Borna66
06-11-2009, 02:05 PM
مدرسه معماري دو هدف دارد: تربيت معماربا انتقال دانش و مهارت هاي ضروري، وتعليم وي براي استفاده مناسب از دانش و مهارت هايي كه به دست آورده است.
بنابراين تربيت، اهداف عمل را در نظر دارد، اما تعليم ارزش ها را. وظيفه تعليم ايجاد بينش و مسووليت پذيري است. تعليم بايد نظرات غير مسوولانه را به قضاوت مسوولانه تبديل كند و از نظرات اتفاقي و دلبخواهي به وضوح منطقي نظمي آگاه رهنمون كند.
در ساده ترين صورت معماري فايده گر است. اما مي تواند از ميان طيف كامل ارزش ها به بالاترين جايگاه اجتماعي وجود معنوي در قلمرو هنر ناب برسد. اين تحقق بايد نقطه آغاز هر نظام آموزش معماري باشد. اين نظام، گام به گام بايد آنچه را كه ممكن است آنچه كه لازم است و آنچه مهم است را روشن سازد. به اين دليل است كه موضوع هاي گوناگون بايد هماهنگ شوند تا در هر مرحله، وحدت ارگانيك وجودداشته باشد و دانشجو بتواند تمام جنبه هاي گوناگون ساختمان را در رابطه شان با يكديگر مطالعه كند.
جدا از آموزش فني، دانشجو بايد بياموزد كه ترسيم كند تا دست و چشمش تعليم ببيند و به ابزار بيانش تسلط پيدا كند. تمرين ها به او حسن تناسب، ساختار، فرم و ماده را مي دهند و به او نشان مي دهند كه آنها چگونه به هم مربوط اند و آنچه را مي توانند بيان كنند.
پس از آن دانشجو بايد با مواد و ساختمان هاي ساده از چوب، سنگ و آجر آشنا شود و سپس ياد بگيرد كه با فولاد و بتن مسلح به عنوان مصالح ساختماني چه كارهايي مي تواند انجام دهد. در عين حال او بايد بياموزد كه اين عناصر چگونه به طور قابل ملاحظه اي به يكديگر وابسته اند و چگونه مستقيما با فرم بيان مي شوند. هر ماده خواه طبيعي يا مصنوعي، خاصيت مخصوص به خود را دارد كه انسان پيش از آن كه با آن كار كند، بايد آن را بشناسد.
مواد و روش هاي جديد ساخت، لزوما ارجحيت ندارند. آنچه مهم است شيوه اي است كه با آنها رفتار مي شود. ارزش مواد به اين بستگي دارد كه ما از آنها چه مي سازيم. پس از مواد و روش هاي ساخت، دانشجو بايد خود را با كاركردها آشنا سازد. آنها بايد به دقت تحليل شوند تا او دقيقا بداند كه كاركردها با چه چيزهايي درگيرند. بايد كاملا تفهيم شود كه چرا و چگونه طرح هاي يك ساختمان از ساختمان ديگر متفاوت است چه چيزي است كه هويت ويژه اي به يك ساختمان مي دهد. هر باب ورود به مسايل شهرسازي بايد مسايل اساسي را كه بر آن استوار است بياموزد وآشكارا نشان دهد كه چگونه تمام جنبه هاي ساختمان با يكديگر ارتباط بينابين داشته وبا شهر به عنوان يك موجود زنده رابطه دارند. سرانجام، از طريق تركيب كل دوره آموزش ، دانشجو باساختمان به عنوان هنر آشنا مي شود و به اين ترتيب ماهيت ذاتي هنر، كاربرد معاني و مفاهيم آن، و تحقق آن در ساختمان به او آموخته شده است.
اما اين مطالعات بايد تحليل روحيه زماني را كه به آن وابسته ايم دربرگيرد. زمان حال و گذشته به خاطر تمايزها و تشابه ها، هم در مواد و هم در درك معنوي بايد مقايسه شود.
به اين دليل است كه ساختمان هاي متعلق به زمان گذشته بايد مطالعه شوند و به گونه روشن توصيف شوند تا درك روشني از عوامل ضروري آنها به دست آيد. تنها منظور پذيرفتن ودرك عظمت و اهميت اين بناها به عنوان معيار نيست، بلكه همچنين درك اين مطلب است كه آنها محدود به يك دوره خاص غير قابل تكرار در موقعيت تاريخي بودند كه اين مطلب وظيفه تجلي بخشيدن به دستاوردهاي خلاقانه اين دوران را بر دوش ما مي نهد
بنابراين تربيت، اهداف عمل را در نظر دارد، اما تعليم ارزش ها را. وظيفه تعليم ايجاد بينش و مسووليت پذيري است. تعليم بايد نظرات غير مسوولانه را به قضاوت مسوولانه تبديل كند و از نظرات اتفاقي و دلبخواهي به وضوح منطقي نظمي آگاه رهنمون كند.
در ساده ترين صورت معماري فايده گر است. اما مي تواند از ميان طيف كامل ارزش ها به بالاترين جايگاه اجتماعي وجود معنوي در قلمرو هنر ناب برسد. اين تحقق بايد نقطه آغاز هر نظام آموزش معماري باشد. اين نظام، گام به گام بايد آنچه را كه ممكن است آنچه كه لازم است و آنچه مهم است را روشن سازد. به اين دليل است كه موضوع هاي گوناگون بايد هماهنگ شوند تا در هر مرحله، وحدت ارگانيك وجودداشته باشد و دانشجو بتواند تمام جنبه هاي گوناگون ساختمان را در رابطه شان با يكديگر مطالعه كند.
جدا از آموزش فني، دانشجو بايد بياموزد كه ترسيم كند تا دست و چشمش تعليم ببيند و به ابزار بيانش تسلط پيدا كند. تمرين ها به او حسن تناسب، ساختار، فرم و ماده را مي دهند و به او نشان مي دهند كه آنها چگونه به هم مربوط اند و آنچه را مي توانند بيان كنند.
پس از آن دانشجو بايد با مواد و ساختمان هاي ساده از چوب، سنگ و آجر آشنا شود و سپس ياد بگيرد كه با فولاد و بتن مسلح به عنوان مصالح ساختماني چه كارهايي مي تواند انجام دهد. در عين حال او بايد بياموزد كه اين عناصر چگونه به طور قابل ملاحظه اي به يكديگر وابسته اند و چگونه مستقيما با فرم بيان مي شوند. هر ماده خواه طبيعي يا مصنوعي، خاصيت مخصوص به خود را دارد كه انسان پيش از آن كه با آن كار كند، بايد آن را بشناسد.
مواد و روش هاي جديد ساخت، لزوما ارجحيت ندارند. آنچه مهم است شيوه اي است كه با آنها رفتار مي شود. ارزش مواد به اين بستگي دارد كه ما از آنها چه مي سازيم. پس از مواد و روش هاي ساخت، دانشجو بايد خود را با كاركردها آشنا سازد. آنها بايد به دقت تحليل شوند تا او دقيقا بداند كه كاركردها با چه چيزهايي درگيرند. بايد كاملا تفهيم شود كه چرا و چگونه طرح هاي يك ساختمان از ساختمان ديگر متفاوت است چه چيزي است كه هويت ويژه اي به يك ساختمان مي دهد. هر باب ورود به مسايل شهرسازي بايد مسايل اساسي را كه بر آن استوار است بياموزد وآشكارا نشان دهد كه چگونه تمام جنبه هاي ساختمان با يكديگر ارتباط بينابين داشته وبا شهر به عنوان يك موجود زنده رابطه دارند. سرانجام، از طريق تركيب كل دوره آموزش ، دانشجو باساختمان به عنوان هنر آشنا مي شود و به اين ترتيب ماهيت ذاتي هنر، كاربرد معاني و مفاهيم آن، و تحقق آن در ساختمان به او آموخته شده است.
اما اين مطالعات بايد تحليل روحيه زماني را كه به آن وابسته ايم دربرگيرد. زمان حال و گذشته به خاطر تمايزها و تشابه ها، هم در مواد و هم در درك معنوي بايد مقايسه شود.
به اين دليل است كه ساختمان هاي متعلق به زمان گذشته بايد مطالعه شوند و به گونه روشن توصيف شوند تا درك روشني از عوامل ضروري آنها به دست آيد. تنها منظور پذيرفتن ودرك عظمت و اهميت اين بناها به عنوان معيار نيست، بلكه همچنين درك اين مطلب است كه آنها محدود به يك دوره خاص غير قابل تكرار در موقعيت تاريخي بودند كه اين مطلب وظيفه تجلي بخشيدن به دستاوردهاي خلاقانه اين دوران را بر دوش ما مي نهد