alamatesoall
07-28-2013, 07:09 PM
پیاژه معتقد است که تحول روانی فرد از سه دوره اصلی گذر می کند و کودک به تدریج، به ساختها و تواناییهای بیشتری در درون خود دست می یابد.
این سه دوره عبارتند از:
1- دوره حسی – حرکتی (از تولد تا دو سالگی)
2- دوره پیش عملیاتی و عملیات عینی (دو تا ده الی ١٢ سالگی)
3- دوره انتزاعی یا صوری (از ده الی ١٢ سالگی تا ١٥ سالگی)
دوره حسی – حرکتی:
در دوره حسی – حرکتی، کودک دارای هوش عملی است. هوش عملی، بیانگر این است که دنیای کودک به شکل حسی و حرکتی می باشد و محدود به اشیایی است که قابل حس و لمس هستند یا می تواند بر روی آنها حرکتی انجام دهد. در حالی که در دنیای نوجوانان و جوانان، چیزهایی وجود دارد که ما قادر به درک و مشاهده آنها نیستیم.
در این دوره، ما یکسری بازتابهای کلی را در کودک مشاهده می کنیم. منظور از بازتاب، هر نوع رفلکسی است که تقریباً غیر ارادی بوده و بیشتر جنبه زیستی دارد. بازتابها در کودک، به صورت زیستی و روان شناختی است، اما این بازتابها، کلی بوده و هنوز اختصاصی نشده اند. به عبارت دیگر، کودک نمی تواند یک کار جزئی انجام دهد ؛ چون کل ارگانیزم وی در آن کار درگیر خواهد شد، نه یک عضو خاص، به همین دلیل، به این نوع واکنشها، " بازتاب کلی " گفته می شود.
ویژگی دیگر دوره حسی – حرکتی، واکنشهای دورانی است. این واکنشها، که تکرار شونده هستند. برای مثال، هنگامی که کودک با لبهای خود بازی کرده و تولید صدا می کند، نوعی واکنش دورانی محسوب می گردد.
در این دوره به تدریج، " من " در کودک شکیل می گیرد. با افزایش سن کودک، توانایی ایجاد فاصله بین گیرنده های درونی و محرکات بیرونی ایجاد شده و " من " شکل می گیرد. کودک در سن هشت ماهگی قادر به تفکیک تابلوهای مختلف می باشد.
در سن هشت ماهگی، تصویر دائمی شیئ در ذهن کودک شکل می گیرد و نگهداری می شود ؛ لذا زمانی که یک شیئ از دید کودک محو شده یا پنهان می شود، بر خلاف گذشته، به جستجوی آن می پردازد و این امر نشاندهنده وجود تصویر دائمی شیئ در ذهن کودک است. چنانچه کودکی پس از ناپدید شدن شیئ یا اسباب بازی، به جستجوی آن نپردازد، می توان گفت که تصویر دائمی شیئ، در ذهن او به وجود نیامده است.
در این سن، کودک به تدریج تصویر یک شیئ خاص مانند چهره مادر را بازشناسی می کند و به همین دلیل، قادر به تشخیص آشنا از بیگانه می گردد ؛ البته در این سن، مادر، به عنوان مادر در نظر کودک فرض نمی شود، بلکه شیئ ای محسوب می شود که بازشناسی شده و این موجود به تدریج و در مراحل بعدی، به موضوع عشق تبدیل می شود، موضوعی که برای وی آرام بخش و قابل بازشناسی است و نسبت به آن عاطفه نشان می دهد.
به عبارت دیگر می توان گفت که در سن هشت ماهگی، کودک مادر را به عنوان یک شیئ می شناسد، شیئ ای که از شیئ دیگر قابل تفکیک بوده و بازشناسی می شود، اما کلمه عشق را در مورد مادر، در این سن نمی توان عنوان کرد. به تدریج، با افزایش سن، تصاویر ذهنی بیشتری در ذهن کودک شکل می گیرد. در این سن، با انجام بازیهای روانشناختی از قبیل قائم با شک، می توان به کودک فهماند که ندیدن مادر، دلیل بر فقدان وی نیست.
چنانچه کودک به صورت طولانی، احساس فقدان مادر را درک کند، در سنین بعدی دچار ترس از مدرسه خواهد شد.
بنابراین، با توجه به این ویژگی سنی کودک، اشیاء باید در محیط اجتماعی در دسترس وی قرار گیرند تا بتواند آنها را مورد استفاده قرار دهد. بدین ترتیب، روان بنه کودک پذیرای موقعیتهای جدیدی می شود و می تواند از ابزارهای جدید برای نیل به هدف استفاده کند. چنانچه محیط کودک کاملاً خالی از ابزار و محرکات بوده و به نوعی فقر فرهنگی حاکم باشد، او به وسایل جدید دست نمی یابد و در نتیجه، نمی تواند هدفی را پیش ببرد. بنا به این دلایل، وجود ابزارها در خانه در تحول شناختی کودک، از اهمیت بسزایی برخوردار می باشد.
ما در پایان دوره حسی – حرکتی، شاهد درک ناگهانی و نوعی بینش در کودک هستیم. (مرحله ای که کودک به " آهان " می رسد.) این بینش، آغاز تجسم و تصویر ذهنی در کودک است. در اوایل دوره حسی – حرکتی، تجسم شیئ در کودک مشاهده نمی شود، اما در پایان این دوره، دنیای کودک از حالت حسی – حرکتی و عملی به دنیای تجسمی تبدیل می شود.
در مراحل تحولی از نظر پیاژه، گفتیم: او معتقد است که کودک از مراحلی می گذرد و با طی کردن آنها، واجد تواناییهای شناختی، عاطفی و هیجانی می گردد. با افزایش سن، کودک واجد ساختهای متفاوتی شده و روز به روز پیچیده تر می شود تا حدی که از بازتابهای کلی دوره حسی – حرکتی به ساختهای پیش عملیاتی، عملیاتی و انتزاعی می رسد.
دوره تجسمی عملیات عینی (از دو تا ١٢ سالگی)
در نظام پیاژه، این دوره به دو نیم دوره تقسیم می شود: پیش عملیاتی (نمادی)، عملیات منطقی عینی.
در نیم دوره پیش عملیاتی که حدوداً از دو تا هفت سالگی است، کودک هنوز واجد توانایی های عملیاتی نشده و نمی تواند عملیات منطقی انجام دهد ؛ البته عملیات با عمل متفاوت است؛ چون در عملیات، بازگشت پذیری وجود دارد. به عنوان مثال، اگر خمیری را به صورت طناب در آوریم و از کودک بپرسیم: با شکل قبلی چه تفاوتی دارد ؟ کودک می گوید که همان است، یعنی ذهن وی بازگشت پذیر شده است. این کار، عملیات نام دارد.
ویژگی دیگر نیم دوره پیش عملیاتی، دست یافتن کودک به نما دو رمز است. این امر، در بازیهای رمزی کودک نمایان می باشد. کودک در رفتارهای خود از سمبل استفاده می کند. برای مثال، زمانی که کودک با جارو به عنوان ماشین، بازی می کند، می توان گفت که وی از جارو به شکل نمادین و سمبلیک استفاده کرده است.
تجسمی که در دوره حسی – حرکتی در کودک ایجاده شده، وسعت می یابد، تصاویر ذهنی او افزایش یافته و در نتیجه، تجسم بیشتری پیدا می کند. به همین دلیل، این نیم دوره را نیم دوره " بین بینی " نیز می نامند. در این نیم دوره، کودک به تدریج وارد کنش علامتی به نام زبان می شود که می تواند از آن در اجتماع استفاده نماید و از طریق آن، با دیگران رابطه برقرار کند.
هنگامی که کودک به زبان مسلح می شود، با قرار دادن یکسری از مفاهیم، در کنار هم می تواند مقصود خود را به دیگری بیان کند. زبان به تدریج از واژه های تک تک، به جمله تبدیل می شود، جمله ها معنی دار می شوند و کودک به تدریج قواعد و گرامر زبان مادری خود را فرا می گیرد تا اینکه بتواند، به صورت روان صحبت کند.
طبیعی است که همه کودکان در یک سن واحد، توانایی انجام عملیات منطقی عینی را ندارند. توالی نیم دوره پیش عملیاتی و عملیاتی ثابت است، یعنی کودک از دوره حسی – حرکتی، به نیم دوره پیش عملیاتی و سپس به نیم دوره عملیات منطقی عینی وارد می شود، در نتیجه نمی توان تصور کرد که یک کودک پیش از آنکه نیم دوره پیش عملیاتی را بگذراند، وارد نیم دوره بعدی شود.
در مبحث قبل، دوره پیش عملیاتی را در دوره های تحولی پیاژه توضیح دادیم. در این بخش، مطالبی را در ادامه ویژگیهای نیم دوره پیش عملیاتی بیان می کنیم.
به دلیل شکل گیری و وسعت یافتن جنبه های تجسمی، می توان نیم دوره پیش عملیاتی را نیم دوره " نمادی " یا " رمزی " نامید. در سن دو تا هفت سالگی، نماد و رمز در کودک پدید می آید، تجسم ذهنی یا تصویر ذهنی شکل می گیرد و گسترش زیادی می یابد، زبان یا کنش علامتی هم در کوک شکل گرفته و تقلید، در غیاب الگو صورت می گیرد.
از آنجا که عملیات منطقی عینی در این نیم دوره وجود ندارد و ذهن هنوز عملیاتی نشده، این نیم دوره را " بین بینی " یا " برزخی " نیز می نامند.
در این نیم دوره، تصویر ذهنی در کودک شکل می گیرد. تصاویر ذهنی در مرحله قبل پدید آمده، اما شکل و استقرار نیافتند، بنابراین، کودک به تدریج تصاویر ذهنی را کسب کرده و در سن هفت تا هشت سالگی آنها را نگهداری می کند، اما همچنان در مرحله برزخی قرار دارد.
برای مثال، کودک در آزمایش عدد، تعداد مکعبهای قرمز و سبز را مساوی می داند و تعداد آنها را به عنوان یک تصویر ذهنی نگهداری می کند. در پاسخ به این سوال که آیا تعداد مکعبها در هنگام تغییر، فرق می کند یا نه ؟ کودک به دلیل نگهداری تصاویر ذهنی، قائل به تفاوت در تعداد آنها نیست.
تصاویر ذهنی این نیم دوره استقرار یافته نیستند.
در این نیم دوره، کودک می تواند از زبان به عنوان یک علامت برای تعامل با دیگران استفاده کند.
در دوره پیش عملیاتی، کودک قادر است، حتی در غیاب الگو نیز تقلید نماید، برعکس دوره حسی – حرکتی که فقط در حضور الگو قادر به تقلید برخی از رفتارها می باشد.
منظور از الگو، هر چیزی است که کودک با توجه به آن، فعالیت و رفتاری را انجام دهد. به عبارت دیگر، هر چیزی که دارای کنش و رفتار بوده و کودک بتواند آن کنش را تکرار نماید، الگو نامیده می شود. در اینجا، الگو واجد معنای عاطفی مثبت نبوده، بلکه مدلی است که بر اساس آن، رفتار صورت می گیرد. رفتار هم دقیقاً مطابق با الگو اجرا می شود ؛ البته تقلید در نیم دوره عملیاتی و دوره صوری نیز ادامه دارد ؛ منتها شکلهای پیچیده تری پیدا می کند.
نیم دوره عملیات منطقی عینی (هفت تا ١١ سالگی)
در این نیم دوره، ذهن کودک می تواند عملیات انجام دهد و عملیات او از یک منطق خاصی پیروی می کند. این عملیات، قابل مشاهده است و در حضور شیئ انجام می شود، به گونه ای که در صورت عدم وجود شیئ، کودک قادر به انجام عملیات ذهنی نیست.
منظور از بازگشت پذیری، این است که ذهن کودک می تواند مفهوم یا عملیات را به نقطه قبلی خود بازگرداند.
نکته قابل توجه این است که کودک در نیم دوره پیش عملیاتی نیز، به طور اتفاقی می تواند به سوالات مطرح شده، پاسخ صحیح بدهد ؛ اما با آزمون مخالف که برای روشن شدن این مسأله صورت می گیرد، دچار تردید شده و حتی چهره او نیز نمایانگر تردید وی می باشد.
بنابراین، استدلال کودک در نیم دوره پیش عملیاتی، استدلال این همانی نبوده، ذهن بازگشت پذیر ندارد و با آزمون مخالف، می توان به این مسأله پی برد، زیرا با این آزمون، کودک دچار تردید شده و یا گفتار قبلی خود را فراموش می کند.
استدلال کودکانی که در نیم دوره عملیاتی قرار دارند، با هر گونه استدلال و آزمون مخالف تغییر نمی کند.
چنانچه بخواهیم، در مورد بازگشت پذیری مثالی ارائه دهیم، می توان به این مورد اشاره نمود: به کودک گفته می شود: ٤=٢+٢، این یک عمل ریاضی است. عملیات و بازگشت پذیری ذهن، آنجاست که به کودک بگوییم: این معادله را حل کن: ٤=؟+٢
حل این معادله، مستلزم این است که کودک از عدد چهار به عدد دو برگردد، یعنی ٤=٢+٢ می شود. کودکی که قادر به حل این معادله باشد، دارای ذهن بازگشت پذیر است.
ما در نیم دوره عملیات منطقی عینی، شاهد منطق روابط و منطق جزء و کل هستیم. منطق روابط، یعنی کودک می تواند بین چند جزء یا چند عنصر، رابطه منطقی برقرار نماید. تظاهر منطق روابط، می تواند به شکل ردیف کردن باشد.
ردیف کردن یا ایجاد ترتیب بین عناصر، یکی از نمونه های بارز منطق است. برای مثال، وقتی از کودک بخواهیم که ده تیر چوبی با اندازه های مختلف را به صورت پله بسازد، کودکی که دارای ذهن بازگشت پذیر با منطق روابط است، بدون کوشش و خطا، آنها را از بزرگ به کوچک یا از کوچک به بزرگ ردیف می کند، در حالی که اگر کودکی در نیم دوره پیش عملیاتی باشد، این عملیات را با کوشش و خطا انجام می دهد.
در مبحث گذشته گفتیم که ذهن کودک در سن هفت تا ١٢ سالگی بازگشت پذیر می شود. ویژگی ذهن بازگشت پذیر، نگهداری ذهنی است.
این سه دوره عبارتند از:
1- دوره حسی – حرکتی (از تولد تا دو سالگی)
2- دوره پیش عملیاتی و عملیات عینی (دو تا ده الی ١٢ سالگی)
3- دوره انتزاعی یا صوری (از ده الی ١٢ سالگی تا ١٥ سالگی)
دوره حسی – حرکتی:
در دوره حسی – حرکتی، کودک دارای هوش عملی است. هوش عملی، بیانگر این است که دنیای کودک به شکل حسی و حرکتی می باشد و محدود به اشیایی است که قابل حس و لمس هستند یا می تواند بر روی آنها حرکتی انجام دهد. در حالی که در دنیای نوجوانان و جوانان، چیزهایی وجود دارد که ما قادر به درک و مشاهده آنها نیستیم.
در این دوره، ما یکسری بازتابهای کلی را در کودک مشاهده می کنیم. منظور از بازتاب، هر نوع رفلکسی است که تقریباً غیر ارادی بوده و بیشتر جنبه زیستی دارد. بازتابها در کودک، به صورت زیستی و روان شناختی است، اما این بازتابها، کلی بوده و هنوز اختصاصی نشده اند. به عبارت دیگر، کودک نمی تواند یک کار جزئی انجام دهد ؛ چون کل ارگانیزم وی در آن کار درگیر خواهد شد، نه یک عضو خاص، به همین دلیل، به این نوع واکنشها، " بازتاب کلی " گفته می شود.
ویژگی دیگر دوره حسی – حرکتی، واکنشهای دورانی است. این واکنشها، که تکرار شونده هستند. برای مثال، هنگامی که کودک با لبهای خود بازی کرده و تولید صدا می کند، نوعی واکنش دورانی محسوب می گردد.
در این دوره به تدریج، " من " در کودک شکیل می گیرد. با افزایش سن کودک، توانایی ایجاد فاصله بین گیرنده های درونی و محرکات بیرونی ایجاد شده و " من " شکل می گیرد. کودک در سن هشت ماهگی قادر به تفکیک تابلوهای مختلف می باشد.
در سن هشت ماهگی، تصویر دائمی شیئ در ذهن کودک شکل می گیرد و نگهداری می شود ؛ لذا زمانی که یک شیئ از دید کودک محو شده یا پنهان می شود، بر خلاف گذشته، به جستجوی آن می پردازد و این امر نشاندهنده وجود تصویر دائمی شیئ در ذهن کودک است. چنانچه کودکی پس از ناپدید شدن شیئ یا اسباب بازی، به جستجوی آن نپردازد، می توان گفت که تصویر دائمی شیئ، در ذهن او به وجود نیامده است.
در این سن، کودک به تدریج تصویر یک شیئ خاص مانند چهره مادر را بازشناسی می کند و به همین دلیل، قادر به تشخیص آشنا از بیگانه می گردد ؛ البته در این سن، مادر، به عنوان مادر در نظر کودک فرض نمی شود، بلکه شیئ ای محسوب می شود که بازشناسی شده و این موجود به تدریج و در مراحل بعدی، به موضوع عشق تبدیل می شود، موضوعی که برای وی آرام بخش و قابل بازشناسی است و نسبت به آن عاطفه نشان می دهد.
به عبارت دیگر می توان گفت که در سن هشت ماهگی، کودک مادر را به عنوان یک شیئ می شناسد، شیئ ای که از شیئ دیگر قابل تفکیک بوده و بازشناسی می شود، اما کلمه عشق را در مورد مادر، در این سن نمی توان عنوان کرد. به تدریج، با افزایش سن، تصاویر ذهنی بیشتری در ذهن کودک شکل می گیرد. در این سن، با انجام بازیهای روانشناختی از قبیل قائم با شک، می توان به کودک فهماند که ندیدن مادر، دلیل بر فقدان وی نیست.
چنانچه کودک به صورت طولانی، احساس فقدان مادر را درک کند، در سنین بعدی دچار ترس از مدرسه خواهد شد.
بنابراین، با توجه به این ویژگی سنی کودک، اشیاء باید در محیط اجتماعی در دسترس وی قرار گیرند تا بتواند آنها را مورد استفاده قرار دهد. بدین ترتیب، روان بنه کودک پذیرای موقعیتهای جدیدی می شود و می تواند از ابزارهای جدید برای نیل به هدف استفاده کند. چنانچه محیط کودک کاملاً خالی از ابزار و محرکات بوده و به نوعی فقر فرهنگی حاکم باشد، او به وسایل جدید دست نمی یابد و در نتیجه، نمی تواند هدفی را پیش ببرد. بنا به این دلایل، وجود ابزارها در خانه در تحول شناختی کودک، از اهمیت بسزایی برخوردار می باشد.
ما در پایان دوره حسی – حرکتی، شاهد درک ناگهانی و نوعی بینش در کودک هستیم. (مرحله ای که کودک به " آهان " می رسد.) این بینش، آغاز تجسم و تصویر ذهنی در کودک است. در اوایل دوره حسی – حرکتی، تجسم شیئ در کودک مشاهده نمی شود، اما در پایان این دوره، دنیای کودک از حالت حسی – حرکتی و عملی به دنیای تجسمی تبدیل می شود.
در مراحل تحولی از نظر پیاژه، گفتیم: او معتقد است که کودک از مراحلی می گذرد و با طی کردن آنها، واجد تواناییهای شناختی، عاطفی و هیجانی می گردد. با افزایش سن، کودک واجد ساختهای متفاوتی شده و روز به روز پیچیده تر می شود تا حدی که از بازتابهای کلی دوره حسی – حرکتی به ساختهای پیش عملیاتی، عملیاتی و انتزاعی می رسد.
دوره تجسمی عملیات عینی (از دو تا ١٢ سالگی)
در نظام پیاژه، این دوره به دو نیم دوره تقسیم می شود: پیش عملیاتی (نمادی)، عملیات منطقی عینی.
در نیم دوره پیش عملیاتی که حدوداً از دو تا هفت سالگی است، کودک هنوز واجد توانایی های عملیاتی نشده و نمی تواند عملیات منطقی انجام دهد ؛ البته عملیات با عمل متفاوت است؛ چون در عملیات، بازگشت پذیری وجود دارد. به عنوان مثال، اگر خمیری را به صورت طناب در آوریم و از کودک بپرسیم: با شکل قبلی چه تفاوتی دارد ؟ کودک می گوید که همان است، یعنی ذهن وی بازگشت پذیر شده است. این کار، عملیات نام دارد.
ویژگی دیگر نیم دوره پیش عملیاتی، دست یافتن کودک به نما دو رمز است. این امر، در بازیهای رمزی کودک نمایان می باشد. کودک در رفتارهای خود از سمبل استفاده می کند. برای مثال، زمانی که کودک با جارو به عنوان ماشین، بازی می کند، می توان گفت که وی از جارو به شکل نمادین و سمبلیک استفاده کرده است.
تجسمی که در دوره حسی – حرکتی در کودک ایجاده شده، وسعت می یابد، تصاویر ذهنی او افزایش یافته و در نتیجه، تجسم بیشتری پیدا می کند. به همین دلیل، این نیم دوره را نیم دوره " بین بینی " نیز می نامند. در این نیم دوره، کودک به تدریج وارد کنش علامتی به نام زبان می شود که می تواند از آن در اجتماع استفاده نماید و از طریق آن، با دیگران رابطه برقرار کند.
هنگامی که کودک به زبان مسلح می شود، با قرار دادن یکسری از مفاهیم، در کنار هم می تواند مقصود خود را به دیگری بیان کند. زبان به تدریج از واژه های تک تک، به جمله تبدیل می شود، جمله ها معنی دار می شوند و کودک به تدریج قواعد و گرامر زبان مادری خود را فرا می گیرد تا اینکه بتواند، به صورت روان صحبت کند.
طبیعی است که همه کودکان در یک سن واحد، توانایی انجام عملیات منطقی عینی را ندارند. توالی نیم دوره پیش عملیاتی و عملیاتی ثابت است، یعنی کودک از دوره حسی – حرکتی، به نیم دوره پیش عملیاتی و سپس به نیم دوره عملیات منطقی عینی وارد می شود، در نتیجه نمی توان تصور کرد که یک کودک پیش از آنکه نیم دوره پیش عملیاتی را بگذراند، وارد نیم دوره بعدی شود.
در مبحث قبل، دوره پیش عملیاتی را در دوره های تحولی پیاژه توضیح دادیم. در این بخش، مطالبی را در ادامه ویژگیهای نیم دوره پیش عملیاتی بیان می کنیم.
به دلیل شکل گیری و وسعت یافتن جنبه های تجسمی، می توان نیم دوره پیش عملیاتی را نیم دوره " نمادی " یا " رمزی " نامید. در سن دو تا هفت سالگی، نماد و رمز در کودک پدید می آید، تجسم ذهنی یا تصویر ذهنی شکل می گیرد و گسترش زیادی می یابد، زبان یا کنش علامتی هم در کوک شکل گرفته و تقلید، در غیاب الگو صورت می گیرد.
از آنجا که عملیات منطقی عینی در این نیم دوره وجود ندارد و ذهن هنوز عملیاتی نشده، این نیم دوره را " بین بینی " یا " برزخی " نیز می نامند.
در این نیم دوره، تصویر ذهنی در کودک شکل می گیرد. تصاویر ذهنی در مرحله قبل پدید آمده، اما شکل و استقرار نیافتند، بنابراین، کودک به تدریج تصاویر ذهنی را کسب کرده و در سن هفت تا هشت سالگی آنها را نگهداری می کند، اما همچنان در مرحله برزخی قرار دارد.
برای مثال، کودک در آزمایش عدد، تعداد مکعبهای قرمز و سبز را مساوی می داند و تعداد آنها را به عنوان یک تصویر ذهنی نگهداری می کند. در پاسخ به این سوال که آیا تعداد مکعبها در هنگام تغییر، فرق می کند یا نه ؟ کودک به دلیل نگهداری تصاویر ذهنی، قائل به تفاوت در تعداد آنها نیست.
تصاویر ذهنی این نیم دوره استقرار یافته نیستند.
در این نیم دوره، کودک می تواند از زبان به عنوان یک علامت برای تعامل با دیگران استفاده کند.
در دوره پیش عملیاتی، کودک قادر است، حتی در غیاب الگو نیز تقلید نماید، برعکس دوره حسی – حرکتی که فقط در حضور الگو قادر به تقلید برخی از رفتارها می باشد.
منظور از الگو، هر چیزی است که کودک با توجه به آن، فعالیت و رفتاری را انجام دهد. به عبارت دیگر، هر چیزی که دارای کنش و رفتار بوده و کودک بتواند آن کنش را تکرار نماید، الگو نامیده می شود. در اینجا، الگو واجد معنای عاطفی مثبت نبوده، بلکه مدلی است که بر اساس آن، رفتار صورت می گیرد. رفتار هم دقیقاً مطابق با الگو اجرا می شود ؛ البته تقلید در نیم دوره عملیاتی و دوره صوری نیز ادامه دارد ؛ منتها شکلهای پیچیده تری پیدا می کند.
نیم دوره عملیات منطقی عینی (هفت تا ١١ سالگی)
در این نیم دوره، ذهن کودک می تواند عملیات انجام دهد و عملیات او از یک منطق خاصی پیروی می کند. این عملیات، قابل مشاهده است و در حضور شیئ انجام می شود، به گونه ای که در صورت عدم وجود شیئ، کودک قادر به انجام عملیات ذهنی نیست.
منظور از بازگشت پذیری، این است که ذهن کودک می تواند مفهوم یا عملیات را به نقطه قبلی خود بازگرداند.
نکته قابل توجه این است که کودک در نیم دوره پیش عملیاتی نیز، به طور اتفاقی می تواند به سوالات مطرح شده، پاسخ صحیح بدهد ؛ اما با آزمون مخالف که برای روشن شدن این مسأله صورت می گیرد، دچار تردید شده و حتی چهره او نیز نمایانگر تردید وی می باشد.
بنابراین، استدلال کودک در نیم دوره پیش عملیاتی، استدلال این همانی نبوده، ذهن بازگشت پذیر ندارد و با آزمون مخالف، می توان به این مسأله پی برد، زیرا با این آزمون، کودک دچار تردید شده و یا گفتار قبلی خود را فراموش می کند.
استدلال کودکانی که در نیم دوره عملیاتی قرار دارند، با هر گونه استدلال و آزمون مخالف تغییر نمی کند.
چنانچه بخواهیم، در مورد بازگشت پذیری مثالی ارائه دهیم، می توان به این مورد اشاره نمود: به کودک گفته می شود: ٤=٢+٢، این یک عمل ریاضی است. عملیات و بازگشت پذیری ذهن، آنجاست که به کودک بگوییم: این معادله را حل کن: ٤=؟+٢
حل این معادله، مستلزم این است که کودک از عدد چهار به عدد دو برگردد، یعنی ٤=٢+٢ می شود. کودکی که قادر به حل این معادله باشد، دارای ذهن بازگشت پذیر است.
ما در نیم دوره عملیات منطقی عینی، شاهد منطق روابط و منطق جزء و کل هستیم. منطق روابط، یعنی کودک می تواند بین چند جزء یا چند عنصر، رابطه منطقی برقرار نماید. تظاهر منطق روابط، می تواند به شکل ردیف کردن باشد.
ردیف کردن یا ایجاد ترتیب بین عناصر، یکی از نمونه های بارز منطق است. برای مثال، وقتی از کودک بخواهیم که ده تیر چوبی با اندازه های مختلف را به صورت پله بسازد، کودکی که دارای ذهن بازگشت پذیر با منطق روابط است، بدون کوشش و خطا، آنها را از بزرگ به کوچک یا از کوچک به بزرگ ردیف می کند، در حالی که اگر کودکی در نیم دوره پیش عملیاتی باشد، این عملیات را با کوشش و خطا انجام می دهد.
در مبحث گذشته گفتیم که ذهن کودک در سن هفت تا ١٢ سالگی بازگشت پذیر می شود. ویژگی ذهن بازگشت پذیر، نگهداری ذهنی است.