچه باشد. و دلیلش رودخانههای آن سرزمین است. امکان نداشت که بابل در جنوب و نینوا در شمال مستقل باشند. بنابراین شاه آشور چارهای جز جنگ با بابل برای بر انداختن نبوپولاسر نداشت. جنگ نهایی آغاز شد. جنگی که همگان سدهها منتظر آن بودند. جنگی که چشم امید آریاییهای فلات ایران و سامیهای میانرودان به آن بود تا شاید از شر آشوریها رها شوند. در این جنگ که در سال 613 پ.م در گرفت، آشور شکست خورد.همزمان با شکست آشور از بابل، هوخشتره از کوههای زاگرس گذشته و آبادیهای آشور را یک به یک تسخیر کرد. و در پایان، شهر آشور پایتخت کهن و شهر حیثیتی آشوریان را نیز فتح کرد. آنگاه برای حمله به پایتخت، یعنی نینوا آماده شد. ولی ناگهان حادثهای سبب نجات نینوا گردید. به هوخشتره خبر رسید که قومی از سکاها از قفقاز گذشته، به شمال ماد آمدهاند. پادشاه ماد نیز ناگزیر نینوا را رها کرده و به سرزمین خود بازگشت.
بابل از سویی به شدت از مادها هراس داشت. ارتش نیرومند مادها از همه نظر از سپاهیان بابلی قدرتمندتر بود. ولی همچنانکه گفتیم مادها حالت تهاجمی نداشتند. و شاه بابل این را میدانست. پس پیمان بزرگ میان هگمتانه و بابل بسته شد. تضمین این پیمان، اروسی آمیتیس نوه هوخشتره با بختنصر دوم ولیعهد بابل بود. شاهزاده خانم ایرانی همان کسی است که بختنصر پس از به شاهی رسیدن، برای کاستن از دلتنگی شهبانو به میهن خوش آب و هوا و سرسبزش، دستور به ساختن باغهای معلق بابل داد. اثری شگفت انگیز که هنوز بحثهای بسیاری زیادی درباره چگونگی ساختش وجود دارد و از دوران باستان آنرا یکی از شگفتیهای هفتگانه میدانستند (ایران از آغاز تا اسلام _ رومن گیرشمن).هوخشتره همزمان با نبوپولاسر پادشاه بابل، از کنارههای دجله و فرات به سمت نینوا حرکت کرد. سپاه آنها بدون برخورد با مقاومتی در خور توجه، تا پای دیوارهای نینوا پیش رفت. پایداری نینوا مدت زیادی به درازا نکشید و سرانجام، نینوا در سال 612 پ.م سرنگون شد.