توجه ! این یک نسخه آرشیو شده می باشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمی کنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : مباحثی پیرامون برزخ
شهر ساز
07-27-2013, 12:29 PM
آيا انسان پس از مرگ يكباره وارد عالم قيامت مىشود و كارش يكسرهمىگردد، و يا انسان در فاصله مرگ و قيامتيك عالم خاصى را طى مىكند و هنگامى كه قيامت كبرى بپاشد وارد عالم قيامت مىگردد؟(و البته اين را هم مىدانيم كه تنها خدا مىداند كه قيامت كبرى كىبپا مىشود.حتى پيامبران نيز از اين مطلب اظهار بى اطلاعى كردهاند).
مطابق آنچه از نصوص قرآن كريم و اخبار و رواياتمتواتر و غير قابل انكارى كه از رسول اكرم و ائمه اطهار رسيده است استفاده مىشود، هيچكس بلافاصله پس ازمرگ وارد عالم قيامت كبرى نمىشود، زيرا قيامت كبرى مقارن است با يك سلسله انقلابها و دگرگونيهاى كلى در همه موجودات زمينىو آسمانى كه ما سراغ داريم يعنى كوهها، درياها، ماه، خورشيد، ستارگان، كهكشانها.هنگام قيامت كبرى هيچ چيزىدر وضع موجود باقى نمىماند.بعلاوه در قيامت كبرى اولين و آخرين جمع مىشوند، و ما مىبينيم كه هنوز نظام جهان برقراراست و شايد ميليونها و بلكه ميلياردها سال ديگر نيز برقرار باشد و ميلياردها ميليارد انسان ديگر بعد از اين بيايند.
همچنين از نظر قرآن كريم - همان طور كهاز آيات گذشته و يك سلسله آيات ديگر استفاده مىشود - هيچ كس در فاصله مرگ و قيامت كبرى در خاموشى و بى حسى فرونمىرود، يعنى چنين نيست كه انسان پس از مردن در حالى شبيه بيهوشى فرو رود و هيچ چيز را احساس نكند، نه لذتى داشته باشدنه المى، نه سرورى داشته باشد و نه اندوهى، بلكه انسان بلافاصله پس از مرگ وارد مرحلهاى ديگر از حيات مىگرددكه همه چيز را حس مىكند، از چيزهايى لذت مىبرد و از چيزهاى ديگر رنج، البته لذت و رنجش بستگى دارد به افكار و اخلاقو اعمالش در دنيا.اين مرحله ادامه دارد تا آنگاه كه قيامت كبرى بپا شود.در آن هنگام در اثر يك سلسله انقلابها ودگرگونيهاى بى نظير كه در آن واحد جهان را فرا مىگيرد و از دورترين ستارگان گرفته تا زمين ما همه مشمول آن دگرگونى مىشوند،اين مرحله يا اين عالم كه براى هر كسى يك فاصله و حد وسط ميان دنيا و قيامت مىشود، پايان مىپذيرد.
پس، از نظر قرآن كريم عالم پس از مرگ در دومرحله صورت مىگيرد، و به تعبير صحيحتر، انسان پس از مرگ دو عالم را طى مىكند: عالمى كه مانند عالم دنيا پايان مىپذيردو «عالم برزخ» ناميده مىشود، ديگر عالم قيامت كبرى كه به هيچ وجه پاياننمىپذيرد.اينك بحث مختصرى درباره عالم برزخ
عا لمى به نام عالم برزخ
(نظر جمعى از مفسرين در باره زنده بودن شهداء)
(و لا تقولوا لمن يقتل فى سبيل الله اموات بل احياء، و لكن لا تشعرون)بعضى از مفسرين چهبسا گفته باشند: كه خطاب(نگوئيد)به مؤمنين است كه به خدا و رسول و روز جزا ايمان دارند ومعتقدند كه بعد از زندگى دنيا زندگى ديگرى هست و ديگر از چنين كسانى تصور نمىرود كه بگويند: آنهائى كه در راه خدا كشته شدهاند بكلى از بين رفتهاند، با اينكه دعوت حقه دين رااجابت كردهاند و آيات بسيارى از قرآن را كه در باره معاد صحبت مىكند شنيدهاند.
............................................
1 - بقره آيه 45 2 - سوره لقمان آيه 17 3 - سوره فصلت آيه 35
4 - سوره زمر آيه 10 5- سوره عنكبوت آيه 45 6 - سوره حديد آيه 4
علاوه بر اينكه آيه شريفه سخنش در باره عموم مردم نيست بلكه براى خصوص شهداء كهدر راه خدا كشته شدهاند، خبر از زندگى بعد از مرگ ميدهد و اين خبر را به مؤمنين كه هنوزشهيد نشدهاند و به همه كفار ميدهد، با اينكه زندگى بعد از مرگ اختصاص به شهيدان ندارد، وشهيد و مؤمن غير شهيد، و كفار، همه اين زندگى را دارند پس بايد گفت: منظور از زندگى بعد ازشهادت اين است كه نام شهيد زنده ميماند و در اثر مرور زمان ذكر جميلش كهنه نميشود، ايننظريه جمعى از مفسرين است و ما باين تفسير چند اشكال داريم:
(چند اشكال بر اين نظر)
اول اينكه اين حياتى كه شما آيه را با آن معنا كرديد، جز يك گول زننده چيز ديگرى نيست، و اگر پيدا شود تنها در وهم پيدا مىشود نه در خارج، حياتى استخيالى كه بغير از اسم، حقيقتديگر ندارد و مثل چنين موضوع وهمى، لايق به كلام خداى تعالى نيست، خدائيكه جز بحقدعوت نمىكند، و ميفرمايد: (فما ذا بعد الحق الا الضلال، بعد از حق غير از ضلالت چه مىتواندباشد)، (يونس آيه 32 ) (آنوقت چگونه به بندگانش مىفرمايد: در راه من كشته شويد و از زندگى چشم بپوشيد تابعد از مرگ مردم بشما بگويند(چه مرد خوبى بود)؟.
منظورش ( سوره شعراء آيه4 8) ذكر خير آيندگان نبوده، بلكه منظورش اين بوده كه دعوتحقهاش در انسانهاى آينده نيز باقى باشد و لسان صادقش همواره گويا بماند، نه اينكه بعد از اوذكر خيرش را بگويند و بس.
بله اين سخن دل خوش كننده و باطل و وهم كاذب، با منطق مردمى مادى و طبيعى مسلك، جور در مىآيد، براى اين كه آنها نفوس را هم مادى مىدانند و معتقدند وقتى انسان مرد بكلىباطل و نابود مىشود و اعتقادى به زندگى آخرت ندارند.
از سوى ديگر احساس كردند كه انسان بالفطره احتياج دارد به اينكه در راه امور مهمهقائل به بقاء نفوس و تاثرش بسعادت و شقاوت بعد از مردن، بوده باشد، چون رسيدن و ارتقاء بههدفهاى بلند، فداكارى و قربان شدن لازم دارد، مخصوصا هدفهاى بسيار مهم كه بخاطر آنبايد اقوامى كشته شوند تا اقوامى ديگر زنده بمانند.
و اگر بنا باشد هر كس بميرد نابود شود، ديگر چه كسى خود را فداى ديگران مىكند و چه داعى دارد كسى كه معتقد به موت و فوت است، ذات خود را باطل كند تا ذات ديگران باقى بماند، نفس خود را از زندگى محروم سازد تا ديگران زنده بمانند.لذائذ مادى را كه ميتواند از راه جور وزندگى جابرانه بدست آورد، از دست بدهد، تا ديگران با داشتن محيطى عادلانه از آن لذائذبهرهمند شوند؟
آخر هيچ عاقلى هيچ چيزى را نمىدهد، مگر براى اينكه چيزى ديگر بگيرد، و اما دادن ونگرفتن و صرفنظر كردن بدون گرفتن، كار عاقلانهاى نيست هيچ عاقلى حاضر نيست بميرد براىزندگى ديگران، محروميت بكشد بخاطر بهرهمندى ديگران.
پس فطرت انسان هرگز چنين معامله بى سودى را نمىپذيرد، جوامع و افراد طبيعى مسلكو مادى، اين فطرت را دارند و چون اين معنا را مىفهمند، لذا مجبور شدند براى دلخوشى خوداوهام و خرافاتى كاذب را درست كنند، خرافاتى كه جز در عرصه خيال و حظيره وهم، موطنىديگر ندارد، مثلا ميگويند: انسانهاى حر و آزاد مردانى كه از قيد اوهام و خرافات رهيدهاند، بايدخود را براى وطن و يا هر چيزى كه مايه شرف آدمى است فدا كنند تا به زندگى دائم برسند، بهاين معنا كه دائما ذكر خيرش در صفحه روزگار باقى بماند و براى رسيدن به اين منظور مقدس، ازپارهاى لذائذ خود بخاطر اجتماع صرفنظر كند تا ديگران از آن بهرهمند شوند و در نتيجه امراجتماع و تمدن استقامت بپذيرد و عدالت اجتماعى بر قرار گردد و آن كه جان خود را در اين راهداده، به حيات شرف و علاء برسد.
كسى نيست از ايشان بپرسد: وقتى شخص فداكار كشته شد، تركيب مادى بدنيش از همپاشيد و جميع خواص زندگى كه از آن جمله حيات و شعور است از دست داد، ديگر چه كسىهست كه از زندگى شرف و علاء برخوردار گردد و چه كسى هست كه اين نام نيك را بشنود و ازشنيدنش لذت ببرد؟و آيا اين حرف از خرافات نيست؟.
شهر ساز
07-27-2013, 12:30 PM
دوم اينكه ذيل آيه يعنى جمله(و لكن لا تشعرون)با اين تفسير مناسبت ندارد، چون اگرمنظور از جمله(بلكه زندهاند، و لكن شما نميدانيد)، نام نيك بود.جا داشت بفرمايد: (بلكه نامنيكشان زنده و باقى است و بعد از مردنشان مردم به خير يادشان مىكنند)، چون مقام، مقامدلخوش كردن و تسليت است.
سوم اينكه نظير اين آيه - كه در حقيقت مفسر آيه مورد بحث استحيات شهداء بعد ازكشته شدن را بوصفى توصيف كرده كه با اين تفسير منافات دارد و اين آيه اين است: (و لاتحسبن الذين قتلوا فى سبيل الله امواتا، بل احياء عند ربهم يرزقون، زنهار مپندارى كه آنان كه در راه خدا كشته شدهاند مردگانند.نه، بلكه زندهاند و نزد پروردگار خود روزى ميخورند)، (1 - سوره آل عمران آيه 169) و ششآيه بعد از آن، و معلوم است كه اين زندگى يك زندگى خارجى و واقعى است نه ذهنى و فرضى.
چهارم اينكه گفتند: همه مسلمانان معتقد بودند به بقاء بعد از مرگ، در پاسخ ميگوئيم: اين آيهشريفه در اواسط رسالت رسول خدا(ص)نازل شده و در آن هنگام بى اطلاعى بعضى از مردم ازبقاء بعد از مرگ خيلى بعيد نيست، چون آن ايمانى كه عموم مسلمانان نسبت به زندگى آخرتدارند و قرآن هم نصوصى پشتسر هم در بارهاش دارد كه قابل تاويل نيست، زندگى بعد از بعثو قيامت است، اما زندگى ما بين مرگ و بعث - يعنى حيات برزخى - هر چند كه آن را نيز قرآنكريم سر بسته و مجمل ذكر كرده و از معارف حقه قرآنى است و ليكن از نظر وضوح به حدىنيست كه از ضروريات قرآن شمرده شود و كسى جاهل و منكر آن نشود.
بلكه حتى اجماعى هم نيست، و بسيارى از مسلمانان حتى امروز هم منكر آنند، چون منكرتجرد نفس از ماديت هستند و معلوم است كه وقتى نفس آدمى مادى باشد، مانند بدن، با مرگ وانحلال تركيب از بين ميرود، اينها معتقدند كه انسان بعد از مردن روح و بدنش همه از بين ميرود ونابود مىشود و آنگاه در روز قيامت دوباره هم روح و هم بدن خلق ميشود.
بنا بر اين ممكن است مراد از حيات خصوص شهداء اين باشد كه تنها اين طائفه حياتبرزخى دارند و اين معنا را بسيارى از معتقدين به معاد جاهلند، هر چند كه بسيارى هم از آن آگاه باشند.
(مراد از حيات بعد از شهادت، حيات حقيقى(در عالم برزخ)است)
و سخن كوتاه اينكه مراد به حيات در آيه شريفه حيات حقيقى است نه صرفدل خوش كننده مخصوصا با در نظر گرفتن اينكه قرآن كريم در چند جا زندگى كافر را بعد ازمردنش هلاكت و بوار خوانده و از آن جمله فرموده: (و احلوا قومهم دار البوار، قوم خود را بدارهلاك وارد كردند) )سوره ابراهيم آيه 28) و آياتى ديگر نظير آن، مىفهميم كه منظور از حيات شهيدان، حياتى سعيدهاست نه صرف حرف، حياتى است كه خداوند تنها مؤمنين را با آن احياء مىكند، همچنان كهفرمود: (و ان الدار الاخرة لهى الحيوان، لو كانوا يعلمون، و بدرستى خانه آخرت تنها زندگىحقيقى است، اگر مىتوانستند بفهمند)، (3 سوره عنكبوت آيه 64) و اگر بعضى نتوانستند بفهمند، بخاطر اين بود كه حواسخود را منحصر در درك خواص زندگى در ماده دنيائى كردند و غير آن را نخواستند بفهمند، وچون نفهميدند، لذا نتوانستند ميان بقاء بان زندگى و فنا فرق بگذارند و آن زندگى را هم فناپنداشتند و اين پندار اختصاص بكفار نداشت، بلكه مؤمن و كافر هر دو در دنيا دچار اين اشتباه هستند.
و به همين جهت در آيه مورد بحث به مؤمن و كافر خطاب مىكند: به اينكه شهدا بعد ازمردن نيز زندهاند، ولى شما نمىفهميد، يعنى با حواس خود درك نمىكنيد، همچنانكه در آن آيهديگر باز مىفرمايد: (لهى الحيوان لو كانوا يعلمون)، يعنى اگر مىتوانستند يقين حاصل كنند، چونعلم در اينجا به معناى يقين است، بشهادت اينكه در آيه: (كلا لو تعلمون علم اليقين، لترون الجحيم، حاشا اگر بعلم يقين ميدانستيد، جهنم را مىديديد)، (1- سوره تكاثر آيه 6) علم به آخرت را مقيد به علم يقين كرده است.
و بنا بر آنچه گذشت - هر چند خدا داناتر است - معناى آيه اينطور مىشود: كسانى كه درراه خدا كشته شدهاند مرده مگوئيد و آنان را فانى و باطل نپنداريد كه آن معنائى كه از دو كلمهمرگ و حيات در ذهن شما هست بر مرگ آنان صادق نيست، چون مرگ آنان آنطور كه حسظاهر بين شما درك ميكند به معناى بطلان نيست، بلكه مرگ آنان نوعى زندگى است، ولى حواسشما آنرا درك نميكند.
خواهى گفت: اين سخن در برابر كفار بجا است، ولى خطاب در آن به مؤمنين كه يا همه و يابيشترشان علم به بقاء زندگى انسان در بعد از مرگ هم دارند و مرگ را بطلان ذات انساننمىدانند، چه معنا دارد؟در پاسخ مىگوئيم: درست است كه مؤمنين اين معنا را مىدانند و ليكن درعين حال وقتى تصور كشته شدن را مىكنند، قهرا ناراحت ميشوند و دچار قلق و اضطرابميگردند چون پاى جان در ميان است و شوخى نيست، لذا در آيه شريفه براى بيدار شدن آنانهمان علم و ايمان را كه دارند به رخشان مىكشد، تا آن قلق و اضطراب از دلهاشان زايل شود.
و معلوم است كه اين خطاب، هم اولياء كشته شده را بيدار مىكند و مىفهمند كه كشته شدنعزيزشان بيش از جدائى چند روز چيز ديگرى نيست، آنان نيز پس از زمانى كوتاه بوى ملحقميشوند و اين جدائى چند روزه در مقابل مرضات خداى سبحان و آن درجاتيكه عزيزشان به آنرسيده، غير قابل تحمل نيست.
و هم افراد فدائى و آماده كشته شدن را بيدار مىكند و تشنه جهاد ميسازد، چون مىفهمندكه در برابر شهادت به حياتى طيب و نعمتى دائم و رضوانى از خدا مىرسند، در حقيقتخطابدر آيه نظير خطاب به رسولخدا(ص)است، كه ميفرمايد: (الحق من ربك، فلا تكونن منالممترين، حق از ناحيه پروردگار تو است، پس زنهار كه از دودلان مباش) (2- سوره بقره آيه 147) الخ، با اينكهرسولخدا(ص)هم ميدانست كه حق از ناحيه خداست و هم به آيات پروردگارش يقين داشت و اولين موقن بود و لكن اينگونه خطابها كلامى است كنايهاى، ميخواهد بفرمايد: آنقدر مطلب، يقينىو روشن است كه حتى خطور و تصور بر خلافش را هم تحمل نمىكند.
شهر ساز
07-27-2013, 12:30 PM
(نشئه برزخ)تا اينجا فهميديم كه آيه مورد بحث به روشنى دلالت دارد بر اينكه بعد اززندگى دنيا و قبل از قيامتحياتى هست بنام برزخ، و اين دلالت را آيه ديگرى كه نظير آيه موردبحث استيعنى آيه(و لا تحسبن الذين قتلوا فى سبيل الله امواتا، بل احياء، عند ربهم يرزقون) (1- سوره آل عمران 169) وآيات بسيارى ديگر دارند.
(سخن بسيار عجيب بعضى مردم در باره آيه شريفه و رد آن)و از عجيبترين امور سخنى است كه بعضى از مردم در باره اين آيه گفتهاند، و آن اين استكه آيه در باره شهداى بدر نازل شده و مخصوص بايشان است و شامل غير ايشان نميشود و چهخوب گفتهاند بعضى از محققين كه بعد از نقل اين سخن در ذيل آيه(و استعينوا بالصبر و الصلوة) (2- سوره بقره آيه 45) الخ گفته: پروردگارا بما صبرى بده تا در مقابل امثال اين سخنان نامربوط، تحمل بخرج دهيم.
من براستى نمىفهمم منظور اينها از اين سخنان چيست؟و حيات شهداى بدر را چگونهحياتى تصور مىكنند؟كه فقط مخصوص آنها باشد، با اينكه در باره همه مردگان ميگويند: آدمى بعداز مرگ و يا كشته شدن بكلى نابود گشته و اجزايش از يكديگر جدا و باطل ميگردد آيا درخصوص شهداى بدر معتقد به معجزهاى شدهاند؟آيا ميگويند: خداوند خصوص آنانرا به كرامتىاز خود اختصاص داده كه حتى پيامبر اكرم و ساير انبياء و مرسلين، و اولياء مقربين را به آنكرامت اكرام نكرده؟در ميان تمامى خلايق، خصوص آنان داراى چنين زندگى هستند؟قطعا اينمعنا به اعجاز نبوده، چون چنين چيزى محال است، آنهم محالى كه محال بودنش ضرورى و بديهىاست و معجزه بامر محال تعلق نمىگيرد، و اگر عقل جائز بداند كه چنين حكم ضرورى و بديهىباطل شود، ديگر براى هيچ حكم ضرورى ديگر اعتبارى نمىماند.
و يا ميگويند: حس در همه جا درست احساس مىكند، الا در خصوص كشتگان بدر، كهنسبت به آنها دچار اشتباه شده، خيال كرده كه آنان مردهاند، ولى نمردهاند و زندهاند و نزدپروردگار خود مشغول اكل و شرب و ساير لذائذاند، چيزى كه هست چشم ما نمىبيند و از نظر ماغائبند و آنچه چشمها ديد كه اعضاى آنها قطعه قطعه شد و بدنها سرد گشت، همه را اشتباه ديد؟.
و اگر ممكن باشد كه حس انسانى تا اين پايه خطا كند و هيچ معيارى هم در خطاء وصوابش نداشته باشد، يكجا بدون جهت هر چه مىبيند خطا باشد، جاى ديگر باز بدون جهت هرچه مىبيند درست باشد، ديگر چه اعتبارى براى حس باقى ميماند.
و اگر بگوئى: در جنگ بدر كه خطا رفت بدون جهت نبود بلكه جهتش اراده الهيه بود، درپاسخ ميگوئيم: اين جواب اشكال را بر طرف نمىكند.براى اينكه نقل كلام به اراده الهيه ميشود، مىگوئيم: چه علتى باعثشد كه خدا در خصوص شهداى بدر چنين ارادهاى بكند؟پس بازاشكال بى اعتبارى حس به حال خود باقى است، چون باز هم ممكن است چيزى را كه واقعيتندارد، واقع ببينيم و حس كنيم، و چگونه يك آدم عاقل به خود جرات ميدهد كه لب به چنينسخنى بگشايد؟آيا اين حرف غير از سفسطه چيز ديگرى است؟
اين مفسرين مسلك خود را از عوام محدثين گرفتهاند كه معتقدند امور غيبى يعنى آنچه ازحواس ما غايب است، و از سوى ديگر ظواهر دينى از كتاب و سنت آنها را اثبات مىكند، از قبيلملائكه و ارواح مؤمنين و هر چه از اين قبيل است، موجوداتى مادى و اجسامى لطيف هستند كهميتوانند در اجسام كثيف حلول و نفوذ كنند، مثلا بصورت انسان و يا چيز ديگر در آيند و همهكارهاى انسانى و يا آن چيز ديگر را انجام دهند، و همه آن قوائى كه ما انسانها داريم داشته باشند، چيزى كه هست محكوم به احكام ماده و طبيعت نميشوند، تغيير و تبدل و تجزيه و تحليلنمىپذيرند، مرگ و حيات طبيعى ندارند و هر وقتخدا اجازه دهد براى حواس ما ظاهر ميشوند، و اگر بخواهد كه ظاهر نشوند نميشوند و شيتخدا، مشيتخالص است، ديگر علت و جهت ومخصصى در ناحيه حواس ما و يا در ناحيه خود آن موجودات لازم ندارد، (خلاصه ديگر نبايدپرسيد: چرا من همه چيز را مىبينم، ولى شهداى بدر را نمىبينم و يا شهداى بدر چرا بر خلاف هرموجود ديگرى براى حواس ما ظاهر نميشوند)؟
و منشا اين نظريه محدثين اين است كه ايشان منكر عليت و معلوليت ميان موجوداتاند، درحاليكه اگر اين احتمال پوچ و خيال واهى درست باشد بايد فاتحه تمامى حقايق علمى و احكامعلمى را خواند تا چه رسد به معارف دينى، و آنوقت ديگر نوبت نمىرسد به اجسام لطيفى كه موردكرامتخدا باشند و دست تاثير و تاثر مادى و طبيعى به آنها نرسد.
پس از آنچه گذشت روشن گرديد: كه آيه شريفه بر حيات برزخى دلالت دارد و اين حياتبرزخى همان عالم قبر است، عالمى است متوسط ميان مرگ و قيامت كه در آن عالم، افراد يامتنعم هستند و يا معذب، تا آنكه قيامت، قيام كند.
(چند آيه قرآنى كه دلالت بر"برزخ"دارند)
و از جمله آياتيكه دلالت بر برزخ دارد آيه مشابه با آيه مورد بحث است كه مىفرمايد: (و لاتحسبن الذين قتلوا فى سبيل الله امواتا، بل احياء عند ربهم يرزقون، تو مپندار كسانيكه در راه خداكشته شدهاند اموات هستند، بلكه زندهاند و نزد پروردگارشان روزى ميخورند)، (فرحين بماايتهم الله من فضله و يستبشرون بالذين لم يلحقوا بهم من خلفهم، الا خوف عليهم و لا هم يحزنون،
به آنچه خدا از فضل خود بايشان داده خوشحالند و به يكديگر مژده ميدهند كه فلانىها هم ازدنبال ما خواهند آمد، در حاليكه ترس و اندوهى نداشته باشند) (- سوره آل عمران 171) كه در سابق گفتيم: چگونه اين دو آيه بر وجود عالم برزخ دلالت دارد.
و اگر مفسرينى كه گفتهاند: اين آيات مربوط به شهداء بدر است، در آن دقت كنند، خواهندديد كه سياق آنها دلالت دارد بر اينكه غير شهداى بدر هم با شهداى بدر در اين جهتشركتدارند و عموم مؤمنين بعد از مرگ داراى چنين حياتى و تنعماتى هستند.
و نيز از آياتيكه دلالت بر مطلوب ما دارد آيه: (حتى اذا جاء احدهم الموت، قال ربارجعون لعلى اعمل صالحا فيما تركت، كلا انها كلمة هو قائلها و من ورائهم برزخ الى يوم يبعثون) (2- سوره مؤمنون آيه 100) است، كه مىفرمايد: (تا آنكه مرگ يكى از ايشان برسد، آنوقت ميگويد: پروردگارا مرا برگردانيد، تا شايد عملهاى صالح كنم و آنچه را نكردهام جبران نمايم، حاشا اين سخنى است كه او(از دربيچارگى)مىزند، تازه در پشتسر برزخى دارند تا روزيكه مبعوث شوند).
كه دلالت آن بر وجود حياتى متوسط ميان حيات دنيائى و حيات بعد از قيامت بسيار روشناست، و انشاء الله تمامى حرفهائى كه در اين آيه داريم در تفسير خود آن خواهد آمد.
باز از آياتيكه دلالت بر اين معنا دارد آيات: (و قال الذين لا يرجون لقاءنا لو لا انزل عليناالملائكة، او نرى ربنا، لقد استكبروا فى انفسهم، و عتوا عتوا كبيرا.يوم يرون الملائكة، لا بشرىيومئذ للمجرمين، و يقولون: حجرا محجورا.و قدمنا الى ما عملوا من عمل فجعلناه هباء منثورا.
اصحاب الجنة يومئذ خير مستقرا و احسن مقيلا.و يوم تشقق السماء بالغمام، و نزل الملائكة تنزيلا.الملك يومئذ الحق للرحمن و كان يوما على الكافرين عسيرا) (3- سوره فرقان آيه 21 - 26) است كه چون ترجمهاش رابخوانى بروشنى بدلالت آن بر وجود عالم برزخ پى مىبرى، و اينك ترجمه آن:
و كسانيكه اميد ديدار ما را ندارند، ميگويند: چرا ملائكه بر خود ما نازل نميشود؟و يا چراپروردگارمان را نمىبينيم؟ راستى چقدر از خود راضى و در پيش خود طغيان كردند، و چه طغيانىبزرگ، روزى كه ملائكه را مىبينند(و پر واضح است كه مراد به اين روز، اولين روزيست كهملائكه را مىبينند و آن روزى است كه مرگشان مىرسد و به جان دادن مىافتند، چون آيات ديگرنيز بر اين معنا دلالت دارد)در آنروز ديگر براى مجرمان خوشى و بشارتى نيست و پى در پى امانميخواهند و ما به آنچه كردهاند مىپردازيم و همه را هيچ و پوچ مىكنيم، مردمان بهشتى در آنروزدر بهترين قرارگاه و بهترين خوابگاه قرار مىگيرند روزيكه آسمان پاره پاره ميشود(و مراد به اين روز، روز قيامت است و ملائكه پشتسر هم نازل ميشوند در آنروز ملك حقيقى تنها از آن رحماناست، و روزى است كه بر كافران بسيار سخت است).
چون در اين آيات مىفرمايد كه قبل از پاره شدن آسمان در قيامت اصحاب جنت منزلگاهىدارند كه بهترين منزلها است، پس بايد زندگى داشته باشند تا محتاج به منزل باشند و انشاء اللهتوضيح و تفصيل سخن در ذيل خود اين آيات خواهد آمد.
و نيز از آياتيكه بر وجود برزخ دلالت دارد آيه: (قالوا: ربنا امتنا اثنتين، و احييتنا اثنتين، فاعترفنا بذنوبنا، فهل الى خروج من سبيل؟گفتند: پروردگارا تو ما را دو بار ميراندى و دو بارزنده كردى، اينك به گناهان خود اعتراف مىكنيم آيا راهى براى بيرون شدن هست (1) - سوره مؤمن آيه 11 ؟.
كه مىفهماند در روزى كه اين سخن ميگويند، دو بار مردهاند و دو بار هم زنده شدهاند، واين جز با وجود برزخ تصور ندارد، بايد برزخى باشد تا آدمى يكبار در دنيا بميرد و يكبار دربرزخ زنده شود، و يكبار هم در برزخ بميرد و در قيامت زنده شود، تا بشود دو بار مردن، و دو بارزنده شدن، و گر نه اگر زندگى منحصر در دو عالم باشد، يكى در دنيا و يكى در آخرت، ديگر دو بارميراندن درست نميشود، چون در اينصورت انسان فقط يكبار مىميرد، در ذيل آيه: (كيف تكفرونبالله و كنتم امواتا فاحياكم) (2- سوره بقره آيه 28) نيز پارهاى مطالب در باره برزخ گذشت بدانجا مراجعه شود.
شهر ساز
07-27-2013, 12:31 PM
و نيز از آياتيكه در باره برزخ گفتگو دارد آيه: (و حاق بال فرعون سوء العذاب، الناريعرضون عليها غدوا و عشيا، و يوم تقوم الساعة: ادخلوا آل فرعون اشد العذاب، آل فرعون راعذاب بدى فرا گرفت، عذاب آتش كه هر صبح و شام بر آن عرضه ميشوند، و روزيكه قيامت بپاشود، بايشان گفته ميشود اى ملائكه آل فرعون را بدرون شديدترين عذاب در آوريد) (سوره مؤمن آيه 45 - 46) ميباشد، براى اينكه همه ميدانيم كه روز قيامت صبح و شام ندارد روزى است غير ساير روزها علاوه براين در اول آيه كه بنظر ما راجع به برزخ است مىفرمايد آتش بايشان عرضه ميشود و در آخرشكه باز بنظر ما راجع به قيامت است، مىفرمايد بدرون عذاب در آوريد پس معلوم ميشود عذاب اهلدوزخ دو نوع است، يكى دلهره از ديدن آتش و يكى داخل شدن در آن، پس يكى عذاب برزخاست و دومى عذاب قيامت.
و آياتيكه از آن اين حقيقت قرآنى استفاده ميشود و يا به آن اشاره دارد، بسيار است، مانندآيه: (تالله لقد ارسلنا الى امم من قبلك فزين لهم الشيطان اعمالهم فهو وليهم اليوم، و لهم عذاباليم، به خدا سوگند رسولانى بسوى امتها كه قبل از تو بودند گسيل داشتيم، ولى شيطان اعمال زشت آنان را در نظرشان زيبا جلوه داد، امروز هم همان شيطان سرپرست آنها است، و عذابىدردناك در پيش دارند)، (1- سوره نحل آيه 63) كه مىرساند كفار همين الآن در تحتسرپرستى شيطان زندگى دارند، تادر روز قيامت به عذاب دردناكى برسند، و همچنين آياتى ديگر
الميزان جلد 1 صفحه 518 علامه طباطبايى رضوان الله تعالى عليه
برزخ منزلگاه موقت
"ذلك يوم مجموع له الناس" - يعنى آن روزى كه عذاب آخرت، در آن به وقوعمىپيوندد روزى است كه همه مردم براى ديدنش جمع مىشوند.بنا بر اين، كلمه"ذلك"اشارهاست به روزى كه كلمه"عذاب الآخرة"بر آن دلالت دارد.و به قول بعضيها به همين جهتبه لفظ مذكر آورده شده و نيز ممكن است مذكر آوردن اشاره(ذلك)بدين منظور بوده باشد كهمبتداء با خبر تطبيق كند.
و روز قيامت را به روزى توصيف كرده كه مردم براى آن مجموعند، و نفرموده: "بزودى
(اشاره به وجود ارتباط بين اعمال سابق و لاحق انسان و نيز ارتباطبين اعمال هر فرد و گروه با اعمال ديگرانو لزوم رسيدگى به اعمال همگان در روزى كه همه جمعند)جمع مىشوند، و يا جمع مىشوند براى آن مردم"تا دلالت كند بر اينكه جمع شدن مردم براىآن، از اوصاف لازم و لا ينفك آن است، و حاجتى نيست به اينكه از آن خبر داده شود.
و با در نظر داشتن اينكه حرف"لام"در كلمه"له"براى غايت استخصوصيت اينروز اين مىشود كه مردم به خاطر آن مجموعند.پس اين روز شانى دارد كه هيچ روز ديگرندارد، و آن شان صورت نمىگيرد مگر به اينكه همه مردم بدون استثناء جمع شوند و احدى ازحضور در آن تخلف نكند.
مردم نيز شانى دارند كه با آن تمامى افراد بشر به همديگر ارتباط يافته، اولى با آخرى وآخرى با اولى در آن مختلط مىشود و بعض با كل مربوط مىشود.و آن شان عبارت است ازرسيدگى به حساب اعمالشان، از نظر ايمان و كفر و اطاعت و معصيت.و كوتاه سخن از نظرسعادت و شقاوت.
پر واضح است كه يك عمل واحد از يك انسان از تمامى اعمال گذشتهاش كه بااصول باطنيش ارتباط دارد سرچشمه گرفته، و اعمال آيندهاش كه آنها نيز با احوال قلبيش مرتبطاست از آن يك عمل منشا مىگيرد.و همچنين عمل يك انسان با اعمال هر كس كه با او ارتباطدارد مرتبط مىشود، يعنى يا اعمال آنها از عمل اين متاثر گشته و يا اعمال ايشان در عمل وىمؤثر بوده است، و همچنين اعمال انسانهاى گذشته با انسانهاى آينده و اعمال انسانهاى آينده باانسانهاى گذشته ارتباط دارد.در بين گذشتگان، پيشوايانى بودند كه يا مردم را هدايت مىكردندو يا گمراه مىساختند و اعمال آنان در اعمال آيندگان اثر داشته و ايشان مسؤول آنند، همچنانكه در متاخرين اتباع و دنبالهروهايى هستند كه از غرور و فريب پيشوايان گذشتهشانپرسش مىشوند، و قرآن كريم در اين باره فرموده: "فلنسئلن الذين ارسل اليهم و لنسئلنالمرسلين" (1 به يقين از اقوامى كه پيغمبرانى به سويشان فرستاده شد پرسش خواهيم كرد، و از آن پيغمبرانىكه گسيل شدند نيز پرسش خواهيم نمود.سوره اعراف، آيه 6.(
و نيز فرموده: "و نكتب ما قدموا و آثارهم و كل شىء احصيناه فى امام مبين" (2 و مىنويسيم آنچه كه از پيش فرستادند و آثارشان را هم، و هر چيز را ما در امام مبين بر شمردهايم.سوره يس، آيه 12) .
و جزاء و كيفر هم از حكم فصل و داورى كه حق را از باطل جدا مىسازد تخلف پذيرنيست.
و مطلبى كه وضعش چنين باشد، (و آن داورى كه دامنهاش از ابتدا تا انتهاى بشريت گسترش داشته باشد)، جز در روزى كه اولين و آخرين بشر يكجا جمع باشند، و احدى غايبنباشد صورت نمىگيرد.
از همين جا مىتوان فهميد كه بازجويى از تك تك مردم در قبر، و اجراى پارهاى ازثوابها و عقابها در آن، بطورى كه آيات راجع به عالم برزخ بدان اشاره نموده، و روايات وارده ازپيغمبر(ص)و امامان اهل بيت(ع)بطور تفصيل از آن خبر مىدهد، غير از مساله حساب روز قيامت و بهشت و دوزخ جاودانهاى است كه خداوند از آن خبر داده.
چون بازجويى و سؤالى كه افراد در قبر دارند، براى تكميل پرونده اعمال است، تا براىفرا رسيدن قيامت بايگانى شود، و بهشت و دوزخ برزخى هم منزلگاه موقتى است، مانندمنزلگاههاى موقتى كه براى مسافرين در وسط راه آماده مىسازند. آرى، در عالم برزخ بطوركامل به حساب كسى نمىرسند، و در آنچه كرده حكم فصل و جزاى قطعى صادر نمىكنند، همچنانكه آيه"النار يعرضون عليها غدوا و عشيا و يوم تقوم الساعة ادخلوا آل فرعون اشدالعذاب" (1 جهنم كه بامداد و شبانگاه عرضه بر آن شوند، و روزى كه رستاخيز برپا شود فرعونيان را بهسختترين عذاب داخل كنيد.سوره مؤمن، آيه 46.(
و آيه"...يسحبون فى الحميم ثم فى النار يسجرون" ()...در آب جوشان كشيده شوند، و پس از آن در آتش سوخته گردند.سوره مؤمن، آيه 72. 2) بدان اشاره دارند، چه از عذاببرزخيان تعبير كرده به عرضه بر آتش، و از عذاب قيامتيان به داخل شدن در آن، كه عذابى استشديدتر، و در دومى از عذاب برزخيان تعبير كرده است به"سحب در حميم"(كشيدن در آبجوشان)، و از قيامتيان به"سجر در نار"(سوختن در آتش).
و نيز آيه شريفه"و لا تحسبن الذين قتلوا فى سبيل الله امواتا بل احياء عند ربهميرزقون فرحين بما آتاهم الله من فضله و يستبشرون بالذين لم يلحقوا بهم من خلفهم الاخوف عليهم و لا هم يحزنون" (كسانى را كه در راه خدا كشته شدهاند مرده مپندار، بلكه زندهاند و نزد پروردگار خويش روزىمىخورند و به آنچه كه خدا از كرم خود به آنان داده خوشحالند و از سرنوشت كسانى كه از پى مىرسند و هنوزبه ايشان نپيوستهاند شادمانند كه نه بيمى دارند و نه غمگين مىشوند.سوره آل عمران، آيه 169 و 170(
) كه صراحت دارد در اينكه مربوط است به عالم قبر، وگفتگويى از حساب و بهشتخلد در آن به ميان نيامده، تنها بطور اجمال پارهاى از تنعمها راذكر كرده است.
شهر ساز
07-27-2013, 12:32 PM
و نيز آيه شريفه"حتى اذا جاء احدهم الموت قال رب ارجعون لعلى اعمل صالحا فيما تركت كلا انها كلمة هو قائلها و من ورائهم برزخ الى يوم يبعثون" و چون مرگ يكى از آنان فرا رسد، گويد پروردگارا مرا بازگردان شايد عمل شايستهاى انجامدهم، هرگز!اين كلمهايست كه وى گوينده آنست، پيش رويشان برزخى است تا روزى كه برانگيختهشوند.سوره مؤمنون، آيه 99 و 100. ، كه خاطر نشانمىسازد مردم بعد از مردن در برزخى زندگى مىكنند كه متوسط است ميان حيات دنيوى - كهبازيچهاى بيش نيست - و ميان حيات اخروى - كه حقيقت زندگى است - همچنانكه فرموده:
"و ما هذه الحيوة الدنيا الا لهو و لعب و ان الدار الآخرة لهى الحيوان لو كانوا يعلمون" (.زندگى اين دنيا به جز بازيچه و سرگرمى نيست و اگر بدانند، زندگى حقيقى در سراى ديگراست.سوره عنكبوت، آيه 64.(
كوتاه سخن، دنيا دار عمل، و برزخ دار آماده شدن براى حساب و جزاء، و آخرت دارحساب و جزاء است.
و آيه شريفه"يوم لا يخزى الله النبى و الذين آمنوا معه نورهم يسعى بين ايديهم وبايمانهم يقولون ربنا اتمم لنا نورنا و اغفر لنا" )در آن روز كه خدا، پيغمبر و آنان را كه با وى ايمان آوردهاند خوار نكند و نورشان پيشاپيشايشان و برطرف راستشان در حركت است، و گويند پروردگارا نور ما را كامل كن و ما را بيامرز كه تو بر همهچيز توانائى.سوره تحريم، آيه 8(كه مىرساند رسول خدا(ص) و مؤمنينى كه با اويند با نورى كه در دنيا كسب نموده و در برزخ فراهم كردهاند به عرصه قيامتدر آمده، آنگاه درخواست مىكنند كه خدا نورشان را تكميل نمايد و بقاياى عالم لهو و لعب را ازآنان بزدايد.
"و ذلك يوم مشهود" - اين جمله به منزله نتيجه و تفريعى است كه به ظاهرش برجمله قبلى: "ذلك يوم مجموع له الناس" مترتب شده است، چون جمع شدن مردم مستلزممشاهده نيز هست، چيزى كه هست لفظ جمله مورد بحث مقيد به ناس(مردم)نشده، و اطلاقشاشعار دارد بر اينكه آن روز براى هر كسى كه بتواند مشاهده كند مشهود است، چه مردم، چهملائكه، و چه جن.و آيات بسيارى كه دلالت مىكنند به محشور شدن جن و شياطين و حاضرشدن ملائكه در قيامت همه اين اطلاق را تاييد مىكنند.
"و ما نؤخره الا لاجل معدود"
يعنى براى اين روز اجل و سررسيدى است كه قبل از رسيدن آن واقع نخواهد شد، وكسى نيست كه حكم خدا را عقب بيندازد و قضاى او را لغو كند، خود او هم آن روز را تاخير نمىاندازد، مگر تا همان سررسيدى كه خودش برشمرده است.وقتى آن عدد تمام شد سرآمدمزبور فرا مىرسد، و قيامت قيام مىكند.
(چند وجه در معناى: "يوم يات"در آيه شريفه)
الميزان جلد 11 صفحه 6 علامه طباطبايى رضوان الله تعالى عليه
حيات پس از مرگ
از جمله آيات،آياتى است كه اگر چه مخصوص شهداست ولى از نظر صراحتشايد هيچ آيهاىتا اين مقدار صريح نباشد.در دو جاى قرآن اين مطلب آمده است كه مبادا گمان كنيدكه آنان كه در راه خدا كشته شدهاند مرده هستند، خير، زندهاند.در يك آيهكه در سوره بقره است، اين طور مىفرمايد: «و لا تقولوا لمن يقتلفى سبيل الله اموات بل احياء و لكن لا تشعرون» (1 بقره/154.) .به آنها نگوييد مردهها، آنها زندهاند ولى شما مستشعرنيستيد، شما درك نمىكنيد، شما خيال مىكنيد مردهاند، واقعا آنها زنده هستند.
كسانى كه نمىخواستند قبول كنند كه انسان در فاصلهمردن تا قيامتيك حياتى دارد و يا به علل ديگرى، گفتهاند شايد مقصود از اين زندگى زندگى مجازى است نه زندگىحقيقى، يعنى اينكه قرآن مىگويد: «گمان مبر كه شهدا مرده هستند بلكه زنده هستند و شما نمىدانيد» مقصوداين است كه نامشان زنده است، به اصطلاح فلاسفه جديد وجود فى نفسهشان مرده است ولى وجودشان براى مردم، وجودشاندر دل مردم زنده است.البته اين يك تعبير مجازى است كه در مواردى به كارمىرود، مثل اينكه امير المؤمنين مىفرمايد: «و العلماءباقون ما بقى الدهر» مردم ديگر مىميرند ولى علماء زنده هستند «اعيانهم مفقودة و امثالهم فى القلوب موجودة»( نهج البلاغه، حكمت 147) وجود عينىشان نيست اما مثالها و وجود ذهنىشان در دلها موجود است.از اين هم تعبير به حيات مىشود.يا حافظ مىگويد: هرگز نميرد آنكه دلش زنده شد به عشق ثبت است بر جريده عالم دوام ما و يا[سعدى مىگويد]: سعديا مرد نكونام نميرد هرگز مرده آن است كه نامش به نكويى نبرند بعضى گفتهاند اين آيات اين طور است[و مقصود ازاين زندگى زندگى مجازى است] ولى ديگران جواب دادهاند كه با «لكن لا تشعرون» جور در نمىآيد.اگر مقصود از اينكه اينهازنده هستند يعنى نام نيكشان در ميان مردم زنده است، پس مردم هم كاملا مىدانند كه نام نيكشان زنده است، اما قرآن نوعىزندگى را بيان مىكند كه به مردم مىگويد: ولى شما نمىفهميد، شمادرك نمىكنيد، واقعا زندهاند ولى شما درك نمىكنيد.بعلاوه،آيه ديگرى قرينه اين آيه هست كه ديگر هيچگونه از اين جور احتمالات را نمىشود در آن داد و طبعا مفسر اينآيه هم هست و آن اين است: «و لا تحسبن الذين قتلوا فى سبيل الله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون» نگوييد به آنها اموات،آنها زندهاند و در نزد پروردگار مرزوقند، به آنها روزى مىرسد، نعمتها به آنها مىرسد كه استفاده مىكنند،«فرحين بما اتيهم الله من فضله» شادمانند به آنچه خداوند از فضل خود به آنها عنايت كردهاست، «و يستبشرون بالذين لم يلحقوا بهم» (آلعمران/169 و 170.) و دائما در صددو جستجو و طلب بشارتند درباره دوستانشان كه هنوز به آنها ملحق نشدهاند، يعنى آنهادوستانى دارند كه هنوز در اين دنيا زنده هستند و منتظرند كه كى اين بشارتبه آنها برسد كه فلان دوستشما هم شهيد شد و به شما ملحق خواهد شد.
اين آيهاگر چه در مورد خصوص شهداست ولى به هر حال صراحتش در مطلب به نظرمىرسد انكارناپذير است كه قرآن مىخواهد بگويد شهدا بعد از مردن زنده هستند، مستشعرند،شادمانند، مرزوقند و آگاهند، حتى آگاهند از دنيايى كه از آن عبور كردهاند.
ممكن است كسى راجع به اين آيه بگويد شايد فقطشهدا اين جورند.البته معلوم است كه انسان نمىتواند احتمال بدهد كه از نظر قرآن مردم دو صنفاند، غير شهدا هر كه هستهمه نيست و نابود و معدوم مىشوند تا قيامت، در سكوت مطلق فرو مىروند، نه عذابى و نه نعمتى، و فقط شهدا اين جورهستند.بعلاوه، آيات ديگر در اين زمينه هست كه عرض مىكنم.اين هم دو آيه كه مخصوص به شهدا بود.
شهر ساز
07-27-2013, 12:33 PM
مكالمه ميان فرشتگان و مردگان
آيات ديگرى ما داريمكه در آن آيات مكالمه فرشتگان را با متوفاها بعد از مردن بيان مىكندكه فرشتگان سخنى مىگويند به آنها و آنها جواب مىدهند، باز فرشتگان به آنهاجواب مىدهند، مكالمه ميانشان صورت مىگيرد، مثل اين آيه كه مخصوصا راجع به يك تيپى از اشقياست كه مىفرمايد: «ان الذينتوفيهم الملائكة ظالمى انفسهم قالوا فيم كنتم قالوا كنا مستضعفين فى الارض قالوا الم تكن ارض الله واسعة فتهاجروافيها» (2.نساء/97.(
اين آيه جزء آيات هجرت است.مىفرمايد گروهى از مردم كه فرشتگان آنها را تحويل مىگيرند از آنهامىپرسند «فيم كنتم» شما در دنيا در چه حالى بوديد، در چه وضعى بوديد؟ آنها كه دستخودشان را از همه چيز تهى مىبينند، موضوعىرا(كه واقعا راست بوده)به عنوان يك عذر ذكر مىكنند: «قالوا كنا مستضعفين فى الارض» ما يك عده مردم مستضعفيعنى ضعيف شمرده شده، به حساب نيامده، يك مردم بيچارهاى بوديم،دستمان نمىرسيد به دين و خدا و پيغمبر و دستور و اين جور چيزها.
البته خود آيه حكايت مىكند - احاديث هم واردشده - كه درباره گروهى از مسلمانان است كه در بلاد كفر زندگى مىكردند در حالى كه مسلمان بودند و وظيفهشان اين بودكه هجرت كنند بيايند به بلاد اسلام ولى ديگر حال و همت هجرت كردن را نداشتند، همان جا مىمانند در حالى كه در آنجا وسيلهدينى هيچ برايشان موجود نبود، نمىدانستند حالا كه مسلمانند چه طور عمل كنند.هر مسلمانى اگر در چنينشرايطى قرار گرفت هجرت كردن برايش واجب است. «قالوا ا لم تكن ارض الله واسعة فتهاجروافيها» فرشتهها مىگويند: آيا زمين خدا فراخ نبود كه مهاجرت كنيد؟ اين يك مكالمه است كه قرآن صريحا مكالمه ميان فرشتگانو گروهى از مردم را كه آنها را مستضعفين مىنامد[نقل مىكند]. اينها ديگر از شهدا نيستند، از بيچارهها و بدبختها ومستضعفين هستند.قرآن گفته امر اينها با خداست، تكليف اينها را روشن نكرده است.به هر حال اينها جزء شهدا و سعدا نيستند.اينچه چيزى را نشان مىدهد؟آيا نشان نمىدهد كه از نظر قرآن، اين مستضعفين بعد از مردن از يك نوع حياتى برخوردار هستند؟ باز دربارهيك عده ديگر مىگويد: «الذين تتوفيهم الملائكة طيبين يقولونسلام عليكم» (نحل) آنهايى كه در حالى كه پاكيزه هستندملائكه آنها را تحويل مىگيرند، ملائكه به آنها درود مىفرستند.
اين هم يك تيپ آيات كهمذاكرات و مكالماتى كه ميان ملائكه و اموات بلافاصله بعد از مردناست بيان مىكند.آيات ديگرى هم در اين زمينه وجود دارد.
مؤمن آل ياسين
آيات ديگرىهم ما در اين زمينه داريم كه راجع به فرد و شخص است، سرگذشت است ولىاز سرگذشت معلوم مىشود كه قرآن حياتى بعد از مردن و قبل از قيامت قائل است.يكىاز اين اشخاص مؤمن آل ياسين است كه داستانش در سوره ياسين آمدهاست.قرآن نقل مىكند كه دو رسول به قريهاى فرستاده شد و بعد[خدا] سومى را در تاييد آنهافرستاد (قرآن فقط مىگويد «قريه» ، مىگويند شهر انطاكيهبوده، رسولان از فلسطين مىروند انطاكيه.انطاكيه جزء روم قديم بوده است و حالا جزء تركيه است(در اين ميان مردى پيدا مىشود مؤمن كه به آنها ايمان مىآورد و رسالتشان را تبليغ مىكند چون[سرگذشت اين مؤمن]در سوره ياسين ذكرشده اسم او مؤمن آل ياسين شده است.قرآن نمىگويد مؤمن آل ياسين، مىگويد: «رجل من اقصى المدينة» .درباره مؤمن آلفرعون مىگويد: «مؤمن آل فرعون» .به قياس آن، اين را هم گفتهاند مؤمن آل ياسين، و الا در قرآن كلمه مؤمن آل ياسين نداريم.
«و جاء من اقصى المدينة رجل يسعى قال يا قوماتبعوا المرسلين» (.يس/20(.تا آنجا مىرسد كه او مىميرد.البتهقرآن نه اسم موت مىآورد و نه اسم قتل ولى تفاسير مىگويند به چهوضعى او را كشتند، كه به هر حال در بحث ما دخالت ندارد.قرآن «قيلادخل الجنة» به او گفته شد وارد بهشتشو! «قال يا ليت قومىيعلمون بما غفر لى ربى و جعلنى من المكرمين» (يس/26 . 27 (آن وقتى كه خودش را در مقابل آن سعادتها ديد، گفت:اى كاش اين قوم من مىدانستند كه من الآن در چه وضعى هستم كه خدا چگونهاز گناهان گذشته من درگذشت و چگونه مرا مكرم و مورد احترام ساخت.
اين آيه اين طور حكايتمىكند كه اين[شخص مؤمن]مرد، بعد از مردن او را داخل در يك نوع بهشتكردند ()4.بهشتها هست: بهشت عالم برزخو غير عالم بزرخ.اگر[حيات پس از مرگ]را از قرآن استفاده كردهايم، اين مطلب را هم استفاده مىكنيم.
، او در آن دنيا به فكر مردم اين دنيا بود، مىگفت اى كاش اين را مىدانستند.هنوزقيامتى نيست، اين قضيه مربوط به قبل از قيامت است.
استاد شهيد مرتضى مطهرى مجموعه آثار جلد 4 صفحه 647
در فاصله مردن تا آن قيامت، از مردنى كه امروز ما مىميريم يا اشخاصىدر گذشته مردهاند تا قيامت كه معلوم نيست چقدر طول خواهد كشيد و شايد ميلياردها سال طول بكشد، شايد هم مثلا هزارسال ديگر تمام بشود - كه ما عرض كرديم مجهول است و نمىدانيم كى هست - در اين فاصله وضع چيست؟از قرآن چه استفادهمىشود؟آيا در اين فاصله آن كسى كه مرده، ديگر واقعا مرده، همين طورى كه ما به حسب زندگى حسى دنيايى مىگوييم؟يعنىمثل اين است كه در يك خواب خيلى عميقى فرو رفته و عميقتر از آن در يك سكوت مطلق و در يك بىخبرى مطلقفرو مىرود و هست تا در قيامت محشور شود يا نه، در فاصله اين مردن تا قيامت هم يك وضعى دارد كه آن وضع هم بازنوعى زندگى است؟قرآن چه مىكند؟آيا در اينجا سكوت كرده استيا نظرى دارد و اگر نظرى دارد نظرش چيست؟ مسلم وضع فاصله مردن تا قيامت را اگر ما بدانيم،خودش اولا جزء عوالم بعد از مرگ است و ثانيا تا اندازه زيادى مىتواند قرينه باشد براى وضع خود قيامت كه بعد ببينيمقيامت چيست.طبعا اين مساله پيش مىآيد كه از نظر قرآن تفسير مردن چيست؟اگر ما باشيم و همين اطلاعات ظاهر ومحسوسى كه درباره انسانها داريم يا اطلاعاتى كه يك پزشك درباره انسان دارد، [مردن مساوى است با فساد و تباهى]، انسانمىميرد، يعنى يك دستگاهى كه كار مىكند، دستگاه سالمى است و گاهى معيوبمىشود، اصلاحش مىكنند به كار خودش ادامه مىدهد، يك وقت اين دستگاه آنچنان خراب مىشود كه ديگر درستشدنى نيست،ماشينى است كه يكدفعه خراب مىشود كه ديگر بكلى متلاشى مىشود، يا مثل يك مركب طبيعى يا مركب مصنوعىاست كه در يك لابراتوار يا در طبيعت تجزيه شود، وقتى كه تجزيه شد، آن هويت وشخصيتخودش را از دست داده، ديگر الآنآن[مركب]با آن شخصيتى كه بود نيستيا به تعبير حكما فساد به مفهوم مصطلح رخ داد و اين مركب فاسد شد.آيا ماهيتمرگ از نظر قرآن فساد و تباهى است، همچنانكه مسلم از نظر جسد فساد و تباهى است، يا نه، قرآن مردن را چيز ديگرى تفسير مىكند؟ مجموعا آنچه كه ما از آيات قرآن مىفهميماين است كه مردن در منطق قرآن تباهى نيست، صرف خراب شدن نيست، انهدام نيست، بلكه مردن انتقال است و آن كه مىميرد،در همان آنى كه مىميرد، در لحظهاى كه مىميرد، از اينجا منتقل مىشود به جاى ديگر و در جاى ديگر زندهاست، هست و هست و هست تا روز قيامت كه مساله قبور و حشر جسمانى پيدا شود و بدنها از خاكها بيرون بيايند.قرآن البته كلمهعود ارواح بر اجساد را ندارد، ولى در عين حال مىگويد كه مردم از قبرها زنده مىشوند.در عين حال قرآن خود مردن را مىگويدكه انتقال است، جدايى است.البته اين چيزى كه مىگويم استنباط من است، حالا من آيات را مىخوانم،ممكن است استنباط شما طور ديگرى باشد و خوشوقت مىشوم نظر خودتان را بگوييد.
شهر ساز
07-27-2013, 12:33 PM
آيات زيادىدر اين زمينه هست.بعضى از آيات آياتى است كه به طور عموم دربارهمردن صحبت كرده، بعضى به طور خصوص مثلا درباره سعدا خصوصا شهداصحبت كرده و بعضى به طور خصوص درباره اشقيا صحبت كرده و بعضى درباره همه ولى به نحوتقسيمبندى صحبت كرده است.از مجموع اينها اين طور استفاده مىشود:
تعبير قرآن درباره مرگ
آيات عموم كه از آنهامىشود تفسير مرگ را از زبان قرآن دانست، يكى آن آياتى است كه از مرگبه «توفى» تعبير مىكند كه اين آيات زياد است: «الذين تتوفيهم الملائكة ظالمى انفسهم» 1.نحل/28.
الذين تتوفيهم الملائكةطيبين. نحل/32
الله يتوفى الانفس حين موتها و التى لمتمت فى منامها. .زمر/42
و هو القاهر فوقعباده و يرسل عليكم حفظة حتى اذا جاء احدكم الموت توفته رسلناو هم لا يفرطون انعام/61
خدا قاهر است در بالاى بندگان و براى شما نگهبانانمىفرستد تا آن وقتى كه مردن يكى از شما مىرسد، همان رسل و فرستادههاى ما او را توفى مىكنند(مىميرانند).
حتى اذا جائتهم رسلنايتوفونهم. اعراف/37 اعبد اللهالذى يتوفيكم (.يونس/104
و قالواء اذا ضللنا فى الارض ائنالفى خلق جديد بل هم بلقاء ربهم كافرون.قل يتوفيكم ملك الموتالذى وكل بكم (6 سجده/10 و 11.
از اين آيات زياد داريم كه مرگ را تعبير به «توفى» كردهاست. «توفى» از ماده «وفى» است، همان مادهاى كه وفا و استيفا از آن ماده است. «توفى» از ماده فوت نيست.ما فارسىزبانها گاهى فوت را با وفات مرادف خيال مىكنيم.فوت از دست رفتن است، اگر تعبير فوت مىكرد، مرگ به همان معناى تباهىو تمام شدن و از دست رفتن بود.وفات از ماده وفا و استيفاست و به اتفاق تمام لغتها «توفى» يعنى استيفا كردن و تحويل گرفتن يكچيز بتمامه. «الله يتوفى الانفس حين موتها» يعنى خدا نفسها را در وقت مردن بتمامه و بكماله مىگيرد، و همچنينآيات ديگرى كه در اين زمينه هست همان مفهوم قبض را مىدهد.در قرآن كلمه «قبض» نيامده و ما در عرف خودمان مىگوييمعزرائيل روح را قبض كرد، قابض الارواح است، ولى قبض با توفى كه در قرآن آمده هر دو يك معنى را مىدهند.
در يكى از اين آيات مساله خواب را با مردن دريك رديف مىشمارد، مىفرمايد: «الله يتوفى الانفس حينموتها و التى لم تمت فى منامها» خدا نفسها را در وقت مردن و[نفس] زندهها را كه هنوزنمردهاند در وقتخوابيدن مىگيرد، آن كه مرد ديگر نفسش برنمىگرددو آن كه خوابيده است آن را دو مرتبه مىفرستد.معلوم مىشود از نظر قرآن يكچيزى هست كه نام او «نفس» است. «فيمسك التى قضى عليها الموت» آن كه حكم مرگ بر او شده است، نگهش مىدارد «و يرسل الاخرىالى اجل مسمى» (زمر/42.) و آن ديگرى(يعنى خوابيده)را مىفرستد تا يك وقت مقدر و تعيين شده كه آن هم براى هميشه بايد گرفته شود.
خود خوابيدن را باز اگر ما از نظر جسمانى در نظربگيريم يك حالتخيلى عادى است.اگر چه من نمىدانم و در بعضى كتابها خواندهام كه هنوز راز خوابيدن هم صددر صد كشف نشده است تا چه رسد به راز خواب ديدن، ولى خواب از نظر اصول جسمانى جز قطع يك سلسله روابط چيزىنيست.اما قرآن خواب را كه در آن حال شعور انسان ضعيف شده و در يك حدى[از بين]رفته، يك نوع عقب بردن و عقبكشيدن همان نفس مىداند، جدا كردن آن نفس مىداند و بيدارى را مساوى با بازگشتن همان نفس(آن چيزى كه خودش اسمش را نفس گذاشته است).
اين يك سلسله آياتاست.حالا شما راجع به اين آيات تامل كنيد، ببينيد اين آيات را مىشودطور ديگرى تفسير كرد كه مفهومش اين نباشد كه مردن بيرونبردن و تحويل گرفتن يك چيز است از انسان يا نه؟ظاهرش كه اين است.
برزخ
آيات ديگرى كه در اينجاهست، يكى آن آيه سوره «قد افلح المؤمنون» است كه نقل مىكند ميتبعد از آنكه مىميرد و وضع خودش را وخيم مىبيند - البته لا بد بعضى از اموات اين طورند - تقاضاىبازگشت مىكند (اين معلوم است مرده، كه مىگويند «بازگشت») : «رب ارجعون، لعلى اعمل صالحا فيما تركت»پروردگارا مرا بازگردان، باشد كه در آنچه كوتاهى كردهام(يا در مال و ثروتى كهباقى گذاشتهام)كار صالح انجام بدهم.جواب مىدهند: «كلا انها كلمة هو قائلها» بس، حرفى است كه مىزند، اگر هم بازگرددباز مثل اول خواهد بود.بعد مىفرمايد: «و من ورائهم برزخ الى يوم يبعثون» مؤمنون/99 و 100(از وراء آنها يعنى از جلوى آنها.
كلمه «وراء» ، هم به معنىپشتسر گفته مىشود، هم به معنى پيش رو، در قرآن به هر دو معنااستعمال شده
: «و كان ورائهم ملك ياخذ كل سفينة غصبا» (3.كهف/79:[و در پيش روى آنان پادشاهى بود كه كشتيها را به غصب مىگرفت].) .آن چيزى كهدر جلوى انسان باشد، احاطه بر انسان داشته باشد، مىگويند وراء انسان است. در اين آيه كلمه «وراء» به معناى جلو اطلاق مىشود و خبرهم قرينه است: «الى يوم يبعثون» .كلمه «برزخ» را به اين معنا براى اولينبار خود قرآن استعمال كرده و بعد در نهج البلاغههم آمده است، در اخبار و احاديث هم زياد آمده، در كلمات علماء هم زياد آمده.قبلا در لغت كلمه «برزخ» به اين معنا نبوده،كلمه «برزخ» در لغت به چيزى گفته مىشود كه حائل ميان چيزى و چيز ديگر باشد.مثلا اگر ما دو اتاق داشته باشيم، يكاتاق آن طرف ديوار و يك اتاق اين طرف ديوار كه اين سالن حائلى باشد ميان اين اتاق و آن اتاق، مىگويند برزخ ميان ايندو.بنابراين«و من ورائهم برزخ الى يوم يبعثون» حكايت مىكند كه از مردن تا قيامتيك حالتى وجود دارد كه آن حالت فاصله ميانزندگى اين دنيا و قيامت است، حائل ميان ايندو است.آيا اين آيه حكايت نمىكند كه انسان بعد از مردن باز همزنده است، باز هم مستشعر است، باز هم آرزو و تقاضا دارد و تا روز قيامت به همين حال هست؟ آيه ديگر در سوره «اذا وقعت الواقعة» مىفرمايد: «فلو لا اذا بلغت الحلقوم، و انتم حينئذ تنظرون، و نحناقرب اليه منكم و لكن لا تبصرون، فلو لا ان كنتم غير مدينين، ترجعونها ان كنتم صادقين، فاما ان كان من المقربين، فروحو ريحان و جنة نعيم، و اما ان كان من اصحاب اليمين، فسلام لك من اصحاب اليمين، و اما ان كان منالمكذبين الضالين، فنزل من حميم، و تصلية جحيم» (4 واقعه/83 - 94) .
اول مىگويد اگر نه اين است كه اين رفتن،اضطرارى است و حكم خداست و براى اين است كه هر كسى به پاداش[و كيفر] عمل و جزاى خوب و بد عمل خودش برسد،اگر نه اين است كه مردن - به اصطلاح امروز - يك سنت جبرى و قطعى است، پس چرا آن وقت كه[نفس]به حلقوم مىرسد[آنرا برنمىگردانيد]؟اولا خود اين، مطلبى است كه يك چيزى هست كه آن به حلقوم مىرسد.حالا نحوه رسيدن[چگونه است]، واقعايعنى نقل مكان مىكند مىرسد به حلقوم يا قطع علاقهاش مىرسد به آنجا كه از حلقوم مىخواهدقطع علاقه بشود؟ما اين را به كمك اخبار و روايات توضيح مىدهيم.
مطلبى از اخبار و روايات استنباط مىشود وآن اين است كه آدمى كه در حال جان كندن است، قبل از آنكه همان نفس، همان جان، همان روح(به هر اسمى بخواهيم بناميم)بهحلقوم برسد، قبل از آن هنوز مردن واقعى نيست، هنوز آن[نفس]در اين دنياست و مىشود آن را برگرداند.اين حتما يك راز علمىهم دارد كه ما نمىدانيم.من الآن نمىدانم كه راز علمى مطلب چيست و شايد تا اين حد باشد كه از نظر پزشكىقابل برگرداندن است، مثلا ممكن است قلب ايستاده باشد ولى بعد بشود دو مرتبه همين قلب ايستاده را برگرداند.به اين مرحلهكه رسيد كه قرآن از آن تعبير مىكند: «...اذا بلغت الحلقوم» ديگر حساب برگشتن در كار نيست.در اخبار اين طور واردشده است كه وقتى به حلقوم مىرسد، زمان معاينه است، يعنى با اينكه روح در حال جدا شدن و قطع علاقه است، با اينكه نيمى(. «نيم» كه مىگوييم مقصودمان قسمتىاست، حالا ممكن است بيش از نيم يا كمتر از نيم باشد، اينها را نمىشود اندازهگيرى كرد(.از علاقه روح قطع شده و اين آدم به صورت نيم مرده در آمده است، هنوز در اين دنياست ولى به حلقوم كه رسيد، معاينهبرايش دست مىدهد، يعنى آن وقت آن دنيا را مىبيند، وضع خودش را در آن عالم مىبيند، اعمال خودش را مىبيند و اشياءرا به صورت مثالى مىبيند، مثال عمل خودش را مىبيند، مثال زن و فرزند خودش را مىبيند و فرشتگان را مىبيند.بههر حال چيزهايى را كه تا حالا نمىديد، آن وقت مىبيند و در همان حال اين دنيا را مىبيند، يعنى در مرز ميان عالم دنيا وعالم بعد از دنياست، هم اينجا را مىبيند، هم آنجا را، هم زن و بچه و كسانش را مىبيند كه دور جسدش را گرفتهاند دارندگريه مىكنند، و هم ملائكه را به صورت خاص يا - مطابق آنچه از اخبار استفاده مىشود .
شهر ساز
07-27-2013, 12:34 PM
به هر حال محل شاهدما اين قدر نبود، فقط اين مقدارش بود كه قرآن از يك حقيقتى ناممىبرد كه تدريجا از انسان جدا مىشود تا مىرسد به مرحلهاى كه به حلقوممىرسد، به آنجا كه رسيد ديگر برگشتن ندارد.پس معلوم مىشود كه ماهيت مردن از نظر قرآن واقعا جدايى است.[خدامىگويد]چرا آن وقتى كه به حلقوم مىرسد و شما ناظرش هستيد[نفس را برنمىگردانيد؟]ما (1.خدا كه اينجا مىگويد «ما» مقصود ما وفرشتگانمان است.خدا در اين دنيا نيز از ما[به ما]نزديكتر است ولى در آن وقت - همان طورى كه عرض كردم- حالت معاينه است، يعنى آن شخص فرشتگان را به خودش نزديكتر مىبيند از شما، همشما را مىبيند و هم آنها را ولى آنها را به خودش نزديكتر مىبيند) از شما به آن نزديكتر هستيم «و لكنلا تبصرون» شما نمىبينيد.ايمايى است به اينكه او مىبيند و شما نمىبينيد. «فلو لا ان كنتم غير مدينين» اگر اينطور است كه شما غير مدين(يعنى غير مجزى)هستيد كه بايد اين طور باشيد كه اعمالتان هدر برود و به پاداش و كيفر اعمالنرسيد «ترجعونها» چرا حالا آن[نفس]را برنمىگردانيد؟معنى آيه اين است: كانه راز اينكه وقتى كه نفس مىرسد به اينمرحله، ديگر بازگشت ندارد، از طب و پزشكى هم كارى ساخته نيست و خداوند آن را از دسترس برگرداندنخارج كرده است اين است كه انتقالش به آن عالم ضرورى است و بايد برود.
دستهبندى انسانها
بعد همين جا كه دارد مساله انتقالرا بيان مىكند - چون هنوز مساله قيامت مطرح نيست - بلافاصلهتقسيم مىكند: «فاما ان كان من المقربين، فروح و ريحان و جنة نعيم».مردم را سه دسته مىكند: مقربين، اصحاب اليمين و مكذبين(كه در اول همين سوره اصحاب الشمال ناميده شدهاند).قرآنيك عده را مقربين مىنامد، يك عده را اصحاب اليمين يعنى دوستان راست، مثل اينكه امروز اصطلاحا مىگوييم دست راستىها،و يك عده را اصحاب الشمال، دست چپىها (2 اصطلاح دست راستى و دستچپى امروز رايجشده، وقتى قرآن اينها را گفته اين اصطلاحات نبوده است.( .مقربين از نظر قرآن آنهايى هستند كهگوى سعادت را به حد اعلى ربودهاند، اصحاب يمين متوسطين اهل سعادتو اصحاب الشمال اهل شقاوت هستند.به هر حال قرآن اين طور تقسيمبندى مىكند.
اما مقربين در روح و ريحان و در يك راحت وآسايشى هستند.ريحان كلمهاى است كه در دنيا علامتيك دسته گلى است كه بوى خوش بدهد اما از نظر اخروى حقيقتآن چيست؟بر ما مجهول است و تفسير هم نمىشود كرد: روحى، ريحانى، جنت پر از نعمتى.اما اصحاب يمين، تفسيرش را نمىگويد:درود از براى تو از ناحيه اصحاب يمين، يعنى خاطرت جمع باشد، وضع آنها هم خيلى خوب است، مثل اينكهوقتى از شما مىپرسند آقا پسرتان چطور است؟مىخواهيد بگوييد خوش است، مىگوييد به شما سلام مىرساند، دستشما را مىبوسد،يعنى خوش است. «فسلام لك من اصحاب اليمين، و اما ان كان من المكذبين الضالين» .اينها را قدرى توضيح مىدهد: «فنزل من حميم» .آن پذيرايى موقت و مختصر مهمان رامىگويند «نزل» .مهمان كه وارد مىشود، از او دو پذيرايى مىكنند: ابتدا يك تنقلى، چيزى و در عصر ما مثلا چاى،شيرينى، ميوهاى جلويش مىگذارند ولى غذايش كه تغذى اساسى اوست ناهار و شامش هست.قرآن مىگويد: و اما اينهاابتدا يك نزلى، يك پذيرايى مختصر و كوچكى از حميم(آب جوشان و داغ) مىشوند، بعد هم «و تصلية جحيم» رساندن آنها بهآتشها. «ان هذا لهو حق اليقين، فسبح باسم ربك العظيم» (1.واقعه/95 و 96) .
اينجا هم ما مىبينيمدر حالى كه صحبت از جان كندن و جان رفتن است، بلافاصله مىگويد:«فاما» . «ف» در لغت عرب براى تركيب به اتصال است، يعنى «بلافاصله» : بلافاصلهاگر از مقربين است چنين، اگر از اصحاب يمين است چنان، اگر از اصحاب شمال است چنان.پس ما از اين آيه هم باز كاملااستنباط مىكنيم كه قبل از قيامت و بعد از مرگ حياتى وجود دارد.
آيه ديگر: «يا ايتها النفسالمطمئنة، ارجعى الى ربك راضية مرضية، فادخلى فى عبادى، و ادخلىجنتى» (فجر/27 - 30.(.حالت روح آرام و نفس آرام يافته را[بيان مىكند].به تعبير قرآن انسانآرامش واقعى را كه ديگر هر گونه اضطراب و تزلزل از او گرفته شود، تنها وقتى پيدا مىكند كه بهذكر الله برسد، يعنى به خدا برسد، ياد خدا از روى ايمان و معرفت كاملاست كه آرامش كامل به انسان مىدهد: «اى نفس مطمئن!بازگرد به سوىپروردگارت كه تو از پروردگارت خشنودى و پروردگارت هم از تو خشنود است»
مردن، يك امر وجودى
اين آيه هم نشان مىدهد كه با يك شاعر(يعنى بايك مدرك)، با يك متفكر دارند حرف مىزنند.اگر غير از اين باشد مثل اين است كه به چراغى در حالى كه دارد خاموشمىشود و حيات خودش را از دست مىدهد، بگوييم اى چراغ حالا تو بازگرد!اين ديگر بازگشتن نيست، تمام شدن است.بعلاوه، قرآنهمين طورى كه حيات را يك امر وجودى مىداند و رسول و مامور و فرشته براى آن قائل است، براى مردنهم فرشته مخصوص و فرشتگان مخصوص قائل است.اگر مردن تمام شدن حيات مىبود، ديگر اين حرفها كه ما فرستادگان و فرشتگانىداريم و آنها را مىفرستيم كه بگيرند و بياورند معنى نداشت.بله، [درباره]هر چه حيات است مىگفت ما فرشتگانخودمان را مىفرستيم، به اين عالم روزى مىدهند، حيات مىدهند، آن ساعتى كه حيات ندادند[مردن است]، مردن يعنىحيات ندادن.اما قرآن مساله اماته را يك امرى مافوق مردن و فقدان حيات تلقى مىكند، يعنى آن را يك نوع حيات، يكنوع انتقال، يك تطور حيات و تنور حيات تلقى مىكند. «ميرانده شد» مثل اين است كه بگوييم بچهاى از مادر متولدشد، وضعى تبديل به وضع ديگر شد، حياتى تبديل به حيات ديگر شد، نه اينكه حياتى بود و بكلى سلب شد.
اينها سلسله آياتى بود كهما در اين زمينه پيدا كرديم كه دلالت مىكند انسان در فاصله مردنتا روز قيامت از يك نوع حيات - كه بعدها حيات برزخى و عالم برزخ اصطلاح شده - برخوردار است.
دنيا، برزخ، قيامت
در آيه ديگر، قرآن نقل مىكنداز زبان اهل قيامت(همه آنها يا بعضى)مخصوصا از زبان گنهكارانكه آنها اينچنين مىگويند: «ربنا امتنا اثنتين و احييتنا اثنتين فاعترفنا بذنوبنا فهل الى خروج من سبيل»(1 مؤمن/11) خدايا تو دو بار ما را ميراندى و دو بار ما را احياء كردى(يعنىمرده بوديم و ما را زنده كردى) «فاعترفنا بذنوبنا» و ما هم به گناهانخودمان اعتراف داريم «فهل الى خروج من سبيل» آيا راهى به بيرون شدن هست؟يعنى چه اينها در قيامت مىگويند خداياتو ما را دو بار ميراندى؟اگر حساب اين باشد كه آدم بعد كه مرد در يك خواب عميق طولانى فرو مىرود و تنها در قيامت زندهمىشود، بايد بگويد خدايا تو يك بار ما را ميراندى و يك بار هم زنده كردى، اما اينجا مىگويد دو بار ميراندى و دو بار زندهكردى.آيا اين منطبق نيست با همين اصل كه واقعا سه عالم هست: عالم دنيا و طبيعت، عالم برزخ - كه وقتى انسان ازدنيا به عالم برزخ مىرود، از اينجا ميرانده مىشود، نسبت به اين دنيا ميرانده شده است، نسبت به عالم برزخ احياء- و عالم قيامت كه باز نوعى ميراندن از برزخ است و احياء در قيامت؟
استاد شهيد مرتضى مطهرى مجموعه آثار جلد 4 صفحه 644
حقيقت برزخ
(و لا تقولوا لمن يقتل فى سبيل الله اموات بل احياء، و لكن لا تشعرون)بعضى از مفسرين چهبسا گفته باشند: كه خطاب(نگوئيد)به مؤمنين است كه به خدا و رسول و روز جزا ايمان دارند ومعتقدند كه بعد از زندگى دنيا زندگى ديگرى هست و ديگر از چنين كسانى تصور نمىرود كهبگويند: آنهائى كه در راه خدا كشته شدهاند بكلى از بين رفتهاند، با اينكه دعوت حقه دين رااجابت كردهاند و آيات بسيارى از قرآن را كه در باره معاد صحبت مىكند شنيدهاند.
شهر ساز
07-27-2013, 12:34 PM
اگر شنيدهايد كه ابراهيم ع از خداى تعالى درخواست كرده كه: (و اجعل لىلسان صدق فى الاخرين)، (سوره شعراء آيه 84) منظورش ذكر خير آيندگان نبوده، بلكه منظورش اين بوده كه دعوتحقهاش در انسانهاى آينده نيز باقى باشد و لسان صادقش همواره گويا بماند، نه اينكه بعد از اوذكر خيرش را بگويند و بس.
بله اين سخن دل خوش كننده و باطل و وهم كاذب، با منطق مردمى مادى و طبيعى مسلك، جور در مىآيد، براى اين كه آنها نفوس را هم مادى مىدانند و معتقدند وقتى انسان مرد بكلىباطل و نابود مىشود و اعتقادى به زندگى آخرت ندارند.
از سوى ديگر احساس كردند كه انسان بالفطره احتياج دارد به اينكه در راه امور مهمهقائل به بقاء نفوس و تاثرش بسعادت و شقاوت بعد از مردن، بوده باشد، چون رسيدن و ارتقاء بههدفهاى بلند، فداكارى و قربان شدن لازم دارد، مخصوصا هدفهاى بسيار مهم كه بخاطر آنبايد اقوامى كشته شوند تا اقوامى ديگر زنده بمانند.
و اگر بنا باشد هر كس بميرد نابود شود، ديگر چه كسى خود را فداى ديگران مىكند و چهداعى دارد كسى كه معتقد به موت و فوت است، ذات خود را باطل كند تا ذات ديگران باقى بماند، نفس خود را از زندگى محروم سازد تا ديگران زنده بمانند.لذائذ مادى را كه ميتواند از راه جور وزندگى جابرانه بدست آورد، از دستبدهد، تا ديگران با داشتن محيطى عادلانه از آن لذائذبهرهمند شوند؟آخر هيچ عاقلى هيچ چيزى را نمىدهد، مگر براى اينكه چيزى ديگر بگيرد، و اما دادن ونگرفتن و صرفنظر كردن بدون گرفتن، كار عاقلانهاى نيست هيچ عاقلى حاضر نيستبميرد براىزندگى ديگران، محروميتبكشد بخاطر بهرهمندى ديگران.
پس فطرت انسان هرگز چنين معامله بى سودى را نمىپذيرد، جوامع و افراد طبيعى مسلكو مادى، اين فطرت را دارند و چون اين معنا را مىفهمند، لذا مجبور شدند براى دلخوشى خوداوهام و خرافاتى كاذب را درست كنند، خرافاتى كه جز در عرصه خيال و حظيره وهم، موطنىديگر ندارد، مثلا ميگويند: انسانهاى حر و آزاد مردانى كه از قيد اوهام و خرافات رهيدهاند، بايدخود را براى وطن و يا هر چيزى كه مايه شرف آدمى است فدا كنند تا به زندگى دائم برسند، بهاين معنا كه دائما ذكر خيرش در صفحه روزگار باقى بماند و براى رسيدن به اين منظور مقدس، ازپارهاى لذائذ خود بخاطر اجتماع صرفنظر كند تا ديگران از آن بهرهمند شوند و در نتيجه امراجتماع و تمدن استقامتبپذيرد و عدالت اجتماعى بر قرار گردد و آن كه جان خود را در اين راهداده، به حيات شرف و علاء برسد.
كسى نيست از ايشان بپرسد: وقتى شخص فداكار كشته شد، تركيب مادى بدنيش از همپاشيد و جميع خواص زندگى كه از آن جمله حيات و شعور است از دست داد، ديگر چه كسىهست كه از زندگى شرف و علاء برخوردار گردد و چه كسى هست كه اين نام نيك را بشنود و ازشنيدنش لذت ببرد؟و آيا اين حرف از خرافات نيست؟.
دوم اينكه ذيل آيه يعنى جمله(و لكن لا تشعرون)با اين تفسير مناسبت ندارد، چون اگرمنظور از جمله(بلكه زندهاند، و لكن شما نميدانيد)، نام نيك بود.جا داشتبفرمايد: (بلكه نامنيكشان زنده و باقى است و بعد از مردنشان مردم به خير يادشان مىكنند)، چون مقام، مقامدلخوش كردن و تسليت است.
سوم اينكه نظير اين آيه - كه در حقيقت مفسر آيه مورد بحث استحيات شهداء بعد ازكشته شدن را بوصفى توصيف كرده كه با اين تفسير منافات دارد و اين آيه اين است: (و لاتحسبن الذين قتلوا فى سبيل الله امواتا، بل احياء عند ربهم يرزقون، زنهار مپندارى كه آنان كه درراه خدا كشته شدهاند مردگانند.نه، بلكه زندهاند و نزد پروردگار خود روزى ميخورند)، (سوره آل عمران آيه 169) و ششآيه بعد از آن، و معلوم است كه اين زندگى يك زندگى خارجى و واقعى است نه ذهنى و فرضى.
چهارم اينكه گفتند: همه مسلمانان معتقد بودند به بقاء بعد از مرگ، در پاسخ ميگوئيم: اين آيهشريفه در اواسط رسالت رسول خدا(ص)نازل شده و در آن هنگام بى اطلاعى بعضى از مردم ازبقاء بعد از مرگ خيلى بعيد نيست، چون آن ايمانى كه عموم مسلمانان نسبتبه زندگى آخرتدارند و قرآن هم نصوصى پشتسر هم در بارهاش دارد كه قابل تاويل نيست، زندگى بعد از بعثو قيامت است، اما زندگى ما بين مرگ و بعث - يعنى حيات برزخى - هر چند كه آن را نيز قرآنكريم سر بسته و مجمل ذكر كرده و از معارف حقه قرآنى است و ليكن از نظر وضوح به حدىنيست كه از ضروريات قرآن شمرده شود و كسى جاهل و منكر آن نشود.
بلكه حتى اجماعى هم نيست، و بسيارى از مسلمانان حتى امروز هم منكر آنند، چون منكرتجرد نفس از ماديت هستند و معلوم است كه وقتى نفس آدمى مادى باشد، مانند بدن، با مرگ وانحلال تركيب از بين ميرود، اينها معتقدند كه انسان بعد از مردن روح و بدنش همه از بين ميرود ونابود مىشود و آنگاه در روز قيامت دوباره هم روح و هم بدن خلق ميشود.
بنا بر اين ممكن است مراد از حيات خصوص شهداء اين باشد كه تنها اين طائفه حياتبرزخى دارند و اين معنا را بسيارى از معتقدين به معاد جاهلند، هر چند كه بسيارى هم از آن آگاهباشند.
مراد از حيات بعد از شهادت، حيات حقيقى(در عالم برزخ)است
و سخن كوتاه اينكه مراد به حيات در آيه شريفه حيات حقيقى است نه صرفدل خوش كننده مخصوصا با در نظر گرفتن اينكه قرآن كريم در چند جا زندگى كافر را بعد ازمردنش هلاكت و بوار خوانده و از آن جمله فرموده: (و احلوا قومهم دار البوار، قوم خود را بدارهلاك وارد كردند) (سوره ابراهيم آيه 28) و آياتى ديگر نظير آن، مىفهميم كه منظور از حيات شهيدان، حياتى سعيدهاست نه صرف حرف، حياتى است كه خداوند تنها مؤمنين را با آن احياء مىكند، همچنان كهفرمود: (و ان الدار الاخرة لهى الحيوان، لو كانوا يعلمون، و بدرستى خانه آخرت تنها زندگىحقيقى است، اگر مىتوانستند بفهمند)، (سوره عنكبوت آيه 64 (و اگر بعضى نتوانستند بفهمند، بخاطر اين بود كه حواسخود را منحصر در درك خواص زندگى در ماده دنيائى كردند و غير آن را نخواستند بفهمند، وچون نفهميدند، لذا نتوانستند ميان بقاء بان زندگى و فنا فرق بگذارند و آن زندگى را هم فناپنداشتند و اين پندار اختصاص بكفار نداشت، بلكه مؤمن و كافر هر دو در دنيا دچار اين اشتباههستند.
و به همين جهت در آيه مورد بحثبه مؤمن و كافر خطاب مىكند: به اينكه شهدا بعد ازمردن نيز زندهاند، ولى شما نمىفهميد، يعنى با حواس خود درك نمىكنيد، همچنانكه در آن آيهديگر باز مىفرمايد: (لهى الحيوان لو كانوا يعلمون)، يعنى اگر مىتوانستند يقين حاصل كنند، چونعلم در اينجا به معناى يقين است، بشهادت اينكه در آيه: (كلا لو تعلمون علم اليقين، لترون الجحيم، حاشا اگر بعلم يقين ميدانستيد، جهنم را مىديديد)، (سوره تكاثر آيه 6 (علم به آخرت را مقيد به علم يقين كرده است.
و بنا بر آنچه گذشت - هر چند خدا داناتر است - معناى آيه اينطور مىشود: كسانى كه درراه خدا كشته شدهاند مرده مگوئيد و آنان را فانى و باطل نپنداريد كه آن معنائى كه از دو كلمهمرگ و حيات در ذهن شما هستبر مرگ آنان صادق نيست، چون مرگ آنان آنطور كه حسظاهر بين شما درك ميكند به معناى بطلان نيست، بلكه مرگ آنان نوعى زندگى است، ولى حواسشما آنرا درك نميكند.
خواهى گفت: اين سخن در برابر كفار بجا است، ولى خطاب در آن به مؤمنين كه يا همه و يابيشترشان علم به بقاء زندگى انسان در بعد از مرگ هم دارند و مرگ را بطلان ذات انساننمىدانند، چه معنا دارد؟در پاسخ مىگوئيم: درست است كه مؤمنين اين معنا را مىدانند و ليكن درعين حال وقتى تصور كشته شدن را مىكنند، قهرا ناراحت ميشوند و دچار قلق و اضطرابميگردند چون پاى جان در ميان است و شوخى نيست، لذا در آيه شريفه براى بيدار شدن آنانهمان علم و ايمان را كه دارند به رخشان مىكشد، تا آن قلق و اضطراب از دلهاشان زايل شود.
و معلوم است كه اين خطاب، هم اولياء كشته شده را بيدار مىكند و مىفهمند كه كشته شدنعزيزشان بيش از جدائى چند روز چيز ديگرى نيست، آنان نيز پس از زمانى كوتاه بوى ملحقميشوند و اين جدائى چند روزه در مقابل مرضات خداى سبحان و آن درجاتيكه عزيزشان به آنرسيده، غير قابل تحمل نيست.
و هم افراد فدائى و آماده كشته شدن را بيدار مىكند و تشنه جهاد ميسازد، چون مىفهمندكه در برابر شهادت به حياتى طيب و نعمتى دائم و رضوانى از خدا مىرسند، در حقيقتخطابدر آيه نظير خطاب به رسولخدا(ص)است، كه ميفرمايد: (الحق من ربك، فلا تكونن منالممترين، حق از ناحيه پروردگار تو است، پس زنهار كه از دودلان مباش) (ا سوره بقره آيه 147(لخ، با اينكهرسولخدا(ص)هم ميدانست كه حق از ناحيه خداست و هم به آيات پروردگارش يقين داشت واولين موقن بود و لكن اينگونه خطابها كلامى است كنايهاى، ميخواهد بفرمايد: آنقدر مطلب، يقينىو روشن است كه حتى خطور و تصور بر خلافش را هم تحمل نمىكند.
(نشئه برزخ)تا اينجا فهميديم كه آيه مورد بحثبه روشنى دلالت دارد بر اينكه بعد اززندگى دنيا و قبل از قيامتحياتى هستبنام برزخ، و اين دلالت را آيه ديگرى كه نظير آيه موردبحث استيعنى آيه(و لا تحسبن الذين قتلوا فى سبيل الله امواتا، بل احياء، عند ربهم يرزقون) (سوره آل عمران 169 (وآيات بسيارى ديگر دارند.
سخن بسيار عجيب بعضى مردم در باره آيه شريفه و رد آن
و از عجيبترين امور سخنى است كه بعضى از مردم در باره اين آيه گفتهاند، و آن اين استكه آيه در باره شهداى بدر نازل شده و مخصوص بايشان است و شامل غير ايشان نميشود و چهخوب گفتهاند بعضى از محققين كه بعد از نقل اين سخن در ذيل آيه(و استعينوا بالصبر و الصلوة) - سوره بقره آيه 45 الخ گفته: پروردگارا بما صبرى بده تا در مقابل امثال اين سخنان نامربوط، تحمل بخرج دهيم.
من براستى نمىفهمم منظور اينها از اين سخنان چيست؟و حيات شهداى بدر را چگونهحياتى تصور مىكنند؟كه فقط مخصوص آنها باشد، با اينكه در باره همه مردگان ميگويند: آدمى بعداز مرگ و يا كشته شدن بكلى نابود گشته و اجزايش از يكديگر جدا و باطل ميگردد آيا درخصوص شهداى بدر معتقد به معجزهاى شدهاند؟آيا ميگويند: خداوند خصوص آنانرا به كرامتىاز خود اختصاص داده كه حتى پيامبر اكرم و ساير انبياء و مرسلين، و اولياء مقربين را به آنكرامت اكرام نكرده؟در ميان تمامى خلايق، خصوص آنان داراى چنين زندگى هستند؟قطعا اينمعنا به اعجاز نبوده، چون چنين چيزى محال است، آنهم محالى كه محال بودنش ضرورى و بديهىاست و معجزه بامر محال تعلق نمىگيرد، و اگر عقل جائز بداند كه چنين حكم ضرورى و بديهىباطل شود، ديگر براى هيچ حكم ضرورى ديگر اعتبارى نمىمان
شهر ساز
07-27-2013, 12:35 PM
ميگويند: حس در همه جا درست احساس مىكند، الا در خصوص كشتگان بدر، كهنسبتبه آنها دچار اشتباه شده، خيال كرده كه آنان مردهاند، ولى نمردهاند و زندهاند و نزدپروردگار خود مشغول اكل و شرب و ساير لذائذاند، چيزى كه هست چشم ما نمىبيند و از نظر ماغائبند و آنچه چشمها ديد كه اعضاى آنها قطعه قطعه شد و بدنها سرد گشت، همه را اشتباه ديد؟.
و اگر ممكن باشد كه حس انسانى تا اين پايه خطا كند و هيچ معيارى هم در خطاء وصوابش نداشته باشد، يكجا بدون جهت هر چه مىبيند خطا باشد، جاى ديگر باز بدون جهت هرچه مىبيند درستباشد، ديگر چه اعتبارى براى حس باقى ميماند.
و اگر بگوئى: در جنگ بدر كه خطا رفتبدون جهت نبود بلكه جهتش اراده الهيه بود، درپاسخ ميگوئيم: اين جواب اشكال را بر طرف نمىكند.براى اينكه نقل كلام به اراده الهيه ميشود، مىگوئيم: چه علتى باعثشد كه خدا در خصوص شهداى بدر چنين ارادهاى بكند؟پس بازاشكال بى اعتبارى حس به حال خود باقى است، چون باز هم ممكن است چيزى را كه واقعيتندارد، واقع ببينيم و حس كنيم، و چگونه يك آدم عاقل به خود جرات ميدهد كه لب به چنينسخنى بگشايد؟آيا اين حرف غير از سفسطه چيز ديگرى است؟
اين مفسرين مسلك خود را از عوام محدثين گرفتهاند كه معتقدند امور غيبى يعنى آنچه ازحواس ما غايب است، و از سوى ديگر ظواهر دينى از كتاب و سنت آنها را اثبات مىكند، از قبيلملائكه و ارواح مؤمنين و هر چه از اين قبيل است، موجوداتى مادى و اجسامى لطيف هستند كهميتوانند در اجسام كثيف حلول و نفوذ كنند، مثلا بصورت انسان و يا چيز ديگر در آيند و همهكارهاى انسانى و يا آن چيز ديگر را انجام دهند، و همه آن قوائى كه ما انسانها داريم داشته باشند، چيزى كه هست محكوم به احكام ماده و طبيعت نميشوند، تغيير و تبدل و تجزيه و تحليلنمىپذيرند، مرگ و حيات طبيعى ندارند و هر وقتخدا اجازه دهد براى حواس ما ظاهر ميشوند، و اگر بخواهد كه ظاهر نشوند نميشوند و شيتخدا، مشيتخالص است، ديگر علت و جهت ومخصصى در ناحيه حواس ما و يا در ناحيه خود آن موجودات لازم ندارد، (خلاصه ديگر نبايدپرسيد: چرا من همه چيز را مىبينم، ولى شهداى بدر را نمىبينم و يا شهداى بدر چرا بر خلاف هرموجود ديگرى براى حواس ما ظاهر نميشوند)؟
و منشا اين نظريه محدثين اين است كه ايشان منكر عليت و معلوليت ميان موجوداتاند، درحاليكه اگر اين احتمال پوچ و خيال واهى درستباشد بايد فاتحه تمامى حقايق علمى و احكامعلمى را خواند تا چه رسد به معارف دينى، و آنوقت ديگر نوبت نمىرسد به اجسام لطيفى كه موردكرامتخدا باشند و دست تاثير و تاثر مادى و طبيعى به آنها نرسد.
پس از آنچه گذشت روشن گرديد: كه آيه شريفه بر حيات برزخى دلالت دارد و اين حياتبرزخى همان عالم قبر است، عالمى است متوسط ميان مرگ و قيامت كه در آن عالم، افراد يامتنعم هستند و يا معذب، تا آنكه قيامت، قيام كند.
چند آيه قرآنى كه دلالتبر"برزخ"دارند
و از جمله آياتيكه دلالتبر برزخ دارد آيه مشابه با آيه مورد بحث است كه مىفرمايد: (و لاتحسبن الذين قتلوا فى سبيل الله امواتا، بل احياء عند ربهم يرزقون، تو مپندار كسانيكه در راه خداكشته شدهاند اموات هستند، بلكه زندهاند و نزد پروردگارشان روزى ميخورند)، (فرحين بماايتهم الله من فضله و يستبشرون بالذين لم يلحقوا بهم من خلفهم، الا خوف عليهم و لا هم يحزنون، به آنچه خدا از فضل خود بايشان داده خوشحالند و به يكديگر مژده ميدهند كه فلانىها هم ازدنبال ما خواهند آمد، در حاليكه ترس و اندوهى نداشته باشند) (سوره آل عمران 171 0) كه در سابق گفتيم: چگونه اين دوآيه بر وجود عالم برزخ دلالت دارد.
و اگر مفسرينى كه گفتهاند: اين آيات مربوط به شهداء بدر است، در آن دقت كنند، خواهندديد كه سياق آنها دلالت دارد بر اينكه غير شهداى بدر هم با شهداى بدر در اين جهتشركتدارند و عموم مؤمنين بعد از مرگ داراى چنين حياتى و تنعماتى هستند.
و نيز از آياتيكه دلالتبر مطلوب ما دارد آيه: (حتى اذا جاء احدهم الموت، قال ربارجعون لعلى اعمل صالحا فيما تركت، كلا انها كلمة هو قائلها و من ورائهم برزخ الى يوم يبعثون) (ا- سوره مؤمنون آيه 100 (ست، كه مىفرمايد: (تا آنكه مرگ يكى از ايشان برسد، آنوقت ميگويد: پروردگارا مرا برگردانيد، تا شايد عملهاى صالح كنم و آنچه را نكردهام جبران نمايم، حاشا اين سخنى است كه او(از دربيچارگى)مىزند، تازه در پشتسر برزخى دارند تا روزيكه مبعوث شوند).
كه دلالت آن بر وجود حياتى متوسط ميان حيات دنيائى و حيات بعد از قيامتبسيار روشناست، و انشاء الله تمامى حرفهائى كه در اين آيه داريم در تفسير خود آن خواهد آمد.
باز از آياتيكه دلالتبر اين معنا دارد آيات:
(و قال الذين لا يرجون لقاءنا لو لا انزل عليناالملائكة، او نرى ربنا، لقد استكبروا فى انفسهم، و عتوا عتوا كبيرا.
يوم يرون الملائكة، لا بشرىيومئذ للمجرمين، و يقولون: حجرا محجورا.
و قدمنا الى ما عملوا من عمل فجعلناه هباء منثورا.اصحاب الجنة يومئذ خير مستقرا و احسن مقيلا.و يوم تشقق السماء بالغمام، و نزل الملائكة تنزيلا.الملك يومئذ الحق للرحمن و كان يوما على الكافرين عسيرا) (- سوره فرقان آيه 21 - 26 (است كه چون ترجمهاش رابخوانى بروشنى بدلالت آن بر وجود عالم برزخ پى مىبرى، و اينك ترجمه آن: و كسانيكه اميد ديدار ما را ندارند، ميگويند: چرا ملائكه بر خود ما نازل نميشود؟و يا چراپروردگارمان را نمىبينيم؟ راستى چقدر از خود راضى و در پيش خود طغيان كردند، و چه طغيانىبزرگ، روزى كه ملائكه را مىبينند(و پر واضح است كه مراد به اين روز، اولين روزيست كهملائكه را مىبينند و آن روزى است كه مرگشان مىرسد و به جان دادن مىافتند، چون آيات ديگرنيز بر اين معنا دلالت دارد)در آنروز ديگر براى مجرمان خوشى و بشارتى نيست و پى در پى امانميخواهند و ما به آنچه كردهاند مىپردازيم و همه را هيچ و پوچ مىكنيم، مردمان بهشتى در آنروزدر بهترين قرارگاه و بهترين خوابگاه قرار مىگيرند روزيكه آسمان پاره پاره ميشود(و مراد به اينروز، روز قيامت است و ملائكه پشتسر هم نازل ميشوند در آنروز ملك حقيقى تنها از آن رحماناست، و روزى است كه بر كافران بسيار سخت است).
چون در اين آيات مىفرمايد كه قبل از پاره شدن آسمان در قيامت اصحاب جنت منزلگاهىدارند كه بهترين منزلها است، پس بايد زندگى داشته باشند تا محتاج به منزل باشند و انشاء اللهتوضيح و تفصيل سخن در ذيل خود اين آيات خواهد آمد.
و نيز از آياتيكه بر وجود برزخ دلالت دارد آيه: (قالوا: ربنا امتنا اثنتين، و احييتنا اثنتين، فاعترفنا بذنوبنا، فهل الى خروج من سبيل؟گفتند: پروردگارا تو ما را دو بار ميراندى و دو بارزنده كردى، اينك به گناهان خود اعتراف مىكنيم آيا راهى براى بيرون شدن هست - سوره مؤمن آيه 11 ؟.
كه مىفهماند در روزى كه اين سخن ميگويند، دو بار مردهاند و دو بار هم زنده شدهاند، واين جز با وجود برزخ تصور ندارد، بايد برزخى باشد تا آدمى يكبار در دنيا بميرد و يكبار دربرزخ زنده شود، و يكبار هم در برزخ بميرد و در قيامت زنده شود، تا بشود دو بار مردن، و دو بارزنده شدن، و گر نه اگر زندگى منحصر در دو عالم باشد، يكى در دنيا و يكى در آخرت، ديگر دو بارميراندن درست نميشود، چون در اينصورت انسان فقط يكبار مىميرد، در ذيل آيه: (كيف تكفرونبالله و كنتم امواتا فاحياكم) (ن سوره بقره آيه 28 (يز پارهاى مطالب در باره برزخ گذشتبدانجا مراجعه شود.
و نيز از آياتيكه در باره برزخ گفتگو دارد آيه: (و حاق بال فرعون سوء العذاب، الناريعرضون عليها غدوا و عشيا، و يوم تقوم الساعة: ادخلوا آل فرعون اشد العذاب، آل فرعون راعذاب بدى فرا گرفت، عذاب آتش كه هر صبح و شام بر آن عرضه ميشوند، و روزيكه قيامتبپاشود، بايشان گفته ميشود اى ملائكه آل فرعون را بدرون شديدترين عذاب در آوريد) (سوره مؤمن آيه 45 - 46) ميباشد، براى اينكه همه ميدانيم كه روز قيامت صبح و شام ندارد روزى است غير ساير روزها علاوه براين در اول آيه كه بنظر ما راجع به برزخ است مىفرمايد آتش بايشان عرضه ميشود و در آخرشكه باز بنظر ما راجع به قيامت است، مىفرمايد بدرون عذاب در آوريد پس معلوم ميشود عذاب اهلدوزخ دو نوع است، يكى دلهره از ديدن آتش و يكى داخل شدن در آن، پس يكى عذاب برزخاست و دومى عذاب قيامت.
شهر ساز
07-27-2013, 12:36 PM
آياتيكه از آن اين حقيقت قرآنى استفاده ميشود و يا به آن اشاره دارد، بسيار است، مانندآيه: (تالله لقد ارسلنا الى امم من قبلك فزين لهم الشيطان اعمالهم فهو وليهم اليوم، و لهم عذاباليم، به خدا سوگند رسولانى بسوى امتها كه قبل از تو بودند گسيل داشتيم، ولى شيطان اعمالزشت آنان را در نظرشان زيبا جلوه داد، امروز هم همان شيطان سرپرست آنها است، و عذابىدردناك در پيش دارند)، )- سوره نحل آيه 63 (
ترجمه تفسير الميزان جلد اول صفحه 518 علامه طباطبايى رضوان الله تعالى عليه
پس از مرگ تا قيامت كبرى
اگر چيزى ميان دوچيز ديگر حائل و فاصله باشد، آن چيز را «برزخ» مىنامند.
قرآن كريم از زندگى پس از مرگ تا قيامت كبرى با كلمه «برزخ»تعبير كرده است.در سوره مؤمنون آيه 99 و 100 مىفرمايد: حتى اذا جاء احدهم الموت قال رب ارجعون لعلى اعمل صالحافيما تركت، كلا انها كلمة هو قائلها و من و رائهم برزخ الى يوم يبعثون.
تا آنگاه كه يكى از آنها را مرگ فرا مىرسد مىگويد: پروردگارا!مرابازگردان، باشد كار شايستهاى در زمينههايى كه نكردهام انجام دهم.ابدا، اين صرفا سخنى است كه او گويندهآن است و از جلو آنها(از حين مرگ)تا روزى كه مبعوث شوند برزخ و فاصلهاى است. اين آيه تنها آيهاىاست كه فاصله ميان مرگ و قيامت را «برزخ» خوانده است.
علماى اسلام از همين جا اقتباس كرده ونام عالم بعد از دنيا و قبل از قيامت كبرى را «عالم برزخ» نهادهاند.
در اين آيه از ادامه حيات بعد از مرگ، همين قدر سخن آمدهاست كه انسانهايى پس از مرگ اظهار پشيمانى مىكنند و درخواست بازگرداندن به دنيا مىنمايند و به آنهاپاسخ منفى داده مىشود.اين آيه كاملا صراحت دارد كه انسان پس از مرگ داراى نوعى حياتاست كه تقاضاى بازگشت(رجوع)مىكند ولى تقاضايش پذيرفته نمىشود.
آياتى كه دلالت مىكند كه انسان در فاصلهمرگ و قيامت از نوعى حيات برخوردار است و در آن حال شديدا احساس مىكند، گفت و شنود دارد، لذت و رنج و سرور و اندوهدارد و بالاخره از نوعى زندگانى سعادت آميز[يا شقاوت آلود] برخوردار است، زياد است.مجموعا در حدود 15 آيه است كه در قرآنكريم به نحوى از انحاء يك جريان حياتى را ياد كرده است كه مىرساند انسان در فاصله بينمرگ و قيامت از يك حيات كامل برخوردار است.اين آيات بر چند گونه است: 1.آياتى كه جريان يك سلسله گفت و شنودها ميان انسانهاىصالح و نيكوكار و يا انسانهاى فاسد و بدكار را با فرشتگان الهى ياد مىكند كه بلافاصله بعد از مرگ صورت مىگيرد.اينگونه آيات زياد است.آيه 97 از سوره نساء و آيه 100 از سوره مؤمنون - كه قبلا هر دو آيه را نقل و ترجمه كرديم - از اين گونه آيات است.
2.آياتى كه علاوه بر مضمون آيات بالا رسما مىگويندكه فرشتگان پس از آن گفت و شنودها به صالحان و نيكوكاران مىگويند از اين پس از نعمتهاى الهى بهره گيريد،يعنى آنها را در انتظار رسيدن قيامت كبرى نمىگذارند.دو آيه ذيل مشتمل بر اين مطلب است: الذين تتوفيهم الملائكة طيبيني
يقولون سلام عليكم ادخلوا الجنة بما كنتم تعملون (نحل/32.) .
آنان كه در حالى كه پاكيزهاند فرشتگان آنان را تحويل مىگيرندو فرشتگان به آنها مىگويند: درود بر شما!همانا به موجب كردارهاى شايستهتان وارد بهشت گرديد.
قيل ادخل الجنة قال ياليت قومى يعلمون.بماغفر لى ربى و جعلنى من المكرمين (يس/26 و 27.) .
(پس از مرگ)به او گفته شد: داخل بهشتشو!او گفت: اىكاش مردم من كه سخن مرا نشنيدند اكنون مىدانستند كه چگونه پروردگارم مرا آمرزيد و مرا جزء بندگان مكرم خويش قرار داد.
در آيات قبل از اين آيه جريان محاوره اين مرد مؤمن(مؤمنآل يس)با قومش نقل شده كه مردم را به پيروى رسولانى كه در شهر انطاكيه مردم را به ترك پرستش غيرخدا و پرستش مخلصانه خدا مىخواندند دعوت مىكند و سپس ايمان و اعتقاد خويش را اظهارمىدارد و از آنها مىخواهد كه سخن او را بشنوند و به راه او بروند.
در اين آيات مىگويد: ولى آن مردم سخن او را نشنيدند تا آنگاهكه او به جهان ديگر رفت.در آن جهان در حالى كه مغفرت و كرامت الهى را درباره خويشتن مشاهده كرد، آرزو كردكه اى كاش قوم من كه هنوز در دنيايند از وضع سعادتمندانه من در اين جهان آگاه مىشدند.بديهى است كه همه اين جريانهاقبل از قيامت كبرى است، زيرا در قيامت كبرى همه اولين و آخرين جمعاند و كسى در روى زمين باقى نيست.
ضمنا اين نكته را بايد بدانيم كه آنچهپس از مرگ براى اهل سعادت آماده شده، بهشتهاست نه بهشت، يعنى انواع بهشتهاست.بهشتها در آخرت به حسب مقاماتقرب الهى متفاوتاند.بعلاوه همان طور كه در اخبار و روايات اهل بيت (عليهم السلام)رسيده است بعضى از اين بهشتها مربوط بهعالم برزخ است نه عالم قيامت.عليهذا اينكه در دو آيه فوق كلمه بهشت آمده است نبايد سبب اشتباه شود كه مربوط به قيامت است.
3.دسته سوم آياتى است كه در آن آيات سخنى از گفت و شنودفرشتگان با انسانها در ميان نيست بلكه مستقيما از حيات انسانهاى سعادتمند و نيكوكار يا انسانهاى بىسعادتو بدكار و تنعم دسته اول و عذاب و رنج دسته دوم در فاصله مرگ و قيامتياد شده است.دو آيه ذيل از اين گونه است: و لا تحسبن الذين قتلوا فى سبيل الله امواتا بل احياء عندربهم يرزقون.فرحين بما آتيهم الله من فضله و يستبشرون بالذين لم يلحقوا بهم من خلفهم الا خوف عليهم و لا هم يحزنون (آل عمران/169 و 170) .
گمان مبر آنان كه در راه خدا كشته شدهاند مردهاند،بلكه نزد پروردگار خويش زندهاند و روزى داده مىشوند، بدانچه خدا از فضل و رحمتخويش به آنها عنايت كرده شادماناندو آرزو مىكنند كه بشارت شهادت دوستان دنياشان به آنها برسد تا آنها را با خود در اين شهادت شريك ببينند. و حاقبآل فرعون سوء العذاب النار يعرضون عليها غدوا و عشيا و يومتقوم الساعة ادخلوا آل فرعون اشد العذاب (مؤمن/45 و 46.) .
عذاب ناراحت كننده، آتش، بر فرعونيان احاطه كرد، هر بامداد و شامگاهبر آن عرضه مىشوند.آنگاه كه قيامت بپا شود(گفته مىشود)فرعونيان را در شديدترين عذاب داخل نماييد.
اين آيه كريمه دو نوع عذاب براى فرعونيان ذكر مىكند:يكى قبل از قيامت كه ز آن به «سوء العذاب» تعبير شده است و آن اين است كه روزى دو بار بر آتش عرضه شوند بدونآنكه وارد آن گردند، دوم بعد از قيامت كه از آن به «اشد العذاب» تعبير شده است كه فرمان مىرسد كه آنها را داخل آتشنماييد.در مورد عذاب اول، از بامداد و شامگاه نام برده شده است بر خلاف عذاب دوم.همان طور كه امير المؤمنين على(عليهالسلام)در توضيح و تفسير اين آيه فرموده است، بدين جهت است كه عذاب اول مربوط است به عالم برزخ و در عالمبرزخ به تبع عالم دنيا صبح و شام و هفته و ماه و سال هست، بر خلاف عذاب دوم كه مربوط به عالمقيامت است و در آنجا صبح و شام و هفته و ماه و غيره وجود ندارد.
در روايات و اخبارى كه از رسول اكرم(ص)و امير المؤمنين على(عليهالسلام) و ساير ائمه اطهار(عليهم السلام)رسيده است، درباره عالم برزخو حيات اهل ايمان و اهل مصيبت در اين دوره، فراوان تاكيد شده است.
رسول خدا در جنگ بدر پس از فتح مسلمين وكشته شدن گروهى از سران متكبران قريش و انداختن بدنهاى آنها در يك چاه حوالى بدر، سر به درون چاه برد و به آنها رو كرده، گفت: ما آنچه را خداوند به ما وعده داده بودمحقق يافتيم، آيا شما نيز وعدههاى راستخدا را به درستى دريافتيد؟بعضى از اصحاب گفتند: يا رسول الله!شما با كشته شدگان و مردگان سخن مىگوييد!مگر اينها سخن شما را درك مىكنند؟! فرمود: آنها اكنون از شما شنواترند.
از اين حديث و امثال آن استفاده مىشود كه با آنكه با مرگ ميانجسم و جان جدايى واقع مىشود، روح علاقه خود را با بدن كه سالها با او متحد بوده و زيست كرده بكلى قطع نمىكند.
امام حسين(عليه السلام)در روز دهم محرم پس از آنكه نمازصبح را با اصحاب به جماعتخواند، بر گشت و خطابه كوتاهى براى اصحاب و ياران ايراد كرد.در آن خطابه چنين گفت: «اندكى صبر و استقامت، مرگ جز پلى نيستكه شما را از ساحل درد و رنج به ساحل سعادت و كرامت و بهشتهاى وسيع عبور مىدهد» (.معانى الاخبار، ج 3/ص 289.اعتقادات صدوق، باب يازدهم(
در حديث است كه: «مردم خوابند، همينكه مىميرند بيدار مىشوند» (.المحجة البيضاء، ج 7/ص 42.(
شهر ساز
07-27-2013, 12:37 PM
مقصود اين است كه درجه حيات بعد از مردناز پيش از مردن كاملتر و بالاتر است.همان طور كه انسان در حال خواب از درجه درك و احساس ضعيفى برخوردار است، حالتى نيمهزنده و نيمه مرده دارد و هنگام بيدارى آن حيات كاملتر مىشود، همچنين حالتحيات انسان در دنيا نسبت بهحيات برزخى درجهاى ضعيفتر است و با انتقال انسان به عالم برزخ كاملتر مىگردد.
لازم است دو نكته را در اينجا يادآورى كنيم: الف.مطابق آنچه از روايات و اخبار پيشوايان دين رسيدهاست در عالم برزخ فقط مسائلى كه انسان بايد بدانها اعتقاد و ايمان داشته باشد مورد پرسشو رسيدگى واقع مىشود، رسيدگى به ساير مسائل موكول به قيامت است.
ب.كارهاى خير بازماندگان مردگان كه به نيت اينكهثواب و اجرش از آنها باشد صورت مىگيرد، براى آنها موجب خير و رفاه و سعادت مىشود.مطلق صدقات، اعماز صدقات جاريه - يعنى تاسيس مؤسسات خيريه كه سودش براى خلق خدا جريان دارد و باقى مىماند - و يا صدقات غير جاريه كهيك عمل زودگذر است، اگر به اين قصد صورت گيرد كه اجر و پاداشش براى پدر و يا مادر و يا دوست و يا معلم و يا هر كس ديگر كهاز دنيا رفته، بوده باشد، مانند هديهاى براى رفتگان محسوب مىشود و موجب سرور و شادمانى آنها مىگردد وهمچنين است دعا و طلب مغفرت و حج و طواف و زيارت به نيابت از آنها.
ممكن است فرزندانى در زمان حيات پدر و مادر خداى ناخواستهآنها را ناراضى كرده باشند ولى بعد از درگذشت آنها طورى عمل كنندكه رضايت آنها را به دست آورند، همچنانكه عكس آن نيز ممكن است.
استاد شهيد مرتضى مطهرى مجموعه آثار ج 2 صفحه 514
درپايان :
طبق آنچه از كتاب و سنت استفاده ميشود انسان در فاصله ميان مرگ و رستاخيزعمومى يك زندگانى محدود و موقتى دارد كه برزخ و واسطه ميان حيات دنيا و حيات آخرت است .
انسان پس از مرگ از جهت اعتقاداتى كه داشته و اعمال نيك و بدى كه در اين دنيا انجام داده مورد بازپرسى خصوصى قرار ميگيرد و پس از محاسبه اجمالى طبق نتيجه اى كه گرفته شد بيك زندگى شيرين و گوارا يا تلخ و ناگوار محكوم گرديده با همان زندگى در انتظار روز رستاخيز عمومى بسر ميبرد
حال انسان در زندگى برزخى بسيار شبيه است بحال كسيكه براى رسيدگى اعمالى كه ازوى سرزده بيك سازمان قضائى احضار شود و مورد بازجوئى و بازپرسى قرار گرفته بتنظيم و تكميل پرونده اش بپردازند آنگاه در انتظار محاكمه در بازداشت بسر برد .
روح انسان در برزخ , بصورتى كه در دنيا زندگى ميكرد , بسر ميبرد اگر از نيكان است از سعادت و نعمت و جوار پاكان و مقربان درگاه خدا برخوردار ميشود و اگر از بدان است در نقمت و عذاب و مصاحبت شياطين و پيشوايان ضلال ميگذراند .
خداى متعال در وصف حال گروهى از اهل سعادت ميفرمايد : ( و لا تحسبن الذين قتلوا فى سبيل اللّه امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون , فرحين بما آتاهم الله من فضله و يستبشرون بالذين لم يلحقوا بهم من بعدهم ان لا خوف عليهم و لا هم يحزنون .
يستبشرون بنعمة من الله و فضل و ان الله لا يضيع اجر المؤمنين ) سوره آل عمران آيه 169 .
( البته گمان مبر اى پيغمبر كسانى كه در راه خدا كشته شده اند , مرده اند بلكه زنده اندو پيش خداى خودشان در مقام قرب روزى داده ميشوند از آنچه خدا از فضل خود بايشان داده شاد هستند و به كسانى از مؤمنين كه بدنبالشان ميباشند و هنوز بايشان نرسيده اند مژده ميدهندكه هيچگونه ترس و اندوهى برايشان نيست .
مژده ميدهند با نعمت و فضل وصف نشدنى خدا و اينكه خدا مزد و پاداش مؤمنان را ضايع و تباه نميكند ) .
و در وصف حال گروهى ديگر كه در زندگى دنيا از مال و ثروت خود استفاده مشروع نميكنند , ميفرمايد ( حتى اذا جاء احدهم الموت قال رب ارجعون لعلى اعمل صالحا فيما تركت كلا انها كلمة هو قائلها و من ورائهم برزخ الى يوم يبعثون ) سوره مؤمنون آيه 99-100 ( تا آندم كه بيكى از آنان مرگ ميرسد ميگويد خدايا مرا ( بدنيا ) برگردانيد شايد در تركه خود كار نيكى انجام دهم نه هرگز اين سخنى است كه او ميگويد بسخنش گوش داده نميشود و در پيششان برزخى است كه تا روز رستاخيز ادامه دارد ) .
مجموعه آثار استاد شهيد مرتضی مطهری
مجموعه آثار استاد علامه طباطبايى رضوان الله تعالى عليه
Powered by vBulletin™ Version 4.2.2 Copyright © 2024 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.