PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده می باشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمی کنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : سازمان بوفالويي يا سازمان غازي ؟



saharnaz_71
04-14-2013, 09:07 PM
جين بلاسكو درمراسم ترحيم يكي از دوستان نزديك خود حضور يافته است. دوستش در اثر حادثه رانندگي در جاده‌اي كه به اطراف كار و مديريت شركتش در آن رفت و آمد مي‌كرده، جان خود را از دست داده است. بلاسكو در خلوت خود به اين حقيقت تلخ مي‌انديشيد كه روزي و شايد هم همين‌ فردا نوبت او باشد، چرا كه هفته‌اي چند روز همين جاده را با همين سرعت براي كار طي مي‌كند. راستي اگر اين اتفاق فردا براي او بيافتد تكليف چيست، براي بلاسكو سه سؤال اساسي مطرح مي‌شود:

۱- آيا ما سخت و بي‌وقفه كار مي‌كنيم كه كسب و كار موفقي بسازيم يا تلاش مي‌كنيم كه مراسم ختم باشكوهي مثل امروز را به وجود بياوريم.

۲– آيا ما براي موفقيت و كاميابي و درك لذت زندگي خود مي‌كوشيم يا مي‌كوشيم تا تنها وارثين ما از تلاش ما لذت ببرند.

۳– آيا ما براي زندگي كار مي‌كنيم يا زندگي مي‌كنيم كه فقط كار كنيم؟ اصلاً هدف زندگي چيست؟ كار براي زندگي؟ يا زندگي براي كار؟

طرح اين سؤالات در ذهن بلاسكو به‌شدت او را تكان مي‌دهد و او را براي رسيدن به پاسخ‌هاي درست به تكاپو وامي‌دارد.
بلاسكو كه اكنون با چندين سال سابقه عملي و تجربي در كسب و كار، يكي از مشاورين زنده مديريت به شمار مي‌رود، از آن پس تحقيقي را آغاز مي‌كند كه نتايج زير را براي او حاصل مي‌كند.
او مي‌گويد من از ميان شركت‌هاي موفق جهان با مديران 24 شركت كه در يك دوره ده‌ساله حدود 20 درصد سود سهام عايد سهامداران خود كرده بودند و در امور ديگر نيز در كارشان موفقيت چشمگيري داشتند، مصاحبه‌اي انجام دادم و در گفتگو با اين مديران كه در صنايع مختلف مديريت مي‌كردند به چند حقيقيت آشكار دست يافتم.
- راز موفقيت مديران اين بود كه اساساً نوع و طبيعت مديريت و رهبرشان با ديگران كاملاً فرق داشت و در واقع «شيوه رهبري» عامل موفقيت آنها بود.

– ديگر اينكه در شيوه‌هاي مديريتي و رهبري آنان، الزاماً تشابه و نقاط مشتركي وجود نداشت تا بتوانم از آن تقليد كنم. هر يك از آنها روش رهبري خاص خود را براي موفقيت داشتند.

اما همه آنها در امور زير با هم مشترك بودند:

- آنها براي كار زندگي نمي‌كنند، بلكه براي زندگي كار مي‌كنند.
– آنها به همه امور زندگي اهميت مي‌دهند و همه‌چيز را با هم و با تعادل به پيش مي‌برند؛ امور خانواده، امور شخصي، امور سلامت، امور تفريحي، امور معاشرتي، ورزش و بالاخره امور كسب و كار.

بلاسكو به سه حقيقت تلخ ديگر هم در نتايج بررسي خود اشاره مي‌كند.

- موفقيت و كاميابي، دشممن و گمراه كننده انسان، مديران و سازمان‌ها است. چيزي كه ما را تا به امروز كامياب كرده و به اينجا رسانده است، الزاماً همان چيزي نيست كه كاميابي آينده را تأمين كند. اين حقيقت باعث شكست و سقوط و محو بسياري از شركت‌هاي بزرگ جهان بوده كه امروزه تنها نام و خاطره‌اي از آنها در جايي در قبرستان شركت‌هاي مرده باقي است.

– ما متأسفانه همواره ديگران را مقصر مي‌دانيم و هرگز در آئينه حقيقت خود نمي‌نگريم.

– حقيقت تلخ سوم اين است كه من بايد تغيير كنم، من بايد عوض شوم. در حالي كه همه دنبال تغيير ديگران هستند و تغيير را در آنها جستجو مي‌كنند.

او پس از درك اين نتايج به درون سازمان خود مراجعه مي‌كند و با درك و ديدگاه جديد به بررسي آن مي‌پردازد و در اين بررسي به دو نوع سازمان و تشكيلات اشاره مي‌كند؛ زيرا از ويژگي‌هاي بوفالوها و غازها، نتايج مديريتي جذابي به دست مي‌آورد.

او سازمان‌ها را به دو دسته تقسيم مي‌كند:

1 – سازمان‌هاي بوفالويي
۲- سازمان‌هاي غازی

ويژگي بوفالوها
p آنها به يك رهبر پاي‌بند و وفادار و همه پيروند و تابع.

p آنها درست همان كاري را مي‌كنند كه به آنها دستور داده شده است.

p آنها هرگز سؤال نمي‌كنند و فقط پيروي مي‌كنند.

p بوفالوها منتظر دستور مي‌شوند و تا دستور نرسد، هيچ كاري نمي‌كنند .

p هيچكس جاي ديگري را پر نمي‌كند و جلو نمي‌افتد و مسئوليت نمي‌پذيرد.


ويژگي غاز ها

p هر غاز به هنگام پرواز دسته‌جمعي، احساس مسئوليت مي‌كند.

p هرغازفقط پيروي محض نمي‌كندو وضع خودرادرراه مي‌سنجدوتصميم مي گیرد .

p هر غاز مسير پرواز گروه را مي‌داند.

p رهبري و جلودار بودن، نوبتي است.

p هر غاز،زمان جلوتربودن،درنوك پروازبودن و هدايت گروه را، خود انتخاب می کند.

p همه غازها تمايل به پذيرش مسئوليت و جلودار بودن و رهبري دارند.

p غازها در طول پرواز مراقب يكديگر هستند.


بررسي ثابت كرده است كه اگر غازها مسيري را گروهي بپيمايند* 70 درصد بيشتر از آن مسافتي را كه انفرادي مي‌توانند طي كنند، مي‌پيمايند. بلاسكو مي‌گويد وقتي از مطالعه نظام همكاري و زندگي و پرواز گروهي و مشاركتي غازها آگاه شدم و راز كاميابي اين نظام را كشف كردم، به داخل شركت خود برگشتم و به همه همكارانم دستور پرواز دادم و از آنها خواستم كه از امروز غازهايي باشند كه هم خود از پروازشان لذت ببرند و هم من سازمان كمال‌يافته‌تر و آسوده‌تري را اداره كنم. آري من به آنها اختيار و آزادي پرواز دادم و گفتم بوفالوهاي من پرواز كنيد. غافل از اينكه بوفالوها نمي‌توانند پرواز كنند. به خود گفتم بلاسكو سازمان تو، يك سازمان بوفالويي است. مگر تو اين‌طور نخواستي كه همكاراني مطيع و فرمانبردار، بي چون و چرا داشته باشي ك به دست و دهان تو نگاه كنند. پس اگر غير از اين مي‌خواهي، خود تو اول بايد تغيير كني و در اينجا بود كه آن حقيقت تلخ سوم يك بار ديگر در گوش من صدا كرد كه:


من بايد تغيير كنم، من بايد بوفالوها را تبديل به غاز كنم، طبيعت آنها را تغيير دهم، با آموزش و پرورش، رشد، ايجاد انگيزش، روحيه، اختيار، مسئوليت، اعتماد و … پرواز بوفالوها حقيقت تلخي است كه همه‌روزه در اغلب سازمان‌ها با آن برخورد مي‌كنيم.