PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده می باشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمی کنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : عشـــــــــق بـــــي پــايــان



sunyboy
11-23-2008, 03:12 AM
پيرمردي صبح زود از خانه اش خارج شد. در راه با يک ماشين تصادف کرد و آسيب ديد عابراني که رد مي شدند به سرعت او را به اولين درمانگاه رساندند . .
پرستاران ابتدا زخمهاي پيرمرد را پانسمان کردند. سپس به او گفتند: "بايد ازت عکسبرداري بشه تا مطمئن بشيم جائي از بدنت آسيب ديدگي يا شکستگي نداشته باشه "

پيرمرد غمگين شد، گفت خيلي عجله دارد و نيازي به عکسبرداري نيست .
پرستاران از او دليل عجله اش را پرسيدند :
او گفت : همسرم در خانه سالمندان است. هر روز صبح من به آنجا مي روم و صبحانه را با او مي خورم. امروز به حد كافي دير شده نمي خواهم تاخير من بيشتر شود !

يكي از پرستاران به او گفت : خودمان به او خبر مي دهيم تا منتظرت نماند .
پيرمرد با اندوه ! گفت : خيلي متأسفم. او آلزايمر دارد . چيزي را متوجه نخواهد شد ! او حتي مرا هم نمي شناسد !

پرستار با حيرت گفت: وقتي که نمي داند شما چه کسي هستيد، چرا هر روز صبح براي صرف صبحانه پيش او مي رويد؟

پيرمرد با صدايي گرفته ، به آرامي گفت: اما من که مي دانم او چه کسي است !

shima
11-23-2008, 07:07 PM
کاشکی همه همدیگرو اینقدر دوست داشتن

sunyboy
11-23-2008, 07:36 PM
بله واقعا!!

pdfstore.ir
11-24-2008, 01:40 AM
در این دنیا نمی دونم آیا می شه این عشقهای خاص را پیدا کرد یا نه؟

اما ما زمانی یادمان می افتد که واقعا یک نفر را دوست داشتیم که از دست بدهیم واقعا جای بسی تاسف است :168:

فریبا
11-24-2008, 12:29 PM
ای کاش میتونستیم اینقدر بی توقع همدیگه رو دوست داشته باشیم

Borna66
05-03-2009, 03:50 PM
اي كاش هم عشق ها پاك و بي ريا بود:256:

Fahime.M
05-03-2009, 05:53 PM
اي كاش هم عشق ها پاك و بي ريا بود:256:

اره ...ای کااااااااااش...