hasti-m
06-10-2009, 08:54 AM
فضامفهومی است که از دیرباز مورد توجه بسیاری از اندیشمندان قرار گرفته و در دوره های مختلف تاریخی بر اساس رویکردهای اجتماعی و فرهنگی رایج به شیوه های گوناگون تعریف شدهاست.
مصریها و هندیها با اینکه نظرات متفاوتی در مورد فضا داشتند، اما دراین اعتقاد اشتراك داشتند كه هیچ مرز مشخصی بین فضای درونی تصور (واقعیت ذهنی) بافضای برونی (واقعیت عینی) وجود ندارد. در واقع فضای درونی و ذهنی رویاها، اساطیر وافسانهها با دنیای واقعی روزمره تركیب شده بود. آنچه بیش از هر چیز در فضای اساطیری توجه را به خود معطوف میكند، جنبه ساختی و نظام یافته فضاست، ولی این فضای نظام یافته مربوط به نوعی صورت اساطیری است كه برخاسته از تخیل آفرینندهمیباشد.
در زبان یونانیان باستان، واژهای برای فضا وجود نداشت. آنها بجای فضا از لفظ مابین استفاده میكردند. فیلسوفان یونان فضا را شیء بازتاب میخواندند. پارمیندز وقتی كه دریافت، فضای به این صورت را نمیتوان تصور كرد، آن را بدین دلیلكه وجود خارجی ندارد، به عنوان حالتی ناپایدار معرفی كرد. لوسیپوس نیز فضا را اگرچهاز نظر جسمانی وجود خارجی ندارد، لیكن حقیقی تلقی نمود.
افلاطون مسئله رابیشتر از دیدگاه تیمائوس بررسی كرد و از هندسه به عنوان علم الفضاء برداشت نمود،ولی آن را به ارسطو واگذاشت تا تئوری فضا (توپوز) را كامل كند.
از نظر ارسطو فضامجموعهای از مكانهاست. او فضا را به عنوان ظرف تمام اشیاء توصیف مینماید. ارسطوفضا را با ظرف قیاس میكند و آن را جایی خالی میداند كه بایستی پیرامون آن بستهباشد تا بتواند وجود داشته باشد و در نتیجه برای آن نهایتی وجود دارد. در حقیقتبرای ارسطو فضا محتوای یك ظرف بود.
لوكریتوس نیز با اتكاء به نظریات ارسطو،از فضا با عنوان خلاء یاد نمود. او میگوید: همه كائنات بر دو چیز مبتنی است: اجرامو خلاء، كه این اجرام در خلاء مكانی مخصوص به خود را دارا بوده و در آن درحركتاند.
بعدها تئوری های مربوط به فضا بر اساس هندسه اقلیدسی بیان میشد،بطوریكه مشخصه تفكر یونانیان در مورد فضا در تفكرات اقلیدس یا هندسه اقلیدسی قابلمشاهده است. اقلیدس با جمع آوری كلیه قضایای مربوط به هندسه در میان مصریها،بابلیها و هندوها علم جدید هندسه را پایهگذاری نمود كه سیستمی مبتنی بر انتزاعذهنی بود. فضای اقلیدسی فضایی یكسان، همگن و پیوسته بود كه در آن هیچ چاله، برآمدگییا انحنایی وجود نداشت. فضای اقلیدسی، فضایی قابل اندازهگیری بود.
باتوجه به آنچه گفته شد، در یونان و بطور كلی در عهد باستان دو نوع تعریف برای فضامبتنی بر دو گرایش فكری قابل بررسی است
1. تعریف افلاطونی كه فضا راهمانند یك هستی ثابت و از بین نرفتنی میبیند كه هرچه بوجود آید، داخل این فضا جایدارد.
2. تعریف ارسطویی كه فضا را به عنوانtopos یا مكان بیان میكند و آنرا جزئی از فضای كلیتر میداند كه محدوده آن با محدوده حجمی كه آن را در خود جایداده است، تطابق دارد.
تعریف افلاطون موفقیت بیشتری از تعریف ارسطو در طول تاریخپیدا كرد و در دوره رنسانس با تعاریف نیوتن تكمیل شد و به مفهوم فضای سهبعدی ومطلق و متشكل از زمان و كالبدهایی كه آن را پر میكنند، درآمد.
بر خلافلایبنیتز، نیوتن به فضایی متشكل از نقاط و زمانی متشكل از لحظات باور داشت كه وجوداین فضا و زمان مستقل از اجسام و حوادثی بود كه در آنها قرار میگرفتند. در اصل، اوقائل به مطلق بودن فضا و زمان (نظریه فضای مطلق) بود. به عقیده نیوتن فضا و زماناشیایی واقعی و ظرفهایی به گسترش نامتناهی هستند. درون آنها كل توالی رویدادهایطبیعی در جهان، جایگاهی تعریف شده مییابند. بدین ترتیب حركت یا سكون اشیاء در واقعبه وقوع میپیوندد و به رابطه آنها با تغییرات دیگر اجسام مربوط نمیشود.
مصریها و هندیها با اینکه نظرات متفاوتی در مورد فضا داشتند، اما دراین اعتقاد اشتراك داشتند كه هیچ مرز مشخصی بین فضای درونی تصور (واقعیت ذهنی) بافضای برونی (واقعیت عینی) وجود ندارد. در واقع فضای درونی و ذهنی رویاها، اساطیر وافسانهها با دنیای واقعی روزمره تركیب شده بود. آنچه بیش از هر چیز در فضای اساطیری توجه را به خود معطوف میكند، جنبه ساختی و نظام یافته فضاست، ولی این فضای نظام یافته مربوط به نوعی صورت اساطیری است كه برخاسته از تخیل آفرینندهمیباشد.
در زبان یونانیان باستان، واژهای برای فضا وجود نداشت. آنها بجای فضا از لفظ مابین استفاده میكردند. فیلسوفان یونان فضا را شیء بازتاب میخواندند. پارمیندز وقتی كه دریافت، فضای به این صورت را نمیتوان تصور كرد، آن را بدین دلیلكه وجود خارجی ندارد، به عنوان حالتی ناپایدار معرفی كرد. لوسیپوس نیز فضا را اگرچهاز نظر جسمانی وجود خارجی ندارد، لیكن حقیقی تلقی نمود.
افلاطون مسئله رابیشتر از دیدگاه تیمائوس بررسی كرد و از هندسه به عنوان علم الفضاء برداشت نمود،ولی آن را به ارسطو واگذاشت تا تئوری فضا (توپوز) را كامل كند.
از نظر ارسطو فضامجموعهای از مكانهاست. او فضا را به عنوان ظرف تمام اشیاء توصیف مینماید. ارسطوفضا را با ظرف قیاس میكند و آن را جایی خالی میداند كه بایستی پیرامون آن بستهباشد تا بتواند وجود داشته باشد و در نتیجه برای آن نهایتی وجود دارد. در حقیقتبرای ارسطو فضا محتوای یك ظرف بود.
لوكریتوس نیز با اتكاء به نظریات ارسطو،از فضا با عنوان خلاء یاد نمود. او میگوید: همه كائنات بر دو چیز مبتنی است: اجرامو خلاء، كه این اجرام در خلاء مكانی مخصوص به خود را دارا بوده و در آن درحركتاند.
بعدها تئوری های مربوط به فضا بر اساس هندسه اقلیدسی بیان میشد،بطوریكه مشخصه تفكر یونانیان در مورد فضا در تفكرات اقلیدس یا هندسه اقلیدسی قابلمشاهده است. اقلیدس با جمع آوری كلیه قضایای مربوط به هندسه در میان مصریها،بابلیها و هندوها علم جدید هندسه را پایهگذاری نمود كه سیستمی مبتنی بر انتزاعذهنی بود. فضای اقلیدسی فضایی یكسان، همگن و پیوسته بود كه در آن هیچ چاله، برآمدگییا انحنایی وجود نداشت. فضای اقلیدسی، فضایی قابل اندازهگیری بود.
باتوجه به آنچه گفته شد، در یونان و بطور كلی در عهد باستان دو نوع تعریف برای فضامبتنی بر دو گرایش فكری قابل بررسی است
1. تعریف افلاطونی كه فضا راهمانند یك هستی ثابت و از بین نرفتنی میبیند كه هرچه بوجود آید، داخل این فضا جایدارد.
2. تعریف ارسطویی كه فضا را به عنوانtopos یا مكان بیان میكند و آنرا جزئی از فضای كلیتر میداند كه محدوده آن با محدوده حجمی كه آن را در خود جایداده است، تطابق دارد.
تعریف افلاطون موفقیت بیشتری از تعریف ارسطو در طول تاریخپیدا كرد و در دوره رنسانس با تعاریف نیوتن تكمیل شد و به مفهوم فضای سهبعدی ومطلق و متشكل از زمان و كالبدهایی كه آن را پر میكنند، درآمد.
بر خلافلایبنیتز، نیوتن به فضایی متشكل از نقاط و زمانی متشكل از لحظات باور داشت كه وجوداین فضا و زمان مستقل از اجسام و حوادثی بود كه در آنها قرار میگرفتند. در اصل، اوقائل به مطلق بودن فضا و زمان (نظریه فضای مطلق) بود. به عقیده نیوتن فضا و زماناشیایی واقعی و ظرفهایی به گسترش نامتناهی هستند. درون آنها كل توالی رویدادهایطبیعی در جهان، جایگاهی تعریف شده مییابند. بدین ترتیب حركت یا سكون اشیاء در واقعبه وقوع میپیوندد و به رابطه آنها با تغییرات دیگر اجسام مربوط نمیشود.