hasti-m
06-09-2009, 07:34 PM
فضا وزمان
در نگاه اول فضا نه با حركت ارتباطي دارد و نه با زمان . اما در زبان انگليسي ، طبق فرهنگ آكسفورد ، واژه فضا دست كم از سال 1300 ميلادي به اين طرف ،هر دو معني زماني و مكاني را باهم داشته است . تا پيش از آغاز اين قرن ، فضا و زمان همواره دو مفهوم مجزا به شمار مي آمدند . اما از زمان شكل گيري نظريه هاي نسبيت خاص و عام ، و مفاهيم مجزاي فضا و زمان روز به روز به مفهوم تركيبي فضا _ زمان نزديك تر شده اند . به گفته هرمان مينكو سكي كه در سال 1908 اين مفهوم را مطرح كرد ، فضا _ زمان يك پيوستگي چهار بعدي است كه سه بعد فضا را با بعد زمان تركيب مي كند بنابر اين هر شيء نه تنها بايد طول ، عرض و ارتفاء داشته باشد كه بايد تداوم زماني نيز داشته باشد .
مفهوم زمان
_ زمان كه تداوم در آن مستتر است ، در هنر و معماري با حركت در درون فضا مصداق پيدا مي كند . معماري به معناي مكاني كه موجوديت جسمي يافته است مي تواند زندگي شود و پيموده شود يا مي تواند اندازه گيري مكاني و اندازه گيري زماني شود بدين معنا كه بيننده براي درك كامل فضاي معماري و يك تركيب فضايي بايستي در آن حركت كند تا بتواند آن را از جهات مختلف ببيند و حركت احتياج به رمان دارد . به اين ترتيب زمان اصطلاحآ تبديل به بعد چهارم در ادراك فضا مي شود . به عبارتي بعد چهارم يعني زمان ، به فضا تحرك مي بخشد . روشي كه مي توانيم بعد چهارم ( زمان )را به شكلي معنا دار به فضا وارد كنيم ، اين است كه توجه خود را به فرايند تكامل و تحول فضا معطوف كنيم . دنبال كردن خط سير ساخته شدن و دگر گون شدن فضا به ما اجازه مي دهد كه چهارمين بعد را به درك فضايي خود بيفزاييم از يك سو بايد فضا را در متن روند سياسي و اقتصادي توليد كننده آن برسي كنيم . از سوي ديگر با ديدن فضا به مثابه محصولي اجتماعي ، مي توانيم بعد چهارم را در درك فضايي خود جاي دهيم . چرا كه تحركي در روابط اجتماعي است كه تنها به كار گيري مفهوم فضا _ زمان اين مكان را بوجود مي آورد چنين تحركي به روابط اجتماعي _ فضا ساختي وارد شود . تجربه زيست در فضا ، از موادي است كه زمان در آن نهفته است .
از لحاظ دخالت پارامتر زمان در تدوین فضای معماری دو گونه فضا یا معماری قابل تفكیك است:
ـ برخی از بناها میتوانند به سادگی پیموده شوند و موجودیت مكانیشان برای بیننده آشكار و شناخته شود، یعنی اینكه به ترتیبی باشند كه بیننده بتواند به یكباره بر آن چیره شود. در این بناها اندازهگذاری بر زمان و بر مكان در حیطه تواناییهای تجربه شده انسان در ادراك فضای ساخته شده در انطباق با یكدیگر صورت میگیرد و این دو موجودیت همزمان و به موازات یكدیگر طرحریزی میشوند. در این حالت، فضای معماری دارای ویژگی سكون است و تصویری را ارائه میدهد كه در آن كلیات شكلی مكان از هرنقطه یكسان مینماید و شخص را نیاز بر آن نیست كه به قصد شناخت مكانهای تركیبكننده یا تشكیلدهنده بنا به باز پیمودن راهی كه پیموده بپردازد.
ـ در بناهایی دیگر، دیدار و گذر در طول و عرض بنا متضمن شناخت موجودیت مكانی آنها نیست و بیننده نمیتواند یكباره بر آنها مستولی شود. در این بناها شناخت فضای مكانی تنها هنگامی میسور است كه بیننده نتواند به چگونگیهای پیوند و تركیب یا آمیزش و مرتبت یافتن پارههای مكانی دست یابد، مگر آنكه دو نوبت یا به نوبتهایی بیش، از طول و عرض بنا گذر كند. و روشن است كه منظور نه گذر كردن مجدد به معنای عینی یا قراردادیاش، بلکه بازخوانی ویژگیهای شكلی بنا از دیدگاههایی متفاوت و در اوقات مختلف است.
در نگاه اول فضا نه با حركت ارتباطي دارد و نه با زمان . اما در زبان انگليسي ، طبق فرهنگ آكسفورد ، واژه فضا دست كم از سال 1300 ميلادي به اين طرف ،هر دو معني زماني و مكاني را باهم داشته است . تا پيش از آغاز اين قرن ، فضا و زمان همواره دو مفهوم مجزا به شمار مي آمدند . اما از زمان شكل گيري نظريه هاي نسبيت خاص و عام ، و مفاهيم مجزاي فضا و زمان روز به روز به مفهوم تركيبي فضا _ زمان نزديك تر شده اند . به گفته هرمان مينكو سكي كه در سال 1908 اين مفهوم را مطرح كرد ، فضا _ زمان يك پيوستگي چهار بعدي است كه سه بعد فضا را با بعد زمان تركيب مي كند بنابر اين هر شيء نه تنها بايد طول ، عرض و ارتفاء داشته باشد كه بايد تداوم زماني نيز داشته باشد .
مفهوم زمان
_ زمان كه تداوم در آن مستتر است ، در هنر و معماري با حركت در درون فضا مصداق پيدا مي كند . معماري به معناي مكاني كه موجوديت جسمي يافته است مي تواند زندگي شود و پيموده شود يا مي تواند اندازه گيري مكاني و اندازه گيري زماني شود بدين معنا كه بيننده براي درك كامل فضاي معماري و يك تركيب فضايي بايستي در آن حركت كند تا بتواند آن را از جهات مختلف ببيند و حركت احتياج به رمان دارد . به اين ترتيب زمان اصطلاحآ تبديل به بعد چهارم در ادراك فضا مي شود . به عبارتي بعد چهارم يعني زمان ، به فضا تحرك مي بخشد . روشي كه مي توانيم بعد چهارم ( زمان )را به شكلي معنا دار به فضا وارد كنيم ، اين است كه توجه خود را به فرايند تكامل و تحول فضا معطوف كنيم . دنبال كردن خط سير ساخته شدن و دگر گون شدن فضا به ما اجازه مي دهد كه چهارمين بعد را به درك فضايي خود بيفزاييم از يك سو بايد فضا را در متن روند سياسي و اقتصادي توليد كننده آن برسي كنيم . از سوي ديگر با ديدن فضا به مثابه محصولي اجتماعي ، مي توانيم بعد چهارم را در درك فضايي خود جاي دهيم . چرا كه تحركي در روابط اجتماعي است كه تنها به كار گيري مفهوم فضا _ زمان اين مكان را بوجود مي آورد چنين تحركي به روابط اجتماعي _ فضا ساختي وارد شود . تجربه زيست در فضا ، از موادي است كه زمان در آن نهفته است .
از لحاظ دخالت پارامتر زمان در تدوین فضای معماری دو گونه فضا یا معماری قابل تفكیك است:
ـ برخی از بناها میتوانند به سادگی پیموده شوند و موجودیت مكانیشان برای بیننده آشكار و شناخته شود، یعنی اینكه به ترتیبی باشند كه بیننده بتواند به یكباره بر آن چیره شود. در این بناها اندازهگذاری بر زمان و بر مكان در حیطه تواناییهای تجربه شده انسان در ادراك فضای ساخته شده در انطباق با یكدیگر صورت میگیرد و این دو موجودیت همزمان و به موازات یكدیگر طرحریزی میشوند. در این حالت، فضای معماری دارای ویژگی سكون است و تصویری را ارائه میدهد كه در آن كلیات شكلی مكان از هرنقطه یكسان مینماید و شخص را نیاز بر آن نیست كه به قصد شناخت مكانهای تركیبكننده یا تشكیلدهنده بنا به باز پیمودن راهی كه پیموده بپردازد.
ـ در بناهایی دیگر، دیدار و گذر در طول و عرض بنا متضمن شناخت موجودیت مكانی آنها نیست و بیننده نمیتواند یكباره بر آنها مستولی شود. در این بناها شناخت فضای مكانی تنها هنگامی میسور است كه بیننده نتواند به چگونگیهای پیوند و تركیب یا آمیزش و مرتبت یافتن پارههای مكانی دست یابد، مگر آنكه دو نوبت یا به نوبتهایی بیش، از طول و عرض بنا گذر كند. و روشن است كه منظور نه گذر كردن مجدد به معنای عینی یا قراردادیاش، بلکه بازخوانی ویژگیهای شكلی بنا از دیدگاههایی متفاوت و در اوقات مختلف است.