شهر ساز
08-14-2013, 08:14 PM
پارسیان با بهره گیری از سنت های معماری کاخ های ستوندار رایج در مناطق مرتفع مشرف بر بین النهرین و هنر دستی ایونی ها (inoniens) ،در تزیینات کاخ از سنت های هنری کهن مردمانی استفاده کرده اند که در پی کشور گشایی های کوروش و داریوش به امپراطوری نو پای پارس پیوسته بودند . ویژگی بارز این سنت های هنری ، پیچیدگی هنری بود که خود ریشه در آمیزش هنری آن داشت. ...
از یک سوی امپراطوری های مغلوب آشور و بابل تا زمان سقوط خود به دست سپاهیان پارس، میراثی را حفظ کرده بودند که به گذشته های دور در عصر سومریان یعنی میراثی که عناصر جهانی را در هنر خویش تجسم می کرد. از سوی دیگر مردم مناطق لوان levant در ساحل شرقی مدیترانه ،آرامی ها و بالاخص فنیقی ها شماری از مضامین تصویرگری را که از بین النهرین ،مصر و مناطق حاشیه دریای اژه به عاریه گرفته بودند، حفظ کرده بودند. لیکن با سقوط سازمان پادشاهی و سیستم اجرایی و اداری وسیع آن ،مفاهیم اسطوره ای اولیه به فراموشی سپرده شد. لذا پارسیان که به تازگی یکجانشین شده بودند و به مقام سروری ملت های آن دوره رسیده بودند،هنری را پذیرفتید که از مکاتب مختلف و گاه متعارض هنری شکل یافته بود. عاریه های هنری از هنر یونان ،هنر درباری پارسیان را که در خدمت شکوه پادشاه و مردم سرزمین های وی بود،غنا بخشید.
رشد و پیشرفت هنر تزیینی در عصر سلطنت کوروش و داریوش هر چند نخستین شکل اولیه هنر تزیینی کاخ های هخامنشی در پاسارگاد دیده می شود اما امروز،می دانیم که این هنر در دو مرحله گسترش یافته است. بر روی قطعات بجای مانده از تزیینات حجاری کاخ کوروش کبیر در پاسارگاد با همان تالار بار عام ، مجموعه ای نقش برجسته را می بینم که نگهبان خدایان آشور و بابل بودند ولی فارغ از مفاهیم نمادین اولیه خود این کاخ آفریده شده اند:نگهبان خدای خورشید به شکل انسان ـ گاو و نگهبان خدای تباهی به شکل فرشته ـ ماهی در مقابل در کاخ ورودی و بر روی یکی از درگاه های جانبی تالار که به شکل سنگی یکپارچه هنوز پا برجا است، نقش انسانی را می بینم که وجود کتیبه ای به سه زبان (که امروزه تقریبا از بین رفته است ) گواه آن دارد که نقش فوق،تصویری از کوروش کبیر می باشد. به واقع تاج سه شاخ که به نظر می رسد از هنر تصویرگری مقدس مصریان به عاریه گرفته شده است ـ در آن هنگام مصر هنوز توسط پارسیان فتح نشده بود و منطقه لوان در حد فاصل ایران و مصر نقش واسطه ای در این انتقال هنری ایفا کرده بود ـ و نیز بال های آن به گونه ای است که نقش فرشته حامی شبیه نقش نگهبان کیهانی فراموش شده معابد آشور و بابل را در ذهن متبادر می سازد. چهره نجیب و شریف این نقش بیانگر تصویری آرمانی از انسان است که امروزه به دلیل شناخت کافی از سیاست شامح و مدارای کوروش با رعایای خویش مشخص شده است که ارایه چنین تصویری با این سیاحت بی ربط نمی باشد. لباس عیلامی که نمونه مشابه آن بر روی نقش برجسته های آشور بنیپال شناسایی شده است و از نظر زمانی در حدود یک قرن تقدم زمانی به آن دارد،سنت پادشاهی بومی آن منطقه را یادآوری می سازد که پارسیان مهاجر و نو وارد به این منطقه سعی داشتند که خود را با این سنت مرتبط سازند. دروازه های اصلی نیز با نقش حیوانات عظیم الجثه ای تزیین یافته بودند که امروزه تقریبا از بین رفته اند . این نقش برجسته ها از تزیینات کاخ های آشوری که در آن زمان امکان دیدن آنها وجود داشته است ،الهام گرفته شده اند. با این حال این داریوش بود که در فاصله سال های 521 تا 486 قبل از میلاد به هنر درباری هخامنشی شکلی ثابت بخشید و از آن حمایت کرد به گونه ای که جانشینان وی نیز قواعد این هنر را پذیرفتند و آن را دنبال کردند.
پیروزی های متوالی داریوش در 2سال نخست پادشاهی اش بر یاغیان امپراطوری و قدرتی که از این فتوحات به دست آورده بود ، سرانجام در صخره بیستون ، مشرف بر جاده بین النهرین و ماد به تصویر کشیده شده است. برای نخستین بار رویدادهای و وقایع تاریخی دوران یک پادشاه به شکل ترکیبی و نه حادثه ای به تصویر کشیده شده است. چنین روایتی را می توان ریشه در سنت جاری بین النهرین در عصر پادشاهی نارام سین کبیر، فرمانروای آکد در دو هزار سال قبل از آن دانست که داریوش نیز از آن الهام گرفته بود. در این نقش برجسته ،تصویر گوماتا، دشمن اصلی داریوش را می بینیم که در زیر پای وی بر روی سنگ حک شده است و نقش افراد دیگر به عنوان نمایندگان ملت های مغلوب در حالی که دست و پای آنها بسته شده و به صف ایستاده اند،در پیش روی داریوش به تصویر کشیده شده است. بر فراز این نقش ها ، تصویر خدایی را می بینیم که در میان حلقه ای بالدار قرار گرفته است و داریوش مراسم سپاس و احترام به وی را برگزار می کند. این خدا شباهت بسیاری با خدای خورشید حامی پادشاهان آشور دارد که آنها نیز از حلقه خورشید مصریان الهام گرفته بودند. اما آنچه که به نظر واقعی تر می رسد این است نقش فوق ،تصویر اهورامزدا ، خدای آریان یا ایرانیان، حامی و مددکار سلسله هخامنشی است . نکته مهم در این است که چگونه مضمونی تصویری برای نشان دادن اسطوره ای کیهانی که فاقد ارزش اولیه است،پذیرفته شده است، و نمادگرایی پیچیده ای را آفریده است که ایدئولوژی پادشاهی و خداشناسی جدیدی را به با یکدیگر در هم آمیخته است . در نقش برجسته بیستون چین های پهن لباس پادشاه،تقلیدی ناشیانه از نمونه حجاری یونانیان در گنجینه سیفنوس siphnos در دلف delphes در مرکز مذهبی یونان قدیم می باشد. اگر بخواهم به شکلی صحیح تر سخن بگویم به نظر می رسد که پارسیان مجبور بودند از چنین مدلی الهام بگیرند. زیرا بر خلاف آشوریان سعی داشتند تا با نشان دادن چین لباس با سنت هنر بومی که پیشتر در لرستان و اورارتو به تصویر کشیده شده بود،بار دیگر رابطه برقرار سازند. آنها با این کار،قصد داشتند که برای بیان ثبات پادشاهی جهان گستر خود این هنر را از آن خود سازند.
هنر در خدمت ایدئولوژی امپراطوری
داریوش در تزیینات کاخ ها و آرامگاه خود بدون در نظر گرفتن پیروزی ابتدایی خود که به طور قطعی به دست آمده بود،این ایدئولوژی را بیان کرده است. به این ترتیب وی آن را با آرمان صلح ،کوروش کبیر در گستره وسیع تری مرتبط می سازد. در آرامگاه داریوش در دل دیواره های سنگی نقش رستم واقع در مجاورت مکان باستانی آیینی عیلامیان، این نگاه جنبه ترکیبی تری به خود می گیرد. بر فراز ورودی آرامگاه،سردری دیده می شود که از هنر مصری به عاریه گرفته شده است و شبیه ایوان ورودی کاخ ستوندار هخامنشی است و سر ستون های آن که پیشتر کوروش نیز آنها را به کار برده است ،سرویس های تزیینی گاو دوسره می باشد . این نقش ها و مجسمه ها که جزو هنر اولیه پارسیان به شمار می آیند، بعدها در ساخت کاخ های شوش و تخت جمشید با عناصری نظیر طوماری سر ستون که از هنر مردم لوان به عاریه گرفته شده اند و نیز با سر ستون های گلدانی شکل مصری و بدنه و شال یونانی ستون ها تکمیل شده است. در ایوان این کاخ و یا شاید داخل آن سکویی در دو طبقه دیده می شود که تقلیدی از نمونه یافت شده در ایذه ـ مالمیر می باشد که شاهزادی عیلامی در اواخر هزاره دوم قبل از میلاد بر روی سنگ آفریده است. همچنین آشوریان در نقش برجسته های خود تصویری از تخت سلطنتی را نشان داده اند اما این بار ستون های پهلوان پیکر اساطیری این تخت را بر دست گرفته اند. دایوش به جای ستون های پهلوان پیکر از نقش افرادی استفاده کرده است که نماینده ملت های مغلوب می باشند و هر یک از این افراد را می توان با توجه به لباس آنها شناسایی کرد. برخی از این افراد مسلح هستند . این بدان معنا است که افراد مذکور اسیر به شمار نمی آمدند بلکه آنها مردمانی آزاد محسوب می شدند که در سرزمین های امپراطوری هخامنشی حق زندگی داشتند. پادشاه که بر روی تخت سمبلیک نشسته است ،در حال تکریم و ادای احترام به اهورامزدا است که بر فراز آتش مقدس نشان داده شده است. با وجود این که آتش یکی از عناصر مذهب باستان ایرانیان بوده است ،ثابت نشده است که مذهب باستانی ایرانیان، زرتشتی بوده است. شوش و تخت جمشید
هر چند که داریوش پیشتر کاخی را برای اقامت زمستانی خود در بابل داشت ولی وی کاخ های شوش را نیز صرفا برای اقامت خود در طول زمستان بنا نهاد. برای رسیدن به کاخ ها از سمت شهر سلطنتی باید از دروازه باشکوهی عبور می کردند که خشایارشاه ساخت آن را به پایان رسانید. در دو سوی این دروازه دو مجسمه ساخته شده در مصر قرار داشت که بزرگ تر از اندازه های طبیعی بودند و فقط یکی از آنها در سال 1971 پیدا شد. سرمجسمه کشف شده از بین رفته است اما قبلا مکنم mecquenem سرمجسمه ای با همان صورت را همراه با قطعات دیگر ساخته شده از سنگ های آن محل پیدا کرده بود. همین مسأله این امکان را به ما می دهد که بتوانیم تصویری از چهره پادشاه را در ذهن تجسم کنیم که صورت وی پوشیده از 5 ردیف حلقه مو است. از نظر هنری کار بسیار قوی و خوبی بر روی آن صورت گرفته است . اما به نظر می رسد که چون سنگ مجسمه رنگ آمیزی شده بود،آن را بسیار صیقل نداده بودند. در ضلع شمالی محوطه ، کاخ آپادانا قرار دارد که بر اساس سنت زندگی مردمان کوهستان، محلی برای گردهمایی افراد به شمار می رفت. بنای کاخ از خشت خام ساخته شده است. پس از حمله اسکندر و سقوط امپراطوری پارس،بنای کاخ به دلیل متروکه ماندن رو به ویرانی نهاد از این رو تزیینات زیبا و با شکوه لعابدار دیواره های کاخ که مطابق با دمای هوای آن منطقه ساخته شده بودند، امروزه از بین رفته اند. به گونه ای که دیگر نمی توان محل دقیق آجرها، نگاره های شوش با نقش کمانداران پارسی را در کاخ شناسایی کرد. لباس با شکوه این سربازان پارسی نکته قابل ذکری در این آجر نگاره ها است ولی یقین داریم که به هنگام جنگ و نبرد از این لباس استفاده نمی کردند. بر روی لباس چیندار و رنگارنگ این سربازان آذین های گلسرخی تزییناتی دیده می شود که نقوش معماری برج های کنگره ای قلعه های قدیمی را در ذهن تداعی می کند. این نقوش معماری را می توان با جان پناه های به دست آمده در پای دیواره تراس تخت جمشید مقایسه کرد که به نظر می رسد در ابتدا در محلی مرتفع تر قرار داشتند. در رابطه با رنگ روشن و یا تیره پوست این جنگ جویان نمی توان نظر دیولافوا dieulafoy را پذیرفت که به هنگام کشف آنها تصور می کرد که این تفاوت رنگ به تفاوت نژاد آنها بر می گردد. مقایسه نقش این کمانداران با گارد جاویدان پادشاه ، نوعی اتفاق و وحدت در بین این دو را مشخص می سازد. در کنار نقش کمانداران پارسی ، می توان نقش حیوانات عظیم افسانه ای و یا حتی واقعی را دید که از فرهنگ و تمدن هنری آشور و بابل به عاریه گرفته شده اند . اما نمایش آنها در این کاخ فارغ از ارزش نمادین و اسطوره ای آنها است. به این ترتیب می توان چنین نتیجه گرفت که نقش شیرها در نمای شمالی حیات شرقی هیچ رابطه ای با الهه ایشتار ishtar ندارد و گاو های بالدار هرگز نمی توانند تجسمی از آداد adad خدای توفان باشند.
از یک سوی امپراطوری های مغلوب آشور و بابل تا زمان سقوط خود به دست سپاهیان پارس، میراثی را حفظ کرده بودند که به گذشته های دور در عصر سومریان یعنی میراثی که عناصر جهانی را در هنر خویش تجسم می کرد. از سوی دیگر مردم مناطق لوان levant در ساحل شرقی مدیترانه ،آرامی ها و بالاخص فنیقی ها شماری از مضامین تصویرگری را که از بین النهرین ،مصر و مناطق حاشیه دریای اژه به عاریه گرفته بودند، حفظ کرده بودند. لیکن با سقوط سازمان پادشاهی و سیستم اجرایی و اداری وسیع آن ،مفاهیم اسطوره ای اولیه به فراموشی سپرده شد. لذا پارسیان که به تازگی یکجانشین شده بودند و به مقام سروری ملت های آن دوره رسیده بودند،هنری را پذیرفتید که از مکاتب مختلف و گاه متعارض هنری شکل یافته بود. عاریه های هنری از هنر یونان ،هنر درباری پارسیان را که در خدمت شکوه پادشاه و مردم سرزمین های وی بود،غنا بخشید.
رشد و پیشرفت هنر تزیینی در عصر سلطنت کوروش و داریوش هر چند نخستین شکل اولیه هنر تزیینی کاخ های هخامنشی در پاسارگاد دیده می شود اما امروز،می دانیم که این هنر در دو مرحله گسترش یافته است. بر روی قطعات بجای مانده از تزیینات حجاری کاخ کوروش کبیر در پاسارگاد با همان تالار بار عام ، مجموعه ای نقش برجسته را می بینم که نگهبان خدایان آشور و بابل بودند ولی فارغ از مفاهیم نمادین اولیه خود این کاخ آفریده شده اند:نگهبان خدای خورشید به شکل انسان ـ گاو و نگهبان خدای تباهی به شکل فرشته ـ ماهی در مقابل در کاخ ورودی و بر روی یکی از درگاه های جانبی تالار که به شکل سنگی یکپارچه هنوز پا برجا است، نقش انسانی را می بینم که وجود کتیبه ای به سه زبان (که امروزه تقریبا از بین رفته است ) گواه آن دارد که نقش فوق،تصویری از کوروش کبیر می باشد. به واقع تاج سه شاخ که به نظر می رسد از هنر تصویرگری مقدس مصریان به عاریه گرفته شده است ـ در آن هنگام مصر هنوز توسط پارسیان فتح نشده بود و منطقه لوان در حد فاصل ایران و مصر نقش واسطه ای در این انتقال هنری ایفا کرده بود ـ و نیز بال های آن به گونه ای است که نقش فرشته حامی شبیه نقش نگهبان کیهانی فراموش شده معابد آشور و بابل را در ذهن متبادر می سازد. چهره نجیب و شریف این نقش بیانگر تصویری آرمانی از انسان است که امروزه به دلیل شناخت کافی از سیاست شامح و مدارای کوروش با رعایای خویش مشخص شده است که ارایه چنین تصویری با این سیاحت بی ربط نمی باشد. لباس عیلامی که نمونه مشابه آن بر روی نقش برجسته های آشور بنیپال شناسایی شده است و از نظر زمانی در حدود یک قرن تقدم زمانی به آن دارد،سنت پادشاهی بومی آن منطقه را یادآوری می سازد که پارسیان مهاجر و نو وارد به این منطقه سعی داشتند که خود را با این سنت مرتبط سازند. دروازه های اصلی نیز با نقش حیوانات عظیم الجثه ای تزیین یافته بودند که امروزه تقریبا از بین رفته اند . این نقش برجسته ها از تزیینات کاخ های آشوری که در آن زمان امکان دیدن آنها وجود داشته است ،الهام گرفته شده اند. با این حال این داریوش بود که در فاصله سال های 521 تا 486 قبل از میلاد به هنر درباری هخامنشی شکلی ثابت بخشید و از آن حمایت کرد به گونه ای که جانشینان وی نیز قواعد این هنر را پذیرفتند و آن را دنبال کردند.
پیروزی های متوالی داریوش در 2سال نخست پادشاهی اش بر یاغیان امپراطوری و قدرتی که از این فتوحات به دست آورده بود ، سرانجام در صخره بیستون ، مشرف بر جاده بین النهرین و ماد به تصویر کشیده شده است. برای نخستین بار رویدادهای و وقایع تاریخی دوران یک پادشاه به شکل ترکیبی و نه حادثه ای به تصویر کشیده شده است. چنین روایتی را می توان ریشه در سنت جاری بین النهرین در عصر پادشاهی نارام سین کبیر، فرمانروای آکد در دو هزار سال قبل از آن دانست که داریوش نیز از آن الهام گرفته بود. در این نقش برجسته ،تصویر گوماتا، دشمن اصلی داریوش را می بینیم که در زیر پای وی بر روی سنگ حک شده است و نقش افراد دیگر به عنوان نمایندگان ملت های مغلوب در حالی که دست و پای آنها بسته شده و به صف ایستاده اند،در پیش روی داریوش به تصویر کشیده شده است. بر فراز این نقش ها ، تصویر خدایی را می بینیم که در میان حلقه ای بالدار قرار گرفته است و داریوش مراسم سپاس و احترام به وی را برگزار می کند. این خدا شباهت بسیاری با خدای خورشید حامی پادشاهان آشور دارد که آنها نیز از حلقه خورشید مصریان الهام گرفته بودند. اما آنچه که به نظر واقعی تر می رسد این است نقش فوق ،تصویر اهورامزدا ، خدای آریان یا ایرانیان، حامی و مددکار سلسله هخامنشی است . نکته مهم در این است که چگونه مضمونی تصویری برای نشان دادن اسطوره ای کیهانی که فاقد ارزش اولیه است،پذیرفته شده است، و نمادگرایی پیچیده ای را آفریده است که ایدئولوژی پادشاهی و خداشناسی جدیدی را به با یکدیگر در هم آمیخته است . در نقش برجسته بیستون چین های پهن لباس پادشاه،تقلیدی ناشیانه از نمونه حجاری یونانیان در گنجینه سیفنوس siphnos در دلف delphes در مرکز مذهبی یونان قدیم می باشد. اگر بخواهم به شکلی صحیح تر سخن بگویم به نظر می رسد که پارسیان مجبور بودند از چنین مدلی الهام بگیرند. زیرا بر خلاف آشوریان سعی داشتند تا با نشان دادن چین لباس با سنت هنر بومی که پیشتر در لرستان و اورارتو به تصویر کشیده شده بود،بار دیگر رابطه برقرار سازند. آنها با این کار،قصد داشتند که برای بیان ثبات پادشاهی جهان گستر خود این هنر را از آن خود سازند.
هنر در خدمت ایدئولوژی امپراطوری
داریوش در تزیینات کاخ ها و آرامگاه خود بدون در نظر گرفتن پیروزی ابتدایی خود که به طور قطعی به دست آمده بود،این ایدئولوژی را بیان کرده است. به این ترتیب وی آن را با آرمان صلح ،کوروش کبیر در گستره وسیع تری مرتبط می سازد. در آرامگاه داریوش در دل دیواره های سنگی نقش رستم واقع در مجاورت مکان باستانی آیینی عیلامیان، این نگاه جنبه ترکیبی تری به خود می گیرد. بر فراز ورودی آرامگاه،سردری دیده می شود که از هنر مصری به عاریه گرفته شده است و شبیه ایوان ورودی کاخ ستوندار هخامنشی است و سر ستون های آن که پیشتر کوروش نیز آنها را به کار برده است ،سرویس های تزیینی گاو دوسره می باشد . این نقش ها و مجسمه ها که جزو هنر اولیه پارسیان به شمار می آیند، بعدها در ساخت کاخ های شوش و تخت جمشید با عناصری نظیر طوماری سر ستون که از هنر مردم لوان به عاریه گرفته شده اند و نیز با سر ستون های گلدانی شکل مصری و بدنه و شال یونانی ستون ها تکمیل شده است. در ایوان این کاخ و یا شاید داخل آن سکویی در دو طبقه دیده می شود که تقلیدی از نمونه یافت شده در ایذه ـ مالمیر می باشد که شاهزادی عیلامی در اواخر هزاره دوم قبل از میلاد بر روی سنگ آفریده است. همچنین آشوریان در نقش برجسته های خود تصویری از تخت سلطنتی را نشان داده اند اما این بار ستون های پهلوان پیکر اساطیری این تخت را بر دست گرفته اند. دایوش به جای ستون های پهلوان پیکر از نقش افرادی استفاده کرده است که نماینده ملت های مغلوب می باشند و هر یک از این افراد را می توان با توجه به لباس آنها شناسایی کرد. برخی از این افراد مسلح هستند . این بدان معنا است که افراد مذکور اسیر به شمار نمی آمدند بلکه آنها مردمانی آزاد محسوب می شدند که در سرزمین های امپراطوری هخامنشی حق زندگی داشتند. پادشاه که بر روی تخت سمبلیک نشسته است ،در حال تکریم و ادای احترام به اهورامزدا است که بر فراز آتش مقدس نشان داده شده است. با وجود این که آتش یکی از عناصر مذهب باستان ایرانیان بوده است ،ثابت نشده است که مذهب باستانی ایرانیان، زرتشتی بوده است. شوش و تخت جمشید
هر چند که داریوش پیشتر کاخی را برای اقامت زمستانی خود در بابل داشت ولی وی کاخ های شوش را نیز صرفا برای اقامت خود در طول زمستان بنا نهاد. برای رسیدن به کاخ ها از سمت شهر سلطنتی باید از دروازه باشکوهی عبور می کردند که خشایارشاه ساخت آن را به پایان رسانید. در دو سوی این دروازه دو مجسمه ساخته شده در مصر قرار داشت که بزرگ تر از اندازه های طبیعی بودند و فقط یکی از آنها در سال 1971 پیدا شد. سرمجسمه کشف شده از بین رفته است اما قبلا مکنم mecquenem سرمجسمه ای با همان صورت را همراه با قطعات دیگر ساخته شده از سنگ های آن محل پیدا کرده بود. همین مسأله این امکان را به ما می دهد که بتوانیم تصویری از چهره پادشاه را در ذهن تجسم کنیم که صورت وی پوشیده از 5 ردیف حلقه مو است. از نظر هنری کار بسیار قوی و خوبی بر روی آن صورت گرفته است . اما به نظر می رسد که چون سنگ مجسمه رنگ آمیزی شده بود،آن را بسیار صیقل نداده بودند. در ضلع شمالی محوطه ، کاخ آپادانا قرار دارد که بر اساس سنت زندگی مردمان کوهستان، محلی برای گردهمایی افراد به شمار می رفت. بنای کاخ از خشت خام ساخته شده است. پس از حمله اسکندر و سقوط امپراطوری پارس،بنای کاخ به دلیل متروکه ماندن رو به ویرانی نهاد از این رو تزیینات زیبا و با شکوه لعابدار دیواره های کاخ که مطابق با دمای هوای آن منطقه ساخته شده بودند، امروزه از بین رفته اند. به گونه ای که دیگر نمی توان محل دقیق آجرها، نگاره های شوش با نقش کمانداران پارسی را در کاخ شناسایی کرد. لباس با شکوه این سربازان پارسی نکته قابل ذکری در این آجر نگاره ها است ولی یقین داریم که به هنگام جنگ و نبرد از این لباس استفاده نمی کردند. بر روی لباس چیندار و رنگارنگ این سربازان آذین های گلسرخی تزییناتی دیده می شود که نقوش معماری برج های کنگره ای قلعه های قدیمی را در ذهن تداعی می کند. این نقوش معماری را می توان با جان پناه های به دست آمده در پای دیواره تراس تخت جمشید مقایسه کرد که به نظر می رسد در ابتدا در محلی مرتفع تر قرار داشتند. در رابطه با رنگ روشن و یا تیره پوست این جنگ جویان نمی توان نظر دیولافوا dieulafoy را پذیرفت که به هنگام کشف آنها تصور می کرد که این تفاوت رنگ به تفاوت نژاد آنها بر می گردد. مقایسه نقش این کمانداران با گارد جاویدان پادشاه ، نوعی اتفاق و وحدت در بین این دو را مشخص می سازد. در کنار نقش کمانداران پارسی ، می توان نقش حیوانات عظیم افسانه ای و یا حتی واقعی را دید که از فرهنگ و تمدن هنری آشور و بابل به عاریه گرفته شده اند . اما نمایش آنها در این کاخ فارغ از ارزش نمادین و اسطوره ای آنها است. به این ترتیب می توان چنین نتیجه گرفت که نقش شیرها در نمای شمالی حیات شرقی هیچ رابطه ای با الهه ایشتار ishtar ندارد و گاو های بالدار هرگز نمی توانند تجسمی از آداد adad خدای توفان باشند.