Isooda
05-16-2014, 01:48 PM
جغرافيا و صنعت توريسم
جغرافيای کاربردی توریستی
حدود قلمرو جغرافيای توریستی
کانون ها و قطب های عمدهٔ توریستی و اثرات آن
جایگاه توریسم در جغرافيای انسانی
عوامل محيطی و جغرافيای توریستی
اهميت روزافزون صنعت توريسم موجب آن شده است که نظر محققين علوم مختلف انسانى- اجتماعى را به خود جلب کند. از اين جهت هر يک از آنها به طريقى سعى دارند تا با بينش هاى علمى خود صنعت توريسم را تعريف نموده و رهنمودهای مناسبى را جهت رشد و توسعه آن ارائه نمايند.
دانش جغرافيا نيز توريسم را در چارچوب کلى جغرافياى انسانى- اجتماعى مورد بررسى قرار مى دهد و در اين رابطه محيطهاى طبيعى و انسانى و جاذبه هاى آن از جمله عواملى محسوب می شوند که مورد ارزيابى قرار گرفته و هر يک به طور نسبى نقش خود را در توسعه و رونق اين صنعت ايفاء م ىنمايند. هر يک از توا نها و جاذبه هاى زيست محيطى که با نقش فراغتى انسان در رابطه هستند به توريسم اَشکال متفاوتى می بخشند و موجب تنوع فعاليتهاى فراغتى و چشم اندازهاى گوناگون توريستى مى گردند. شرايط اقتصادى و بينش فرهنگي، اجتماعى مردم نيز با توجه به تسهيلات، امکانات و تأسيسات جهانگردى موجود، زمينه هاى لازم را براى گذراندن اوقات فراغت آنها به وجود مى آورد، به طورى که هر يک از گروههاى انسانى در جوامع مختلف شيوه هاى متفاوتى از گذراندن اوقات فراغت را چه به صورت انفرادى و گروهى و يا در شکل سازمان يافته بر می گزينند.
انجام فعاليت هاى توريستى که مشاغل گوناگون را هم به دنبال دارد در هر کشورى به عنوان بخشى از فعاليت هاى اقتصادى و در کنار بخش صنعت و کشاورزى موجب رونق و پيشرفت اجتماعى - اقتصادى آنان می گردد. وجود امکانات خدماتى- توريستى نه تنها براى هر کشورى زمان فراغت گرو ههاى سنى مختلف را به ويژه در فصل تعطيلات پُر مى کند، بلکه با ايجاد نشاط و سلامت جسمى و روحى منجر به بروز خلاقيت ها و شکوفائى استعدادها و تجديد قواى فکرى مردم به ويژه جوامع شهرنشين نيز مى گردد.
جغرافياى کاربردى توريستى (1)
جغرافياى توريستى شاخه اى از جغرافياى انسانى است. براى دستيابى به تعريفى جامع از جغرافياى توريستى ابتدا لازم است از جغرافياى انسانى تعريف نمود تا به مفاهيم و اصول آن پى برد. با درک و فهم آنچه که در تعريف جغرافياى انسانى مطرح می گردد، به راحتى مى توان تعريف جغرافياى توريستى يا جهانگردى را استنباط و توجيه نمود. و به جنبهٔ کاربردى آن پى برد.
بانى جغرافياى انسانى می گويد جغرافيا علم مشاهده است، چرا که (Paul vidal de la Blache) پل ويدال دولابلاش خواندن کتاب جغرافيا شناخت لازم را در جهت تعيين رابطهٔ انسان با محيط به دست نمى دهد، بلکه جغرافيدان بايد پياده راه بپيمايد و جاذبه هاى طبيعى و مناظر جغرافيائى را به چشم خود ببيند و روابط پديده ها را در قلمرو کار خويش دريابد. چه مطالعهٔ جدا از هم پديده ها بی آنکه ارتباط و بالاخره اثر متقابل آنها نسبت به هم سنجيده شود، کار علمى نخواهد بود و بى گمان علميّت موضوع در تبيين و تشريح اين رابطه است نه رؤيت و جمع آورى داده ها، و از مطالعهٔ همين روابط مى توان به قانون عمومى رسيد، بنابراين به نظر ويدال ”علمى نيست مگر آنکه تعميم و کليّت داشته باشد“ وجغرافيدان وظيفه دارد در مقياس سياره اى در جهت کشف اينکه چگونه قوانين فيزيکى حاکم بر قسمت هاى مختلف کرهٔزمين باهم ترکيب و تغيير مى يابند، گام بردارد.
ژاکلين بوژوگارنيه methodes et Perspectives, Paris :J.Beaujeu - Garnier – Lageographieدر کتاب ”جغرافيا، روش ها و چشم اندازها“ مى گويد، سرآغاز کار جغرافيائى ”مشاهدهٔ اعمال عينى ثبت شده در روى کرهٔ زمين است“ شکل ناهمواریهاى طبيعي، رويش گياهي، مناظر زيباى روستائى همراه با شکل مزارع و دهکده های توريستي، چشمه هاى آب معدني، سيماى شهرى با شبکه توزيع بازرگاني، مالي، بانکي، يادمان هاى تاريخي، کليساها، مساجد، تئاترها، کاخهاى سلطنتى و موز ها و بالاخره پارکهاى حفاظت شده و مناطق پيرامونى شهرها که بر اثر موج رفت و آمدهاى روزانه مردم قابل رؤيت است، جزء اعمال انعکاس يافته بر روى زمين است که جغرافيدان آن را زير نظر دارد. (فريد، يداله، سير انديشه در قلمرو جغرافياى انساني، دانشگاه تبريز، ١٣۶۶، ص ۴۴
(E.de Martonne) امانوئل دمارتن از شاگردان ويدال است، به نظر وى جغرافيا علم شکل يافته اى است که تعريف آن چندان ساده نيست، همين قدر بايد دانست که حضور و اجتماع پنج اصل زير در قلمرو جغرافيا بيان کنندهٔ ويژگیهای اين دانش است.
1- گسترش و همه جاگيرى پديده هاى جغرافيائى
2- تکامل پديده ها
3- نظم پديده ها در مجموعه سيارهٔ زمين
4- روابط پديده ها
5- علت توسعهٔ پديده ها
نگاه او در جغرافيا به آثار و نشانه هائى است که از انسان بر روى زمين مانده و نقش بسته (Jean Brunhes) ژان برون است، ژان برون عقيده داشت، قبل از مطالعهٔ جوامع انساني، توجه به آثار ساخته شده توسط انسان در روى زمين ضرورى است. به عبارت ديگر ژان برون به تبيين مورفولوژى انسانى آن قسمت از سيارهٔ زمين مى پرداخت که در اشتغال مداوم انسان بود و عمل او به ساخت مناظر گوناگون جغرافيائى منتهى مى شد.
آلبرت دمانژن(1) در تعريف جغرافيائى انسانى می گويد:
جغرافياى انسانى مطالعه روابط گروه انسانها با محيط جغرافيائى آنها است. دِمانژن براى اينکه جهت مطالعات خود در جغرافياى انسانى مرز و قلمرو معينى بيابد بررسى مسائل چهارگانه اى را که به طور وضوح از روابط جوامع انسانى با محيط هاى طبيعى و جغرافيائى نتيجه مى شود لازم مى شمارد.
(١) Em Edition. Paris ٢Albert Demangeon: Problemes de la geographie humanie ٣٤- ٢٥PP .١٩٤٣
v مطالعه روابط بين گروه انسان ها و مناطق بزرگ طبيعى در جهت بهره گيرى انسان ها از منابعى که طبيعت در اختيار آنها گذاشته است. با ايجاد چنين رابطه اى است که نوع معيشت آنان تعيين می شود. بديهى است که در مناطق وسيع طبيعى مانند مناطق سرد، معتدل، خشک و کوهستانى با گياهان و حيوانات اهل خاص اين مناطق از نوع معيشت هاى گوناگون به نام نوع معيشت مبتنى بر شکار و صيد ماهي، ميوه چيني، رمه گردانى و چادرنشينى مى توان سخن گفت.
v انتفاع منظمى که جوامع انسانى در جريان زمان و به مقتضاء مکان از منابع طبيعى کرده و مصرف آن را از مراحل کاملاً ابتدائى يعنى از شکل ميوه چيني، شکار، صيد ماهي، کشاورزى و دامپروى به شکل بسيار پيچيدهٔ آنيعنى صنعت، بازرگاني، مبادلات، حمل و نقل و توريسم رسانده در حقيقت تکامل است که در صحنهٔ تمدن هاى مختلف کُرهٔ زمين از تمدن هاى سفيد گرفته (اروپاى غربي) تا تمدن زرد (چين) به وقوع پيوسته است، بنابراين به نظر دمانژن در تکامل اشکال تمدن ها تأثيرات محيط به مراتب کمتر از خلاقيت قطعى و اساسى انسانها اثر گذاشته است.
v توزيع و پراکندگى انسانها بر روى زمين به مقتضاء شرايط طبيعى و وجود منابعى است که در اختيار انسان ها قرار می گيرد و از آنها بهره بردارى مى شود. در اين بحث از علل گسترش، شماره، تراکم حرکات و مهاجرت انسان ها گفتگو مى شود.
v آخرين مسأله در جغرافياى انسانى دمانژن مطالعه در تأسيسات ايجاد شده بر روى زمين است که بحث در شکل اشغال زمين از فرم بسيار ساده آن گرفته تا وضع کاملاً پيچيده کنونى را دربر مى گيرد و به ديگر سخن از ساخت خانه و روش شروع و به ايجاد شهرها و دولتها منتهى مى شود.(2)
(2). فريد، يداله، سير انديشه در قلمرو جغرافياى انساني، پيشين، ص ۶٧
ماهيت جغرافيا را دو قطب انسان و طبيعت و روابط متقابل دو تشکيل می دهد اين دو قطب عبارتند از: انسان و محيط.
در جغرافيا به قطب انسان به صورت مشخصه کلى و فعاليت هاى گروه هاى انسانى نگريسته مى شود و هر محور فعاليت گروه هاى انساني، يک عنصر انسانى به حساب مى آيد (فعاليت هاى اقتصادي، تعليم و تربيت خدمات، سياست، دفاع و ...). اين عناصر هر کدام موضوع يک شاخه علمى محض در علوم انسانى هستند ولى با يکديگر داراى ارتباط متقابل بوده و کلاً يک سيستم را مى سازند و از ترکيب آنها پديده هاى انسانى بروز مى کند.
قطب محيط نيز داراى عناصر مختلفى شامل اقليم، خاک، حيات، آب، توپوگرافي، فضاى اجتماعى و زيستى است که هر کدام موضوع يک شاخه علمى محض در علوم طبيعى می باشد ولى کشف قوانين و ارتباط متقابل و تحليل سيستمى پديده هاى ترکيبى برعهده جغرافيا مى باشد و جغرافيا است که قوانين کلى حاکم بر ساخت سيستمی سياره زمين را هم در کليت و هم در بخش هائى از آن کشف مى نمايد.(3)
(3). حافظ نيا، محمدرضا، طرح ايجاد مؤسسه جغرافيائى جمهورى اسلامى ايران، رشد آموزش جغرافيا، شماره ٢٢. سازمان پژوهش و برنامه ريزى آموزشي، وزارت آموزش و پرورش، ١٣۶٩، ص ۶٠
هر ناحيه يا محيط جغرافيائى همان طور که از آثار انسانى برخوردار است از اثرات محيط طبيعى نيز بهره مند مى گردد. در مطالعات جغرافيائي، نقش اصلى و وظيفه مهم کشف رابطه علت و معلول بين جوامع انسانى و اوضاع طبيعى است، بنابراين در سيماى هر منطقه عوامل مختلف در تنوع حيات و پيدايش اشکال گوناگون آن دخالت دارند. پيدايش و تنوع در حيات انساني، گياهي، جانورى نتيجه مستقيم عوامل طبيعى مانند آب و هوا، پستى و بلندي، نوع خاک، آبهاى روان، سواحل و نظاير آن می باشد که در تحقيق و بررسی هاى جغرافيائى همه اين عواملی کجا و توأم در ايجاد و توسعه پديده هاى حيات در روى زمين اثر مى گذارند و يک نظم مشخصى را از جهت انسانى و اقتصادى منطبق با عوامل طبيعى به وجود مى آورند.
جغرافياى کاربردى توريستى (2)
وقتى در مسائل جغرافيائى تحقيق و بررسى مى گردد، هماهنگى يا همبستگي، ناهماهنگى يا تضاد در پديده هاى طبيعى و انسانى تنها در محيط هاى جغرافيائى مورد توجه است. زيرا اگر عوارض و پديده هاى طبيعى يا انسانى به طور موزون و هماهنگ در زمين گسترش می يافت ديگر علم جغرافيا معنى و مفهومى نداشت، بنابراين ناهماهنگیها و تضاد عوامل گوناگون در سطح زمين مانند ريزش هاى جوي، دما، پراکندگى نامساوى جماعات انساني، تنوع در کشاورزي، حرکت هاى توريستي، جاذبه هاى گوناگون طبيعي، تضاد در توليد، توزيع و مصرف از محلى به محل ديگر اساس و پايه علم جغرافيا را تشکيل می دهند. دو قطب انسان و طبيعت باعث تغييرات و دگرگونیهاى دائمى محيطهاى طبيعى و چهره هاى فرهنگى است فرسايش آب هاى روان، عمل باد، ريز شهاى جوي، فرسايش يخچالي، آلودگى محيط زيست به تدريج چهره زمين را تغيير داده و سيماى تاز هاى به آن مى بخشد از طرف ديگر بعضى عوامل مخرب چون زلزله و آتشفشان، گردبادها به شدت در نواحى جغرافيائى عمل کرده و تغييراتى را در آن به وجود می آورد.
انسان نيز با فعاليتهاى مستمر خود مانند ايجاد و توسعه شهرها، احداث شبک ههاى ارتباطي، بريدن درختان جنگلها، استفاده بى رويه از سواحل درياها و چشم اندازهاى طبيعى و صدها موارد ديگر در تغييرات و ناپايدارى محيط جغرافيائی نقش بارزى را ايفاء می نمايد، اين تغييرات را می توان در همه نقاط سطح کُره زمين مشاهده نمود، از بيابان هاى خالى از سکنه گرفته تا مناسب ترين مناطق مسکوني، چون سواحل درياها، جلگه ها، خليج ها و درياچه ها، از مناطق کوهستانی تا سرزمينهاى قطبى همه جا آثار طبيعت و انسان را به وضوع مى توان ديد. براى نمونه از آثار سازنده يا مخرب که انسان و طبيعت در آن نقش اساسى دارند سواحل درياها و خليجها را مى توان نام برد.
سواحل درياها و خليجها تحت تأثير شديدترين عوامل دوگانه جغرافيا (انسان و محيط) در معرض تخريب و آلودگى قرار دارند. طبيعت به صورت طوفان هاى دريائى و گردبادها با امواجى که توليد می کند خسارات زيادى به تأسيسات بندرى وارد مى آورد و رسوبات آب هاى روان و ازدياد املاح در آبهاى جارى نيز حيات بيولوژيکى را برهم زده و در مجموع سيماى سواحل درياها و خليجها را تغيير می دهد. در قطب انسان نيز آلودگى سواحل و خليج ها نتيجه اعمال ناآگاهانه او است، افزايش جمعيت، توسعه شهرنشيني، گذران اوقات فراغت و استفاده بیش از حد و ناعادلانه از رودخانه ها، سواحل درياها و خليج ها و درياچه ها، مناطق ييلاقي، تکامل صنايع و ازدياد آنها در نتيجه بالا رفتن توليد، گسترش شبکه هاى حمل و نقل، توليد نفت در فلات قارّه و بالاخره فاضلاب ها و مواد زائد صنعتى روز به روز بر آلودگى و تغيير چهره زمين مى افزايد.
تعريف ديگرى از جغرافيا که امروزه مقبوليت عامه دارد و در برگيرندهٔ همه خصيصه هاى فضائى و مکانى عصر حاضر است، عبارت است از رابطه انسان و طبيعت با تأثيرپذيرى از عواملى چون نيروهاى خارجى (اقتصاد سياسي)، نيروهاى داخلي، شامل عوامل طبيعى مثبت و منفي، عوامل انسانى (ساختار اجتماعي، اقتصاد توسعه، مديريت، نيروى انساني، تکنولوژي) و ايدئولوژى (ساختار نظام حکومتي). شکل گيرى چشم اندازهاى مختلف جغرافيائى در هر کشورى دقيقاً در ارتباط با ميزان عملکرد اين نيروها و رابطه نسبى بين آنها است. با اين تعريف، جغرافيا نقش کاربردى به خود مى گيرد و تمامى گرايش هاى آن چه در شاخه طبيعى و چه در شاخه انسانى کاربردى است.
تعريف فوق، بيان مفهوم جغرافيا از ديدگاه نگارنده است.
ü در جغرافياى کاربردى، جغرافيدان با مسائلى که عملاً مطرح است روبه رو مى شود، او نه تنها وضع موجود را بررسى مى کند بلکه جغرافيائى آينده را نيز در نظام خاصى ارائه مى دهد، اصولاً آينده نگرى وظيفهٔ مهم جغرافياى کاربردى است.(1)
PWN. .j. Wise "An Applied Geography in Great Briain" Probiems of Applied geography Michael.(1).
٣٠- ٢٩. PP.١٩٦٤
ü جغرافياى کاربردى برخورد عملى با مشکلات و مسائل ويژه است. (برايان بري)
ü جغرافياى کاربردي، حل مسائل عملى در قلمرو جغرافيا است.
Progress in Applied Geography" Geograpical Review. vol. ".John W Frazien and Bart J.Epstein. (2) ٦٩
P.١٩٧٧, ٣No ٣٥١
ü جغرافياى کاربردي، کاربرد عملى تحقيقات جغرافيائى در برآورد نيازهاى ملي، اجتماعي، اقتصادي، نظامي، فرهنگي، توريستى و مهمتر از همه در برنامه ريزى ناحيه اى و فيزيکى است.(3)
(٣) .٩-٨ ., PP١٩٨١Morgan sant. Applied Geography. Nol, .
ü برنامه ريزى اساساً نوعى همراهى و مساعدت در جغرافياى کاربردى است. منظور از اين تعبير آن بخش از برنامه ريزى است که مستقيماً با مکان جغرافيائى در ارتباط مى باشد.(۴)
(۴). ٢٦٣, P.١٩٧١Geography, Cox, wyman Ltd. T.W. freeman A Hundred Years of. (
ü جغرافياى کاربردي، به کارگيرى و تکنيک هاى جغرافيائى در تحليل مسائل مهم، نظير عقب ماندگى کشورها و نواحى لبريز از جمعيت، استفاده از زمين در شهر و روستا و بالاخره در برنام هريزى شهرى است.(5)
(5). (١٩٧٧)Arnold. F.J. Monkhouse. A Dictionary of Geography Edward
ü هدف اصلى جغرافياى کاربردي، ارائه مسيرهاى منطقى در بهر هگيرى از منابع طبيعى و انساني، جلوگيرى از اتلاف منابع طبيعي، ممانعت از به کارگيرى غيرعلمى اين منابع، جلوگيرى از عدم استفاده از منابع محيطى و سرانجام توسعه مطلوب جامعه انسانى است. چنين مى نمايد که جغرافياى کاربردى ارتباط نزديکى با برنامه ريزى دارد.
(6). ١١ P.١٩٦٦Geography. National Geography of India. L.R. Singh Concept and scope of Applied
ü ميدان عمل جغرافياى کاربردي، مسائل مهم مکانهاى جغرافيائى است. از اين رو جغرافيدانان در تحقيقات جغرافياى کاربردي، بيش از ساير محققين به عدالت اجتماعى می انديشند تا در فضاهاى جغرافيائي، همه گروه هاى جامعه به نيازهاى اساسى و امنيت اجتماعى دست يابند.(7)
(7). شکوئي، حسين، جغرافياى کاربردى و مکت بهاى جغرافيائي، آستان قدس رضوي، ١٣۶۴، ص ۴٩
جغرافياى توريستى نيز به عنوان شاخه اى از علم جغرافيا، فعاليتهاى توريستى را به طور مجرد بلکه در قالب مکان و در ارتباط با ديگر عوامل محيطى اعم از طبيعى و انسانى بررسى مى کند. حيات اقتصاد توريستى يک پديده مکانى است که با ديگر پديده هاى موجود در مکان در رابطه بوده و متقابلاً از آنها متأثر مى شود. در هر مطالعه جغرافياى توريستى بايد مکان فعاليتهاى توريستى و ويژگیهاى توريستى آن مورد مطالعه قرار گيرد، همچنين رابطه اين فعاليت ها با ديگر پديده ها مشخص گردد، از اين رو مطالعات جغرافياى توريستي، آگاهى از دو قطب جغرافيا يعنی انسان و محيط که مناظر و چشم اندازهاى توريستى- جغرافيائى را تشکيل مى دهند از ضروريات است. بنابراين جغرافياى توريستى به عنوان شاخه اى از جغرافياى کاربردى داراى جايگاه ويژه و مستحکمى است.
حدود قلمرو جغرافياى توريستى
جغرافياى توريستى روابط انسان را با محيط به هنگام وقت فراغت مطالعه مى کند، فعاليت هاى توريستى و مسافرت هاى داخلى و خارجى بخشى از فعاليتهاى انسانى را تشکيل می دهد و با اقتصاد ملى کشورها پيوند مى خورد، از طرفى محل استفاده از اوقات فراغت و تعطيلات شکل سالم سازى جسم و روح به خود مى گيرد و در اين رابطه از جغرافياى پزشکى تأثير مى پذيرد.(1)
(١). Recreational A.A.Mints and V.S. Preobrazhenskiy "Current Geographical Problems in, I.P.Gerasimov Planning". Soviet Geography. P18
انسان و خصوصيات حياتى وى محيط پيرامونى را بر پهنه زمين شکل مى دهد و بنابراين پيکره زمين سطح تجمع محور مطالعات جغرافيائى است. از اين رو تغييراتى که بر پيکره زمين به وجود مى آيد ناشى از نقشى است که در نتيجه رفتارهاى گوناگون انسان ايجاد مى گردد و تجزيه و تحليل تغييرات ناشى از ايفاء اين نقش ها و رفتارهاى انساني، جزء مهم ترين وظايف مطالعات جغرافيائى هستند.
جغرافياى توريستى به عنوان بخشى از جغرافياى اوقات فراغت است که محل گذران انسان در ابعاد جغرافيائى وسيع ترى قرار می گيرد و به زمان بيشترى نيازمند است.
انسان و گروههاى اجتماعى به وجود آورنده اصلى تغييرات مکانى و شکل دهندگان پيکره هائى هستند که بر پهنه زمين به وجود مى آيند. تداوم مراحل تغييرات مکانى نيز به دست انسان صورت می گيرد. جغرافيائى انسانى علم بررسى اشکال مختلف سازمان هاى مکان يافته و مراحل مکانى است که در نتيجه ايفاء نقش انسان و گروه هاى اجتماعى شکل گرفته اند. به عبارت ديگر آنچه که در چارچوب روابط انسان با محيط يا مکان پيرامون وى به وجود مى آيد موضوع مطالعه اى است براى جغرافياى انساني، از آنجا که هر کدام از نقشهاى اساسى انسان به عنوان بخشى از قالب کلى جغرافيا می تواند مورد بررسى قرار گيرد و مطالعه درباره چگونگى اجراء نقش استراحت و فراغت از کار، خود به خود از وظايف جغرافياى توريستى محسوب می گردد. بنابراين مطالعه جغرافياى توريستى از وظايف علم جغرافيا است و با توجه به جنبه کاربردى آن پايه و اساس منطقى پيدا مى کند. استراحت گذران و اوقات فراغت جزء نقش هاى اساسى انسان است و انسان براى انجام آن نيازمند فضا و مکان جغرافيائى است، فضا و مکان جغرافيائى تحت تأثير نقش استراحتى انسان دست خوش تغيير و دگرگونى مى شود و به اين ترتيب با اجراء چنين نقشى رابطه مستقيمى بين انسان و محيط برقرار می گردد که منجر به پيدايش پديده هاى گوناگون مى شود(2)، استفاده از تعطيلات براى مسافرت به مکان هاى مذهبي، بازرگاني، تفريحي، بهداشتي، بررسى در عوامل مختلف طبيعى را به همراه دارد و در اينجا است که جغرافياى توريستى اين وظيفه را به عهده می گيرد، چرا که ميان وقت گذرانى انسان در هواى آزاد و محيط طبيعى او رابطه محکمى وجود دارد و محيط هاى طبيعى خاص، تفريحات و امکانات ويژه اى خلق مى کند که با امکانات توريستى نواحى ديگر تفاوت دارد(٣). بنابراين مطالعات پديده هاى ناشى از روابط انسان و محيط، پيرامون ايفاء نقش استراحتى انسان و فعاليت هاى مربوط به آن در ابعاد مختلف زمانى و مکانى باتوجه به شرايط سياسي، اقتصادي، اجتماعى و فرهنگى حاکم بر جوامع قلمرو جغرافياى توريستى را مشخص مى دارد.
(٢). رهنمائي، محمدتقي، جغرافياى اوقات فراغت و جهانگردى پيشين، ص ٢١
(3). شکوئي، حسين، مقدمه بر جغرافياى جهانگردي، دانشگاه تبريز، ١٣۵۴، ص ۵
کانون ها و قطب هاى عمدهٔ توريستى و اثرات زيست محيطی آن
کانون های جلب توریست
توسعهٔ صنعت توريسم در کنار منافع بسيارى که از نظر فرهنگى- سياسى دارد، از جهت اقتصادى نيز باعث گشايش و رونق مى شود، نکتهٔ حائز اهميت در اين است که کشورهاى توريستى از چه نوع جاذبه هائى برخوردار هستند و اين جاذبه ها تا چه ميزان براى توريست ها جالب و با اهميت هستند قدر مسلّم کشورهائى که از کانونها و قطب هاى توريستى جهان به شمار مى آيند، کوشيده اند که جاذبه هاى توريستى خود را به بهترين نحو شناسائى و معرفى نمايند و با برنامه ريزى ها و طرح هاى جامع توريستى و دادن امکانات رفاهى- خدماتى و تسهيلات حمل و نقل مناسب، جهانگردان بيشترى را جذب نمايند.
آنچه که در توسعهٔ توريسم هر کشورى در رابطه با جاذبه هاى جهانگردى اعم از طبيعي، فرهنگي، مذهبي، سياسي، تاريخي، فراغتى و نظاير آن حائز اهميت است آماده سازى آنها براى بازديد و استفادهٔ توريست ها است. چنين تسهيلاتى زمانى فراهم می شود که خدمات جنبى و زمينه ساز فعاليت هاى توريستى فراهم گردد. اين گونه خدمات شامل تأسيسات اقامتي، پذيرائى و راه هاى دسترسى به کانون هاى توريستى است، زيرا در بسيارى از کشورها جاذبه هاى بالقوهٔ توريستى که رکن اصلى و اساسى صنعت توريسم را تشکيل مى دهند وجود دارند و نيازى به خلق آنها نيست. بنابراين سرمايه گذارى در زمان حال به منظور افزايش درآمد بيشتر در آينده بهترين کوشش هر کشورى است که مى تواند در گسترش صنعت توريسم نقش داشته باشد.
پراکندگى قطب ها و کانو نهاى توريستى جهان از تنوع خاصى برخوردار بوده و با توجه به شرايط محيط طبيعى و موقعيت جغرافيائى آنها چشم اندازه اي متفاوتى را به وجود مى آورند، به طورى که در پاره اى از اين کانون ها، جاذبه هاىطبيعى نقش اصلى را در جذب توريست ايفاء مى کنند و در کانون هاى ديگر، جاذبه هاى فرهنگي، هنرى و يادمان هاى تاريخى در جلب توريست مؤثر واقع مى شوند و بعضى ديگر از قطب هاى توريستى ممکن است با ويژگى هاى طبيعي، پيشينهٔ تاريخى و سوابق تمدنى و فرهنگى خود از هر جهت براى توريست ها جذاب باشند و همه گونه امکاناتى را در اختيار آنان قرار دهند. کشورهاى حوزهٔ درياى مديترانه به لحاظ دارا بودن چنين امکاناتى يکى ازکانون هاى مهم توريستى جهان محسوب می شوند. نواحى کوهستانى آلپ به توريسم زمستانى در اروپا رونق بخشيده و کشور سوئيس به عنوان يکى از مهمترين کانون هاى توريسم زمستاني از شهرت جهانى برخوردار است و يا کشور ايتاليا با غنی ترين ميراث هاى هنرى و ابنيهٔ تاريخى و سواحل دلپذير، از کانونهاى مهم جهانگردى محسوب مى شود. قطب هاى توريستى ديگر جهان شامل کشورهاى اسکانديناوي، جزاير اقيانوس اطلس و آرام، حوزه قفقاز، اروپاى مرکزي، اروپاى شرقي، خاورميانه، حوزهٔ آسياى جنوب شرقي، ژاپن، چين، سواحل جنوبى آمريکا، آمريکاى مرکزي، حوزهٔ درياى کارائيب، حوزهٔ درياچه هاى پنجگانه و کلان شهرهاى جهان مى باشند.
در مجموع آنچه که نقش کانون هاى جهانگردى را در توسعهٔ صنعت توريسم تقويت می کند، سازماندهى و بهره گيرى مطلوب از آنها است، که استمرار آن نيز منوط به، نگرش به ابعاد فرهنگى- فراغتى و اعمال سياست هاى عادلانه در جهت استفاده از مواهب طبيعى و تشويق جهانگردى محيطى است.
جايگاه توريسم در جغرافياى انسانى
نقش های وجودی انسان در جایگاه توریسم
جغرافيا در تعريف و تبيين توريسم از ارائه يک تعريف صرف علمى قديمى فراتر رفته و توريسم را در چارچوب کلى جغرافياى انسانى- اجتماعى به عنوان يکى از نقش هاى اساسى انسان به شمار مى آورد. نقش را مى توان در مفهوم کلى آن با وظيفه، فعاليت، يا اظهار وجود معنى کرد. از اين نقطه نظر وجود انسان يک سلسله نقش هاى اساسى را در حيات خود ايفاء مى کند که عبارتند از:
· نقش توليدمثل و تداوم بقاء
· نقش سُکنى داشتن
· نقش کارکردن
· نقش آموزش ديدن و پرورش يافتن
· نقش تأمين و تدارک ديدن نيازها
· نقش جابه جا شدن و رفت و آمد
· نقش فراغت و استراحت
ايفاء چنين نقش هائى از انسان علت وجودى وى را به خوبى توجيه مى کند. در جغرافيائى اجتماعى (Geography Social) براى اولين بار فرانس شافر (Franz Schaffer) در سال ١٩٨۶ نقش هاى اساسى انسان را به شرح فوق طبقه بندى کرده است. تمام نقش هاى وجودى انسان فضا و مکان خاص خود را دارا هستند و همين طور تأسيسات استقرار يافته خود را دارند که تفکيک الگوهاى ناحيه اى آن و ثبت و توصيف هريک از آنها به عهدهٔ جغرافيا است.
جغرافيای کاربردی توریستی
حدود قلمرو جغرافيای توریستی
کانون ها و قطب های عمدهٔ توریستی و اثرات آن
جایگاه توریسم در جغرافيای انسانی
عوامل محيطی و جغرافيای توریستی
اهميت روزافزون صنعت توريسم موجب آن شده است که نظر محققين علوم مختلف انسانى- اجتماعى را به خود جلب کند. از اين جهت هر يک از آنها به طريقى سعى دارند تا با بينش هاى علمى خود صنعت توريسم را تعريف نموده و رهنمودهای مناسبى را جهت رشد و توسعه آن ارائه نمايند.
دانش جغرافيا نيز توريسم را در چارچوب کلى جغرافياى انسانى- اجتماعى مورد بررسى قرار مى دهد و در اين رابطه محيطهاى طبيعى و انسانى و جاذبه هاى آن از جمله عواملى محسوب می شوند که مورد ارزيابى قرار گرفته و هر يک به طور نسبى نقش خود را در توسعه و رونق اين صنعت ايفاء م ىنمايند. هر يک از توا نها و جاذبه هاى زيست محيطى که با نقش فراغتى انسان در رابطه هستند به توريسم اَشکال متفاوتى می بخشند و موجب تنوع فعاليتهاى فراغتى و چشم اندازهاى گوناگون توريستى مى گردند. شرايط اقتصادى و بينش فرهنگي، اجتماعى مردم نيز با توجه به تسهيلات، امکانات و تأسيسات جهانگردى موجود، زمينه هاى لازم را براى گذراندن اوقات فراغت آنها به وجود مى آورد، به طورى که هر يک از گروههاى انسانى در جوامع مختلف شيوه هاى متفاوتى از گذراندن اوقات فراغت را چه به صورت انفرادى و گروهى و يا در شکل سازمان يافته بر می گزينند.
انجام فعاليت هاى توريستى که مشاغل گوناگون را هم به دنبال دارد در هر کشورى به عنوان بخشى از فعاليت هاى اقتصادى و در کنار بخش صنعت و کشاورزى موجب رونق و پيشرفت اجتماعى - اقتصادى آنان می گردد. وجود امکانات خدماتى- توريستى نه تنها براى هر کشورى زمان فراغت گرو ههاى سنى مختلف را به ويژه در فصل تعطيلات پُر مى کند، بلکه با ايجاد نشاط و سلامت جسمى و روحى منجر به بروز خلاقيت ها و شکوفائى استعدادها و تجديد قواى فکرى مردم به ويژه جوامع شهرنشين نيز مى گردد.
جغرافياى کاربردى توريستى (1)
جغرافياى توريستى شاخه اى از جغرافياى انسانى است. براى دستيابى به تعريفى جامع از جغرافياى توريستى ابتدا لازم است از جغرافياى انسانى تعريف نمود تا به مفاهيم و اصول آن پى برد. با درک و فهم آنچه که در تعريف جغرافياى انسانى مطرح می گردد، به راحتى مى توان تعريف جغرافياى توريستى يا جهانگردى را استنباط و توجيه نمود. و به جنبهٔ کاربردى آن پى برد.
بانى جغرافياى انسانى می گويد جغرافيا علم مشاهده است، چرا که (Paul vidal de la Blache) پل ويدال دولابلاش خواندن کتاب جغرافيا شناخت لازم را در جهت تعيين رابطهٔ انسان با محيط به دست نمى دهد، بلکه جغرافيدان بايد پياده راه بپيمايد و جاذبه هاى طبيعى و مناظر جغرافيائى را به چشم خود ببيند و روابط پديده ها را در قلمرو کار خويش دريابد. چه مطالعهٔ جدا از هم پديده ها بی آنکه ارتباط و بالاخره اثر متقابل آنها نسبت به هم سنجيده شود، کار علمى نخواهد بود و بى گمان علميّت موضوع در تبيين و تشريح اين رابطه است نه رؤيت و جمع آورى داده ها، و از مطالعهٔ همين روابط مى توان به قانون عمومى رسيد، بنابراين به نظر ويدال ”علمى نيست مگر آنکه تعميم و کليّت داشته باشد“ وجغرافيدان وظيفه دارد در مقياس سياره اى در جهت کشف اينکه چگونه قوانين فيزيکى حاکم بر قسمت هاى مختلف کرهٔزمين باهم ترکيب و تغيير مى يابند، گام بردارد.
ژاکلين بوژوگارنيه methodes et Perspectives, Paris :J.Beaujeu - Garnier – Lageographieدر کتاب ”جغرافيا، روش ها و چشم اندازها“ مى گويد، سرآغاز کار جغرافيائى ”مشاهدهٔ اعمال عينى ثبت شده در روى کرهٔ زمين است“ شکل ناهمواریهاى طبيعي، رويش گياهي، مناظر زيباى روستائى همراه با شکل مزارع و دهکده های توريستي، چشمه هاى آب معدني، سيماى شهرى با شبکه توزيع بازرگاني، مالي، بانکي، يادمان هاى تاريخي، کليساها، مساجد، تئاترها، کاخهاى سلطنتى و موز ها و بالاخره پارکهاى حفاظت شده و مناطق پيرامونى شهرها که بر اثر موج رفت و آمدهاى روزانه مردم قابل رؤيت است، جزء اعمال انعکاس يافته بر روى زمين است که جغرافيدان آن را زير نظر دارد. (فريد، يداله، سير انديشه در قلمرو جغرافياى انساني، دانشگاه تبريز، ١٣۶۶، ص ۴۴
(E.de Martonne) امانوئل دمارتن از شاگردان ويدال است، به نظر وى جغرافيا علم شکل يافته اى است که تعريف آن چندان ساده نيست، همين قدر بايد دانست که حضور و اجتماع پنج اصل زير در قلمرو جغرافيا بيان کنندهٔ ويژگیهای اين دانش است.
1- گسترش و همه جاگيرى پديده هاى جغرافيائى
2- تکامل پديده ها
3- نظم پديده ها در مجموعه سيارهٔ زمين
4- روابط پديده ها
5- علت توسعهٔ پديده ها
نگاه او در جغرافيا به آثار و نشانه هائى است که از انسان بر روى زمين مانده و نقش بسته (Jean Brunhes) ژان برون است، ژان برون عقيده داشت، قبل از مطالعهٔ جوامع انساني، توجه به آثار ساخته شده توسط انسان در روى زمين ضرورى است. به عبارت ديگر ژان برون به تبيين مورفولوژى انسانى آن قسمت از سيارهٔ زمين مى پرداخت که در اشتغال مداوم انسان بود و عمل او به ساخت مناظر گوناگون جغرافيائى منتهى مى شد.
آلبرت دمانژن(1) در تعريف جغرافيائى انسانى می گويد:
جغرافياى انسانى مطالعه روابط گروه انسانها با محيط جغرافيائى آنها است. دِمانژن براى اينکه جهت مطالعات خود در جغرافياى انسانى مرز و قلمرو معينى بيابد بررسى مسائل چهارگانه اى را که به طور وضوح از روابط جوامع انسانى با محيط هاى طبيعى و جغرافيائى نتيجه مى شود لازم مى شمارد.
(١) Em Edition. Paris ٢Albert Demangeon: Problemes de la geographie humanie ٣٤- ٢٥PP .١٩٤٣
v مطالعه روابط بين گروه انسان ها و مناطق بزرگ طبيعى در جهت بهره گيرى انسان ها از منابعى که طبيعت در اختيار آنها گذاشته است. با ايجاد چنين رابطه اى است که نوع معيشت آنان تعيين می شود. بديهى است که در مناطق وسيع طبيعى مانند مناطق سرد، معتدل، خشک و کوهستانى با گياهان و حيوانات اهل خاص اين مناطق از نوع معيشت هاى گوناگون به نام نوع معيشت مبتنى بر شکار و صيد ماهي، ميوه چيني، رمه گردانى و چادرنشينى مى توان سخن گفت.
v انتفاع منظمى که جوامع انسانى در جريان زمان و به مقتضاء مکان از منابع طبيعى کرده و مصرف آن را از مراحل کاملاً ابتدائى يعنى از شکل ميوه چيني، شکار، صيد ماهي، کشاورزى و دامپروى به شکل بسيار پيچيدهٔ آنيعنى صنعت، بازرگاني، مبادلات، حمل و نقل و توريسم رسانده در حقيقت تکامل است که در صحنهٔ تمدن هاى مختلف کُرهٔ زمين از تمدن هاى سفيد گرفته (اروپاى غربي) تا تمدن زرد (چين) به وقوع پيوسته است، بنابراين به نظر دمانژن در تکامل اشکال تمدن ها تأثيرات محيط به مراتب کمتر از خلاقيت قطعى و اساسى انسانها اثر گذاشته است.
v توزيع و پراکندگى انسانها بر روى زمين به مقتضاء شرايط طبيعى و وجود منابعى است که در اختيار انسان ها قرار می گيرد و از آنها بهره بردارى مى شود. در اين بحث از علل گسترش، شماره، تراکم حرکات و مهاجرت انسان ها گفتگو مى شود.
v آخرين مسأله در جغرافياى انسانى دمانژن مطالعه در تأسيسات ايجاد شده بر روى زمين است که بحث در شکل اشغال زمين از فرم بسيار ساده آن گرفته تا وضع کاملاً پيچيده کنونى را دربر مى گيرد و به ديگر سخن از ساخت خانه و روش شروع و به ايجاد شهرها و دولتها منتهى مى شود.(2)
(2). فريد، يداله، سير انديشه در قلمرو جغرافياى انساني، پيشين، ص ۶٧
ماهيت جغرافيا را دو قطب انسان و طبيعت و روابط متقابل دو تشکيل می دهد اين دو قطب عبارتند از: انسان و محيط.
در جغرافيا به قطب انسان به صورت مشخصه کلى و فعاليت هاى گروه هاى انسانى نگريسته مى شود و هر محور فعاليت گروه هاى انساني، يک عنصر انسانى به حساب مى آيد (فعاليت هاى اقتصادي، تعليم و تربيت خدمات، سياست، دفاع و ...). اين عناصر هر کدام موضوع يک شاخه علمى محض در علوم انسانى هستند ولى با يکديگر داراى ارتباط متقابل بوده و کلاً يک سيستم را مى سازند و از ترکيب آنها پديده هاى انسانى بروز مى کند.
قطب محيط نيز داراى عناصر مختلفى شامل اقليم، خاک، حيات، آب، توپوگرافي، فضاى اجتماعى و زيستى است که هر کدام موضوع يک شاخه علمى محض در علوم طبيعى می باشد ولى کشف قوانين و ارتباط متقابل و تحليل سيستمى پديده هاى ترکيبى برعهده جغرافيا مى باشد و جغرافيا است که قوانين کلى حاکم بر ساخت سيستمی سياره زمين را هم در کليت و هم در بخش هائى از آن کشف مى نمايد.(3)
(3). حافظ نيا، محمدرضا، طرح ايجاد مؤسسه جغرافيائى جمهورى اسلامى ايران، رشد آموزش جغرافيا، شماره ٢٢. سازمان پژوهش و برنامه ريزى آموزشي، وزارت آموزش و پرورش، ١٣۶٩، ص ۶٠
هر ناحيه يا محيط جغرافيائى همان طور که از آثار انسانى برخوردار است از اثرات محيط طبيعى نيز بهره مند مى گردد. در مطالعات جغرافيائي، نقش اصلى و وظيفه مهم کشف رابطه علت و معلول بين جوامع انسانى و اوضاع طبيعى است، بنابراين در سيماى هر منطقه عوامل مختلف در تنوع حيات و پيدايش اشکال گوناگون آن دخالت دارند. پيدايش و تنوع در حيات انساني، گياهي، جانورى نتيجه مستقيم عوامل طبيعى مانند آب و هوا، پستى و بلندي، نوع خاک، آبهاى روان، سواحل و نظاير آن می باشد که در تحقيق و بررسی هاى جغرافيائى همه اين عواملی کجا و توأم در ايجاد و توسعه پديده هاى حيات در روى زمين اثر مى گذارند و يک نظم مشخصى را از جهت انسانى و اقتصادى منطبق با عوامل طبيعى به وجود مى آورند.
جغرافياى کاربردى توريستى (2)
وقتى در مسائل جغرافيائى تحقيق و بررسى مى گردد، هماهنگى يا همبستگي، ناهماهنگى يا تضاد در پديده هاى طبيعى و انسانى تنها در محيط هاى جغرافيائى مورد توجه است. زيرا اگر عوارض و پديده هاى طبيعى يا انسانى به طور موزون و هماهنگ در زمين گسترش می يافت ديگر علم جغرافيا معنى و مفهومى نداشت، بنابراين ناهماهنگیها و تضاد عوامل گوناگون در سطح زمين مانند ريزش هاى جوي، دما، پراکندگى نامساوى جماعات انساني، تنوع در کشاورزي، حرکت هاى توريستي، جاذبه هاى گوناگون طبيعي، تضاد در توليد، توزيع و مصرف از محلى به محل ديگر اساس و پايه علم جغرافيا را تشکيل می دهند. دو قطب انسان و طبيعت باعث تغييرات و دگرگونیهاى دائمى محيطهاى طبيعى و چهره هاى فرهنگى است فرسايش آب هاى روان، عمل باد، ريز شهاى جوي، فرسايش يخچالي، آلودگى محيط زيست به تدريج چهره زمين را تغيير داده و سيماى تاز هاى به آن مى بخشد از طرف ديگر بعضى عوامل مخرب چون زلزله و آتشفشان، گردبادها به شدت در نواحى جغرافيائى عمل کرده و تغييراتى را در آن به وجود می آورد.
انسان نيز با فعاليتهاى مستمر خود مانند ايجاد و توسعه شهرها، احداث شبک ههاى ارتباطي، بريدن درختان جنگلها، استفاده بى رويه از سواحل درياها و چشم اندازهاى طبيعى و صدها موارد ديگر در تغييرات و ناپايدارى محيط جغرافيائی نقش بارزى را ايفاء می نمايد، اين تغييرات را می توان در همه نقاط سطح کُره زمين مشاهده نمود، از بيابان هاى خالى از سکنه گرفته تا مناسب ترين مناطق مسکوني، چون سواحل درياها، جلگه ها، خليج ها و درياچه ها، از مناطق کوهستانی تا سرزمينهاى قطبى همه جا آثار طبيعت و انسان را به وضوع مى توان ديد. براى نمونه از آثار سازنده يا مخرب که انسان و طبيعت در آن نقش اساسى دارند سواحل درياها و خليجها را مى توان نام برد.
سواحل درياها و خليجها تحت تأثير شديدترين عوامل دوگانه جغرافيا (انسان و محيط) در معرض تخريب و آلودگى قرار دارند. طبيعت به صورت طوفان هاى دريائى و گردبادها با امواجى که توليد می کند خسارات زيادى به تأسيسات بندرى وارد مى آورد و رسوبات آب هاى روان و ازدياد املاح در آبهاى جارى نيز حيات بيولوژيکى را برهم زده و در مجموع سيماى سواحل درياها و خليجها را تغيير می دهد. در قطب انسان نيز آلودگى سواحل و خليج ها نتيجه اعمال ناآگاهانه او است، افزايش جمعيت، توسعه شهرنشيني، گذران اوقات فراغت و استفاده بیش از حد و ناعادلانه از رودخانه ها، سواحل درياها و خليج ها و درياچه ها، مناطق ييلاقي، تکامل صنايع و ازدياد آنها در نتيجه بالا رفتن توليد، گسترش شبکه هاى حمل و نقل، توليد نفت در فلات قارّه و بالاخره فاضلاب ها و مواد زائد صنعتى روز به روز بر آلودگى و تغيير چهره زمين مى افزايد.
تعريف ديگرى از جغرافيا که امروزه مقبوليت عامه دارد و در برگيرندهٔ همه خصيصه هاى فضائى و مکانى عصر حاضر است، عبارت است از رابطه انسان و طبيعت با تأثيرپذيرى از عواملى چون نيروهاى خارجى (اقتصاد سياسي)، نيروهاى داخلي، شامل عوامل طبيعى مثبت و منفي، عوامل انسانى (ساختار اجتماعي، اقتصاد توسعه، مديريت، نيروى انساني، تکنولوژي) و ايدئولوژى (ساختار نظام حکومتي). شکل گيرى چشم اندازهاى مختلف جغرافيائى در هر کشورى دقيقاً در ارتباط با ميزان عملکرد اين نيروها و رابطه نسبى بين آنها است. با اين تعريف، جغرافيا نقش کاربردى به خود مى گيرد و تمامى گرايش هاى آن چه در شاخه طبيعى و چه در شاخه انسانى کاربردى است.
تعريف فوق، بيان مفهوم جغرافيا از ديدگاه نگارنده است.
ü در جغرافياى کاربردى، جغرافيدان با مسائلى که عملاً مطرح است روبه رو مى شود، او نه تنها وضع موجود را بررسى مى کند بلکه جغرافيائى آينده را نيز در نظام خاصى ارائه مى دهد، اصولاً آينده نگرى وظيفهٔ مهم جغرافياى کاربردى است.(1)
PWN. .j. Wise "An Applied Geography in Great Briain" Probiems of Applied geography Michael.(1).
٣٠- ٢٩. PP.١٩٦٤
ü جغرافياى کاربردى برخورد عملى با مشکلات و مسائل ويژه است. (برايان بري)
ü جغرافياى کاربردي، حل مسائل عملى در قلمرو جغرافيا است.
Progress in Applied Geography" Geograpical Review. vol. ".John W Frazien and Bart J.Epstein. (2) ٦٩
P.١٩٧٧, ٣No ٣٥١
ü جغرافياى کاربردي، کاربرد عملى تحقيقات جغرافيائى در برآورد نيازهاى ملي، اجتماعي، اقتصادي، نظامي، فرهنگي، توريستى و مهمتر از همه در برنامه ريزى ناحيه اى و فيزيکى است.(3)
(٣) .٩-٨ ., PP١٩٨١Morgan sant. Applied Geography. Nol, .
ü برنامه ريزى اساساً نوعى همراهى و مساعدت در جغرافياى کاربردى است. منظور از اين تعبير آن بخش از برنامه ريزى است که مستقيماً با مکان جغرافيائى در ارتباط مى باشد.(۴)
(۴). ٢٦٣, P.١٩٧١Geography, Cox, wyman Ltd. T.W. freeman A Hundred Years of. (
ü جغرافياى کاربردي، به کارگيرى و تکنيک هاى جغرافيائى در تحليل مسائل مهم، نظير عقب ماندگى کشورها و نواحى لبريز از جمعيت، استفاده از زمين در شهر و روستا و بالاخره در برنام هريزى شهرى است.(5)
(5). (١٩٧٧)Arnold. F.J. Monkhouse. A Dictionary of Geography Edward
ü هدف اصلى جغرافياى کاربردي، ارائه مسيرهاى منطقى در بهر هگيرى از منابع طبيعى و انساني، جلوگيرى از اتلاف منابع طبيعي، ممانعت از به کارگيرى غيرعلمى اين منابع، جلوگيرى از عدم استفاده از منابع محيطى و سرانجام توسعه مطلوب جامعه انسانى است. چنين مى نمايد که جغرافياى کاربردى ارتباط نزديکى با برنامه ريزى دارد.
(6). ١١ P.١٩٦٦Geography. National Geography of India. L.R. Singh Concept and scope of Applied
ü ميدان عمل جغرافياى کاربردي، مسائل مهم مکانهاى جغرافيائى است. از اين رو جغرافيدانان در تحقيقات جغرافياى کاربردي، بيش از ساير محققين به عدالت اجتماعى می انديشند تا در فضاهاى جغرافيائي، همه گروه هاى جامعه به نيازهاى اساسى و امنيت اجتماعى دست يابند.(7)
(7). شکوئي، حسين، جغرافياى کاربردى و مکت بهاى جغرافيائي، آستان قدس رضوي، ١٣۶۴، ص ۴٩
جغرافياى توريستى نيز به عنوان شاخه اى از علم جغرافيا، فعاليتهاى توريستى را به طور مجرد بلکه در قالب مکان و در ارتباط با ديگر عوامل محيطى اعم از طبيعى و انسانى بررسى مى کند. حيات اقتصاد توريستى يک پديده مکانى است که با ديگر پديده هاى موجود در مکان در رابطه بوده و متقابلاً از آنها متأثر مى شود. در هر مطالعه جغرافياى توريستى بايد مکان فعاليتهاى توريستى و ويژگیهاى توريستى آن مورد مطالعه قرار گيرد، همچنين رابطه اين فعاليت ها با ديگر پديده ها مشخص گردد، از اين رو مطالعات جغرافياى توريستي، آگاهى از دو قطب جغرافيا يعنی انسان و محيط که مناظر و چشم اندازهاى توريستى- جغرافيائى را تشکيل مى دهند از ضروريات است. بنابراين جغرافياى توريستى به عنوان شاخه اى از جغرافياى کاربردى داراى جايگاه ويژه و مستحکمى است.
حدود قلمرو جغرافياى توريستى
جغرافياى توريستى روابط انسان را با محيط به هنگام وقت فراغت مطالعه مى کند، فعاليت هاى توريستى و مسافرت هاى داخلى و خارجى بخشى از فعاليتهاى انسانى را تشکيل می دهد و با اقتصاد ملى کشورها پيوند مى خورد، از طرفى محل استفاده از اوقات فراغت و تعطيلات شکل سالم سازى جسم و روح به خود مى گيرد و در اين رابطه از جغرافياى پزشکى تأثير مى پذيرد.(1)
(١). Recreational A.A.Mints and V.S. Preobrazhenskiy "Current Geographical Problems in, I.P.Gerasimov Planning". Soviet Geography. P18
انسان و خصوصيات حياتى وى محيط پيرامونى را بر پهنه زمين شکل مى دهد و بنابراين پيکره زمين سطح تجمع محور مطالعات جغرافيائى است. از اين رو تغييراتى که بر پيکره زمين به وجود مى آيد ناشى از نقشى است که در نتيجه رفتارهاى گوناگون انسان ايجاد مى گردد و تجزيه و تحليل تغييرات ناشى از ايفاء اين نقش ها و رفتارهاى انساني، جزء مهم ترين وظايف مطالعات جغرافيائى هستند.
جغرافياى توريستى به عنوان بخشى از جغرافياى اوقات فراغت است که محل گذران انسان در ابعاد جغرافيائى وسيع ترى قرار می گيرد و به زمان بيشترى نيازمند است.
انسان و گروههاى اجتماعى به وجود آورنده اصلى تغييرات مکانى و شکل دهندگان پيکره هائى هستند که بر پهنه زمين به وجود مى آيند. تداوم مراحل تغييرات مکانى نيز به دست انسان صورت می گيرد. جغرافيائى انسانى علم بررسى اشکال مختلف سازمان هاى مکان يافته و مراحل مکانى است که در نتيجه ايفاء نقش انسان و گروه هاى اجتماعى شکل گرفته اند. به عبارت ديگر آنچه که در چارچوب روابط انسان با محيط يا مکان پيرامون وى به وجود مى آيد موضوع مطالعه اى است براى جغرافياى انساني، از آنجا که هر کدام از نقشهاى اساسى انسان به عنوان بخشى از قالب کلى جغرافيا می تواند مورد بررسى قرار گيرد و مطالعه درباره چگونگى اجراء نقش استراحت و فراغت از کار، خود به خود از وظايف جغرافياى توريستى محسوب می گردد. بنابراين مطالعه جغرافياى توريستى از وظايف علم جغرافيا است و با توجه به جنبه کاربردى آن پايه و اساس منطقى پيدا مى کند. استراحت گذران و اوقات فراغت جزء نقش هاى اساسى انسان است و انسان براى انجام آن نيازمند فضا و مکان جغرافيائى است، فضا و مکان جغرافيائى تحت تأثير نقش استراحتى انسان دست خوش تغيير و دگرگونى مى شود و به اين ترتيب با اجراء چنين نقشى رابطه مستقيمى بين انسان و محيط برقرار می گردد که منجر به پيدايش پديده هاى گوناگون مى شود(2)، استفاده از تعطيلات براى مسافرت به مکان هاى مذهبي، بازرگاني، تفريحي، بهداشتي، بررسى در عوامل مختلف طبيعى را به همراه دارد و در اينجا است که جغرافياى توريستى اين وظيفه را به عهده می گيرد، چرا که ميان وقت گذرانى انسان در هواى آزاد و محيط طبيعى او رابطه محکمى وجود دارد و محيط هاى طبيعى خاص، تفريحات و امکانات ويژه اى خلق مى کند که با امکانات توريستى نواحى ديگر تفاوت دارد(٣). بنابراين مطالعات پديده هاى ناشى از روابط انسان و محيط، پيرامون ايفاء نقش استراحتى انسان و فعاليت هاى مربوط به آن در ابعاد مختلف زمانى و مکانى باتوجه به شرايط سياسي، اقتصادي، اجتماعى و فرهنگى حاکم بر جوامع قلمرو جغرافياى توريستى را مشخص مى دارد.
(٢). رهنمائي، محمدتقي، جغرافياى اوقات فراغت و جهانگردى پيشين، ص ٢١
(3). شکوئي، حسين، مقدمه بر جغرافياى جهانگردي، دانشگاه تبريز، ١٣۵۴، ص ۵
کانون ها و قطب هاى عمدهٔ توريستى و اثرات زيست محيطی آن
کانون های جلب توریست
توسعهٔ صنعت توريسم در کنار منافع بسيارى که از نظر فرهنگى- سياسى دارد، از جهت اقتصادى نيز باعث گشايش و رونق مى شود، نکتهٔ حائز اهميت در اين است که کشورهاى توريستى از چه نوع جاذبه هائى برخوردار هستند و اين جاذبه ها تا چه ميزان براى توريست ها جالب و با اهميت هستند قدر مسلّم کشورهائى که از کانونها و قطب هاى توريستى جهان به شمار مى آيند، کوشيده اند که جاذبه هاى توريستى خود را به بهترين نحو شناسائى و معرفى نمايند و با برنامه ريزى ها و طرح هاى جامع توريستى و دادن امکانات رفاهى- خدماتى و تسهيلات حمل و نقل مناسب، جهانگردان بيشترى را جذب نمايند.
آنچه که در توسعهٔ توريسم هر کشورى در رابطه با جاذبه هاى جهانگردى اعم از طبيعي، فرهنگي، مذهبي، سياسي، تاريخي، فراغتى و نظاير آن حائز اهميت است آماده سازى آنها براى بازديد و استفادهٔ توريست ها است. چنين تسهيلاتى زمانى فراهم می شود که خدمات جنبى و زمينه ساز فعاليت هاى توريستى فراهم گردد. اين گونه خدمات شامل تأسيسات اقامتي، پذيرائى و راه هاى دسترسى به کانون هاى توريستى است، زيرا در بسيارى از کشورها جاذبه هاى بالقوهٔ توريستى که رکن اصلى و اساسى صنعت توريسم را تشکيل مى دهند وجود دارند و نيازى به خلق آنها نيست. بنابراين سرمايه گذارى در زمان حال به منظور افزايش درآمد بيشتر در آينده بهترين کوشش هر کشورى است که مى تواند در گسترش صنعت توريسم نقش داشته باشد.
پراکندگى قطب ها و کانو نهاى توريستى جهان از تنوع خاصى برخوردار بوده و با توجه به شرايط محيط طبيعى و موقعيت جغرافيائى آنها چشم اندازه اي متفاوتى را به وجود مى آورند، به طورى که در پاره اى از اين کانون ها، جاذبه هاىطبيعى نقش اصلى را در جذب توريست ايفاء مى کنند و در کانون هاى ديگر، جاذبه هاى فرهنگي، هنرى و يادمان هاى تاريخى در جلب توريست مؤثر واقع مى شوند و بعضى ديگر از قطب هاى توريستى ممکن است با ويژگى هاى طبيعي، پيشينهٔ تاريخى و سوابق تمدنى و فرهنگى خود از هر جهت براى توريست ها جذاب باشند و همه گونه امکاناتى را در اختيار آنان قرار دهند. کشورهاى حوزهٔ درياى مديترانه به لحاظ دارا بودن چنين امکاناتى يکى ازکانون هاى مهم توريستى جهان محسوب می شوند. نواحى کوهستانى آلپ به توريسم زمستانى در اروپا رونق بخشيده و کشور سوئيس به عنوان يکى از مهمترين کانون هاى توريسم زمستاني از شهرت جهانى برخوردار است و يا کشور ايتاليا با غنی ترين ميراث هاى هنرى و ابنيهٔ تاريخى و سواحل دلپذير، از کانونهاى مهم جهانگردى محسوب مى شود. قطب هاى توريستى ديگر جهان شامل کشورهاى اسکانديناوي، جزاير اقيانوس اطلس و آرام، حوزه قفقاز، اروپاى مرکزي، اروپاى شرقي، خاورميانه، حوزهٔ آسياى جنوب شرقي، ژاپن، چين، سواحل جنوبى آمريکا، آمريکاى مرکزي، حوزهٔ درياى کارائيب، حوزهٔ درياچه هاى پنجگانه و کلان شهرهاى جهان مى باشند.
در مجموع آنچه که نقش کانون هاى جهانگردى را در توسعهٔ صنعت توريسم تقويت می کند، سازماندهى و بهره گيرى مطلوب از آنها است، که استمرار آن نيز منوط به، نگرش به ابعاد فرهنگى- فراغتى و اعمال سياست هاى عادلانه در جهت استفاده از مواهب طبيعى و تشويق جهانگردى محيطى است.
جايگاه توريسم در جغرافياى انسانى
نقش های وجودی انسان در جایگاه توریسم
جغرافيا در تعريف و تبيين توريسم از ارائه يک تعريف صرف علمى قديمى فراتر رفته و توريسم را در چارچوب کلى جغرافياى انسانى- اجتماعى به عنوان يکى از نقش هاى اساسى انسان به شمار مى آورد. نقش را مى توان در مفهوم کلى آن با وظيفه، فعاليت، يا اظهار وجود معنى کرد. از اين نقطه نظر وجود انسان يک سلسله نقش هاى اساسى را در حيات خود ايفاء مى کند که عبارتند از:
· نقش توليدمثل و تداوم بقاء
· نقش سُکنى داشتن
· نقش کارکردن
· نقش آموزش ديدن و پرورش يافتن
· نقش تأمين و تدارک ديدن نيازها
· نقش جابه جا شدن و رفت و آمد
· نقش فراغت و استراحت
ايفاء چنين نقش هائى از انسان علت وجودى وى را به خوبى توجيه مى کند. در جغرافيائى اجتماعى (Geography Social) براى اولين بار فرانس شافر (Franz Schaffer) در سال ١٩٨۶ نقش هاى اساسى انسان را به شرح فوق طبقه بندى کرده است. تمام نقش هاى وجودى انسان فضا و مکان خاص خود را دارا هستند و همين طور تأسيسات استقرار يافته خود را دارند که تفکيک الگوهاى ناحيه اى آن و ثبت و توصيف هريک از آنها به عهدهٔ جغرافيا است.