Borna66
06-09-2009, 06:45 PM
http://pnu-club.com/imported/2009/06/414.jpg
نقل قول:
همان گونه که «واسیلی کاندینسکی» در کتاب «معنویت در هنر» نوشته است، رنگ دارای تاثیر دوگانه یی بر انسان است.
همان گونه که «واسیلی کاندینسکی» در کتاب «معنویت در هنر» نوشته است، رنگ دارای تاثیر دوگانه یی بر انسان است. اثر اولیه آن صرفاً فیزیکی است و از واکنش چشم ناشی می شود. چشم انسان در مواجهه با رنگ ها بلافاصله به حرکت درآمده و سپس آرام می گیرد. به عنوان مثال در وهله اول شدیداً به سوی رنگ های روشن، شفاف و گرم مانند زرد و قرمز جذب شده و شاید از تندی برخی از آنها آزرده می شود و سرانجام در جست وجوی آرامش به سمت رنگ های ملایم تر همچون آبی و سبز متمایل می شود. این تعامل گذرا و سریع از آن روی دارای اهمیت است که نقطه شروع اتفاقی دیگر است و آن تاثیر روانی رنگ هاست. اثر رنگ ها بر روح انسان بسیار پیچیده است و در اکثر موارد تداعی عناصر طبیعی خاصی را در ذهن موجب می شود. اما نمی توان گفت که همیشه این اتفاق رخ می دهد. گذشته از این افراد مختلف نسبت به رنگ ها واکنش های یکسان نشان نمی دهند.
از سوی دیگر رنگ، قائم به ذات نیست. دامنه نامحدودی از رنگ را تنها در فضای ذهن می توان جست وجو کرد. اینجاست که ارتباط تنگاتنگ رنگ با فرم مطرح می شود. نوع ترکیب رنگ و فرم و تاثیرات متقابل آنها، احساس های متفاوتی را القا خواهند کرد.
عامل مهم دیگری که در درک رنگ و هر دو اثر آن بر انسان دخالت می کند نور است. شدت و زاویه تابش نور، کیفیت رنگ را تعیین خواهد کرد.
با این مقدمات می توان گفت که رنگ ابزار مهمی در خلق فضاست. این ابزار در فضاهای شهری با توجه به تنوع پذیری زیاد آنها اهمیتی دو چندان می یابد. رنگ نه تنها عاملی در خلق فضاهای شهری است بلکه در درک عناصر آن نیز دخالت مستقیم دارد. در حالتی اغراق شده تصور کنید یک روز صبح که از خانه خارج می شویم، مشاهده کنیم تمام کوه های اطراف شهر به رنگ بنفش درآمده اند. مطمئناً بسیاری از افراد تازه متوجه می شوند که هر روز آن کوه ها را می دیده اند.
بافت های شهری سنتی ما به خصوص در مناطق کویری، شاید به دلیل لزوم به کارگیری مصالح بوم آورد، به طور کلی رنگ خاک منطقه را بروز می دادند. این مساله به بافت، پیوستگی خاصی می بخشید و رنگ، محدود بود به اماکنی خاص و شاخص با کاربری های عمدتاً مذهبی. البته آنها رنگ هایی بودند کاملاً مشخص و تعریف شده که شاید قرن ها می گذشت تا تدریجاً رنگی به آنها افزوده شود. و چه زیبا بود درخشش گنبدی رنگین یا درختانی سبز بر بستری به رنگ خاک.
اما امروز در این مورد نیز مانند بسیاری از موارد دیگر سرگردانیم. از یک سو با توجه به امکان دسترسی به مصالح دور ترین نقاط کشور، و بعضاً جهان، دستیابی به پیوستگی رنگی گذشته در سطح شهر عملاً ناشدنی و بی معناست.از سوی دیگر می خواهیم شهری پر زرق و برق داشته باشیم ولی هنوز جسارت به کارگیری رنگ را نه تنها در فضاهای شهری و ساختمان ها بلکه در انتخاب وسایلی مانند خودروها، لوازم خانگی یا حتی لباس های مان نداریم. شاید بتوان گفت در شهر های جدید دوگونه از رنگ را شاهدیم؛ دسته اول رنگ های مربوط به عناصر نسبتاً ثابت نظیر بدنه های شهری، نماهای ساختمان ها، مبلمان شهری و غیره، و گروه دوم رنگ های اجزای متحرک و متغیر شهر مانند خودروها، درختان، تبلیغات شهری و نظایر آنها. به نظر می رسد ما در هر دو دسته ضعیف عمل می کنیم. اگر از یک خیابان، کوچه یا محله دو عکس مشابه تهیه کنیم که یکی رنگی و دیگری سیاه و سفید باشد، در کمال تعجب در اکثر موارد مشاهده می کنیم که تفاوت چندانی در حس فضا احساس نمی شود. در تجربه یی دیگر اگر به انبوه خودروهای گرفتار در ترافیک یک بزرگراه نگاه کنیم، درمی یابیم که رنگ اکثر آنها در طیفی خاکستری از سفید تا سیاه جا می گیرد.
این در حالی است که در شهرهای بیگانه با طبیعت، اگر رنگ ها درست به کار گرفته شوند شاید بتوانند تا حدودی به روح خسته انسان ها پاسخی بدهند و باعث شوند این خلاء کمتر حس شود.
اگر ریشه این مسائل را جست وجو کنیم، به نتایج جالبی می رسیم. شاید یکی از این عوامل نظام «بساز و بفروشی» حاکم بر صنعت ساختمان است. سازنده ترجیح می دهد از رنگ هایی خنثی استفاده کند، چرا که معمولاً از ابتدا نمی داند خریداران کیستند و چه سلایقی دارند. و شاید به گمان وی این مطمئن ترین انتخاب برای تضمین فروش واحدها در بازاری کساد باشد. ممکن است عامل بنیادی تری وجود داشته باشد که خیلی هم ساده است و شاید پیش پا افتاده. ترس از زیاد به چشم آمدن، انگشت نما شدن و حتی ترس از استهزا.
اما اگر روزی به هر حال بر نبود جسارت غلبه کردیم و مشتاق استفاده از رنگ در شهرهایمان شدیم، در این مرحله تازه باید کارشناسی های لازم انجام شود، چراکه به کارگیری نادرست و ناهماهنگ رنگ ها ممکن است به نتایج معکوسی بینجامد.
در حال حاضر طراحان تبلیغات شهری می توانند نقش موثری ایفا کنند. اگر تابلوهای تبلیغاتی، تبلیغات متحرک بر بدنه وسایل نقلیه عمومی و سایر موارد مشابه بر اساس اصول زیباشناسی طراحی شوند، تا حدودی خلاء موجود را جبران می کنند. نورپردازی مناسب فضاهای شهری نیز گام بزرگی در این مسیر است. زیرا حتی در صورت کاربرد مناسب رنگ در شهر، با رسیدن شب، رنگ ها به تیرگی می گرایند و آنچه می تواند این مساله را جبران کند به کارگیری صحیح و هنرمندانه نورهای رنگی است.
نقل قول:
همان گونه که «واسیلی کاندینسکی» در کتاب «معنویت در هنر» نوشته است، رنگ دارای تاثیر دوگانه یی بر انسان است.
همان گونه که «واسیلی کاندینسکی» در کتاب «معنویت در هنر» نوشته است، رنگ دارای تاثیر دوگانه یی بر انسان است. اثر اولیه آن صرفاً فیزیکی است و از واکنش چشم ناشی می شود. چشم انسان در مواجهه با رنگ ها بلافاصله به حرکت درآمده و سپس آرام می گیرد. به عنوان مثال در وهله اول شدیداً به سوی رنگ های روشن، شفاف و گرم مانند زرد و قرمز جذب شده و شاید از تندی برخی از آنها آزرده می شود و سرانجام در جست وجوی آرامش به سمت رنگ های ملایم تر همچون آبی و سبز متمایل می شود. این تعامل گذرا و سریع از آن روی دارای اهمیت است که نقطه شروع اتفاقی دیگر است و آن تاثیر روانی رنگ هاست. اثر رنگ ها بر روح انسان بسیار پیچیده است و در اکثر موارد تداعی عناصر طبیعی خاصی را در ذهن موجب می شود. اما نمی توان گفت که همیشه این اتفاق رخ می دهد. گذشته از این افراد مختلف نسبت به رنگ ها واکنش های یکسان نشان نمی دهند.
از سوی دیگر رنگ، قائم به ذات نیست. دامنه نامحدودی از رنگ را تنها در فضای ذهن می توان جست وجو کرد. اینجاست که ارتباط تنگاتنگ رنگ با فرم مطرح می شود. نوع ترکیب رنگ و فرم و تاثیرات متقابل آنها، احساس های متفاوتی را القا خواهند کرد.
عامل مهم دیگری که در درک رنگ و هر دو اثر آن بر انسان دخالت می کند نور است. شدت و زاویه تابش نور، کیفیت رنگ را تعیین خواهد کرد.
با این مقدمات می توان گفت که رنگ ابزار مهمی در خلق فضاست. این ابزار در فضاهای شهری با توجه به تنوع پذیری زیاد آنها اهمیتی دو چندان می یابد. رنگ نه تنها عاملی در خلق فضاهای شهری است بلکه در درک عناصر آن نیز دخالت مستقیم دارد. در حالتی اغراق شده تصور کنید یک روز صبح که از خانه خارج می شویم، مشاهده کنیم تمام کوه های اطراف شهر به رنگ بنفش درآمده اند. مطمئناً بسیاری از افراد تازه متوجه می شوند که هر روز آن کوه ها را می دیده اند.
بافت های شهری سنتی ما به خصوص در مناطق کویری، شاید به دلیل لزوم به کارگیری مصالح بوم آورد، به طور کلی رنگ خاک منطقه را بروز می دادند. این مساله به بافت، پیوستگی خاصی می بخشید و رنگ، محدود بود به اماکنی خاص و شاخص با کاربری های عمدتاً مذهبی. البته آنها رنگ هایی بودند کاملاً مشخص و تعریف شده که شاید قرن ها می گذشت تا تدریجاً رنگی به آنها افزوده شود. و چه زیبا بود درخشش گنبدی رنگین یا درختانی سبز بر بستری به رنگ خاک.
اما امروز در این مورد نیز مانند بسیاری از موارد دیگر سرگردانیم. از یک سو با توجه به امکان دسترسی به مصالح دور ترین نقاط کشور، و بعضاً جهان، دستیابی به پیوستگی رنگی گذشته در سطح شهر عملاً ناشدنی و بی معناست.از سوی دیگر می خواهیم شهری پر زرق و برق داشته باشیم ولی هنوز جسارت به کارگیری رنگ را نه تنها در فضاهای شهری و ساختمان ها بلکه در انتخاب وسایلی مانند خودروها، لوازم خانگی یا حتی لباس های مان نداریم. شاید بتوان گفت در شهر های جدید دوگونه از رنگ را شاهدیم؛ دسته اول رنگ های مربوط به عناصر نسبتاً ثابت نظیر بدنه های شهری، نماهای ساختمان ها، مبلمان شهری و غیره، و گروه دوم رنگ های اجزای متحرک و متغیر شهر مانند خودروها، درختان، تبلیغات شهری و نظایر آنها. به نظر می رسد ما در هر دو دسته ضعیف عمل می کنیم. اگر از یک خیابان، کوچه یا محله دو عکس مشابه تهیه کنیم که یکی رنگی و دیگری سیاه و سفید باشد، در کمال تعجب در اکثر موارد مشاهده می کنیم که تفاوت چندانی در حس فضا احساس نمی شود. در تجربه یی دیگر اگر به انبوه خودروهای گرفتار در ترافیک یک بزرگراه نگاه کنیم، درمی یابیم که رنگ اکثر آنها در طیفی خاکستری از سفید تا سیاه جا می گیرد.
این در حالی است که در شهرهای بیگانه با طبیعت، اگر رنگ ها درست به کار گرفته شوند شاید بتوانند تا حدودی به روح خسته انسان ها پاسخی بدهند و باعث شوند این خلاء کمتر حس شود.
اگر ریشه این مسائل را جست وجو کنیم، به نتایج جالبی می رسیم. شاید یکی از این عوامل نظام «بساز و بفروشی» حاکم بر صنعت ساختمان است. سازنده ترجیح می دهد از رنگ هایی خنثی استفاده کند، چرا که معمولاً از ابتدا نمی داند خریداران کیستند و چه سلایقی دارند. و شاید به گمان وی این مطمئن ترین انتخاب برای تضمین فروش واحدها در بازاری کساد باشد. ممکن است عامل بنیادی تری وجود داشته باشد که خیلی هم ساده است و شاید پیش پا افتاده. ترس از زیاد به چشم آمدن، انگشت نما شدن و حتی ترس از استهزا.
اما اگر روزی به هر حال بر نبود جسارت غلبه کردیم و مشتاق استفاده از رنگ در شهرهایمان شدیم، در این مرحله تازه باید کارشناسی های لازم انجام شود، چراکه به کارگیری نادرست و ناهماهنگ رنگ ها ممکن است به نتایج معکوسی بینجامد.
در حال حاضر طراحان تبلیغات شهری می توانند نقش موثری ایفا کنند. اگر تابلوهای تبلیغاتی، تبلیغات متحرک بر بدنه وسایل نقلیه عمومی و سایر موارد مشابه بر اساس اصول زیباشناسی طراحی شوند، تا حدودی خلاء موجود را جبران می کنند. نورپردازی مناسب فضاهای شهری نیز گام بزرگی در این مسیر است. زیرا حتی در صورت کاربرد مناسب رنگ در شهر، با رسیدن شب، رنگ ها به تیرگی می گرایند و آنچه می تواند این مساله را جبران کند به کارگیری صحیح و هنرمندانه نورهای رنگی است.