Isooda
04-25-2013, 09:17 AM
هیچ قانون و یا فرمول جهان شمول تبلیغات وجود ندارد ، جز اینکه تبلیغات نقش کلیدی دارد.
تبلیغات هم مثل فکر کردن، طبیعت ثانویه بشر است.
تبلیغات یک پاسخ هوشمندانه غریزی بشر و یا برندها به محیط به شدت رقابتی برای ممتاز شدن و یا گستردن خود است.
بازاریابی مستلزم رویکرد توجه به نیاز در فروش است . مهمترین مساله بازاریابی جلب رضایت مشتری است .
یک بازاریاب از زاویه دید مشتری به کالا نگاه میکند در مقابل یک فروشنده به مشتری از زاویه دید کالا مینگرد.
بازاریابی علاوه بر توجه به کیفیت رقابتی کالا ، به آداب و سنن مشتریان خیلی توجه دارn این امر اساسا به مفهوم توجه بیشتر از رقبا به نیازها و انتظارات مشتریان است.
هسته اصلی بازاریابی در واقع ، هدف تلاشهای بازاریابی است که در جستجوی نگهداری سهم بازار پایداری است که موجب عمر طولانی برند میشود .
کسب سهم بازار تا زمانی که به کسب و کار معنا می بخشد پیگیری میشود سهم بازار یک وسیله است ، سود پایدار ، پایان کار است .
موفقیت پایدار بازاریابی ، نیازمند هم افزایی و همکاری عناصر آمیخته بازاریابی بصورت یک تیم اجرایی است.
موفقیت تبلیغات به تنهایی معنا ندارد ، مگر آنکه ، این موفقیت در عرصه بازاریابی صورت گیرد
در دنیای امروز ، بازاریابی برای کالا نیست بلکه درباره(( برندها))ست ، بازاریابی برای فروش کالا نیست بلکه برای براوردن نیاز مشتریان است.
مشتریان با برند های خود تعریف میشوند نه با کالا.
برند ،کالایی است که نقش مهمی در زندگی مشتری بازی میکند این نقش از جلب رضایت و رفع نیازهای مشتریان توسط برند ، حاصل میشود. نیازهایی که هم عاطفی و هم کارکردی است.
یک برند مجموعه ای از مطلوبیت هاست که عبارتند از : سود - ارزشها - ویژگی های شخصیتی - تصاویر - ادراکات - تعلقات گروهی و تجربیات مصرف کننده درباره کالا یا خدمات .
برند نه تنها کالا/خدمات را برجسته میکند ، بلکه به شخصی که آن را مطرح و یا مصرف میکند نیز توجه دارد.
از آنجا که تفاوت برند های مبتنی بر کالا ،بسیار اهمیت دارد. مردم بطور روز افزونی بین برند ها از طریق تصاویر - ویژگیها و کیفیت ادراک شده ،بین برندها تفاوت قائل میشوند .
برندهای موفق و قوی وضعیت فیزیکی خود را ارتقا میدهند به همین دلیل با مصرف کنندگان ارتباط عمیقی برقرار میکنند و زنده میمانند .
برند قوی مبتنی بر وفاداری مشتری است وفاداری به برند، برند را به بهربرداری از سود به صورت یک حق توانمند میسازد و موجب بقای سهم بازار شده و سود بلند مدت شرکت را تضمین میکند.
وفاداری برند یک شبه ایجاد نمیشود بلکه ذره ،ذره و در طول سالیان زیاد ایجاد میشود . وفاداری برند ، شبیه ، دوماراتون است که میان بری در آن وجود ندارد.
یک برند قوی به دلیل داشتن یک تصویر یا یک کلمه متمایز در ذهن مشتریان ، میماند.
قویترین برند ، به جای اینکه نیاز مشتری را به طرز متفاوتی براورده کند نیازهای متفاوت را براورده می کند.
برندهای قوی رابطه خود را با مشتریان بخاطر تضمین حفظ نمیکنند بلکه انها تبلیغاتی بسیار متمرکز برای ماندن به عنوان ((اولین برند)) انجام میدهند.
برندهایی که به وعده های خود متعهدند و دارای ارزش ها و تصویر ها و تعاریف هستند ، پایدار میمانند - رهبران کیفیت ، تبلیغات مطلوب خود را دارند و معمولا در صنعت خود قویترین هستند .
برندهای قوی باتغییر نیاز و خواسته مشتریان، توسعه و تعالی میابند.
تبلیغات بخشی از راه حل مسائل بازاریابی است.
تبلیغات تنها به معنای رفع مشکلات بازاریابی است و به تنهایی همه راه حل نیست .
توانمندی تبلیغات در تغییر کالا به برند در ذهن مشتریان حیاتی است تا بتواند با مشتریان ارتباط برقرار کرده و این ارتباط را استمرار بخشد.
تبلیغات موثر اغلب درباره دانستن واضح آنچه ((که باید انجام شود است)) تا انجام دادن ان به یک روش روشن.
اساس تبلیغات این است که هدف هر تلاش تبلیغی ، خلق یک مزیت برای برند است .
تبلیغات تنها زمانی میتواند مزیتی برای برند ایجاد کند که مشتریان را از طریق ایجاد آگاهی تشویق کند.
اغلب انگیزش اصلی مشتریان برای خرید کالا و یا برند ، از عکس العمل افراد به جلب رضایت نیازها و یا خواسته های او ناشی میشود .
برخلاف نیازها -خواسته های انسانی میتواند از طریق تبلیغات به آسانی و به طور موثر براورده شود .این امر به این دلیل است که خواسته ها بیرونی اند در حالی که نیاز ها درونی اند - خواسته ها بیان نیاز های ماست .
تبلیغات با تغییر خواسته ها و نیاز های مشتریان بطور غیر مستقیم در خرید برند اثر میگذارد.
اساس تبلیغات برند های امروز دنیا ، تبدیل نیازهای مشتریان به خواسته هاست.
سطوح بالاتر از نیازها و خواسته ها معرف شخصیت منحصر به فرد شخص و خود است نفوذ اینها بیش از نفوذ گزینش برندها نیست.
برند برگزیده اغلب((انعکاس)) تصویر خود افراد است.
بزرگترین چالش برای تبلیغ برند ، حفظ موقعیت بخاطر تغییر دادن نیازها و خواسته های مشتریان است . نگهداری رابطه و اول بودن - هر دو- مستلزم رشد است.
تبلیغات زمانی بسیار موثر است که روی خواسته ها و تمایلات مشتریان تمرکز کند.
قابل پذیرش ساختن برند ، مهمترین وظیفه خلاق و کیفی است و آگاهی از برند وظیفه کمی و رسانه ای تبلیغات است.
سر شماری به فهم مقداری مخاطبان هدف و سوابق آنان کمک میکند بطوری که میتوانیم آنها را به راحتی بشناسیم .
روان کاوی از مخاطبان هدف ، فهمی میدهد تا بتوانیم ، نیازهای اساسی و خواسته های انان را کشف و تشریح کنیم.
مصرف کننده نگاری به شناخت نگرشهای مشتریان به محصول و برند کمک میکند، این روش، انتظارات و تجربیات مشتریان درباره کالا و برند را مشخص میکند.
بینش مصرف کنندگان نه تنها موجب توسعه تبلیغات در متقاعد سازی میشود ،بلکه به مبلغان قوت قلب میبخشد.
بینش-اساسا بیانی از تجربیات مشتریان از محصول و یا کالا است بینش ایجاد نشده بلکه از قبل در زندگی مصرف کننده وجود دارد.
بینش-اصل گویای تجربه واقعی و شخصی مصرف کننده است -تجربیاتی که با کالا ارتباط دارد.
مصرف کنندگان بصورت انفرادی به تبلیغات واکنش نشان میدهند و تبلیغات باید با افراد باید بصورت انفرادی صحبت کند.
حس مشترک یا اطلاعات شناخته شده کلیشه ای مصرف کنندگان - بینش نیست - بینش اطلاعات پنهان امروز و پیدای فرداست که اغلب بصورت حس مشترک ظاهر میشود.
کشف بینش ، مستلزم کسب دلایل واقعی و پشت پرده رویدادهایی است که عموما مردم نزد خود پنهان میدارند .
دلایل واقعی و بینش درباره کالا یا برند اغلب در کارهایی که بخاطر مردم انجام میگیرد نهفته است و نه در کارهایی که برای مردم صورت میگیرد.
صرف شناخت بینش کافی نیس، بسیار مهم است که از آن در تبلیغات استفاده کنیم ، تبلیغاتی که به روشنی کامل و مطمئن تجربیات موجود در ذهن مشتریان را زنده کند .
مردم اطلاعات را گزینش گرانه دریافت میکنند و تنها آن چیزی را می بینند که میخواهند ببینند، نه آن چیزی را که به آنها گفته میشود .
مردم بطور غریزی راه حل های میان بر را برای ارزیابی و انتخاب رضایت خود انتخاب می کنند و نه را حل های بهینه را .
مشتریان به ندرت تصمیمات عقلانی یا غیر عقلانی میگیرند آنها فقط تصمیمی را میگیرند که دلیلی داشته باشد .
در اساس ، جذابیت تبلیغ میتواند عقلانی و مبتنی بر دلیل برای ایجاد برتری برند باشد و یا احساسی که مبتنی بر احساسات یا عواطف است.
رویکرد تبلیغات استراتژیک کلا - از دو حالت بوجود می آید ، رویکردی که اساسا در درجه استفاده از دلیل و یا عواطف با همدیگر متفاوتند.
رویکرد عاطفی تبلیغات مزیت های قوی تری را برای مشتریان در بر دارد . هر نوع تبلیغی که روی ویژگی های کالا که روی منابع عاطفی مشتریان توجه دارد ، تمرکز کند دارای اثر عمیق تر از تبلیغی است که روی جاذبه های محصول تاکید دارد.
ایده بزرگ ، نظیر آهن ربا عمل میکند و همه توجه مشتریان را جلب میکند .همکاری و مشارکت آنان را هم با تبلیغات و هم با برند بر میانگیزد.
یک ایده بزرگ ، خاطرات برند را در ذهن مشتریان بطور جذاب و امید بخشی زنده میکند . وقتی مشتریان تصویر آرزوهای خود را میبینند انگار که ائینه جادویی را میبینند .
موفقیت هر تبلیغی در اثر بخشی آن در متقاعد کردن مشتریان است نه در خلاقیت - خلاقیت در تبلیغات تنها مفهوم و معناست نه پایان کار - با خلاقیت تنها تبلیغات میتواند بهتر عمل کند.
خلق تبلیغات اثر بخش اغلب نیازمند تفکر درباره جالب ترین چیز برای گفتن به مشتری و سپس گفتن آن به جالب ترین روش است.
تبلیغاتی که اثر بخشی دارد ، همیشه آثار با اهمیت و پایداری را برجای میگذارد .
تبلیغات هم مثل فکر کردن، طبیعت ثانویه بشر است.
تبلیغات یک پاسخ هوشمندانه غریزی بشر و یا برندها به محیط به شدت رقابتی برای ممتاز شدن و یا گستردن خود است.
بازاریابی مستلزم رویکرد توجه به نیاز در فروش است . مهمترین مساله بازاریابی جلب رضایت مشتری است .
یک بازاریاب از زاویه دید مشتری به کالا نگاه میکند در مقابل یک فروشنده به مشتری از زاویه دید کالا مینگرد.
بازاریابی علاوه بر توجه به کیفیت رقابتی کالا ، به آداب و سنن مشتریان خیلی توجه دارn این امر اساسا به مفهوم توجه بیشتر از رقبا به نیازها و انتظارات مشتریان است.
هسته اصلی بازاریابی در واقع ، هدف تلاشهای بازاریابی است که در جستجوی نگهداری سهم بازار پایداری است که موجب عمر طولانی برند میشود .
کسب سهم بازار تا زمانی که به کسب و کار معنا می بخشد پیگیری میشود سهم بازار یک وسیله است ، سود پایدار ، پایان کار است .
موفقیت پایدار بازاریابی ، نیازمند هم افزایی و همکاری عناصر آمیخته بازاریابی بصورت یک تیم اجرایی است.
موفقیت تبلیغات به تنهایی معنا ندارد ، مگر آنکه ، این موفقیت در عرصه بازاریابی صورت گیرد
در دنیای امروز ، بازاریابی برای کالا نیست بلکه درباره(( برندها))ست ، بازاریابی برای فروش کالا نیست بلکه برای براوردن نیاز مشتریان است.
مشتریان با برند های خود تعریف میشوند نه با کالا.
برند ،کالایی است که نقش مهمی در زندگی مشتری بازی میکند این نقش از جلب رضایت و رفع نیازهای مشتریان توسط برند ، حاصل میشود. نیازهایی که هم عاطفی و هم کارکردی است.
یک برند مجموعه ای از مطلوبیت هاست که عبارتند از : سود - ارزشها - ویژگی های شخصیتی - تصاویر - ادراکات - تعلقات گروهی و تجربیات مصرف کننده درباره کالا یا خدمات .
برند نه تنها کالا/خدمات را برجسته میکند ، بلکه به شخصی که آن را مطرح و یا مصرف میکند نیز توجه دارد.
از آنجا که تفاوت برند های مبتنی بر کالا ،بسیار اهمیت دارد. مردم بطور روز افزونی بین برند ها از طریق تصاویر - ویژگیها و کیفیت ادراک شده ،بین برندها تفاوت قائل میشوند .
برندهای موفق و قوی وضعیت فیزیکی خود را ارتقا میدهند به همین دلیل با مصرف کنندگان ارتباط عمیقی برقرار میکنند و زنده میمانند .
برند قوی مبتنی بر وفاداری مشتری است وفاداری به برند، برند را به بهربرداری از سود به صورت یک حق توانمند میسازد و موجب بقای سهم بازار شده و سود بلند مدت شرکت را تضمین میکند.
وفاداری برند یک شبه ایجاد نمیشود بلکه ذره ،ذره و در طول سالیان زیاد ایجاد میشود . وفاداری برند ، شبیه ، دوماراتون است که میان بری در آن وجود ندارد.
یک برند قوی به دلیل داشتن یک تصویر یا یک کلمه متمایز در ذهن مشتریان ، میماند.
قویترین برند ، به جای اینکه نیاز مشتری را به طرز متفاوتی براورده کند نیازهای متفاوت را براورده می کند.
برندهای قوی رابطه خود را با مشتریان بخاطر تضمین حفظ نمیکنند بلکه انها تبلیغاتی بسیار متمرکز برای ماندن به عنوان ((اولین برند)) انجام میدهند.
برندهایی که به وعده های خود متعهدند و دارای ارزش ها و تصویر ها و تعاریف هستند ، پایدار میمانند - رهبران کیفیت ، تبلیغات مطلوب خود را دارند و معمولا در صنعت خود قویترین هستند .
برندهای قوی باتغییر نیاز و خواسته مشتریان، توسعه و تعالی میابند.
تبلیغات بخشی از راه حل مسائل بازاریابی است.
تبلیغات تنها به معنای رفع مشکلات بازاریابی است و به تنهایی همه راه حل نیست .
توانمندی تبلیغات در تغییر کالا به برند در ذهن مشتریان حیاتی است تا بتواند با مشتریان ارتباط برقرار کرده و این ارتباط را استمرار بخشد.
تبلیغات موثر اغلب درباره دانستن واضح آنچه ((که باید انجام شود است)) تا انجام دادن ان به یک روش روشن.
اساس تبلیغات این است که هدف هر تلاش تبلیغی ، خلق یک مزیت برای برند است .
تبلیغات تنها زمانی میتواند مزیتی برای برند ایجاد کند که مشتریان را از طریق ایجاد آگاهی تشویق کند.
اغلب انگیزش اصلی مشتریان برای خرید کالا و یا برند ، از عکس العمل افراد به جلب رضایت نیازها و یا خواسته های او ناشی میشود .
برخلاف نیازها -خواسته های انسانی میتواند از طریق تبلیغات به آسانی و به طور موثر براورده شود .این امر به این دلیل است که خواسته ها بیرونی اند در حالی که نیاز ها درونی اند - خواسته ها بیان نیاز های ماست .
تبلیغات با تغییر خواسته ها و نیاز های مشتریان بطور غیر مستقیم در خرید برند اثر میگذارد.
اساس تبلیغات برند های امروز دنیا ، تبدیل نیازهای مشتریان به خواسته هاست.
سطوح بالاتر از نیازها و خواسته ها معرف شخصیت منحصر به فرد شخص و خود است نفوذ اینها بیش از نفوذ گزینش برندها نیست.
برند برگزیده اغلب((انعکاس)) تصویر خود افراد است.
بزرگترین چالش برای تبلیغ برند ، حفظ موقعیت بخاطر تغییر دادن نیازها و خواسته های مشتریان است . نگهداری رابطه و اول بودن - هر دو- مستلزم رشد است.
تبلیغات زمانی بسیار موثر است که روی خواسته ها و تمایلات مشتریان تمرکز کند.
قابل پذیرش ساختن برند ، مهمترین وظیفه خلاق و کیفی است و آگاهی از برند وظیفه کمی و رسانه ای تبلیغات است.
سر شماری به فهم مقداری مخاطبان هدف و سوابق آنان کمک میکند بطوری که میتوانیم آنها را به راحتی بشناسیم .
روان کاوی از مخاطبان هدف ، فهمی میدهد تا بتوانیم ، نیازهای اساسی و خواسته های انان را کشف و تشریح کنیم.
مصرف کننده نگاری به شناخت نگرشهای مشتریان به محصول و برند کمک میکند، این روش، انتظارات و تجربیات مشتریان درباره کالا و برند را مشخص میکند.
بینش مصرف کنندگان نه تنها موجب توسعه تبلیغات در متقاعد سازی میشود ،بلکه به مبلغان قوت قلب میبخشد.
بینش-اساسا بیانی از تجربیات مشتریان از محصول و یا کالا است بینش ایجاد نشده بلکه از قبل در زندگی مصرف کننده وجود دارد.
بینش-اصل گویای تجربه واقعی و شخصی مصرف کننده است -تجربیاتی که با کالا ارتباط دارد.
مصرف کنندگان بصورت انفرادی به تبلیغات واکنش نشان میدهند و تبلیغات باید با افراد باید بصورت انفرادی صحبت کند.
حس مشترک یا اطلاعات شناخته شده کلیشه ای مصرف کنندگان - بینش نیست - بینش اطلاعات پنهان امروز و پیدای فرداست که اغلب بصورت حس مشترک ظاهر میشود.
کشف بینش ، مستلزم کسب دلایل واقعی و پشت پرده رویدادهایی است که عموما مردم نزد خود پنهان میدارند .
دلایل واقعی و بینش درباره کالا یا برند اغلب در کارهایی که بخاطر مردم انجام میگیرد نهفته است و نه در کارهایی که برای مردم صورت میگیرد.
صرف شناخت بینش کافی نیس، بسیار مهم است که از آن در تبلیغات استفاده کنیم ، تبلیغاتی که به روشنی کامل و مطمئن تجربیات موجود در ذهن مشتریان را زنده کند .
مردم اطلاعات را گزینش گرانه دریافت میکنند و تنها آن چیزی را می بینند که میخواهند ببینند، نه آن چیزی را که به آنها گفته میشود .
مردم بطور غریزی راه حل های میان بر را برای ارزیابی و انتخاب رضایت خود انتخاب می کنند و نه را حل های بهینه را .
مشتریان به ندرت تصمیمات عقلانی یا غیر عقلانی میگیرند آنها فقط تصمیمی را میگیرند که دلیلی داشته باشد .
در اساس ، جذابیت تبلیغ میتواند عقلانی و مبتنی بر دلیل برای ایجاد برتری برند باشد و یا احساسی که مبتنی بر احساسات یا عواطف است.
رویکرد تبلیغات استراتژیک کلا - از دو حالت بوجود می آید ، رویکردی که اساسا در درجه استفاده از دلیل و یا عواطف با همدیگر متفاوتند.
رویکرد عاطفی تبلیغات مزیت های قوی تری را برای مشتریان در بر دارد . هر نوع تبلیغی که روی ویژگی های کالا که روی منابع عاطفی مشتریان توجه دارد ، تمرکز کند دارای اثر عمیق تر از تبلیغی است که روی جاذبه های محصول تاکید دارد.
ایده بزرگ ، نظیر آهن ربا عمل میکند و همه توجه مشتریان را جلب میکند .همکاری و مشارکت آنان را هم با تبلیغات و هم با برند بر میانگیزد.
یک ایده بزرگ ، خاطرات برند را در ذهن مشتریان بطور جذاب و امید بخشی زنده میکند . وقتی مشتریان تصویر آرزوهای خود را میبینند انگار که ائینه جادویی را میبینند .
موفقیت هر تبلیغی در اثر بخشی آن در متقاعد کردن مشتریان است نه در خلاقیت - خلاقیت در تبلیغات تنها مفهوم و معناست نه پایان کار - با خلاقیت تنها تبلیغات میتواند بهتر عمل کند.
خلق تبلیغات اثر بخش اغلب نیازمند تفکر درباره جالب ترین چیز برای گفتن به مشتری و سپس گفتن آن به جالب ترین روش است.
تبلیغاتی که اثر بخشی دارد ، همیشه آثار با اهمیت و پایداری را برجای میگذارد .