alamatesoall
07-23-2013, 05:37 PM
همه مردم کم و بیش احساس تنهایی میکنند. یکی از جنبههای تنهایی این است که فرد میپندارد خانواده یا دوستانش او را درک نمیکنند و پذیرای او نیستند. بیم و نگرانی ناشی از تنهایی ممکن است ریزهکاریهای ساده زندگی را نیز تحت تأثیر قرار دهد. بعضی مردم از لحظههای تنهایی خود بیاندازه لذت میبرند؛ بیآنکه کمترین توجهی به احساس یا خواستههای دیگران داشته باشند.
بعضی در پی تنهاییاند. تنهایی برای آنان به آبادی کوچکی در دل بیابان میماند که میتوانند لختی برای نفس تازه کردن در آن بیاسایند.
تنهایی میتواند هم رنجآور باشد و هم لذت بخش. البته ظرایف و دقایق بسیاری نیز در این میان وجود دارد. چرا فردی از تنهایی رنج و دیگری لذت میبرد.
بیشتر انسانها از احساس تلخ بار تنهایی و جدایی و طرد شدگی و بیگانگی با دیگران شکایت دارند، بعضی نیز میخواهند تنها باشند و از قید و بندهایی که احساس میکنند اجتناب ناپذیرند بگریزند، برخی دیگر نیز به دنبال حس عروج و تعالی در تنهایی هستند و برخی دیگر از اینکه گاهی تنها باشند، لذت میبرند.
تنهایی
شاید از جمله ویژگیهای آدمیاین باشد که گاهی در طول حیاتش تنهایی (Loeliness) را تجربه میکند و کمتر اشخاصی را میتوان یافت که از همیشه تنها ماندن لذت ببرند. معمولاً روان شناسان به 3 نوع تنهایی اشاره میکنند:
1. تنهایی اجتماعی: زمانی است که شخص از شبکهای از دوستان و آشنایان که با ایشان شریک زندگی شود، محروم است.
2. تنهایی موقعیتی: وقتی اتفاق میافتد که برخی از اوضاع و احوال زندگی فرد، سبب میشود او خود را تنها احساس کند.
3. تنهایی عاطفی: معمولا از نارساییها در برقراری روابط صمیمی ناشی میشود. این شکل تنهایی نه موقعیتی است و نه معلول فقدان روابط اجتماعی.
تنهایی چیست؟
زندگی بدون رابطهای نزدیک و توام با این احساس که مقدار و کیفیت روابط مورد آرزوی شخص بالاتر از مقدار و کیفیت روابط فعلی باشد، تنهایی نام دارد. اما باید توجه داشته باشیم افرادی که ترجیح میدهند در انزوا به سر برند یا به کار خود ادامه دهند، مانند بسیاری از نویسندگان و هنرمندان، تنها هستند ولی تنهایی برآنان لزوما صادق نیست. تنها بودن صرفا به معنای آن است که کسی از دیگر مردم جدا باشد؛ اما تنهایی بیشتر به احساس فرد اشاره دارد. بنابراین، تنها بودن ممکن است همراه تنهایی باشد یا نباشد.
فرد تنها احساس میکند مورد بیمهری کامل قرار گرفته و اجازه ندارد در فعالیتهای مشترک با دیگران شرکت کند. تمایل عمومی بر این باور است که دیگران نگرشها و باورهای مشترکی با ما دارند؛ اما افرادی که احساس تنهایی میکنند چنین خصلتی ندارند.
اینگونه افراد علاوه بر احساس نداشتن مشابهت با دیگران، کمتر به کسی اعتماد میکنند. شخصی که احساس تنهایی میکند، غالبا اوقات فراغتش را نیز با فعالیت منفردانه میگذراند، ملاقات کمی با دوستان دارد، دوستان آشنای وی نیز موقتی است و دوستان نزدیک ندارد. تنهایی با عواطف منفی از قبیل افسردگی، اضطراب، غم، نارضایتی و خجالت ملازم است کسانی که افراد تنها را میشناسند، معمولا آنان را سازش نایافته ارزیابی میکنند.
اشخاصی که از تنهایی عاطفی رنج میبرند، غالبا عزت نفس یا خودپنداری مثبت پایینی دارند و در برخوردهای اجتماعی، مضطرب میشوند؛ زیرا نگران هستند که از سوی دیگران طرد شوند یا مورد آزار ایشان قرار گیرند.
بعضی در پی تنهاییاند. تنهایی برای آنان به آبادی کوچکی در دل بیابان میماند که میتوانند لختی برای نفس تازه کردن در آن بیاسایند.
تنهایی میتواند هم رنجآور باشد و هم لذت بخش. البته ظرایف و دقایق بسیاری نیز در این میان وجود دارد. چرا فردی از تنهایی رنج و دیگری لذت میبرد.
بیشتر انسانها از احساس تلخ بار تنهایی و جدایی و طرد شدگی و بیگانگی با دیگران شکایت دارند، بعضی نیز میخواهند تنها باشند و از قید و بندهایی که احساس میکنند اجتناب ناپذیرند بگریزند، برخی دیگر نیز به دنبال حس عروج و تعالی در تنهایی هستند و برخی دیگر از اینکه گاهی تنها باشند، لذت میبرند.
تنهایی
شاید از جمله ویژگیهای آدمیاین باشد که گاهی در طول حیاتش تنهایی (Loeliness) را تجربه میکند و کمتر اشخاصی را میتوان یافت که از همیشه تنها ماندن لذت ببرند. معمولاً روان شناسان به 3 نوع تنهایی اشاره میکنند:
1. تنهایی اجتماعی: زمانی است که شخص از شبکهای از دوستان و آشنایان که با ایشان شریک زندگی شود، محروم است.
2. تنهایی موقعیتی: وقتی اتفاق میافتد که برخی از اوضاع و احوال زندگی فرد، سبب میشود او خود را تنها احساس کند.
3. تنهایی عاطفی: معمولا از نارساییها در برقراری روابط صمیمی ناشی میشود. این شکل تنهایی نه موقعیتی است و نه معلول فقدان روابط اجتماعی.
تنهایی چیست؟
زندگی بدون رابطهای نزدیک و توام با این احساس که مقدار و کیفیت روابط مورد آرزوی شخص بالاتر از مقدار و کیفیت روابط فعلی باشد، تنهایی نام دارد. اما باید توجه داشته باشیم افرادی که ترجیح میدهند در انزوا به سر برند یا به کار خود ادامه دهند، مانند بسیاری از نویسندگان و هنرمندان، تنها هستند ولی تنهایی برآنان لزوما صادق نیست. تنها بودن صرفا به معنای آن است که کسی از دیگر مردم جدا باشد؛ اما تنهایی بیشتر به احساس فرد اشاره دارد. بنابراین، تنها بودن ممکن است همراه تنهایی باشد یا نباشد.
فرد تنها احساس میکند مورد بیمهری کامل قرار گرفته و اجازه ندارد در فعالیتهای مشترک با دیگران شرکت کند. تمایل عمومی بر این باور است که دیگران نگرشها و باورهای مشترکی با ما دارند؛ اما افرادی که احساس تنهایی میکنند چنین خصلتی ندارند.
اینگونه افراد علاوه بر احساس نداشتن مشابهت با دیگران، کمتر به کسی اعتماد میکنند. شخصی که احساس تنهایی میکند، غالبا اوقات فراغتش را نیز با فعالیت منفردانه میگذراند، ملاقات کمی با دوستان دارد، دوستان آشنای وی نیز موقتی است و دوستان نزدیک ندارد. تنهایی با عواطف منفی از قبیل افسردگی، اضطراب، غم، نارضایتی و خجالت ملازم است کسانی که افراد تنها را میشناسند، معمولا آنان را سازش نایافته ارزیابی میکنند.
اشخاصی که از تنهایی عاطفی رنج میبرند، غالبا عزت نفس یا خودپنداری مثبت پایینی دارند و در برخوردهای اجتماعی، مضطرب میشوند؛ زیرا نگران هستند که از سوی دیگران طرد شوند یا مورد آزار ایشان قرار گیرند.