توجه ! این یک نسخه آرشیو شده می باشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمی کنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : مقاله ارتباط ورزش و سیاست
O M I D
07-06-2013, 02:09 PM
ارتباط ورزش و سیاست
جدایی بازیهای المپیک از سیاست هرگز امکانپذیر نبوده است ....
واژههای والا همیشه گروگان سرنوشت هستند. مقامات بازیهای المپیک مباهات میکنند که این بازیها «همیشه مردم را در صلح گردهم آوردهاند تا به اصول اخلاقی جهانی احترام بگذارند.»
اما تاریخ خلاف آن را نشان میدهد. تحریم المپیک، این بازیها را در سالهای ۱۹۵۶، ۱۹۷۶، ۱۹۸۰ و ۱۹۸۴ برهم زد. در سال ۱۹۶۸ دو دونده دوی سرعت آمریکا روی سکو به جنبش حمایت از حقوق سیاهپوستان ادای احترام کردند.
اکنون چین که میزبان بازیهای المپیک در ماه اوت است متوجه میشود شعار المپیک پکن «یک جهان، یک رویا» بیش از آنکه بر مبنای حقیقت باشد متکی بر امید و آرزو است. استیون اسپیلبرگ، کارگردان آمریکایی، از تبلیغات هنری مراسم افتتاحیه و اختتامیه انصراف داده است: او میگوید چین باید برای متوقف کردن کشتوکشتار در دارفور بیشتر تلاش کند. در چهاردهم فوریه یک گروه از برندگان جایزه نوبل و ورزشکاران نیز در نامهای به روزنامه انگلیسی ایندیپندنت همین موضوع را عنوان کردند.
از سال ۲۰۰۱ که پکن حق برگزاری بازیهای المپیک را به دست آورد، چین میدانست که دوران سختی را در پیش دارد تا مانع مخالفان سیاستهای حقوق بشر چین از سوء استفاده سیاسی از این رویداد شود. چین در سال ۲۰۰۶ زمانی که آقای اسپیلبرگ وارد صحنه شد بسیار خرسند شد. اما در کمال تعجب چین، عملکرد این کشور در خارج بهخصوص در سودان، کانون غضب هالیوود در آستانه بازیهای المپیک شده است.
چین با خشم به آنچه تلاش برای «سیاسی کردن» المپیک میخواند واکنش نشان داده است. اما به تازگی به علت تلاشهای فعالان سیاسی همچون میافارو هنرپیشه آمریکایی، برای نشان دادن این بازیها به عنوان «المپیک نسلکشی» به علت کشتارها در سودان، برافروخته شده است. چین میزان فراوانی از نفت سودان را میخرد و به این کشور اسلحه میفروشد. فعالان سیاسی میگویند این امر مشارکت در کشتار سازماندهی شده توسط دولت است که دارفور را تباه کرده است.
چین برای منحرف کردن چنین اتهاماتی، کمی از امتناع معمول خود در مورد درگیر شدن در مسائل سیاسی دیگر کشورها تغییر جهت داده است. دیپلماتهای غربی چین را به دلیل کمک به متقاعد کردن سودان برای پذیرش هیات حافظ صلح سازمان ملل در این کشور تحسین میکنند. اما این امر آقای اسپیلبرگ را راضی نکرده است. گرچه «سیاستزدگی» بازیهای المپیک رد میشود، اما این بازیها از اهمیت سیاسی بالایی برای چین برخوردار هستند. دوره بازیهای المپیک در دهه ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ یک پیشبینی ورزشی از جنگ سرد بود؛ اکنون رهبران چین میخواهند کشورشان را به عنوان یک قدرت جهانی مورد احترام نشان دهند و دیگر خاطرات کشتار تظاهرکنندگان مدافع دموکراسی در سال ۱۹۸۹ در پکن را تکرار نخواهند کرد. (آنها میخواهند در صدر جدول مدالها قرار بگیرند.) جورج بوش گفته است او نیز در پکن خواهد بود.
اما به سکوت وادار کردن فعالان سیاسی کار دشواری خواهد بود. اگر یکی از مهمانان حرف نسنجیدهای بزند، چه؟ قوانین اجرایی المپیک ورزشکاران را از برگزاری «نظارت» سیاسی در محل برگزاری بازیهای المپیک منع میکند. اما در هفته گذشته پس از انتقادهای بسیار، انجمن المپیک انگلستان اعلام کرد در حال تجدیدنظر در مورد تصمیمی است که از اعضای تیم خود میخواهد از اظهارنظر در مورد مسائل حساس در طی بازیها خودداری کنند. به هر حال سیاست از راهی وارد خواهد شد.
O M I D
07-06-2013, 02:12 PM
سیاست و ورزش
بین ورزش و سیاست و یا به عبارت بهتر بین سیاستمداران و ورزشکاران نقاط اشتراک زیادی وجود دارد ، کارهایی در بین ورزشکاران انجام می شود و یا در عالم ورزش و جود دارد که که مشابه آن نیز در میان سیاستمداران هست و یا در عالم سیاست وجود دارد و بالعکس . اینکه کدامیک از دیگری این کارها را آموخته اند معلوم نیست ، آنچه مسلم است گاهی اوقات وقتی به رفتار سیاستمداران نگاه می کنی به یاد ورزشکاران می افتی و وقتی به رفتار ورزشکاران نگاه می کنی نا خودآگاه به یاد سیاستمداران می افتی !
در دو برنامه ی تلویزیونی که دیروز و امروز از تلویزیون پخش می شد ، نا خودآگاه رابطه ی بین سیاست و ورزش در ذهن تداعی می شد:
برنامه ی اول :
پس از بازی تیم فجر شهید سپاسی در برابر تیم سایپا که با نتیجه 1بر 1 خاتمه یافت ، یکی از خبر نگاران از مربی سایپا(علی دایی) سوال کرد که نظرتان در باره بازی تیم فجر چه بود ؟ علی دایی هم در پاسخ گفت : « تیم فجر حرفی برای گفتن نداشت » دیشب در برنامه ورزش شبکه ی استان فارس ، مجری برنامه نظر مربی تیم فجر ( غلامحسین پیروانی ) را در باره ی اظهار نظر علی دایی جویا شد . پیروانی ضمن تعریف از علی دایی گفت : وای به حال تیم سایپا که با تیمی که حرفی...
سیاست و ورزش...شعار تیم ملی به«صلح برای همه...»تغییر کرد::
همیشه شنیدیم که میگند نباید ورزش را با سیاست قاطی کرد.این دو تا هیچ جوری آبشون با هم تو یه جوب نمیره.همیشه و هر وقت که کشور های دیگه سیاست رو کمی با ورزش در هم آمیختن فریاد همه ما بالا رفته که این چه وضعشه ؟چرا سیاست رو با ورزش قاطی میکنید؟
و البته همیشه همه فدراسیون های جهانی اعلام کردند که قصد دارند از ورود کمترین جنبه های سیاست به ورزش جلوگیری کنند و به اصطلاح ورزش پاک رو همچنان پاک نگه دارند.
اما خوب همه میدونند تقریبا همه کشور های دنیا سعی میکنند ورزش رو ابزاری میدونند برای انتقال خیلی چیزها!مثل فرهنگ و هنر و قدمت و تمدن و صلح و البته معیارهای سیاسی.
O M I D
07-06-2013, 02:14 PM
اگر بگیم که الان ورزش تقریبا ابزاری تمام عیار دردست سیاست مدارهاست دروغ نگفتیم.
و البته ایران هم در این زمان و در این مرحله حساس سیاسی سعی داره از این جنبه به بهترین وجه استفاده و یا سو استفاده کنه!از هنگامه زمزمه های جام جهانی این اندیشه که ورزش و البته فوتبال میتونه به بهترین تریبون برای تبلیغ صلح آمیز بودن انرژی هسته ای تبدیل بشه ،در اذهان سیاست مدارها رد و بدل میشد.
بازی دوستانه با آلمان اولین تجربه جدی برای این امر بود.انرژی صلح آمیز هسته ای حق مسلم ماست.این جمله به 6 زبان زنده دنیا ترجمه و هر از چند گاهی در زیر صفحات تلویزیونی حک میشد.البته این جمله به عنوان شهار رسمی این بازی انتخاب شده بود و صد در صد بدون هماهنگی با آلمانی ها.
بازی های بعدی ، بازی های استقلال و پرسپولیس و تمام بازی های دوستانه و باشکوه و البته بازی های مقدماتی جام جهانی هم عرصه مناسبی بود تا این جمله به خوراک همه مردم ایران و به یک شعار ملی تبدیل بشه.
و این سیاست استفاده از ورزش خیلی خوب جواب داد چون دقیقا میبینیم که این شعار در دهان کودک و بزرگ قرار گرفته و یکی از جملات روزمره برای همه شده .عین تیکه های سریال های نود شبی!!!!!این مخصوص فوتبال نیست .در تمام عرصه ورزش و تورنومنت های مختلف ورزشی و البته تصمیمات وتصویبات قانونی دخول سیاست ها که گاهی هم رنگ حزب و جناح رو به همراه داره دیده میشه.
و حالا شعاری که قراره روی اتوبوس تیم ملی حک بشه از ستاره های پارسی به یکی از جملات مشهور رییس جمهور تبدیل شده(صلح بر پایه معنویت و عدالت برای همه!!!!!)
شاید عرصه ای مثل جام جهانی برای سیاست مدارهای ایران هیچ وقت پیش نیاید.شاید حالا که همه مردم دنیا کشور ایران را کشوری یاغی و بر هم زننده صلح جهانی میدانند تنها این عرصه برای سیاست ایران وجود داشته باشد تا کمی با این جمله صلح طلبانه وجهه تخریب شده ایران رو بازسازی کنند.
اما تمام این صحبتها چیست؟
غیر از استفاده از ورزش برای سیاسته؟
غیر از اینه که مبارزات سیاسی در عرصه دنیا رو قصد داریم به ورزش بکشونیم؟
بعضی از کشورهای اتحادیه اروپا و البته بعضی از ایرانی های مخالف نظام در خارج از کشور پیشنهاد حذف ایران رو از جام جهانی دادند.اونها میگفتند با این کار ایران در جهان منزوی میشه و شاید روی مردمش اثر داشته باشه و....
شاید کار ایران رو بشه به نوعی توجیه کرد اما این نوع کارها مسلما سیاسی کردن ورزشه.هرچند که فیفا زیر بار این حرف نرفت و گفت مباحث سیاسی رو قاطی ورزش نکنید اما حرکت برای این نوع کارها نشون دهنده اینه که دنیا به شدت مستعد استفاده از ورزش در مصالح سیاسته!
شاید واقعا ایران و سیاسیون ایران رو نشه برای این که همیشه از ورزش به نفع سیاست بهره برداری کردند سرزنش کرد چون این رسمیه که در همه دنیاست.
شاید نشه به ایران خرده گرفت که با این تبلیغات سیاسی همراه با فوتبال زمینه حذف تیم ملی و یا اقدامات مشابه رودارند در دنیا تشدید میکنند چون مسلما اگر ایران این کار رو نکنند یک قدم از حریف های سیاسی خودشون عقب هستند.چون آنها ساکت نمیشینند.
O M I D
07-06-2013, 02:16 PM
اما میشه از سیاست مدار های ایرانی خواست حد اقل ورزش و فوتبال رو برای سیاست ضبح نکنید.میشه از اونها درخواست کرد ورزش رو جایی برای تبلیغ سیاست های جناحی و حزبی نکنند.میشه از اونها خواست ورزش رو به نفع گروه خودشون مصادره نکنند .
میشه از اونها خواست ورزش رو سالم نگه دارند.
تأثير متقابل فرهنگ و ورزش
هر مقولهاي را كه انسان به ذهن ميآورد و جزء قضاياي ذهني است و يا در عالم خارج مصداق پيدا ميكند، همراه او، فرهنگ آن به ذهن ميآيد. فرهنگ لازمة لاينفك هر پديده و مقولهاي است، مثلاً وقتي تجارت و اقتصاد را به ذهن ميآوريم و يا در خارج بدان اشتغال داريم قطعاً فرهنگ تجارت و يا اقتصاد را بايد بدانيم و يا لااقل فرهنگ متداول و رايج آن مقوله و به عبارت ديگر، فرهنگ عمومي آن را بدانيم تا در ميان تجار و اقتصاددانان داراي ارزش باشيم والا از مقوله اقتصاد و تجارت بيرونيم و يا لااقل اقتصاددان و يا تاجر موفقي نيستيم. لذا فرهنگ در تمام مقولهها و پديدههاي عبادي و معاملي وجود دارد. مثل فرهنگ نماز، فرهنگ عبادت، فرهنگ تجارت، فرهنگ ورزش و... ما در اين مقاله بر آن هستيم تا فرهنگ ورزش و خاستگاه و مباني ورزش را به نقد و تحليل بكشيم. نخست از آنجا كه دين اسلام دين مقدس و آسماني است و براي هدايت بشر آمده است، تمام آداب و رسوم و فرهنگ اجتماع را به هم نريخته است، بلكه فرهنگهايي كه در ميان مردم متداول بوده و با هدف دين سازگاري داشته و يا ميتوانست با اندك تغييري آن را در خدمت دين قرار داد، اسلام آن را تقويت و ترويج نموده است؛ لذا ورزش يك مقولهاي بوده كه با سكناگزيدن بشر در روي زمين وجود داشته و ممكن است با اين روش جديد و پيچيده امروزين نبوده، ولي به شكل ابتدايي وجود داشته و اسلام به آن جهت بخشيده و آن را در خدمت دين قرار داده است.
تعليم و تربيت در حقيقت با پيدايش و سكنا گزيدن بشر در روي زمين آغاز شده است. خاك، سنگ، كوه، تپه، دريا، جنگل، جويبار و ديگر مظاهر طبيعت و نيز خود زندگي و نيازهاي آن، نخستين كتابهاي درسي بشر بودهاند. از قديمترين روزگاران و حتي پيش از پيدايش خط، نياز به تأمين خوراك و پوشاك از راه شكار حيوانات و احتياج به كسب توانايي براي مقابله با خطرهاي طبيعي و دشمنان گوناگون، جوامع كهن بشري را واداشته بود كه به امر تربيت بدني و ورزش بعنوان يكي از مهمترين امور زندگي توجه نمايند و اين حقيقت را دريابند كه قدرت، استقامت، مهارت و سرعت را كه در زندگي انسانها از اهميتي برخوردار است، ميتوان با بهرهگيري از تمرينها و فعاليتهاي جسماني تا حد قابل ملاحظهاي تقويت كرد.
O M I D
07-06-2013, 02:17 PM
همراه با خلقت انسان و دست و پنجه نرم كردن او با زندگي، خصوصاً انسانهاي اوليه كه در درون غار زندگي ميكردند، ورزيدگي و تربيت بدن براي آنان داراي اهميت فوق العاده بوده و تا به امروز كه تربيت بدني و ورزش يكي از اصول مسلم زندگي فردي و اجتماعي و حتي براي حكومتها و دولتها درآمده است.
امروزه دانشمندان، ورزش را نه تنها براي پرورش تن يك اصل قرار دادهاند، بلكه به صورت يك اهرم قدرت و سياست براي جوامع بينالمللي مطرح كردهاند. انسانشناسان در قرون گذشته از انسان بعنوان هومواركتوس (انسان مستويالقامه) و هوموفابريگوس (انسان ابزارساز) و هوموپوليتيكوس (انسان سياستورز) سخن گفتهاند. امروزه از انسان بعنوان هومورليجيوسرس (انسان دينورز) سخن گفتهاند؛ چرا كه بر وفق جديدترين پژوهشهاي جامعهشناختي چه در آفريقاي جنوبي و مكزيك و چه در ايرلند و آمريكا، بيش از نود و شش درصد انسانها به وجود خدا ايمان دارند و همين واقعيت، نظريهاي را كه مدعي بود با پيشرفت اجتماعي و افزايش رفاه مادي، دين و انديشه ديني انحطاط مييابد، ابطال ميكند(1). مؤيد ديگر براي دينورز بودن سرشتي انسان، اينكه محققان هيچ قومي از اقوام بشري را نيافتهاند كه ديندار يا به هر حال صاحب نوعي دين نبوده باشند.(2)
1- تاريخچه كلي ورزش
تربيت بدني و ورزش برابر با پيدايش انسان و حيات اوست. طبق قانون طبيعت، هر جانداري در سايه حركت و جنبش زنده ميماند و انسان نيز مستثنا از اين قاعده نيست، بلكه متحركترين جانداران ميباشد.
اگر انجام كليه حركات اعضاي بدن را در سلامت مؤثر بدانيم و هر حركت را كه موجب سلامتي ميشود يك نوع ورزش بدانيم، بايد اين امر را بپذيريم كه ورزش با حيات بشر توأم بوده و براي پيدايش ورزش نميتوان تاريخ دقيقي مشخص كرد، زيرا انسان در بدو تولد خويش حيوان بالفعل است و انسان بالقوه. يعني جسم و بدنش مقدم بر شخصيت اوست؛ لذا براي تأمين زندگاني خويش نياز به حركات مختلف اعضاي بدن داشته و تا آخرين لحظات زندگي مجبور به انجام حركات لازم بوده است. بنابراين بايد گفت ورزش با انسان خلق شده و با زمان تكميل خواهد شد.
انسان در دورانهاي اوليه زندگاني براي تهيه و تأمين معاش خود مجبور به زد و خورد با حيوانات وحشي بوده است و براي حفظ خود از سرما و گرما در غارها و بيشهها زندگي كند. اين حركات و زد و خوردها و تلاشي كه براي نيل به مقصود، يعني تأمين زندگي انجام ميشده و انسان اوليه به آن مبادرت نموده، يك ورزش طبيعي به شمار ميرود. پس به تمام كارهايي كه باعث به حركت درآوردن اعضا ميشود و در بدن فعاليت و حرارت و قدرت ايجاد ميكند ميتوان ورزش گفت. البته نبايد تربيت بدني را با ورزش طبيعي اشتباه گرفت؛ به حركاتي كه در وجود بشر (جسمي و فكري) خستگي توليد ميكند و آن عمليات تحت اصول و قواعد معين براي قسمتي از بدن يا تمام آن و براي احتياج و منظور خاص اجرا ميشود، تربيت بدني گفته ميشود. حضرت علي7 ميفرمايد: بزرگترين تفريح و ورزش، كار است (يعني فعاليت بدني).
O M I D
07-07-2013, 06:31 PM
پس تعليم و تربيت بدني و ورزش با پيدايش بشر و سكنا گزيدن بشر در روي زمين آغاز شده است. خاك، سنگ، كوه، تپه، دريا، جنگل، جويبار و ديگر مظاهر طبيعت و نيز خود زندگي و نيازهاي آن، نخستين كتابهاي درسي نوع بشر بودهاند.(3)
از قديمترين روزگاران و حتي پيش از پيدايش خط، نياز به تأمين خوراك و پوشاك از راه شكار حيوانات و احتياج به كسب توانايي براي مقابله با خطرهاي طبيعي و دشمنان گوناگون، جوامع كهن بشري را واداشته بود كه به امر تربيت بدني، بعنوان يكي از مهمترين امور زندگي توجه نمايند و اين حقيقت را دريابند كه قدرت، استقامت و سرعت را كه در زندگي انسانها از اهميتي برخوردار است، ميتوان با بهرهگيري از تمرينها و فعاليتهاي جسماني تا حد قابل ملاحظهاي تقويت كرد.(4)
وقتي با گذشت زمان، حكومت و دولت ولو به صورت اوليه تشكيل شد دولتها براي حفظ و يا گسترش مرزها نيازمند قدرت و بازوان قوي بودند كه متناسب با آن زمان در جنگ پيروز شوند و به اهداف خود دست يابند.
ويل دورانت، مورخ مشهور، در اين باره مينويسد:
«از ضروريات دولتها و تأكيد بر روي حفظ نيروي جسماني، پيروزمندي در جنگهايي بوده است كه متكي بر قدرت بدني و نيرومندي جسماني بوده است و نيرومندي و مهارت بدني، حاصل نخواهد شد مگر در ورزشهايي كه (در بازيهاي المپيك) مقرر گرديده است.»5
و بزرگترين هدفهاي تربيت بدني در اجتماعات اوليه عبارت بودند از:
1- تكامل و توسعه استعدادهاي جسماني
2- ايجاد گروههايي براي بهتر زيستن
3- ايجاد سرگرمي.
در پژوهشهايي كه بر روي زندگي انسانهاي نخستين و عادات آنها انجام شده است معلوم شده است كه اين عادات و رسوم اغلب در مراسم مذهبي و معتقدات ديني ظاهر گشته است.
O M I D
07-07-2013, 06:32 PM
2- تاريخچه ورزش در ايران
در ايران به معناي قديم آن، ورزش پهلواني و رزمي و وزنهبرداري براي شركت در جنگ معمول بوده، همانطور كه حكيم ابوالقاسم فردوسي در رابطه با پهلواني و جنگآوري رستم و سهراب و كشتي پهلواني دو پهلوان پدر و پسر يعني رستم و سهراب بيان ميكند و حتي حضور زنان پهلوان در شاهنامه فردوسي ميدرخشد، حركت و حضور گردآفريد بعنوان يك زن قهرمان و پهلوان در جنگ، نشان از روحيه ايرانيان براي تربيتبدني و كاركرد آن در ميان نبرد و جنگ با غير ايرانيان بود.
در ميان كشورهاي مشرق زمين بايد گفت ايران، كشوري بود كه به تعليم و تربيت بدني و سلامتي تن و روان اهميت خاصي قايل بود، در اين باره هرودوت، مورخ شهير يوناني، مينويسد:
ايرانيان از پنج سالگي تا بيست سالگي سه چيز را ميآموختند:
1- سواري
2- تيروكمان
3- راستگويي
جوانان تمرينات روزانه را از طلوع آفتاب با دويدن و پرتاب سنگ و پرتاب نيزه آغاز ميكردند و از جمله تمرينات معمولشان، ساختن با جيرة اندك و تحمل گرماي بسيار و پيادهرويهاي طولاني وعبور از رودخانه بدونتر شدن سلاحها و خواب در هواي آزاد بود. سواري و شكار نيز دو فعاليت معمول و رايج بود و جستن بر روي اسب و فروپريدن از روي آن در حال دويدن و بطور كلي سرعت و چالاكي از ويژگيهاي سواركاران سوارهنظام ايران بود.(6)
هنستين، مورخ ديگر يوناني، مينويسد:
پارتها جنگ و شكار را دوست داشتند. اين قوم از دوران طفوليت تا به هنگام كهولت هميشه با ورزش و تمرينات سخت جنگي و شكار بار آمده بودند.
بعد از رحلت پيامبر اسلام9 خصوصاً در زمان حكومتهاي جبار بنياميه و بنيعباس در بلاد اسلامي، خصوصاً در ايران اسلامي، پرداختن به تربيتبدني و ورزش بيشتر در سه جمعيت (فتيان، عياران، شطاران) مشاهده ميشود.
الف) فتيان
فتوت در لغت از لفظ «فتي» گرفته شد و به معني مردي و مردانگي آمده است و فتيان يا جوانمردان از زمانهاي بسيار قديم حتي پيش از ظهور اسلام زيست ميكردند و پس از گسترش اسلام از فرهنگ غني اسلام و تشيع سود جستند و به فتوت و جوانمردي جهتي صحيح داده و شهرت پهلواني و خصال انساني آنها زبانزد خاص و عام شد. در قرآن كريم در سه مورد از جوانمردي با لفظ فتي ذكر به ميان آمده است. يكي، در مورد حضرت ابراهيم7 و ديگري، در حق حضرت يوسف7 و سومي، درباره اصحاب كهف ميباشد. از آنجا كه ابراهيم7 نفس و مال و فرزند خود را به ترتيب فداي محبت حق تعالي و قرباني فرمان دوست كرد، او را جوانمرد و فتي خواند.
حضرت يوسف7 را از آن جهت جوانمرد گويند كه گناه برادران را به روي ايشان نياورد.
و بالاخره قرآن مجيد اصحاب كهف را به دليل آن كه روي به حق آوردند و پشت بر اهل و مال و اقارب كردند و از لذات دنيوي دست كشيدهاند و توجه به رحمت خداوندي كردهاند جوانمرد خواند. اخبار و روايات درباره فتوت و جوانمردي فراوان است، چنانچه صاحب فتوت و كرامت، حضرت علي7 اركان فتوت را چهار اصل دانسته:
1- عفو كردن با توانايي
2- بردباري در وقت خشم
3- نيكانديشي با دشمن
4- ايثار كردن با وجود احتياج
O M I D
07-07-2013, 06:33 PM
نمونه و سمبل فتيان، شخص عزيز و بزرگوار حضرت علي7 مرد حق و عدالت، دشمن ستمگران و ياور حقپرستان، صاحب درياي بيكران فتوت بود. جوانمردي، دليري، حقطلبي، بيباكي و سخاوت او زبانزد همه قرار گرفت و از آنجا كه حضرت فضايل و خصايل انبيا و اوليا را در خود جمع داشته و در عين حال تواضع و فروتني را سرلوحه زندگي اجتماعي و روابط انساني خويش قرار داده بودند او را بزرگترين پهلوان فتي جهان ناميدند.
در بعضي روايات چنين آمده است كه: روزي رسول اكرم9 با جمعي از اصحاب نشسته بود و سائلي از آن جمع ميگذشت كه درخواست ياري كرد. پيامبر گرامي روي به ياران كردند و فرمودند: با وي جوانمردي كنيد. علي7 بلافاصله برخاست و رفت به همراه يك دينار و پنج درهم و يك قرص نان بازگشت. حضرت رسول اكرم9 فرمودند: يا علي موضوع چيست؟
علي7 در پاسخ گفتند: چون طلب كمك فقير را شنيدم بر دلم گذشت كه او را قرص ناني دهم، باز در دلم آمد كه پنج درهم به وي بپردازم و در مرتبه سوم به خاطرم رسيد كه يك دينار به او بدهم. اكنون روا نداشتم آنچه را كه برخاطرم آمد و بر دلم نشست عمل نكنم.
رسول گرامي اسلام9 در اينجا فرمودند: «لافتي الا علي»، يعني جوانمردي جز علي نيست.
چنانچه سعدي شيرازي در فتوت مولا چنين گفته است:
جوان مرد باش دو گيتي تراست دو گيتي بود بر جوانمرد راست
جوان مرد اگر راست خواهي ولي است كرم پيشه شاه مردان علي است
و حضرت امير7 سمبل فتوت ميفرمايد: اصل فتوت، وفا و راستگويي و امنيت و سخا و فروتني و نصيحت و هدايت و توبه است.
O M I D
07-07-2013, 06:35 PM
قدرت پهلواني در ايران
در ايران، اهل فتوت به خاندان نبوت و امامت و خصوصاً حضرت علي7 گراييدند و قدرت جسمي و فكري و وارستگي و صميميت و حقطلبي و فروتني و بيباكي و سخاوت و جوانمردي علي7 را بزرگترين سرمشق فعاليتها و اعتقادات خود قرار دادند و به نام او تولي جستند. لذا آيين پهلواني در ايران از مذهب شيعه الهام گرفت و اخوت و فتوت نشأت گرفته از تشيع مروج حق امامت حضرت علي7 ميگردد.
ايرانيان با شعار دفاع از حق خاندان علي7 بر ضد خلفاي جابر بنياميه و بنيعباس قيام ميكنند و در لواي مذهب شيعه به آيين پهلواني و عياري درميآيند. كسوت اخوت و فتوت موجب ترويج مذهب شيعه شده و در اين راه براي توان روح و تحكيم مبارزات با قدرتها از فعاليتهاي ورزشي كمك ميگرفتند و به اين ترتيب است كه كسوت دلاوري و پهلواني ايرانيان در فرهنگ اسلامي تبديل به فتوت و عياري ميگردد. و همين عوامل بعدها زورخانه و ورزش پهلواني را در ايران پايهريزي نموده كه در فصول آينده پيرامون زورخانه بحث خواهيم كرد.
ب) عياران
در حاشيه كتاب تاريخ ملك الشعراي بهار چنين آمده است كه: عرب اشخاص كاري و جلد و هوشيار را كه در هنگام غوغاها خودنمايي كرده و يا در جنگها جلدي و فراست به خرج دادهاند، عيار ناميده است.
از تواريخ بر ميآيد كه در زمان بنيعباس، عياران در خراسان و بغداد فزوني گرفتند مخصوصاً در سيستان و نيشابور فعاليت آنها دامنه و وسعت بيشتري پيدا كرد. اينان در هر شهري براي خود رييس انتخاب ميكردند و او را سرهنگ ميناميدند. گاهي در يك شهر تشكيلات عياران داراي چند هزار عيار ميگشت. آنها از مردان غيور اين مرز و بوم بودند كه در راه جهاد با خلفاي بنياميه و بنيعباس پيوسته مراقب حال فقرا و ضعفا بودند. اگر حكومت و زورگويان حقوق فرد يا افرادي را غصب مينمودند و در كمك به مستمندان قصور ميكردند ايشان ابتدا آنان را به اعاده حق مردم دعوت ميكردند و چنانچه به اين تذكر بياعتنايي مينمودند عياران به زور وجوه سنگيني را از آنها دريافت كرده و همه را بين فقرا تقسيم ميكردند.
عياران پرشور و شجاع در مراكز قيام خود دفاع از خاندان نبوت و امامت را شعار مبارزه خود قرار داده بودند و به پيروي از مكتب اميرالمؤمنين7 و اعتقاد پاك شيعه به شدت با دشمنان ميجنگيدند.
O M I D
07-07-2013, 06:38 PM
در قابوسنامه عنصر المعالي در وصف عياران چنين آمده است:
جوانمردترين عياران آن بود كه او را چند هنر بود. به هر كاري بردبار باشد. دلير و مردانه بود. به كس زيان نكند. پاكدل پاكسرشت باشد. به عهد خود وفا كند. نقش عياران ايران و دلاوريها و هوشمنديها و فداكاريهاي فوقالعاده آنان حيرتانگيز ميباشد.
ج) شطاران
در فرهنگ عرب به معناي كثيرالتردد به كار رفته است كه حرفه اصلي آنها راهپيمايي يا دويدن در مسافتهاي طولاني بوده است. از اين جهت گروهي شطاران را دوندگان حرفهاي دنياي قديم ميدانند.
شطاران، تقوا و صداقت و امانت و جوانمردي را به مثابه عياران زنده نگه ميداشتند. لازم به يادآوري است كه ورزش و تربيت بدني ايران تا قرن ششم هجري در دو جمعيت فتيان و عياران اهميت بيشتري داشت.
شطاران نيز به اين فعاليت ميپرداختند. زورخانه بعنوان يك هسته مقاومت و انسجام دهنده بود كه در آن عمليات ورزشي انجام ميدادند. ارسال نامهها و پيامهاي سري نظامي بوسيله شطاران از شهري به شهري انجام ميگرفت. آنان نقشهها و پيامهاي جنگي و... را در حال دويدن به مقصد مورد نظر ميرساندند.
«اَلمؤمِنُ القَوِيُّ خَيرٌ وَ اَحَبُّ مِنَ المُؤمِنِ الضَّعيفِ»
شخص با ايمان قوي و نيرومند، از شخص با ايمان ضعيف بهتر و دوستداشتنيتراست.
مسأله توجه به پرورش تن و ورزش در دنياي پيچيده، امروز به صورتي فراگير شده است كه كمتر جامعه يا ملتي را ميتوان پيدا كرد، در امور ورزش و پرورش تن دلارها خرج نكند و شايد بتوان ادعا كرد كه بيش از نيمي از جمعيت جهان به عناوين مختلف با آن سروكار دارند. برخي از مردم ورزشكار حرفهاياند و گروهي ورزشكار آماتور، برخي طرفدار و ورزشدوست هستند و براي ديدن مسابقات ورزشي حاضرند وقتها صرف كنند و پولها خرج كنند. به همين دليل وزارتخانهها و سازمانها براي آن تدارك ديدهاند و اسلام كه دين زنده و پويا ميباشد، در اين امر مهم توجه ويژهاي داشته است.
مسأله توجه به پرورش تن در اسلام و تعبيري كه در قرآن در زمينه داستان طالوت، وقتي كه بعنوان فرمانرواي مردم انتخاب ميگردد و از سوي بعضي كمخردان مورد انتقاد و اعتراض قرار ميگيرد، پيامبر قوم در توجيه انتخاب طالوت ميفرمايد: او داراي دو خصلت خوب است؛ يكي، آگاهي و علم و دومي، توانايي جسمي. ميبينيم كه نيرومندي جسمي و بدني در كنار نيرومندي فكري و روحي و آگاهي مطرح گرديد:
«اِنَّ اَ اصطَفيهُ عَلَيكُم وَ زادَهُ بَسطَةً فِي العِلمِ وَ الجِسمِ»
خداوند او را بر شما برگزيده و علم و (قدرت) جسم او را وسعت بخشيده است.
O M I D
07-07-2013, 06:40 PM
اصولاً با ديدي كه اسلام مترقي در مورد انسان دارد و او را داراي ابعاد مختلف وجود ميداند و تكامل و رشد انسان را بواسطة وجود تن او ميداند و اين حقيقت در روايتي از لسان پيامبر گرامي اسلام به صراحت آمده است:
«اِنَّ اَ عَزَوَجَل: رَكَّبَ فِيالملائكةِ عقلاً بلا شهوة وَ رَكَّبَ فِيالبهائمِ شهوةً بلاعقل ِو ركَّبَ فِي بنيآدمِ كِلِيهِما وَ مَن غَلَبَ عقلُهُ شهوتَهُ فَهُوَ خَيرٌ مِنَ الملائكةِ وَ مَن غَلَبت شهوتُهُ عقلُهُ فَهُوَ شَرُّ مِنَ البهائم»
رسول عزيز اسلام ميفرمايد: خداوند سه نوع موجود در جهان خلق كرده و حصر نيز حصر عقلي ميباشد، يعني قسم چهارمي در جهان موجود نميباشد:
ملائكه را بدون شهوت خلق كرده و بهائم را همراه با شهوت و انسان را تركيبي از شهوت و عقل -(ملائكه و بهائم)- اگر عقل انسان بر شهوت و تن و جسم او غالب شود او بهتر از ملائكه است و اگر بر عكس، تن و جسم و شهوت بر عقل غالب شود چنين كسي از بهائم پستتر ميشود.
تكامل و حركت در فرشتهها و ملائكه وجود ندارد، چون تك بعدي هستند. از اول كه خلق شدهاند دايماً يك حالت دارند؛ جنبة ملكوتي و عرفاني و اخلاقي محض هستند و بهائم و چهارپايان نيز به دليل تك بعدي بودن تكامل در زندگيشان يافت نميشود، مثلاً موريانه و زنبور عسل از همان اول خلقتشان بهترين لانهها را ميساختند كه مهندسين را به حيرت وا ميداشتند. الان نيز همان لانه را ميسازند. بهترين سيستم حكومت نظامي و پليسي در زنبور عسل وجود دارد كه اگر زنبوري از شهد گل بدبو بنوشد و قصد ورود به كندو را داشته باشد سربازان محافظ كندو حق حيات را از او ميگيرند و او را اعدام ميكنند كه نبايد اجتماع را آلوده كند. هميشه به همين روال است، چون تك بعدي است و جنبه خاكي و ناسوتي و حيواني دارد.
در اين ميان تنها انسان است كه تكامل و حركت دارد. انسان ايستا نيست و اين حركت و تكامل به خاطر دو بعدي بودن آن است، يعني بواسطه تن و جسم، جان و روان و يا فرشته و حيوان. لذا انسان متحرك است و حركت انسان يا به طرف بالا است و يا سقوط ميكند. اگر ميخواهد صعود كند بايد جسم خود را كه مقدمه و محل عبور روح و عقل است پرورش دهد والا سقوط خواهد كرد. به تعبير ديگر، عقل سالم در بدن سالم ميباشد. مولانا اين مهم را به زيبايي بيان فرمود:
در حديث آمد كه خلاق مجيد خلق عالم را سه گونه آفريد
يك گروه را جمله عقل و علم و جود آن فرشته است و ندارد جز سجود
نيست اندر عنصرش حرص و هوا نور مطلق زنده از عشق خدا
نوع ديگر از دانش تهي همچون حيوان از علف در فربهي
او نبيند جز كه اصطبل و علف از شقاوت غافل است و از شرف
نوع سوم هست آدميزاد و بشر از فرشته نيمي و نيمش ز خر
اسلام ميخواهد انسان واقع بين و معتدل باشد و يك جهته خطمشي خود را تعيين نكند. اين حالت اعتدال و همهجانبهنگري، يكي از خواص اسلام عزيز است.
اينكه ميفرمايد: در نماز توجه و تعبد و قصد قربت و تمركز حواس را به سوي خدا معطوف كند و خود را يكپارچه متوجه خدا نماييد. در عين حال، وقتي براي نماز به مسجد ميرويد بهترين و تميزترين لباس خود را بپوشيد. همانطوري كه ميگويد: خدا توبهكنندگان را دوست دارد «اِنَّ ايحبُّالتوابينَ». در عين حال، آنهايي كه خودشان را تميز نگاه ميدارند دوست ميدارد «اِنَّ اَ يحبُّ المطَّهرينَ»، يعني آن توجه ملكوتي و روحاني را با تميزي و لطافت و نشاط بدني همراه كنيد و يا بعد از اينكه عبادات را انجام دادي به دنبال كار و كوشش و زندگي برو و كار را عبادت معرفي ميكند، يعني فعاليت بدني.
O M I D
07-07-2013, 06:42 PM
اسلام ميگويد: غرق در دنيا نشويد و خود را در آن گم نكنيد. در مقابل ميفرمايد: به دنبال تلاش و معاش باشيد. «من لا معاش له لا معاد له» دنيا و آخرت با هم و در كنار هم ديده ميشود. روح و تن، جسم و جان با هم ديده ميشود. هر كدام لازمة لاينفك ديگري است و به همين دليل ميتوان گفت ضرورت دارد كه انسان به پرورش بدن خود همت ورزد و به رشد و سلامت بدن خود رسيدگي كند و همينطور راه و وسيله براي انديشيدن انسان همين بدن و پيكر و اندام اوست. چشم است كه ميبيند و گوش است كه ميشنود و زبان است كه ميچشد و.... در هر حال سلولهاي مغزي ابزار و وسيله تلاش و تفكر انسان است كه آدم درست بفهمد و درست تفكر نمايد. پس بايد بدنش سالم باشد.
بنابراين، پيوند عميقي بين تن و روان انسان وجود دارد و بايد هميشه مورد توجه باشد. لذا ورزش از جهات مختلف داراي اهميت فراوان است كه ما به بيان چند نمونه از اهداف ورزش اكتفا ميكنيم.
در مجموع، ورزش به دو دسته كلي تقسيم ميشود : 1- ورزش فكري، مثل شطرنج 2- ورزش رزمي و جسمي، مثل ورزش زورخانهاي كه هر كدام فرهنگ خاص خود را دارد.
ورزش زورخانهاي كه به آن ورزش باستاني نيز اطلاق ميگردد، ورزشي است كه كاملاً بُعد مذهبي داشته و به سختي با مذهب در آميخته، به گونهاي كه اگر بخواهيم ورزش زورخانهاي را از مذهب جدا سازيم، ديگر ماهيت خود را از دست ميدهد و ديگر ورزش زورخانهاي نخواهد بود.
در اين ورزش، تنها به تقويت جسم توجه نشده، بلكه تقويت روح و روان و تربيت مذهبي و اخلاقي جوانان نيز مورد توجه ويژه قرار گرفته است. در اين ورزش، ورزشكاران ياد ميگيرند كه همراه بدن، بلكه قبل از بدن و تن، ايمان خود را تقويت نموده، و هر چه بر قوت و قدرت بدني و رزمي آنان افزوده ميگردد، تواضع آنان نيز فزوني مييابد.
ورزشكاران بنابر آنچه كه اسلام آموزش داده - در زورخانهاي كه بر مبناي تعليمات اسلام و اهل بيت رسول خدا9 بنا شده - متوجه ميشوند كه ورزش، هدف نيست، بلكه وسيلهاي است براي بيشتر و بهتر خدمت نمودن به خدا و خلق خدا و ميفهمند كه قويترين مردم كسي است كه بر هواهاي نفساني خود غلبه نموده و به هنگام خشم، آن را فرو برده و به هنگام غلبه بر خصم، عفو را شكرانه نعمت پيروزي كه خدا به آنان عطا فرموده، قرار دهد.
پورياي ولي، يكي از پيروان حضرت علي7 كه شايد بتوان وي را از بنيانگذاران ورزش زورخانهاي دانست، درباره قهرمان واقعي ميگويد:
گر بر سر نفس خود اميري مردي بر كور و كر ار نكته نگيري مردي
مردي نبود فتاده را پاي زدن گردست فتادهاي بگيري مردي
گر مرد رهي، نظر به ره بايد داشت خود را نگه از كنار چه بايد داشت
در خانه دوستان چو گشتي محرم دست و دل و ديده را نگه بايد داشت
در اين رشتة ورزشي، همه چيز، اشعار، آداب، تشويقها، شكل و ساختمان زورخانه، شكل گود و تعداد اضلاع آن، ساعات تمرين و حتي شمارش حركات ورزشي و... رنگ مذهبي دارد. از اين رو ميتوان زورخانه را يك مكتب دانست.
ورزش در زورخانه، با نام خدا و ذكر ائمه اطهار آغاز ميشود و پايان ميگيرد. در گذشته نه چندان دور، پهلوانان نه تنها پرورش جسم را به جوانان ميآموختند، بلكه درس آزادي، انسانيت، تقوا و پرهيزكاري به آنان داده و مسايل شرعيه را نيز گوشزد ميكردند.(7)
O M I D
07-07-2013, 06:43 PM
ما در اينجا براي روشن شدن رابطه تنگاتنگ اين ورزش با دين و مذهب و اثبات ادعاي خود ناگزيريم به برخي از آداب و مقررات زورخانه و نيز شكل ساختمان و ... اشاره داشته باشيم.
1- آداب زورخانه
1- ورزشكار بايد موقع ورود به گود، از نظر شرعي پاك باشد (شخص جنب و يا محتلم، حق ورود به گود ندارد).
2-ختم ورزش را مياندار، با اجازه بزرگترها و حضار اعلام ميكند، و براي دعا تعارف و پيشنهاد ميكند تا يكي از پيشكسوتان در باشگاه، مراسم دعا را انجام دهد.
3- موقع مراسم دعا بايد همه ساكت و خاموش باشند و هر كس هر كجا هست بايد بيحركت باشد و گوش به سخنان دعا كننده بدهد (چه ورزشكار و چه تماشاچي).
4- اگر ضمن دعا، تماشاچيان از باشگاه خارج شوند، به ورزشكاران داخل گود بياحترامي است.
5- داخل گود و روبهروي سردم، محل ورود ورزشكاران به گود است كه پايينترين نقطة گود محسوب ميشود، و بالعكس، بالاترين محل آن جنب سردم است.
6- ورزشكاران در داخل گود به ترتيب سوابق، از پايين به بالا ميايستند، غير از سادات كه آنها چنانچه مبتدي هم باشند، بالا دست قرار ميگيرند و بعد از همه ميچرخند.
-7 كباده كشيدن، كه اصطلاحاً به آن كباده زدن هم ميگويند، بر خلاف چرخيدن از سادات و بزرگترها شروع ميشود و هنگام كباده كشيدن بايد كمان در دست چپ و زنجير (چله) در دست راست قرار گيرد.(8)
2- در زورخانه
از گذشتههاي دور چنين معمول بوده است كه در زورخانهها را كوتاه ميساختند. گويند در زورخانه از آن جهت كوتاه ساخته شده، كه چنانچه كسي خواست وارد شود، خميده و سر به زير و با ادب وارد شود و بداند آنجا مكان جوانمردان است. ديگر آنكه، وجود لنگرگاه (زورخانه) در زيرزمينها به اين دليل بود كه دشمن مكان پهلوانان و عياران را پيدا نكند.(9)
3- احترام به سادات
همانگونه كه در آداب زورخانه اشاره شد، در اين ورزش به سادات و فرزندان حضرت زهرا(س) احترام فوقالعادهاي گذاشته ميشود و سادات مبتدي را بر پيشكسوتان باسابقه و قديمي مقدم ميدارند، هم در چرخيدن و هم در كباده زدن و هم در ترتيب ايستادن در گود.
O M I D
07-07-2013, 06:54 PM
طرز ايستادن در گود زورخانه اينگونه است كه مياندار رو به مرشد، وسط ميايستد و آنكه پيشكسوت است، پشت به مرشد در كنار ديوار گود و همينطور به ترتيب رتبه و سابقه زيردست يكديگر تا آخر، ولي اگر يكي از پهلوانان و يا حتي مبتديان سيد و از اولاد حضرت زهرا(س) باشد به جاي اولين نفر، پشت به مرشد قرارش ميدهند.(10)
در مورد نحوه ورود و خروج ورزشكاران نيز چنين است. اگر عدهاي از ورزشكاران بخواهند دسته جمعي به زورخانه بروند يا از آن خارج شوند، حق تقدم با سادات پهلوان، پيشكسوتان و بعد نوبت بقيه است.(11)
در اين رشته ورزشي، محل ورزش پهلوانان در داخل گود است و اين به معناي تواضع پهلوانان در برابر حضار است. با اينكه بطور معمول، ورزشكاران از سايرين از نظر جسمي و بدني قويتر ميباشند، ولي زور بازو آنان را مغرور نساخته، بلكه روز به روز، هماهنگ با قدرت بدني، به تواضعشان نيز افزوده ميشود.
4- گود زورخانه
اما نكته قابل توجهي كه ارتباط گود را با مذهب، هر چه بيشتر آشكار ميسازد، شكل خاصي است كه در ساختمان گود رعايت ميشود.
گود زورخانه بويژه از زمان صفويه، به ياد قبر ششگوشه حضرت سيدالشهدأ7 و يا به افتخار امام هشتم7، شش ضلعي يا هشت ضلعي و گاهي كمتر يا بيشتر درست ميشد كه همه عنوان مذهبي داشت. سردم در زمان صفويه آنچنان شد كه بر آن مينشستند و علاوه بر آنچه گفته شد، حتي در تعزيه حضرت امام حسين7 شعرها ميخواندند و يا تبليغ مذهب جعفري مينمودند، مخصوصاً تا اين اواخر، اين عمل براي ماههاي محرم و رمضان انجام ميگرفت و هنوز هم در بسياري زورخانهها معمول است.(12) چنانچه در فيلم شب دهم در داستان حيدر خوشمرام ديديم كه زورخانه چطور به محل تعزيه و عزاي امام حسين7 تبديل شد و از يك عشق مجازي و زميني به عشق واقعي و الهي نزديك شد.(13)
5- زورخانه و رمضان
وقتي كه از ماه مبارك رمضان سخن به ميان ميآيد، ذهن انسان به سوي روزه و ارتباط با خداوند متوجه ميشود. از آنجا كه روزه ماه رمضان واجب بوده و ترك آن گناه و موجب كفاره است، انسان نبايد كاري كند كه مجبور به ترك و يا نقض روزه شود، و بطور كلي انجام هر كاري مانند خون گرفتن و حمام رفتن كه باعث ضعف شود، بر شخص روزهدار مكروه است.(14) هر چند مجبور به خوردن روزه خود نشود. از اين رو ميبينيم كه برنامه كار زورخانه در ماه رمضان، با ساير ماههاي سال متفاوت است. زورخانه در بسياري از اوقات، صبح و عصر و شب، داير بوده و هر كس به مقتضاي كاري كه پيشه داشته، اوقات فراغت مخصوص خود را با وقت زورخانه متناسب ميساخته و ورزش ميكرده، به استثناي ماه مبارك رمضان كه فقط شبها داير بوده و ميباشد.(15)
6- حركات ورزشي
ارتباط ورزش زورخانهاي و مذهب، آنچنان قوي و نزديك است كه حتي شمارش حركات ورزشي نيز در اين رشته رنگ مذهبي به خود گرفته است. براي نمونه، به نحوه شمارش سنگ گرفتن و شنا در اين رشته ورزشي اشاره مينماييم.
O M I D
07-07-2013, 06:55 PM
در ابتدا شعري به مناسبت شروع ورزش سنگ با آواز مخصوص ميخوانند و سپس شروع به شمردن ميكنند:
اول دفتر به نام ايزد دانا صانع و پرودگار حي توانا
يك است خدا، دو نيست الله، سبب ساز كل سبب، چاره بيچارگان، پنج تن آلعبا، شش طاق عرش مجيد، امام هفتم، قبله هشتم، نوح نبي، دهنده بيمنت الله، علي و يازده فرزندش، جمال هشت و چهار صلوات، زياد باد دين نبي، چهارده معصوم پاك، نيمه كلام الله مجيد، شانزده گلدسته طلا، هفده كمربسته مولا، هجده هزار عالم و آدم، ختم پورياي ولي، آقاي خوبان علي.
شمارش سنگ در تهران 117 عدد است كه به آن 117 كمر بسته مولي ميگويند. اما در كاشان و اصفهان و بعضي ولايات جنوبي عدد 114 مرسوم است كه به 114 سوره كلام الله مجيد استناد شده و در بعضي از شهرهاي خراسان و شهرهاي شمال عدد 110 را براي شمارش مبنا ميگيرند كه طبق حروف ابجد، نام مبارك علي7 است.(16)
يكي ديگر از بخشهاي ورزش زورخانهاي، شنا ميباشد كه با شكلهاي گوناگون و در چند مرحله انجام ميگيرد. مجموعه شناها اغلب به هزار ميرسد و آنها كه قدرت ندارند، يك در ميان ميروند يا زانوها را بر زمين نهاده، هماهنگ ديگران سر تكان ميدهند. شنا در تقويت تمام ماهيچههاي بدن، بويژه عضلات سرشانهها و بازوها مؤثر است. در قديم، مرشد دعاي جوشن كبير ميخواند، كه هزار نام خدا در آن است و با هر نامي كه ميبرد، پهلوانان به شنا ميرفتند و در پاسخ مرشد ميگفتند (يا الله) و احتمالاً در بعضي از شهرستانها هنوز مرسوم است.
به دليل اهميت و قداست قرآن، اولين منبع استدلال را قرآن قرار ميدهيم:
قرآن، كتاب آسماني، سرمشق و راهگشاي زندگي انسانها در همه شؤون و امور تا قيامت ميباشد. در اين كتاب مقدس آياتي وجود دارد كه به گونهاي بر اهميت ورزش و نيرومندسازي جسم در كنار تقويت روح و بعد علمي آن دلالت دارد. ما در اينجا به برخي از آيات كه دلالت بر ورزش و تقويت جسم دارد، اشاره ميكنيم و به تحليل آن ميپردازيم:
1- توان رزمي طالوت
«اِنَّ اَ اصطَفيهُ عَلَيكُم وَ زَادَهُ بَسطَةً فِي العِلمِ وَ الجِسمِ»(17)
خداوند او را بر شما برگزيده و علم و (قدرت) جسم او را وسعت بخشيده است.
از جمله مواردي كه نيرومندي جسماني بعنوان يك مزيت و امتياز و ارزش در قرآن مطرح شده، داستان طالوت و قوم بنياسرائيل است. قوم يهود كه در زير سلطة فرعونيان، ضعيف و ناتوان شده بودند، بر اثر رهبريهاي حكيمانه حضرت موسي نجات يافته و به قدرت و عظمت رسيدند، ولي پس از مدتي دچار غرور شده و دست به قانون شكني زدند. و سرانجام از قوم جالوت كه در كنار درياي روم، بين فلسطين و مصر، ميزيستند شكست خورده و 440 نفر از شاهزادگانشان به اسارت جالوتيان در آمدند.
اين وضع چندين سال ادامه داشت تا آنكه خداوند پيامبري را به نام اشموئيل(18) براي نجات و ارشاد آنها مبعوث كرد. بنياسرائيل گرد او جمع شدند و از او خواستند اميري براي آنان انتخاب كند تا همگي تحت فرمان او با دشمن نبرد كنند و عزت و اقتدار از دست رفته خويش را باز يابند.
O M I D
07-07-2013, 06:57 PM
گروهي كه اين درخواست را مطرح كردند طبقه اشراف و به اصطلاح قرآن «ملأ» بودند. در ضمن بايد دانست در زمان بنياسرائيل نبوت در يك خاندان و پادشاهي و اميري نيز در خاندان ديگر بود.
نبوت در بين فرزندان لاوي (پسرحضرت يعقوب) و پادشاهي در بين فرزندان (يهود) حضرت يوسف بود.
اشموئيل خواسته قوم خود را به پيشگاه خداوند عرضه داشت. به او وحي شد كه طالوت را به پادشاهي ايشان برگزيدم.
«و قالَ لَهُم نَبيُّهُم اِنَّ ا قَد بَعَثَ لَكُم طَالُوتَ مَلِكاً»(19)
و پيامبرشان به آنها گفت: خداوند طالوت را براي زمامداري شما مبعوث كرده است.
چون طالوت مردي كشاورز بوده و توانايي مالي چندان نداشت، اشراف با انتخاب طالوت مخالفت كردند.
«قالوُا اَني يَكُونُ لَهُ المُلكُ عَلَينا و نَحنُ اَحَقُّ بِالمُلكِ مِنهُ ولَم يُؤتَ سَعَةً مِنَ المالِ»(20)
گفتند: چگونه او بر ما حكومت داشته باشد با اينكه از او شايستهتريم؟ و او ثروت زيادي ندارد.
او نه ثروت و قدرت مالي دارد و نه موقعيت اجتماعي و خانوادگي، و از خاندان نبوت و پيامبري نبوده و از خاندان پادشاهي نيز نميباشد. اشموئيل در پاسخ معترضين فرمود:
«اِنَّ اَ اصطَفيهُ عَلَيكُم وَ زادَهُ بَسطَةً في العِلمِ و الجِسمِ»(21)
خداوند او را بر شما برگزيد و علم و قدرت جسمي او را وسعت بخشيده است.
چنانكه ملاحظه ميشود، اشموئيل پيامبر، دو خصلت گسترش علمي و توانايي جسمي را بر دو خصوصيت ديگر، يعني قدرت مالي و افتخارات نژادي و نسبي ترجيح ميدهد و دارنده اين دو مقام علم و قدرت توانمندي در جسم را شايستهتر ميداند. در اينجا قدرت بدني به صراحت بعنوان يك مزيت و فضيلت و امتياز در كنار علم مطرح شده است. پس قرآن اصل توانايي و قدرت جسمي را امتياز و فضيلت ميشمارد و مقدمه توانايي جسم و قدرتبدني را كه ورزش ميباشد از باب مقدمه داراي فضيلت و امتياز ميداند.
2- توان رزمي حضرت داوود7
«فَهزَمُوهُم بِاِذنِ اِ وَ قَتَلَ داوُودُ جالوُتَ وَ اتيهُ اُ المُلكَ والحِكمَةَ وَ عَلَّمَهُ مِما يَشأُ»(22)
سپس آنان به فرمان خدا، سپاه دشمن را به هزيمت و شكست واداشتند و داوود (جوان كم سن و سال، ولي نيرومند و شجاع كه در لشكر طالوت بود) جالوت را كشت و خداوند حكومت و دانش را به او بخشيد و از آنچه ميخواست به او تعليم داد.
زماني كه طالوت براي مبارزه با جالوت به سوي او حركت ميكند جنگجويان فراواني از بنياسرائيل وي را همراهي كردند، ولي در نهايت با تعداد نيروي اندك در مقابل سپاه عظيم و لشكريان فراوان جالوت صفآرايي كردند. خداوند به اشموئيل پيامبر وحي فرستاد كه قاتل جالوت شخصي است كه زره حضرت موسي7 به تن او اندازه باشد و او مردي است از فرزندان لاوي ابن يعقوب و نامش داوود بن ايش است. ايش، مرد چوپاني بود كه ده پسر داشت و داوود كوچكترين آنها بود.
O M I D
07-07-2013, 06:59 PM
طالوت به هنگام جمعآوري سپاه به دنبال ايش ميفرستد كه خود و فرزندانت در لشگر من حضور يابيد. آنگاه زره حضرت موسي7 را به تن يك، يك فرزندان ايش ميكند، ولي براي هر كدام يا كوتاه است و يا بلند. ميپرسد: آيا پسر ديگري نيز داري؟ ميگويد: آري كوچكترين پسرم را با خود نياوردم، تا از گوسفندان نگهداري كند. طالوت به دنبال داوود ميفرستد. وقتي زره را به وي ميپوشانند آن را درست به اندازه وي مييابد.
داوود شخصي قوي هيكل، نيرومند و شجاع بود(23). طالوت براي اينكه به توان رزمي و قدرت بدني داوود پي ببرد، از او ميپرسد: تاكنون قدرت و نيروي خود را آزمايش كردهاي؟
وي پاسخ ميدهد: آري، هرگاه شيري به گله من حمله نموده و گوسفندي را به دهان ميگيرد، من خود را به آن شير رسانده و با قدرت، دهانش را باز نموده و گوسفند را از آن خارج ميكنم!(24)
جالوت كه داراي عظمت و ابهت ويژهاي بود، در پيشاپيش لشگر خودش بر فيلي سوار بوده و تاجي بر سرگذاشت، ياقوتي نيز بر پيشاني وي ميدرخشيد. داوود به اقتضاي شغل چوپاني، فلاخوني در اختيار داشت كه سنگ در آن نهاده و به طرف حيوانات درندهاي كه قصد دريدن گوسفندان را داشتند، پرتاب ميكرد.
سنگي در فلاخن نهاده و آن را به طرف سربازاني كه در سمت راست جالوت بودند پرتاب نموده و آنان را متفرق ميكند. سربازان سمت چپ وي را به همين ترتيب دور ميسازد. آنگاه آخرين سنگي را كه همراه آورده بود در فلاخن نهاده و آن را به سوي جالوت پرتاب ميكند. سنگ به ياقوتي كه روي پيشاني جالوت بود اصابت نموده و آن را خرد كرده و به مغزش اصابت ميكند! ناگاه پيكر بيجان جالوت بر روي زمين قرار ميگيرد.(25)
خداوند بدين صورت رهروان راه حق را پيروز گردانيد و به داوود كه خدمت بزرگي كرده بود و شايستگي خود را نشان داد حكومت و دانش بخشيد.
«فَهَزَمُوهُمَ بِاذنِ اِ وَ قَتَل داوُودُ جالُوتَ و اتيهُ اُ المُلكَ و الحِكمَةَ و عَلَّمَهُ مِما يشأُ»(26)
طالوت نيز با ديدن لياقت و شايستگي و شجاعت داوود، دختر خويش را به عقد ازدواج وي درآورد.(27)
نكته قابل توجه اينكه، دليل حكومت و دانش بخشيدن به حضرت داوود را قدرت بدني و شجاعت او ميداند؛ گرچه شجاعت تنها كافي براي حكومت نيست. بايد در كنار قدرت و شجاعت، علم و تعهد و تقوا باشد، ولي آيه مباركه صراحت دارد بعد از قتل جالوت و شجاعت داوود حكومت و علم به او بخشيده شد. پس اصل توان رزمي و شجاعت كه جز با ورزش حاصل نميشود بعنوان يك اصل در قرآن پذيرفته شده است.
3- مسابقه برادران يوسف7
«يا اَبَانا اِنا ذَهَبنا نَستَبِقُ و تَركنا يوسُفَ عِندَ مَتَاعِنا فَاَكَلَهُ الذٍّئبُ»(28)
اي پدر! ما رفتيم و مشغول مسابقه شديم و يوسف را نزد اثاث خود گذارديم و گرگ او را خورد.
در قصه حضرت يوسف7 و برادرانش در قرآن آمده و خداوند آنان را نشانههاي هدايت براي سؤالكنندگان و مطالعهكنندگان آن معرفي ميكند. «لَقَد كانَ في يُوسُفَ وَ اِخوَتِهِ آياتٌ لِلسائلينَ»(29) نكات آموزنده فراواني به چشم ميخورد، خصوصاً مسأله لزوم ورزش، بازي و تحرك براي كودكان و جوانان.
حضرت يعقوب7 دوازده پسر داشت كه دو نفر از آنها (يوسف و بنيامين) از يك مادر بودند كه راحيل نام داشت.(30)
O M I D
07-07-2013, 07:01 PM
يعقوب به جهاتي نسبت به اين دو فرزند محبت بيشتري ابراز مينموده و همين مسأله باعث برانگيخته شدن حس حسادت در ساير برادران شد. آنان به يكديگر گفتند: با اينكه ما ده برادر گروهي نيرومند و تواناييم، ولي باز هم پدرمان به يوسف و برادرش بنيامين علاقه بيشتري دارد.
«اِذ قالُوا لَيُوسُفَ وَ اَخُوهُ اَحَبُّ اِلي اَبينا و نَحنُ عُصبَةٌ»(31)
از آنجا كه اين علاقه نسبت به يوسف خيلي شديدتر بود برادران ناتني تصميم گرفتند يوسف را بكشند و يا اينكه از پدر دور سازند. براي اجراي اين نقشه، نزد پدر آمده و با قيافههاي حق به جانب و زباني نرم و همراه بايك نوع انتقاد ترحمبرانگيز گفتند: پدرجان! چرا تو هرگز يوسف را از خود دور نميكني و به ما نميسپاري؟ چرا ما را نسبت به برادرمان امين نميداني، در حالي كه ما بطور قطع خيرخواه او هستيم؟! آنگاه ادامه ميدهند:
«اَرسِلهُ مَعَنا غَداً يَرتَع وَ يَلعَب وَ اِنا لَهُ لَحافِظُونَ»(32)
او را فردا با ما (به خارج شهر) بفرست تا در چمن و مراتع بگردد و بازي كند و البته ما (از هر خطري) حافظ و نگهبان اوييم.
پدر از اينكه مبادا يوسف در اثر غفلت آنان طعمه گرگ شود، چون در بيابان و مراتع گرگ فراوان است، ابراز نگراني ميكند و پسران در پاسخ ميگويند:
«لَئِن اَكَلَهُ الذِئبُ و نَحنُ عُصبةٌ اِنا اِذاً لَخاسِروُنَ»(33)
اگر گرگ او را بخورد، با اينكه ما گروه نيرومندي هستيم، پس ما از زيانكاران خواهيم بود (و هرگز چنين چيزي ممكن نيست).
خلاصه، پدر را قانع ساخته و يوسف را با خود به صحرا برده و در مخفيگاه چاه قرار ميدهند، تا كاروانيان رهگذر او را به دياري دوردست برده و از حضرت يعقوب دور گردانند.
اكنون از دست يوسف راحت شدهاند، ميبايد عذري موجه و قابل قبول براي پدر بياورند كه چرا يوسف را با خود برنگرداندند. نقشهاي كشيدند و آن اين بود كه با صحنهسازي به پدر وانمود ميكنيم كه يوسف را گرگ دريده است، زيرا هم پدر اين احتمال را داده و هم در اين روزگار در بيابان گرگ خيليها را دريده است. لذا پيراهن يوسف را به خوني دروغين آغشتند و شب هنگام با چشمي گريان به سوي پدر بازگشتند.
«وَ جاؤُ اَباهُم عِشأً يَبكُونَ»(34)
و براي اينكه دليل قانع كنندهاي براي غفلت خود از يوسف ارايه دهند، گفتند:
«يا اَبانا اِنا ذَهَبنا نَستَبِقُ و تَرَكنا يُوسُفَ عِندَ مَتاعِنا فَاَكَلَهُ الذٍّئبُ»(35)
اي پدر! ما رفتيم و مشغول مسابقه شديم و يوسف را نزد اثاث خود گذارديم و گرگ او را خورد!
O M I D
07-07-2013, 07:02 PM
و براي اينكه اين دروغ را به پدر بباورانند، پيراهن يوسف را به خون آلوده كردند و بعنوان سند و مدرك به پدر ارايه نمودند.
«وَ جاؤُ عَلي قَميصِهِ بِدَمٍ كَذِبٍ»(36)
نكاتي كه از اين داستان به دست ميآيد:
1- نيرومندي و ورزشكار بودن، يك مزيت و فضيلت است؛ به همين دليل برادران يوسف در دو جا مطرح كردند ما گروهي نيرومند و ورزشكاريم. «نَحنُ عُصبَهٌ»(37) داشتن نيرو و توان رزمي و جسمي را مشخصه يك محافظ و پاسدار ميدانند.
2- بازي كردن و تحرك را كه خود نوعي ورزش است براي كودكان لازم و ضروري ميداند. به همين دليل برادران يوسف به بهانه بازي كردن، يوسف را از پدرش - كه خود يك پيامبر الهي و معصوم و داراي بينش كافي است - جدا ميكنند و پيامبر اين بازي را براي كودك لازم ميداند و اعتراضي نميكند.
3- بازي و تحرك و ورزش بهتر است در هواي آزاد و محيط باز باشد تا در هواي بسته.
4- در حالي كه برادران يوسف بزرگترين و نابخشودهترين گناهان را مرتكب شده و به قول خودشان برادرشان را از روي غفلت به كشتن دادهاند، بهترين و پيامبر پسنديدهترين عذري كه ارايه ميكنند، اشتغال به ورزش و مسابقه ورزشي است. لذا ميگويند:
«يا اَبانا اِنا ذَهَبنا نَستَبِقُ و تَرَكنا يُوسُفَ عِندَ مَتاعِنا فَاَكَلَهُ الذٍّئبُ»
و حضرت يعقوب، پيامبر عظيمالشأن، به آنان خرده نميگيرد كه چرا به ورزش و مسابقه ورزشي پرداختند، والا بيان ميكرد و همين كار دليل بر فضيلت ورزش و مسابقه ورزشي است.
4- نيرومندي و جواني حضرت موسي7
«يا اَبَتِ استَأجِرهُ اِنَّ خَيرَ مَنِ استَأجَرتَ القَوِيُّ الاَمينُ»(38)
همانا بهترين كسي كه ميتواني استخدام كني، آن كسي است كه قوي و امين باشد.
درباره حضرت موسي7 قرآن كريم چنين ميفرمايد:
«وَ لَما بَلَغَ اَشُدَّهُ وَاستَوي اتَيناهُ حُكماً وَ عِلماً وَ كَذلِكَ نَجزِي المُحسِنينَ»(39)
هنگامي كه موسي نيرومند و كامل شد، حكمت و دانش به او داديم، و اينگونه نيكوكاران را جزا ميدهيم. «اشد» از ماده شدت، به معناي نيرومند شدن است و «استوي» از ماده اِستوا، به معناي كمال خلقت و اعتدال آن است.(40)
بر اساس آيه شريفه، ظاهراً يك نحو ارتباط بين سلامتي و نيرومندي جسماني و يادگرفتن حكمت و دانش وجود دارد، همانطور كه فرمودهاند: عقل سالم در بدن سالم است. در مجموع يكصد و بيست و چهار هزار پيامبر، هيچيك از آنان ضعيف و يا ناقصالخلقه نبودهاند. و در مورد جانشينان دوازدهگانه پيامبر عظيم الشأن اسلام و امامان ما نيز به همين نحو است. به همين جهت در آيه مذكور فرمود: هنگامي كه موسي نيرومند و كامل شد، حكمت و دانش به او داديم.
در اصل داستان موسي7 داريم كه وقتي موسي از قصر فرعون خارج شد و وارد شهر ميشود متوجه شد يكي از پيروان او با يكي از مأمورين فرعون كه ميخواست از او بيگاري بكشد درگير شده و توان كافي براي دفاع از خويشتن را ندارد.
O M I D
07-07-2013, 07:03 PM
هنگامي كه چشم شخص باايمان به حضرت موسي افتاد او را شناخت و از او ياري طلبيد.
«وَ دَخَلَ المَدينَهَ علي حينِ غَفلَةٍ مِن اَهلِها فَوَجَدَ فيها رَجُلَينِ يَقتَتِلانِ هذا مِن شِيعَتِهِ وَ هذا مِن عَدُوهِ فَاستَغثَهُ الَّذي مِن شِيعَتِهِ عَلَي الَّذي مِن عَدُوهِ»(41)
موسي در موقعي كه اهل شهر در غفلت بودند وارد شهر شده، ناگهان دو مرد را ديد كه به جنگ و نزاع مشغولند. يكي از پيروان او بود و ديگري از دشمنانش. آن يكي كه از پيروان او بوده از وي در برابر دشمنش تقاضاي كمك كرد.
موسي كه داراي روحيه دفاع از مظلوم در مقابل ظالم بود، بلافاصله به كمك مظلوم شتافته، با ظالم درگير ميشود. او تنها با زدن يك مشت به سينه دشمن او را از پاي درميآورد.
حضرت موسي توان رزمي و قدرت خدا را در دفاع از مظلوم به كار ميگيرد. همانطور كه حضرت امير به فرزندان خويش وصيت فرمودند:
«كُونا لِلظالِمِ خَصماً و لِلمَظلوُمِ عَونًا»(42)
همواره دشمن ظالم و ياور مظلوم باشيد.
آنگاه حضرت موسي به خاطر قتل ناخواسته به درگاه خدا استغفار ميكند و پس از اين ماجرا مجبور ميشود از شهر بگريزد.
حضرت موسي بايد به سرعت از شهر خارج شود. پياده راه ميافتد. آنقدر پيادهروي ميكند كه كفشهايش پاره ميشود. با پاي برهنه و شكم گرسنه به راه ادامه ميدهد و اين راهپيمايي، هشت روز طول ميكشد. وي براي رفع گرسنگي از گياهان بيابان و برگ درختان استفاده ميكند.(43)
كمكم شهر مدين نمايان ميشود و آرامش بر قلب او مينشيند. وقتي نزديك شهر مدين شد گروهي از چوپانان را ميبيند كه براي سيراب كردن چهار پايان خود، بر سر چاهي اجتماع كردهاند و پايينتر از آنها دو زن را ميبيند كه كناري ايستاده و از گوسفندان خود مراقبت ميكنند، اما به چاه نزديك نميشوند. وضع اين دختران كه بسيار متين و باعفت نيز به نظر ميرسند و در گوشهاي ايستادهاند و به آنها فرصت استفاده از آب داده نميشود، توجه موسي را به خود جلب ميكند. به سوي دختران رفته و ميپرسد: كار شما چيست؟ چرا پيش نميرويد و گوسفندان خود را سيراب نميكنيد؟ ميگويند: دلو سنگين است، ما نميتوانيم آب بالا بكشيم. ما منتظريم چوپانان بروند اگر آب باقي ماند از باقيمانده آنان براي سيراب كردن گوسفندان خود استفاده كنيم.
موسي پيش رفته و چوپانان را از سر چاه كنار زده، روي چاه سنگ بزرگي براي محافظت از چاه وجود داشت كه چندين نفر بايد آن را برميداشتند.(44) چوپانان مطمئن بودند موسي به تنهايي نميتواند از چاه آب بكشد. به كناري رفته و ميگويند: بفرما، اگر ميتواني آب بكش.
موسي7 با اينكه به شدت خسته و گرسنه بود، پيش رفته و با قدرت كم نظير خويش سنگ را به سويي پرتاب مينمايد و سپس به تنهايي با همان سطل بزرگ براي گوسفندان دو دختر جوان (كه دختران حضرت شعيب پيامبر بودند) آب كشيده و گوسفندان آنها را سيراب مينمايد. آنگاه از شدت خستگي و گرسنگي در زير سايه درختي به استراحت پرداخته و از خداوند طلب خير ميكند.(45)
O M I D
07-07-2013, 07:05 PM
علامه طباطبايي (ره) ميفرمايد:
اكثر مفسران، اين گفته موسي را كه در دعاي خود عرض كرد (پروردگارا! هر خير و نيكي بر من فرستي، من به آن نيازمندم)، چنين تفسير كردهاند كه موسي ازخدا مقداري غذا خواست تا از گرسنگي نجات يابد. بنابراين بهتر است مراد موسي را كه از خدا طلب كرده، قدرت و قوت بدني بدانيم؛ همان قدرتي كه به كمك مظلوم آمد و گوسفندان را سيراب كرد. پس اظهار فقر به غذا در حقيقت فقر به قدرت بدني است كه غذا مقدمه پرورش بدن است.(46)
در اين هنگام، ناگهان يكي از آن دو دختر - در حالي كه با نهايت حيا گام برميداشت - به سراغ او آمد و گفت: پدرم از تو دعوت ميكند تا مزد سيراب كردن گوسفندان را به تو بپردازد.(47)
دختر پيشاپيش حركت ميكند و موسي از پي او روان ميشود. در بين راه باد ميوزيد و لباسهاي دختر اين سو و آن سو ميرفت. موسي كه خدا را در نظر دارد به دختر ميگويد: من جلو ميروم تو از پشت سر حركت كن و راه را نشانم بده. وقتي به خدمت شعيب پيامبر ميرسند موسي داستان خود را براي او تعريف ميكند. آنگاه يكي از آن دو دختر به پدر پيشنهاد ميكند كه موسي را استخدام نمايد و در ادامه دليل اين پيشنهاد و انتخاب را چنين بيان ميكند:
«اِنَّ خَيرَ مَنِ استَاجَرتَ القَوِيُّ الاَمينُ»(48)
همانا بهترين كسي كه ميتواني استخدام كني، آن كسي است كه قوي و امين باشد.
در آيه مباركه، باز قوي بودن بعنوان يك امتياز و اصل مطرح است؛ البته اگر قوي بودن همراه امين بودن باشد و حضرت شعيب پيشنهاد را ميپذيرد و موسي را استخدام ميكند و يكي از دختران خودش به نام صفورا را به ازدواج وي در ميآورد.
نكته مهم اين است كه انسان قوي و نيرومند بهتر ميتواند امانت را حفظ كند. لذا امين بودن و قوي بودن داراي ارتباط نزديك با هم هستند. از اين رو قرآن كريم دو كلمه قوي و امين را در كنار يكديگر به كار برده است.
5- تقويت قدرت دفاعي
«وَ اَعِدُّوا لَهُم مَا استَطَعتُم مِن قُوَّةٍ»(49)
در برابر دشمنان آنچه توانايي داريد از نيرو آماده سازيد.
البته هر چه ميتوانيد به اندازه استعداد خود، قدرت خود را زياد كنيد. اين قدرت اعم از توانايي و قدرت اقتصادي، سياسي، فرهنگي، نظامي و... تا در برابر دشمن پيروز شويد. گرچه «قوه» معناي عام و وسيع دارد، حتي در برخي از روايات ميخوانيم «مِنهُ الخضابُ السَّواد».(50) يعني يكي از مصاديق قوه در آيه، موهاي سفيد را رنگ كردن و سياه كردن است تا پيرمرد، جوان نشان داده شود در مقابل دشمن. پس در آيه فوق نيز اصل قوه و قدرت يك امتياز بزرگ و مورد تكريم قرار گرفته است. قدرت بدني كه يكي از مصاديق ميباشد جز با ورزش به دست نميآيد.
6- جانشينان توانمند قوم نوح7
«وَ زادكُم فِي الخَلقِ بَصطَةً»(51)
و به جسم فزوني داد.
زماني كه بعد از طوفان حضرت نوح، قوم ديگر جانشين آنان شدند مردان قوي هيكل و نيرومند بودند كه حضرت هود پيامبر ميخواهد يكي از نعمتهاي خدا را بر قوم خود بشمارد، آيه فوق را تلاوت ميكند كه خداوند به جسم شما فزوني داده است. و در تاريخ نيز ميخوانيم: آنها مردمي درشت استخوان، قويپيكر و نيرومند بودند. در جاي ديگر، قرآن از قول آن مردان ميفرمايد:
«مَن اَشَدُّ مِنا قُوَّةً»(52)
چه كسي از ما نيرومندتر است؟
پس، اصل قوه و قدرت و نيرومندي مورد ستايش قرار گرفته است.
نتيجه: قدرت لايزال الهي، منشأ همه قدرتها
O M I D
07-07-2013, 07:08 PM
در پايان استدلال به آيات بايد توجه داشته باشيم كه خداوند بزرگ در آيات زياد و متعدد خود را قوي مينامد؛ گرچه قوي بودن خداوند به معناي قوت جسمي نميباشد. او مسلط بر همه چيز ميباشد، ولي اصل قدرت و قوت را يك امتياز ميشمارد و خود را بدان نسبت ميدهد. ما در اينجا به برخي از آيات اشاره ميكنيم:
1- عَلَّمهُ شَديدُ القُوي ذُو مِرَّةٍ فَاستَوي(53)
خدا آن كسي را كه قدرت عظيمي دارد (پيامبر را) تعليم داده است، همان كس كه توانايي فوقالعاده و سلطه بر همه چيز دارد.
2- اَنَّ القُوَّةَ ِجَميعاً(54)
تمامي قدرت و توانايي از آن خداوند است.
3- اَوَلَم يَرَوا اَنَّ اَ الَّذي خَلَقَهُم هُوَ اَشَدُّ مِنهُم قُوَّةً(55)
آيا آنها ندانستند، خدا كه آنها را خلق فرموده بسيار از آنان تواناتر است؟!
4- لا قُوَّةَ اِلا بِاِ (56)
جز قدرت خداوند قوهاي نيست.
5- اِنَّ اَ هُوَ الرَّزاقُ ذُوالقُوَّةِ المَتينُ(57)
همانا روزي بخشنده خلق تنها خداست كه صاحب قدرت و اقتداري سخت استوار است.
6- اِنَّ اَ قَويٌ شَديدُ العِقاب(58)
همانا خداوند توانا و سخت كيفر است.
7- اِنَّ رَبَّكَ هُوَ القَوِيُّ العَزيزُ(59)
همانا پروردگار تو مقتدر و پيروز است.
8- كَتَبَ اُ لاَغلِبَنَّ اَنَا وَ رُسُلي اِنَّ اَ قَوِيُّ عَزيزٌ(60)
خداوند نگاشته و حتم گردانيده كه البته من و رسولانم بر دشمنان غالب شويم كه خدا توانا و پيروزمند است.
اگر قوي و نيرومند بودن، صفت خوبي نبود هرگز خداوند خود را به آن متصف نميكرد.
از مجموع همه آيات به اين نتيجه ميرسيم:
اولاً) خداوند خود و پيامبر و اولياي خود را به قوي و نيرومند بودن و قدرت داشتن متصف كرده است.
ثانياً) قوت و قدرت در جسم را بعنوان يك اصل قابل ستايش بيان فرموده است.
ثالثاً) بعضي از انبيا همانند حضرت داوود، هود، صالح و طالوت اهل ورزش و رزم و پيادهروي و... بودند؛ گرچه نام ورزش روي آن نبوده، ولي هدف و نتيجه ورزش را كه تربيت جسم بوده از آن ميگرفتند.
رابعاً) قوي و نيرومند بودن و قدرت در جسم، حتي بهتر تفكركردن، نتيجه و سرانجام ورزش ميباشد. پس، ورزش از باب مقدمه، يك اصل اساسي و پايه در تقويت جسم به شمار ميرود.
جه ميرسيم:
اولاً) خداوند خود و پيامبر و اولياي خود را به قوي و نيرومند بودن و قدرت داشتن متصف كرده است.
ثانياً) قوت و قدرت در جسم را بعنوان يك اصل قابل ستايش بيان فرموده است.
ثالثاً) بعضي از انبيا همانند حضرت داوود، هود، صالح و طالوت اهل ورزش و رزم و پيادهروي و... بودند؛ گرچه نام ورزش روي آن نبوده، ولي هدف و نتيجه ورزش را كه تربيت جسم بوده از آن ميگرفتند.
رابعاً) قوي و نيرومند بودن و قدرت در جسم، حتي بهتر تفكركردن، نتيجه و سرانجام ورزش ميباشد. پس، ورزش از باب مقدمه، يك اصل اساسي و پايه در تقويت جسم به شمار ميرود
Powered by vBulletin™ Version 4.2.2 Copyright © 2025 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.