توجه ! این یک نسخه آرشیو شده می باشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمی کنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : تو که پیشم هستی...........
demah
07-02-2014, 09:22 AM
کـــــاش میـشد بی آنکه کسی بـداند یکی به روزهـــــــــای هفته اضافه کنیم برای باهــــــم بودن (http://shabhayetanhayi.ir)…
http://pnu-club.com/imported/2014/07/33.jpg (http://shabhayetanhayi.ir/wp-content/uploads/loveshabhayetanhayi.ir_.jpg) تـــ♥ــو که پیشم هستی همه چیــــز تند تـــــــــر میشود ضربان قلبـــــ♥ـــم تندتر می زند (http://shabhayetanhayi.ir) … عقربه های ساعت تنــــــــدتــــــر می دوند … از کسـی شنیده ام … درون ساعت که آبـــــــ برود از کـار می افتد یا دست کم عقربه هایش آرام تــــــــر حرکت میکنند! امروز ساعتم را شسته ام ! و پهن کرده ام روی بـند ! اینبار که بیـــــــــــایی هرگـــــــــز زمان رفتنـــــت نمی رسد…برگرفته از سایت شبهای تنهایی
simin71
07-02-2014, 06:02 PM
تا که تو هستی پیشم ، چه جای بی قراری ست ؟
با بودنت کنارم ، غم از دلم فراری ست
بنیاد عمر ما را ، با عشق هم سرشتند
پیوند میان ما هم ، تا وقت جان سپاری ست
از باده ی وصالت ، مستم ، همیشه من مست
عشق تو دررگ من ، چون خون سرخ جاری ست
در بزم وصل تو من ، تا صبح باده خوردم
چون جام می لب توست ، هنگام می گساری ست
خوش باد با تو بودن ، هر شب تا دم صبح
بوسه زهم ربودن ، این رسم کامکاری ست
باکم از آن نباشد ، چون در خزان عمرم
با بودن تو ای گل ، پاییز هم بهاری ست
دانی چرا که زاهد ، منع ات نماید از می ؟
چون شورو حال مستی ، آغاز هوشیاری ست
سینا که دل به تو بست ، از غیرتو بگسست
هرگز مکن تو باور، غیر تواش نگاری ست
simin71
07-02-2014, 06:03 PM
در خاطری که ” تویـــی ” دیگران فراموشند ،
بگذار در گوشت بگویم
” میـــخواهــمــــــــت ” …
این خلاصه ی ،
تمام حرفای عاشقــــانه دنـــیاست …!!!
simin71
07-02-2014, 06:05 PM
تــــــــــو"
همه یک طرف
تو یک طرف !
آن ها مرا
تنها به روزمرگی های زیبا می رسانند !
اما "تــــــــــو"
مرا به همه ی هستی ام باز می گردانی !!
simin71
07-02-2014, 06:05 PM
تــــــــــو"
همه یک طرف
تو یک طرف !
آن ها مرا
تنها به روزمرگی های زیبا می رسانند !
اما "تــــــــــو"
مرا به همه ی هستی ام باز می گردانی !!
simin71
07-02-2014, 06:06 PM
رویای با تو بودن را نمی توان نوشت نمی توان گفت و حتی نمیتوان سرود
با تو بودن قصه شیرینی است به وسعت تلخی تنهایی
و داشتن تو فانوسی به روشنایی هر چه تاریکی در نداشتند
و...و من همچون غربت زدای در اغوش بی کران دریای بی کسی
به انتظار ساحل نگاهت می نشینم و می مانم تا ابد
وتا وقتی که شبنم زلال احساست زنگار غم را از وجودم بشوید
بانوی دریای من...
کاش قلب وسعت می گرفت شمع با پروانه الفت می گرفت
کاش توی جاده های زندگی خنده هم از گریه سبقت می گرفت.
نسرین بلا
07-02-2014, 06:23 PM
روزهای سختی رو میگذرونم تو ک نیستی همه چیز تنگ میشود
نفسم
دنیایم
دلم
Powered by vBulletin™ Version 4.2.2 Copyright © 2025 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.