O M I D
04-19-2013, 07:31 PM
جنگ يک روزه
سلام! صبح بخير هموطنان آمريکايي! به برنامه جنگ يک روزه خوش آمديد. شبکه تلويزيوني
WCDW گزارش مستقيم اين روز بسيار مهمِ تاريخ آمريکا را به سمع و نظرتان خواهد
رساند. در دويستمين سالگرد جنگ داخلي، افتخار داريم که در پروژه پروفسور برينارد
با نام جنگ يک روزه شرکت ميکنيم.
مطمئنم هيچ شهروندي نيست که چيزي در مورد اين پروژه نشنيده باشد. ماههاست که در
مورد اين برنامه بحثهاي زيادي ميشنويم. حالا آن روز مهم، يعني ۹ آوريل ۲۰۶۵، فرا
رسيده و همه ما به نوعي در اجراي اين برنامه سهيم هستيم.
هوا عالي و کاملاً صاف است. حتي يک لکه ابر هم در آسمان آبي و آفتابي بالاي سرمان
نيست. از جايگاه، ديد بسيار خوبي داريم. در فرصتي که تا شروع پروژه باقيست،
مصاحبهاي اختصاصي با پروفسور برينارد، پايهگذار پروژه جنگ يک روزه ترتيب
دادهايم که توجه شما را به آن جلب ميکنم.
- پروفسور، ميدانيم که نظارت بر اين کار عظيم چقدر وقتگير است، و از اينکه اين
فرصت را در اختيار ما گذاشتيد، بسيار متشکريم. بگذاريد ابتدا خواهش کنم اطلاعاتي در
مورد اين پروژه در اختيارمان بگذاريد.
- خيلي خوشحالم که در اين مصاحبه شرکت کردم. تا اين ساعت، پروژه طبق برنامه پيش
رفته است، و من شخصاً بر اجراي آن نظارت دارم تا اگر مشکلي پيش بيايد آن را بر طرف
کنيم. در مورد اين پروژه سئوال کرديد. خُب، همانطور که مستحضر هستيد که من را يکي
از صاحبنظران جنگ داخلي ميدانند و به همين دليل هم بود که از من خواستند تا
مراسمي براي دويستمين سالگرد اين جنگ برنامهريزي کنم. يکي از جوانب آزار دهنده جنگ
داخلي، مثل همه جنگهاي ديگر اين بود که اين جنگ هزينه زيادي به بار آورد و چندان
هم موثر نبود. با استفاده از تکنولوژي مدرني که در دست داريم، ميتوانيم نبردي را
بازسازي کنيم که برابر با تمام نبردهاي جنگ داخلي است.
ميدانيد که هزينههاي عمده هر جنگ شامل انتقال نيروها و ادوات جنگي، تجهيزات و
پرسنل پزشکي، و هزينههاي تدفين است. انجام تمامي اين امور در زمان جنگ امري دشوار،
پرهزينه و فاقد کارايي است. با توجه به پيشرفتهاي فرهنگي و علمي دويست سال گذشته
مسلماً اين امکان فراهم شده است که همان تاثير را با هزينهاي به مراتب کمتر از
هزينههاي جنگ داخلي ايجاد کنيم. عاليترين قسمت طرح در واقع بديهيترين قسمت آن
بود- اينکه چرا اجساد سربازان را در همان جبهه جنگ دفن نکنيم و خودمان را از شرّ آن
همه هزينه و زحمت راحت نکنيم. يعني همان ميدان نبرد به گورستان تبديل کنيم! وقتي
اين مساله را حل کرديم، جزييات ديگر طرح هم خود به خود روشن شد.
چيزي مثل يک خط مونتاژ براي پروژهامان در نظر گرفتيم. کامپيوتر سربازها را انتخاب
کرد. تعدادي گورکن، بنّا، باغبان و گلفروش استخدام کرديم. تجهيزات نظامي هم به يک
سلاح کمري براي هر سرباز خلاصه ميشود که بدين ترتيب توانستيم در هزينهها بسيار
صرفهجويي کنيم. طبعاً نيازي به تجهيزات و پرسنل پزشکي هم نبود. علاوه بر اين،
خانواده سربازان از قبل همه چيز را ميدانستند، و ميتوانستند براي خود برنامهريزي
کنند و کارهاي شخصيشان را سروسامان بدهند.
- آيا براي اجراي طرحتان با مشکلي مواجه نشديد؟
- در ابتدا، چرا. تعدادي از نمايندگان کنگره فکر ميکردند اين طرح "غيرانساني"
است. ولي برايشان توضيح دادم که نتيجه اين طرح دقيقاً برابر با نتيجهايست که ميشد
با راه انداختن جنگي چهار ساله با هزينهاي خيلي بيشتر و ايجاد مشکلات عديده براي
مردم، به دست آورد. علاوه بر اين، غيرنظاميان به هيچوجه درگير اين جنگ نميشوند، نه
حملهاي به آنها ميشود، نه خانههايشان را آتش ميزنند، نه اموالشان را غارت
ميکنند و نه آنها را ميکشند. همه نمايندگان متفقالقول گفتند که طرح من خيلي
ايمنتر، موثرتر و انسانيتر از جنگ داخلي است.
البته لابيِ وسترن يونيون هم در ابتدا شديداً با اين طرح مخالف بود، چون درآمدي را
که ميتوانست از محل ارسال تلگرام براي خانواده سربازان به دست آورد، از دست
ميداد. ولي بالاخره با آنها به توافق رسيديم تا پرچمهاي کوچکي را که قرار است به
خانواده سربازان بدهيم، اين شرکت توليد کند.
- و حالا، پروفسور برينارد، بعد از ماهها برنامهريزي امروز قرار است پروژهتان
اجرا شود. مطمئنم که همه آمريکاييها مثل من، شما را يک فرد فوقالعاده و يک
وطنپرست واقعي ميدانند.
ساعت ۸:۳۰ دقيقه است، تقريباً همه چيز براي شروع پروژه آماده است. در مقابل چشممان
در اين ميدان عظيم، دو ارتش متخاصم تا مايلها روبروي هم صف کشيدهاند. سربازان به
حالت خبردار در صفهاي منظم ايستادهاند- ارتش آبيپوش در مقابل ارتش خاکستريپوش.
آنها همچون مجسمههاي مرمري بيحرکت در محل خود ايستادهاند. در سمت چپِ جايگاه
ماشينهاي گورکن و کارگران ساکت و خاموش منتظرند. پشت سرِ آنها بناها و باغبانها
ايستادهاند. در سمت راست جايگاه هم گل فروشها منتظرند.
تمامي مقامات مهم کشوري و لشکري در جايگاه حضور دارند. رييسجمهور، معاون
رييسجمهور، رييس مجلس نمايندگان، رهبر اکثريت سنا، وزراي دولت، قضات ديوان عالي
کشور، و نمايندگان نيروهاي مسلح.
به احترام سرود ملي همه از جا برميخيزيم. رييسجمهور پشت تريبون قرار ميگيرد. با
علامت او ارکستر نظامي شروع به نواختن ميکند، و به هنگام نواخته شدن آخرين صداي
شيپور به سربازها نگاه کنيد.
سربازان با نظم هر چه تمامتر اسلحة خود را از غلاف بيرون ميکشند، آن را روي
شقيقههايشان ميگذارند، و ناگهان صداي ۲۰۴۰۰۰ شليک يکجا در فضا طنين مياندازد.
دود تفنگها هوا را پر ميکند. آسمان به قدري تيره ميشود که گويي طوفاني به پا شده
است. ميدان نبرد غرق سکوت ميشود. جسدهاي آبي و خاکستري بدون نظم روي زمين
افتادهاند. فکر ميکنم حتي با تعليمات کامل نظامي و با وجود حس وطنپرستي شديد هم
نميتوان به سربازان ياد داد که هنگام مردن، منظم روي زمين بيافتند. سربازها نقش
خودشان را ايفا کردند. حال نوبت بقيه است که کارشان را شروع کنند.
مقاماتي که در جايگاه نشستهاند از جايشان بلند ميشوند و به طرف ليموزينهايي که
در انتظارشان ايستادهاند، ميروند. رييسجمهور دست پروفسور برينارد را به گرمي
ميفشارد. وقتي آخرين مقام جايگاه را ترک ميکند، ماشينهاي گورکن و کارگران وارد
ميدان ميشوند. آنها از چپ به راست حرکت ميکنند، و هر قبر را که ميکَنند، جسد
سربازي را در آن ميگذارند، و زمين را صاف ميکنند. به دنبالشان بنّاها وارد کار
ميشوند. روي هر قبر يک سنگ ميگذارند. قبلاً نام و تاريخ تولد و مرگ هر سرباز روي
سنگها حک شده است. همه کارشان را خيلي خوب انجام ميدهند، و رديف به رديف جلو
ميروند. حالا نوبت باغبانهاست. آنها تکههاي سبزه را روي زميني که قبلاً کَنده
شده، ميگذارند. حالا گلفروشان بار کاميونهايشان را خالي ميکنند و روي هر قبر يک
دسته گل تازه ميگذارند.
حالا نوبت ميرسد به آخرين مرحله جنگ يک روزه. گورکنها از ميدان رفتهاند، بنّاها
هم رفتهاند، گلفروشها هم دارند از ميدان بيرون ميروند، و اتوبوسهاي حامل زنان
بيوه و بچههاي يتيم سربازان سر ميرسند. خانواده سربازان همگي در يک زمان در اينجا
جمع ميشوند. هزينه اياب و ذهاب آنها را دولت متقبل شده است. آنها منظم وارد ميدان
ميشوند. راهنماها و ميزبانها که لباسهاي رسمي به تن دارند هر خانواده را به طرف
قبر سربازشان راهنمايي ميکنند. به هر خانواده يک پلاک شناسايي و يک پرچم کوچک
آمريکا ميدهند. ارکستر دارد سرود عزاي نظامي مينوازد. همه ما به حالت خبردار
ايستادهايم و نسيم ملايمي ميوزد.
واقعاً نبوغ آمريکاييها اعجابآور است. چيزي که امروز صبح فقط يک ميدان عادي بود
هم اينک به يک گورستان نظامي تبديل شده است. روز بسيار زيبايي بود! اين افتخار را
داشتم تا اين پروژه تاريخي را به خانههايتان بياورم. بله، روز محشري بود. شب بخير،
هموطنان عزيز، خواب خوشي را برايتان آروز ميکنم.
skillsمنبع
سلام! صبح بخير هموطنان آمريکايي! به برنامه جنگ يک روزه خوش آمديد. شبکه تلويزيوني
WCDW گزارش مستقيم اين روز بسيار مهمِ تاريخ آمريکا را به سمع و نظرتان خواهد
رساند. در دويستمين سالگرد جنگ داخلي، افتخار داريم که در پروژه پروفسور برينارد
با نام جنگ يک روزه شرکت ميکنيم.
مطمئنم هيچ شهروندي نيست که چيزي در مورد اين پروژه نشنيده باشد. ماههاست که در
مورد اين برنامه بحثهاي زيادي ميشنويم. حالا آن روز مهم، يعني ۹ آوريل ۲۰۶۵، فرا
رسيده و همه ما به نوعي در اجراي اين برنامه سهيم هستيم.
هوا عالي و کاملاً صاف است. حتي يک لکه ابر هم در آسمان آبي و آفتابي بالاي سرمان
نيست. از جايگاه، ديد بسيار خوبي داريم. در فرصتي که تا شروع پروژه باقيست،
مصاحبهاي اختصاصي با پروفسور برينارد، پايهگذار پروژه جنگ يک روزه ترتيب
دادهايم که توجه شما را به آن جلب ميکنم.
- پروفسور، ميدانيم که نظارت بر اين کار عظيم چقدر وقتگير است، و از اينکه اين
فرصت را در اختيار ما گذاشتيد، بسيار متشکريم. بگذاريد ابتدا خواهش کنم اطلاعاتي در
مورد اين پروژه در اختيارمان بگذاريد.
- خيلي خوشحالم که در اين مصاحبه شرکت کردم. تا اين ساعت، پروژه طبق برنامه پيش
رفته است، و من شخصاً بر اجراي آن نظارت دارم تا اگر مشکلي پيش بيايد آن را بر طرف
کنيم. در مورد اين پروژه سئوال کرديد. خُب، همانطور که مستحضر هستيد که من را يکي
از صاحبنظران جنگ داخلي ميدانند و به همين دليل هم بود که از من خواستند تا
مراسمي براي دويستمين سالگرد اين جنگ برنامهريزي کنم. يکي از جوانب آزار دهنده جنگ
داخلي، مثل همه جنگهاي ديگر اين بود که اين جنگ هزينه زيادي به بار آورد و چندان
هم موثر نبود. با استفاده از تکنولوژي مدرني که در دست داريم، ميتوانيم نبردي را
بازسازي کنيم که برابر با تمام نبردهاي جنگ داخلي است.
ميدانيد که هزينههاي عمده هر جنگ شامل انتقال نيروها و ادوات جنگي، تجهيزات و
پرسنل پزشکي، و هزينههاي تدفين است. انجام تمامي اين امور در زمان جنگ امري دشوار،
پرهزينه و فاقد کارايي است. با توجه به پيشرفتهاي فرهنگي و علمي دويست سال گذشته
مسلماً اين امکان فراهم شده است که همان تاثير را با هزينهاي به مراتب کمتر از
هزينههاي جنگ داخلي ايجاد کنيم. عاليترين قسمت طرح در واقع بديهيترين قسمت آن
بود- اينکه چرا اجساد سربازان را در همان جبهه جنگ دفن نکنيم و خودمان را از شرّ آن
همه هزينه و زحمت راحت نکنيم. يعني همان ميدان نبرد به گورستان تبديل کنيم! وقتي
اين مساله را حل کرديم، جزييات ديگر طرح هم خود به خود روشن شد.
چيزي مثل يک خط مونتاژ براي پروژهامان در نظر گرفتيم. کامپيوتر سربازها را انتخاب
کرد. تعدادي گورکن، بنّا، باغبان و گلفروش استخدام کرديم. تجهيزات نظامي هم به يک
سلاح کمري براي هر سرباز خلاصه ميشود که بدين ترتيب توانستيم در هزينهها بسيار
صرفهجويي کنيم. طبعاً نيازي به تجهيزات و پرسنل پزشکي هم نبود. علاوه بر اين،
خانواده سربازان از قبل همه چيز را ميدانستند، و ميتوانستند براي خود برنامهريزي
کنند و کارهاي شخصيشان را سروسامان بدهند.
- آيا براي اجراي طرحتان با مشکلي مواجه نشديد؟
- در ابتدا، چرا. تعدادي از نمايندگان کنگره فکر ميکردند اين طرح "غيرانساني"
است. ولي برايشان توضيح دادم که نتيجه اين طرح دقيقاً برابر با نتيجهايست که ميشد
با راه انداختن جنگي چهار ساله با هزينهاي خيلي بيشتر و ايجاد مشکلات عديده براي
مردم، به دست آورد. علاوه بر اين، غيرنظاميان به هيچوجه درگير اين جنگ نميشوند، نه
حملهاي به آنها ميشود، نه خانههايشان را آتش ميزنند، نه اموالشان را غارت
ميکنند و نه آنها را ميکشند. همه نمايندگان متفقالقول گفتند که طرح من خيلي
ايمنتر، موثرتر و انسانيتر از جنگ داخلي است.
البته لابيِ وسترن يونيون هم در ابتدا شديداً با اين طرح مخالف بود، چون درآمدي را
که ميتوانست از محل ارسال تلگرام براي خانواده سربازان به دست آورد، از دست
ميداد. ولي بالاخره با آنها به توافق رسيديم تا پرچمهاي کوچکي را که قرار است به
خانواده سربازان بدهيم، اين شرکت توليد کند.
- و حالا، پروفسور برينارد، بعد از ماهها برنامهريزي امروز قرار است پروژهتان
اجرا شود. مطمئنم که همه آمريکاييها مثل من، شما را يک فرد فوقالعاده و يک
وطنپرست واقعي ميدانند.
ساعت ۸:۳۰ دقيقه است، تقريباً همه چيز براي شروع پروژه آماده است. در مقابل چشممان
در اين ميدان عظيم، دو ارتش متخاصم تا مايلها روبروي هم صف کشيدهاند. سربازان به
حالت خبردار در صفهاي منظم ايستادهاند- ارتش آبيپوش در مقابل ارتش خاکستريپوش.
آنها همچون مجسمههاي مرمري بيحرکت در محل خود ايستادهاند. در سمت چپِ جايگاه
ماشينهاي گورکن و کارگران ساکت و خاموش منتظرند. پشت سرِ آنها بناها و باغبانها
ايستادهاند. در سمت راست جايگاه هم گل فروشها منتظرند.
تمامي مقامات مهم کشوري و لشکري در جايگاه حضور دارند. رييسجمهور، معاون
رييسجمهور، رييس مجلس نمايندگان، رهبر اکثريت سنا، وزراي دولت، قضات ديوان عالي
کشور، و نمايندگان نيروهاي مسلح.
به احترام سرود ملي همه از جا برميخيزيم. رييسجمهور پشت تريبون قرار ميگيرد. با
علامت او ارکستر نظامي شروع به نواختن ميکند، و به هنگام نواخته شدن آخرين صداي
شيپور به سربازها نگاه کنيد.
سربازان با نظم هر چه تمامتر اسلحة خود را از غلاف بيرون ميکشند، آن را روي
شقيقههايشان ميگذارند، و ناگهان صداي ۲۰۴۰۰۰ شليک يکجا در فضا طنين مياندازد.
دود تفنگها هوا را پر ميکند. آسمان به قدري تيره ميشود که گويي طوفاني به پا شده
است. ميدان نبرد غرق سکوت ميشود. جسدهاي آبي و خاکستري بدون نظم روي زمين
افتادهاند. فکر ميکنم حتي با تعليمات کامل نظامي و با وجود حس وطنپرستي شديد هم
نميتوان به سربازان ياد داد که هنگام مردن، منظم روي زمين بيافتند. سربازها نقش
خودشان را ايفا کردند. حال نوبت بقيه است که کارشان را شروع کنند.
مقاماتي که در جايگاه نشستهاند از جايشان بلند ميشوند و به طرف ليموزينهايي که
در انتظارشان ايستادهاند، ميروند. رييسجمهور دست پروفسور برينارد را به گرمي
ميفشارد. وقتي آخرين مقام جايگاه را ترک ميکند، ماشينهاي گورکن و کارگران وارد
ميدان ميشوند. آنها از چپ به راست حرکت ميکنند، و هر قبر را که ميکَنند، جسد
سربازي را در آن ميگذارند، و زمين را صاف ميکنند. به دنبالشان بنّاها وارد کار
ميشوند. روي هر قبر يک سنگ ميگذارند. قبلاً نام و تاريخ تولد و مرگ هر سرباز روي
سنگها حک شده است. همه کارشان را خيلي خوب انجام ميدهند، و رديف به رديف جلو
ميروند. حالا نوبت باغبانهاست. آنها تکههاي سبزه را روي زميني که قبلاً کَنده
شده، ميگذارند. حالا گلفروشان بار کاميونهايشان را خالي ميکنند و روي هر قبر يک
دسته گل تازه ميگذارند.
حالا نوبت ميرسد به آخرين مرحله جنگ يک روزه. گورکنها از ميدان رفتهاند، بنّاها
هم رفتهاند، گلفروشها هم دارند از ميدان بيرون ميروند، و اتوبوسهاي حامل زنان
بيوه و بچههاي يتيم سربازان سر ميرسند. خانواده سربازان همگي در يک زمان در اينجا
جمع ميشوند. هزينه اياب و ذهاب آنها را دولت متقبل شده است. آنها منظم وارد ميدان
ميشوند. راهنماها و ميزبانها که لباسهاي رسمي به تن دارند هر خانواده را به طرف
قبر سربازشان راهنمايي ميکنند. به هر خانواده يک پلاک شناسايي و يک پرچم کوچک
آمريکا ميدهند. ارکستر دارد سرود عزاي نظامي مينوازد. همه ما به حالت خبردار
ايستادهايم و نسيم ملايمي ميوزد.
واقعاً نبوغ آمريکاييها اعجابآور است. چيزي که امروز صبح فقط يک ميدان عادي بود
هم اينک به يک گورستان نظامي تبديل شده است. روز بسيار زيبايي بود! اين افتخار را
داشتم تا اين پروژه تاريخي را به خانههايتان بياورم. بله، روز محشري بود. شب بخير،
هموطنان عزيز، خواب خوشي را برايتان آروز ميکنم.
skillsمنبع