ورود

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده می باشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمی کنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : داستتان های کوتاه از (ترنم)



fr.chemi3t
09-04-2013, 02:36 PM
خوب چیزی نمیگم فقط این تاپیکو باز کردم که داستان نویسیم بهتر بشه بکمک شما دوستان
فقط نگید خوب یا بده منتقدانه نظر بدید
قبلا از همکاریتون کمال تشکر را دارم:72:

fr.chemi3t
09-04-2013, 02:45 PM
پااااااااااااااااااااشو دیرت شد...
صدای مامانم بود
همیشه مدرسه مزاحم استراحتم بود .
دوباره شنبه رسید ,نمیدونم چرا همیشه شنبه به جمعه نزدیکتره دوباره مدرسه
کاش میشد همه ی روزا جمعه میبودو من همیشه تا لنگ ظهر میخوابیدم ولی مثل اینکه نه صدای مامانم داره بلند تر میشه و محمد (داداش کوچیکم )که سحر خیز تر از منه کم کم دست بکار میشه برای بیدار کردنم ,از کشیدن موهام گرفتم تا گاز های مختلف استفاده میکنه برای بیدار کردنم تا از دستش خلاص شم بیدار شدم ,خیال پردازیو گذاشتم کنار ,چون با صدای بلند مامانم دیگه نمیشد .
امروز هم مثل همهی روزای دیگه که باید میرفتم مدرسه ,بدون صبحونه حاظر شدم لقمه به دست رفتم مدرسه
اصلا به نظر من بچه ها هر وقت دوست داشته باشند باید برن مدرسه نباید زوری باشه ,حیف نمیتونم کاری بکنم.زندگی سختی های خاص خودشو داره ولی مدرسه رفتن اونم صبح به این زودی واقعا عذاب آوره
آخ
چه خبرته دختر
محدثه تو هنوز غر میزنی
دوست همیشگیم بود.
دیگه نمیتونم حرف دلمو بگم این تا آخر روز کنارمه ...

javad jan
10-25-2013, 03:01 PM
پااااااااااااااااااااشو دیرت شد...
صدای مامانم بود
همیشه مدرسه مزاحم استراحتم بود .
دوباره شنبه رسید ,نمیدونم چرا همیشه شنبه به جمعه نزدیکتره دوباره مدرسه
کاش میشد همه ی روزا جمعه میبودو من همیشه تا لنگ ظهر میخوابیدم ولی مثل اینکه نه صدای مامانم داره بلند تر میشه و محمد (داداش کوچیکم )که سحر خیز تر از منه کم کم دست بکار میشه برای بیدار کردنم ,از کشیدن موهام گرفتم تا گاز های مختلف استفاده میکنه برای بیدار کردنم تا از دستش خلاص شم بیدار شدم ,خیال پردازیو گذاشتم کنار ,چون با صدای بلند مامانم دیگه نمیشد .
امروز هم مثل همهی روزای دیگه که باید میرفتم مدرسه ,بدون صبحونه حاظر شدم لقمه به دست رفتم مدرسه
اصلا به نظر من بچه ها هر وقت دوست داشته باشند باید برن مدرسه نباید زوری باشه ,حیف نمیتونم کاری بکنم.زندگی سختی های خاص خودشو داره ولی مدرسه رفتن اونم صبح به این زودی واقعا عذاب آوره
آخ
چه خبرته دختر
محدثه تو هنوز غر میزنی
دوست همیشگیم بود.
دیگه نمیتونم حرف دلمو بگم این تا آخر روز کنارمه ...


اگه این شروع داستانته
1.پس در ابتدا باید شخصیت هاتو در قالب داستان معرفی کنی
مثلا الان من نمیدونم محدثه
تویی یا دختره که دوستته
2. داداش کوچیکت چند سالشه
باید بگی تا خواننده بتونه تو ذهنش تصویر سازی کنه که این پسری که داره خواهرشو گاز میگیره
2 سالشه یا 20 سالش

بازم بنویس تا منم بخونم و اگه دوست د اشتی نظرمو بدم
البته اگه دوست داشته باشی
موفق باشی ترنم

fr.chemi3t
10-26-2013, 08:30 PM
اگه این شروع داستانته
1.پس در ابتدا باید شخصیت هاتو در قالب داستان معرفی کنی
مثلا الان من نمیدونم محدثه
تویی یا دختره که دوستته
2. داداش کوچیکت چند سالشه
باید بگی تا خواننده بتونه تو ذهنش تصویر سازی کنه که این پسری که داره خواهرشو گاز میگیره
2 سالشه یا 20 سالش

بازم بنویس تا منم بخونم و اگه دوست د اشتی نظرمو بدم
البته اگه دوست داشته باشی
موفق باشی ترنم

سلام ,مرسی آقا جواد از نظرت
راوی داستان همون محدثه است که من همه ی حرفایی که توی ذهنش میگذره رو گفتم ,شخصیت غرغرو و پر حرف که وقتی میره مدرسه حسابی به خودشو و اطرافیان غر میزنه و مسلما داداشش 2ساله است .نه بیست ساله:170::72:

javad jan
10-27-2013, 02:19 PM
سلام ,مرسی آقا جواد از نظرت
راوی داستان همون محدثه است که من همه ی حرفایی که توی ذهنش میگذره رو گفتم ,شخصیت غرغرو و پر حرف که وقتی میره مدرسه حسابی به خودشو و اطرافیان غر میزنه و مسلما داداشش 2ساله است .نه بیست ساله:170::72:

خوب پس داستانت سوم شخصه
خوب این چیزا رو باید در ابتدای داستان بگی تا ذهن خواننده جهت و سو پیدا کنه

paksersht
10-27-2013, 03:30 PM
خوب پس داستانت سوم شخصه
خوب این چیزا رو باید در ابتدای داستان بگی تا ذهن خواننده جهت و سو پیدا کنه
این داستان سوم شخص نداره محمدجواد همون محدثه داره حرفای که تو دلش هست میگه ،یعنی یه شخص بیشتر نیست البته ببخشید از ترنم من اومدم گفتم، حالا من انتقاد کنم:39: میدومنم ترنم از انتقادای من خیلللی خوشش میاد :39: اول داستان بطور کلی مضمون پر محتوای نداشت ،یعنی نیاز به یکم تغییرات داره ،بعد اینکه از تکرار کلمات یکم پرهیز کن چون هرچقدر تکرار به وجود بیاد ارزش داستان کم میشه و آخریش هم غلط املایی بود که زیاد داشت

paksersht
10-27-2013, 03:51 PM
من یه چیز یادم اومد الان بگم بازم انتقاد البته نه بیشتر کمک ببین برای اینکه داستان خوبی بنویسی چند تا نکته بگم واسه اینکه خوب از آب دربیاد 1- هیجان دادن به داستان داستان هرچقدر هیجان داشته باشه طبیعتا جذابیت بیشتری داره 2- تخیل با قدرت تخیل میتونی خیلللی داستان جالبی رو بنویسی یه مثال برات بگم مثل آقای جلال آل احمد اگه بشناسی و داستانهاشو خونده باشی همه داستاناش از آرایه جان بخشی به اشیا خیللی استفاده کرده بخاطر همین آرایه بیشترین داستانهای جذاب اون نوشته که خواننده از خوندنشون واقعا لذت میبره میتونی تو هم اینکارو بکنی مثلا همین داستانت میتونستی مادر محدثه ، داداشش ، .دوستش زیباتر معرفی کنی مثلا مامانش همچین چهره داره که تو چهره ای مادر طرز حرف زدنش وحتی لباساشو توصیف کنی که هم به داستان جذابیت میده هم شخیصیت هارو خوب معرفی کنه

fr.chemi3t
10-28-2013, 04:09 PM
این داستان سوم شخص نداره محمدجواد همون محدثه داره حرفای که تو دلش هست میگه ،یعنی یه شخص بیشتر نیست البته ببخشید از ترنم من اومدم گفتم، حالا من انتقاد کنم:39: میدومنم ترنم از انتقادای من خیلللی خوشش میاد :39: اول داستان بطور کلی مضمون پر محتوای نداشت ،یعنی نیاز به یکم تغییرات داره ،بعد اینکه از تکرار کلمات یکم پرهیز کن چون هرچقدر تکرار به وجود بیاد ارزش داستان کم میشه و آخریش هم غلط املایی بود که زیاد داشت
کجا غلطه بگو درستش کنم.

من یه چیز یادم اومد الان بگم بازم انتقاد البته نه بیشتر کمک ببین برای اینکه داستان خوبی بنویسی چند تا نکته بگم واسه اینکه خوب از آب دربیاد 1- هیجان دادن به داستان داستان هرچقدر هیجان داشته باشه طبیعتا جذابیت بیشتری داره 2- تخیل با قدرت تخیل میتونی خیلللی داستان جالبی رو بنویسی یه مثال برات بگم مثل آقای جلال آل احمد اگه بشناسی و داستانهاشو خونده باشی همه داستاناش از آرایه جان بخشی به اشیا خیللی استفاده کرده بخاطر همین آرایه بیشترین داستانهای جذاب اون نوشته که خواننده از خوندنشون واقعا لذت میبره میتونی تو هم اینکارو بکنی مثلا همین داستانت میتونستی مادر محدثه ، داداشش ، .دوستش زیباتر معرفی کنی مثلا مامانش همچین چهره داره که تو چهره ای مادر طرز حرف زدنش وحتی لباساشو توصیف کنی که هم به داستان جذابیت میده هم شخیصیت هارو خوب معرفی کنه
مرسی راهنمایی خیلی خوبی بود ,منتظر داستان بعدیم باشید:26: