javad jan
04-19-2013, 02:38 PM
آوازهای کوچکی برای ماه / گوستاوفلوبر – ژرژ ساند/ ترجمه گلاره جمشیدی/ نشر افق/ 16000 تومان
سرک کشیدن به زندگی خصوصی دیگران، میلی است که باعث رواج قالب زندگینامه شده است. همه دوست دارند درباره ستاره ها و چهره های معروف چیزهای بیشتر و بیشتری بدانند. ناشرها هم مدام به بیوگرافی نویس ها سفارش زندگینامه های مفصل و تحقیق می دهند.
یکی از منابع این تحقیق ها، نامه های خصوصی است. نامه ها، جایی است که آدم در آنها آزادتر و راحت تر می نویسد و برای همین چیزهای بیشتری از درون افراد را آشکار می کند.
برای همین انتشار مجموعه نامه های شخصیت های معروف هم از قالب های پرطرفدار است؛ مثلا همین کتاب، مجموعه نامه نگاری های هفت ساله دو رمان نویس بزرگ، گوستاو فلوبر و ژرژساند (که تازگی ها «نامه های یک مسافر»ش ترجمه شده بود) است.
http://pnu-club.com/imported/2013/04/2920.jpg (http://bartarinha.ir/)
از فلوبر قبلا هم یک مجموعه نامه دیگر ترجمه و منتشر شده بود با عنوان: «نوشتن مادام بواری؛ حماقت، هنر و زندگی». آنجا فلوبر داشت به نامزدش نامه می نوشت و درباره حال و روزش در دوره ای که مشغول نوشتن «مادام بواری» بوده می گفت.
در این یکی کتاب اما فلوبر دارد به یک نویسنده دیگر نامه می نویسد و با او درباره مسائل ضمن نوشتن رمان «تربیت احساسات» حرف می زند.
پس نکته اول اینکه این کتاب، پشت صحنه یک رمان است؛ اما فقط همین نیست. ژرژ ساند مثل خود فلوبر یکی از نویسنده های معروف عصر خودش بوده، 17 سال از فلوبر بزرگتر بوده و فلوبر در تمام نامه ها از او با عنوان «سرور عزیز» یاد کرده و نظراتش را درباره خیلی چیزها پرسیده و چون خودش هم همیشه با او موافق نبوده، نظرات متفاوت خودش را هم مطرح کرده.
پس در این کتاب افکار و شخصیت دو نویسنده معروف را هم می بینیم. از چیزهایی مثل نقد ادبی و داوری درباره آثار تورگنیف و سروانتس گرفته تا مباحث کلی تری نظیر اینکه ساند معتقد بود بشر ذاتا به خیر و نیکی گرایش دارد و فلوبر می گفت ذات بشر شر است و باید خودش را تربیت کند.
ساند می گفت ادبیات وسیله ای برای رستگاری و رسیدن به آرمان هاست. فلوبر معتقد بود ادبیات فقط وسیله ای است برای فرار از این زندگی نکبت روزمره، یک جور اعتراض به دنیا ... جالب اینکه هیچ کدام هم از موضع خودشان کوتاه نمی آیند. یک جا فلوبر به ساند نوشته: «در اواسط نامه ات اشک از چشمانم جاری شد، البته بی آنکه تحولی در من رخ دهد. متاثر شدم. همین، بی آنکه تهییج شوم.»
سرک کشیدن به زندگی خصوصی دیگران، میلی است که باعث رواج قالب زندگینامه شده است. همه دوست دارند درباره ستاره ها و چهره های معروف چیزهای بیشتر و بیشتری بدانند. ناشرها هم مدام به بیوگرافی نویس ها سفارش زندگینامه های مفصل و تحقیق می دهند.
یکی از منابع این تحقیق ها، نامه های خصوصی است. نامه ها، جایی است که آدم در آنها آزادتر و راحت تر می نویسد و برای همین چیزهای بیشتری از درون افراد را آشکار می کند.
برای همین انتشار مجموعه نامه های شخصیت های معروف هم از قالب های پرطرفدار است؛ مثلا همین کتاب، مجموعه نامه نگاری های هفت ساله دو رمان نویس بزرگ، گوستاو فلوبر و ژرژساند (که تازگی ها «نامه های یک مسافر»ش ترجمه شده بود) است.
http://pnu-club.com/imported/2013/04/2920.jpg (http://bartarinha.ir/)
از فلوبر قبلا هم یک مجموعه نامه دیگر ترجمه و منتشر شده بود با عنوان: «نوشتن مادام بواری؛ حماقت، هنر و زندگی». آنجا فلوبر داشت به نامزدش نامه می نوشت و درباره حال و روزش در دوره ای که مشغول نوشتن «مادام بواری» بوده می گفت.
در این یکی کتاب اما فلوبر دارد به یک نویسنده دیگر نامه می نویسد و با او درباره مسائل ضمن نوشتن رمان «تربیت احساسات» حرف می زند.
پس نکته اول اینکه این کتاب، پشت صحنه یک رمان است؛ اما فقط همین نیست. ژرژ ساند مثل خود فلوبر یکی از نویسنده های معروف عصر خودش بوده، 17 سال از فلوبر بزرگتر بوده و فلوبر در تمام نامه ها از او با عنوان «سرور عزیز» یاد کرده و نظراتش را درباره خیلی چیزها پرسیده و چون خودش هم همیشه با او موافق نبوده، نظرات متفاوت خودش را هم مطرح کرده.
پس در این کتاب افکار و شخصیت دو نویسنده معروف را هم می بینیم. از چیزهایی مثل نقد ادبی و داوری درباره آثار تورگنیف و سروانتس گرفته تا مباحث کلی تری نظیر اینکه ساند معتقد بود بشر ذاتا به خیر و نیکی گرایش دارد و فلوبر می گفت ذات بشر شر است و باید خودش را تربیت کند.
ساند می گفت ادبیات وسیله ای برای رستگاری و رسیدن به آرمان هاست. فلوبر معتقد بود ادبیات فقط وسیله ای است برای فرار از این زندگی نکبت روزمره، یک جور اعتراض به دنیا ... جالب اینکه هیچ کدام هم از موضع خودشان کوتاه نمی آیند. یک جا فلوبر به ساند نوشته: «در اواسط نامه ات اشک از چشمانم جاری شد، البته بی آنکه تحولی در من رخ دهد. متاثر شدم. همین، بی آنکه تهییج شوم.»