javad jan
05-24-2013, 10:50 AM
سوء تفاهمي در نظام مديريت وجود دارد و آن عبارت از اين تصور است كه يك مديرخوب، فردي است كه همه بايد از او راضي باشند. اما براي يك مدير دو وظيفه اصلي مديريتي تعريف شده كه يكي هدايت و رهبري است و ديگري نظارت و كنترل. واضح است كه وظيفه هدايت با محبت و آرامش و تفاهم همراه است در صورتي كه نظارت وكنترل بر هيچ ذائقه اي خوشايند نيست. پس يك مدير موفق بايد جمع اضداد باشد يعني از يك سو با ايجاد عشق و علاقه و تفاهم وظيفه هدايت را برعهده بگيرد و موازي آن برانجام امور با دقت و جديت، كنترل و نظارت داشته باشد.
بحث " تيپ شناسي مديران " در چارچوب اصلاح مديريت سازمان مطرح است يعني شناخت تيپ هاي مختلف مديريتي براي بهبود سازمان. همان طور كه در علم پزشكي سلامت يك انسان اندازه گيري مي شود.
امروزه از نظر تكنولوژي بهبود و بازسازي سازمان يا "mod"سلامت يك سازمان را نيز مي توان اندازه گيري كرد. اين اندازه گيري در دو مقطع مهم است.
مقطع اول، در شرايط بروز تغيير و تحول، بايد قدرت سازمان اندازه گيري شود. چرا كه اين تغيير و تحول باعث تحميل شرايط و مباحثي متفاوت به سازمان مي شود.
مقطع دوم، زماني كه سازمان بايد يك كاري را به عهده بگيرد. براي مثال يك طرح توسعه اي را انجام دهد. نتيجه حاصل از چارچوب اندازه گيري سلامت سازمان اين است كه نقاط ضعف سازمان شناسايي مي شود. مشكلات سازمان نيز مانند بيماري مي تواند درجه و مراتب مختلفي داشته باشد مانند سرماخوردگي تا سرطان. و بعد از مشخص كردن ميزان سلامتي يا نوع بيماري هاي سازمان است كه بحث هاي مديريتي مطرح مي شود. از مباحثي كه دانستن آن براي مديران لازم و ضروري است اعتقاد به اين امر است كه هيچ سازماني با يك يا دومدير نمي تواند مراحل تكامل و پيشرفت را طي كند و بايد مجموعه اي از مديران با يك ديگر متحد شوند و اين مجموعه مسائل سازمان را چون مسائل شخصي خود با علاقه و جديت پي گيري و رفع كنند.
براساس مطالعه اي كه روي حدود 36 كشور انجام شده، مهم ترين تيپ هاي مديريتي را در 4 تيپ مشخص كرده اند:
تيپ يكه تاز
اولين تيپ كه در ايران زياد داريم و در شرايط توسعه اقتصادي بسيار مورد نيازهستند، تيپ يكه تاز است. تيپ مدير پروژه، تيپ اجرايي، كسي كه كار را به مقصد مي رساند و به انجام كار علاقه دارد. اين فرد ويژگي هايي دارد كه اولين و مهم ترين ويژگي او در توليد نتايج است. يعني امور را پروژه مي كند و پروژه ها را انجام مي دهد. اين تيپ مناسب انجام كارهايي است كه قبل و بعد نداشته باشد يعني كاري كه از صفر شروع و تا جايي تمام شده و تحويل دهد و برود.
تفوق او بر ديگران نيز با انجام كارهاست. فردي است سخت كوش و كاملا وقف كار كه اغلب از كوتاهي روز، كار زياد و نداشتن وقت كافي شكايت دارد. تمركز توجه در آن چه كه فعلا انجام مي شود و البته قدرتش هم درهمين تمركز است.
روش تصميم گيري اين مدير، درجا شليك كردن است و بررسي نكردن، يعني اول عمل مي كند و بعد فكر مي كند يا گوش مي دهد. در مسائل اجرايي سريع تصميم مي گيرد و مسئله را حل مي كند اما براي سازمان بحران ايجاد مي كند.
رفتارغالب ولي اجبار، ديكتاتوري و هميشه مشغول و گرفتار است و در جلسات دير مي كند و دروقت آزاد باز به دنبال كار بيشتري مي گردد. اين مدير تمايل به استخدام افراد دنبال روان، امربران، يعني كساني كه امور را بدون آن كه به جهت گيري كلي حركت اعتنايي داشته باشند، به انجام برسانند "افراد نظير خودش " دارد. ارتقاي زيردستان نيز در صورتي كه هميشه در دسترس باشند و كارهاي موقتي را جهت حمايت از او بپذيرند، كارها را انجام دهند و به چگونگي و چرايي آن نينديشند، انجام مي گيرد. اين مدير دنباله رو مي خواهد وتفويض اختيار نمي كند و كار هم ياد نمي دهد، در نتيجه تورم نيروي انساني در سازمان ايجاد مي كند.
اين مديريت نوعي سيكل معيوب است، يعني كار ياد نمي دهد و مجبور است همه كارها را خود انجام دهد. خطري كه اين سيستم را تهديد مي كند نوع رفتار زيردستان است كه مدير را از توانايي واقعي شان در انجام امور آگاه نمي كنند چون مدير ناتواني را نمي پذيرد، پس دروغ مي شنود.
بحث " تيپ شناسي مديران " در چارچوب اصلاح مديريت سازمان مطرح است يعني شناخت تيپ هاي مختلف مديريتي براي بهبود سازمان. همان طور كه در علم پزشكي سلامت يك انسان اندازه گيري مي شود.
امروزه از نظر تكنولوژي بهبود و بازسازي سازمان يا "mod"سلامت يك سازمان را نيز مي توان اندازه گيري كرد. اين اندازه گيري در دو مقطع مهم است.
مقطع اول، در شرايط بروز تغيير و تحول، بايد قدرت سازمان اندازه گيري شود. چرا كه اين تغيير و تحول باعث تحميل شرايط و مباحثي متفاوت به سازمان مي شود.
مقطع دوم، زماني كه سازمان بايد يك كاري را به عهده بگيرد. براي مثال يك طرح توسعه اي را انجام دهد. نتيجه حاصل از چارچوب اندازه گيري سلامت سازمان اين است كه نقاط ضعف سازمان شناسايي مي شود. مشكلات سازمان نيز مانند بيماري مي تواند درجه و مراتب مختلفي داشته باشد مانند سرماخوردگي تا سرطان. و بعد از مشخص كردن ميزان سلامتي يا نوع بيماري هاي سازمان است كه بحث هاي مديريتي مطرح مي شود. از مباحثي كه دانستن آن براي مديران لازم و ضروري است اعتقاد به اين امر است كه هيچ سازماني با يك يا دومدير نمي تواند مراحل تكامل و پيشرفت را طي كند و بايد مجموعه اي از مديران با يك ديگر متحد شوند و اين مجموعه مسائل سازمان را چون مسائل شخصي خود با علاقه و جديت پي گيري و رفع كنند.
براساس مطالعه اي كه روي حدود 36 كشور انجام شده، مهم ترين تيپ هاي مديريتي را در 4 تيپ مشخص كرده اند:
تيپ يكه تاز
اولين تيپ كه در ايران زياد داريم و در شرايط توسعه اقتصادي بسيار مورد نيازهستند، تيپ يكه تاز است. تيپ مدير پروژه، تيپ اجرايي، كسي كه كار را به مقصد مي رساند و به انجام كار علاقه دارد. اين فرد ويژگي هايي دارد كه اولين و مهم ترين ويژگي او در توليد نتايج است. يعني امور را پروژه مي كند و پروژه ها را انجام مي دهد. اين تيپ مناسب انجام كارهايي است كه قبل و بعد نداشته باشد يعني كاري كه از صفر شروع و تا جايي تمام شده و تحويل دهد و برود.
تفوق او بر ديگران نيز با انجام كارهاست. فردي است سخت كوش و كاملا وقف كار كه اغلب از كوتاهي روز، كار زياد و نداشتن وقت كافي شكايت دارد. تمركز توجه در آن چه كه فعلا انجام مي شود و البته قدرتش هم درهمين تمركز است.
روش تصميم گيري اين مدير، درجا شليك كردن است و بررسي نكردن، يعني اول عمل مي كند و بعد فكر مي كند يا گوش مي دهد. در مسائل اجرايي سريع تصميم مي گيرد و مسئله را حل مي كند اما براي سازمان بحران ايجاد مي كند.
رفتارغالب ولي اجبار، ديكتاتوري و هميشه مشغول و گرفتار است و در جلسات دير مي كند و دروقت آزاد باز به دنبال كار بيشتري مي گردد. اين مدير تمايل به استخدام افراد دنبال روان، امربران، يعني كساني كه امور را بدون آن كه به جهت گيري كلي حركت اعتنايي داشته باشند، به انجام برسانند "افراد نظير خودش " دارد. ارتقاي زيردستان نيز در صورتي كه هميشه در دسترس باشند و كارهاي موقتي را جهت حمايت از او بپذيرند، كارها را انجام دهند و به چگونگي و چرايي آن نينديشند، انجام مي گيرد. اين مدير دنباله رو مي خواهد وتفويض اختيار نمي كند و كار هم ياد نمي دهد، در نتيجه تورم نيروي انساني در سازمان ايجاد مي كند.
اين مديريت نوعي سيكل معيوب است، يعني كار ياد نمي دهد و مجبور است همه كارها را خود انجام دهد. خطري كه اين سيستم را تهديد مي كند نوع رفتار زيردستان است كه مدير را از توانايي واقعي شان در انجام امور آگاه نمي كنند چون مدير ناتواني را نمي پذيرد، پس دروغ مي شنود.