javad jan
04-07-2013, 12:40 PM
پل دانوس
جهان ِ کسبوکار، جهان عظیم و در حال رشدی است. از همین رو، رهبری کسبوکار نیازمند آرایش تجربیات، مهارتها و دانش است و راههای متعددی برای دستیابی به رهبری وجود دارند. هنری مینتزبرگ در اظهارات اولیه اش استدلال میکند که دورههای آموزشی MBA تا حدی از ورود کسانی که «مارک مدیریتی خود» را از طریق تجربه اندوزی در اتاق مدیرعامل- به عنوان مدیرعامل- بهدست آوردهاند، ممانعت میکنند.
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg (http://javascript%3Cb%3E%3C/b%3E:PopupPic('2828/28-10.jpg%20'))
هنوز، دادههای اندکی برای تقویت این موضوع وجود دارد. بر اساس گزارش مجله
«یواس نیوز اند ورلد ریپورت»، فارغالتحصیلان سایر رشتههای تحصیلی حدود 60 درصد پستهای مدیرعاملی 500 شرکت برتر ایالات متحده را تشکیل میدهند. مطمئنا این موضوع نشان میدهد که مسیرهای متعددی برای دستیابی به بالاترین پست کسبوکار باز است و به دشواری میتوان فارغالتحصیلان رشتههای غیراز MBA را از رسیدن به این پست باز داشت. با توجه به تنوع شرکتهای موجود در لیست 500 شرکت برتر ایالات متحده،
شگفت آور نیست که وکلا، مهندسان و افرادی با سایر مدارک تحصیلی به محصلان MBA در بالاترین نقطه نردبان شرکت میپیوندند.
معتقدم که مدیران اجرایی در شرکتها به طور کلی به شیوههای منطقی عمل میکنند.
QS TopMBA.com گزارش میدهد که از دهه 1990، تقاضای جهانی برای جذب فارغالتحصیلان MBA از 200 مدرسه برتر، سالانه تا 15 درصد رشد کرده است.
بحث اصلی آقای مینتزبرگ این است که تجربه کسب شده در حین کار به دلیل قابلیت اجرای مهارتهای جدید از تحصیلات رسمی حرفهای برتر است. اگر کسی بتواند به ایده آل ِ کسب تجربه در حین کار دست یابد، بدون شک کار درستی انجام داده است، اما دستیابی به این ایده آل بسیار دشوار است. محکوم کردن دورههای آموزشی MBA به دلیل اینکه آنها با یک ایده آل تطبیق پیدا نمیکنند، آن هم ایده آلی که شاید رسیدن به آن غیرممکن است، استدلالی محکم نیست. اگر آمادهسازی و فراهم آوردن مقدمات و شرایط برای خلق یک رهبر برتر از یک فارغالتحصیل MBA ممکن بود، چرا شرکتها به طور منظم چنین کاری نمیکنند؟
گفته شده که بیشتر مدیران عامل مدرک MBA ندارند. آقای مینتزبرگ تاکید میکند که فارغالتحصیلان MBA از طریق شبکه «فارغالتحصیلان قدیمی» به موفقیت دست مییابند. او مدل آماری و فشردهای را از شیوه رهبری ترسیم میکند، در حالی که فارغالتحصیلان MBA به طور مستقیم از دانشگاه به سوی رهبری سوق داده میشوند و برای شرکتها و در مقیاسی کلانتر برای جوامع «تهدید» به شمار میروند. در واقع، پستهای رهبری پس از دورهای طولانی بهدست میآیند اما فارغالتحصیلان MBA در آغاز اشتغال بر کرسی مدیریت
تکیه میزنند.
بحث دوم او این است که رشد دورههای MBA تا حدی به مشکلاتِ رهبری غیراخلاقی یا ضعیفِ شرکتی در سالهای اخیر مرتبط است. البته، برخی افراد بد بودن برخی رهبران را ثابت کردهاند، اما هیچ مدرکی وجود ندارد که نشان دهد این رهبران بد کسانی هستند که در کلاسهای مدارس بازرگانی شرکت
کرده بودند.
مطمئنا برخی از مدیران اجرایی که در بحران مالی اخیر باعث آسیب شدند، فارغالتحصیل MBA بودند. با این حال، داشتن چندین دهه تجربه کاری پس از زمان فارغالتحصیلی، اعمال اشتباه آنها را از فارغالتحصیلانی که بلافاصله از دانشگاه به جایگاه مدیریت دست مییابند، جدا میکند. در واقع، بحث منطقیتر این خواهد بود که چند دهه تجربه کاری که به نظر آقای مینتزبرگ بسیار ارزشمند است، شکل دهنده تصمیمسازی اشتباه آنها بود و نه تحصیلاتشان در دهههای 1980 و 1990.
تحلیل بحران مالی و نسبت دادن آن به گسترش دورههای آموزشی MBA در دهه 1990 مانند این است که نتیجه بگیریم گسترش دورههای آموزشی علوم سیاسی در دانشگاهها طی دهه 1960 واترگیت و سایر رسواییهای سیاسی را به بار آوردند. بیگمان چنین رابطهای متضمن نسبت میان علت و معلول نیست. این واقعیت که اکثریت قانونگذاران و سیاستمداران که به هنگام تغییر قبل از بحران مالی خواب بودند و مدارک تحصیلی پايین داشتند، از سوی هیچ وکیلی محکوم نشدند؛ بنابراین میتوان گفت که اعمال بد تعداد کمی از افراد، دامن همه افراد یک طبقه اجتماعی را لکه دار نمیکند.
در نظرخواهی از افرادی که هم مدرک MBA و هم تجربه کاری دارند، به نظر میرسد تعداد زیادی از این افراد، به تحصیل در دوره بازرگانی توجه دارند. موسسه «گرجویت منیجمنت ادمیژن کانسیل» در نظرسنجیای که از 4135 فارغالتحصیل MBA که تحصیل خود را بین سالهای 2000 تا 2011 به پایان رساندند، به این نتیجه دست یافت: 92 درصد از پرسش شوندهها اظهار کردند که تحصیل در MBA آنها را برای رهبری آماده کرده است.
هیچ مدرک سیستماتیکی وجود ندارد که رشته MBA باعث اثرات بد در کارکنان و محیط زیست میشود و من تردید دارم که خلاف این نظر درست باشد. دورههای مدرن MBA مسوولیت اجتماعی و موضوعهای مربوط به پایداری را در بر میگیرند و من معتقدم که محصلان امروز، نسبت به وارد آمدنِ آسیبهای احتمالی فعالیتهای اقتصادی به مردم در قیاس با گذشته بسیار حساس هستند.
در واقع، یک تحقیق انجام شده در سال 2010 در «آکادمی آو منیجمنت لرنینگ و اجوکیشن » گزارش کرده است، شرکتهایی که فارغالتحصیلان MBA در راس آن قرار دارند در قیاس با شرکتهایی که مدیران فاقد مدرک MBA در راس آنها هستند، به طور معناداری در اجرای امور مربوط به محیط زیست امتیاز بیشتری کسب کردند.
آقای مینتزبرگ و من بر اینکه تجربه MBA با توجه به آموزش رهبری دارای نقايصی است، توافق داریم، اما من نمیپذیرم که او میتواند جایگزین عملی برتری را نشان دهد. من همچنین معتقدم که بیشتر بحث او مبتنی بر محکومیت شیوههای آموزشی اولیه است.
امروزه دورههای MBA به واسطه پوشش وسیع ِاستراتژیها و تجارب، غنی و متنوع هستند و دانشجویانی در این دورهها شرکت میکنند که تجربه کاری قابلقبولی دارند. بسیاری از انتقادات آقای مینتزبرگ 25 سال پیش اعتبار بیشتری داشتند و در واقع چنین استدلالهایی به تعدادی از اصلاحات و پیشرفتها در مدارس بازرگانی منجر شد. به نظر میرسد او این سوابق را فراموش یا آنها را نادیده گرفته است.
جهان ِ کسبوکار، جهان عظیم و در حال رشدی است. از همین رو، رهبری کسبوکار نیازمند آرایش تجربیات، مهارتها و دانش است و راههای متعددی برای دستیابی به رهبری وجود دارند. هنری مینتزبرگ در اظهارات اولیه اش استدلال میکند که دورههای آموزشی MBA تا حدی از ورود کسانی که «مارک مدیریتی خود» را از طریق تجربه اندوزی در اتاق مدیرعامل- به عنوان مدیرعامل- بهدست آوردهاند، ممانعت میکنند.
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg (http://javascript%3Cb%3E%3C/b%3E:PopupPic('2828/28-10.jpg%20'))
هنوز، دادههای اندکی برای تقویت این موضوع وجود دارد. بر اساس گزارش مجله
«یواس نیوز اند ورلد ریپورت»، فارغالتحصیلان سایر رشتههای تحصیلی حدود 60 درصد پستهای مدیرعاملی 500 شرکت برتر ایالات متحده را تشکیل میدهند. مطمئنا این موضوع نشان میدهد که مسیرهای متعددی برای دستیابی به بالاترین پست کسبوکار باز است و به دشواری میتوان فارغالتحصیلان رشتههای غیراز MBA را از رسیدن به این پست باز داشت. با توجه به تنوع شرکتهای موجود در لیست 500 شرکت برتر ایالات متحده،
شگفت آور نیست که وکلا، مهندسان و افرادی با سایر مدارک تحصیلی به محصلان MBA در بالاترین نقطه نردبان شرکت میپیوندند.
معتقدم که مدیران اجرایی در شرکتها به طور کلی به شیوههای منطقی عمل میکنند.
QS TopMBA.com گزارش میدهد که از دهه 1990، تقاضای جهانی برای جذب فارغالتحصیلان MBA از 200 مدرسه برتر، سالانه تا 15 درصد رشد کرده است.
بحث اصلی آقای مینتزبرگ این است که تجربه کسب شده در حین کار به دلیل قابلیت اجرای مهارتهای جدید از تحصیلات رسمی حرفهای برتر است. اگر کسی بتواند به ایده آل ِ کسب تجربه در حین کار دست یابد، بدون شک کار درستی انجام داده است، اما دستیابی به این ایده آل بسیار دشوار است. محکوم کردن دورههای آموزشی MBA به دلیل اینکه آنها با یک ایده آل تطبیق پیدا نمیکنند، آن هم ایده آلی که شاید رسیدن به آن غیرممکن است، استدلالی محکم نیست. اگر آمادهسازی و فراهم آوردن مقدمات و شرایط برای خلق یک رهبر برتر از یک فارغالتحصیل MBA ممکن بود، چرا شرکتها به طور منظم چنین کاری نمیکنند؟
گفته شده که بیشتر مدیران عامل مدرک MBA ندارند. آقای مینتزبرگ تاکید میکند که فارغالتحصیلان MBA از طریق شبکه «فارغالتحصیلان قدیمی» به موفقیت دست مییابند. او مدل آماری و فشردهای را از شیوه رهبری ترسیم میکند، در حالی که فارغالتحصیلان MBA به طور مستقیم از دانشگاه به سوی رهبری سوق داده میشوند و برای شرکتها و در مقیاسی کلانتر برای جوامع «تهدید» به شمار میروند. در واقع، پستهای رهبری پس از دورهای طولانی بهدست میآیند اما فارغالتحصیلان MBA در آغاز اشتغال بر کرسی مدیریت
تکیه میزنند.
بحث دوم او این است که رشد دورههای MBA تا حدی به مشکلاتِ رهبری غیراخلاقی یا ضعیفِ شرکتی در سالهای اخیر مرتبط است. البته، برخی افراد بد بودن برخی رهبران را ثابت کردهاند، اما هیچ مدرکی وجود ندارد که نشان دهد این رهبران بد کسانی هستند که در کلاسهای مدارس بازرگانی شرکت
کرده بودند.
مطمئنا برخی از مدیران اجرایی که در بحران مالی اخیر باعث آسیب شدند، فارغالتحصیل MBA بودند. با این حال، داشتن چندین دهه تجربه کاری پس از زمان فارغالتحصیلی، اعمال اشتباه آنها را از فارغالتحصیلانی که بلافاصله از دانشگاه به جایگاه مدیریت دست مییابند، جدا میکند. در واقع، بحث منطقیتر این خواهد بود که چند دهه تجربه کاری که به نظر آقای مینتزبرگ بسیار ارزشمند است، شکل دهنده تصمیمسازی اشتباه آنها بود و نه تحصیلاتشان در دهههای 1980 و 1990.
تحلیل بحران مالی و نسبت دادن آن به گسترش دورههای آموزشی MBA در دهه 1990 مانند این است که نتیجه بگیریم گسترش دورههای آموزشی علوم سیاسی در دانشگاهها طی دهه 1960 واترگیت و سایر رسواییهای سیاسی را به بار آوردند. بیگمان چنین رابطهای متضمن نسبت میان علت و معلول نیست. این واقعیت که اکثریت قانونگذاران و سیاستمداران که به هنگام تغییر قبل از بحران مالی خواب بودند و مدارک تحصیلی پايین داشتند، از سوی هیچ وکیلی محکوم نشدند؛ بنابراین میتوان گفت که اعمال بد تعداد کمی از افراد، دامن همه افراد یک طبقه اجتماعی را لکه دار نمیکند.
در نظرخواهی از افرادی که هم مدرک MBA و هم تجربه کاری دارند، به نظر میرسد تعداد زیادی از این افراد، به تحصیل در دوره بازرگانی توجه دارند. موسسه «گرجویت منیجمنت ادمیژن کانسیل» در نظرسنجیای که از 4135 فارغالتحصیل MBA که تحصیل خود را بین سالهای 2000 تا 2011 به پایان رساندند، به این نتیجه دست یافت: 92 درصد از پرسش شوندهها اظهار کردند که تحصیل در MBA آنها را برای رهبری آماده کرده است.
هیچ مدرک سیستماتیکی وجود ندارد که رشته MBA باعث اثرات بد در کارکنان و محیط زیست میشود و من تردید دارم که خلاف این نظر درست باشد. دورههای مدرن MBA مسوولیت اجتماعی و موضوعهای مربوط به پایداری را در بر میگیرند و من معتقدم که محصلان امروز، نسبت به وارد آمدنِ آسیبهای احتمالی فعالیتهای اقتصادی به مردم در قیاس با گذشته بسیار حساس هستند.
در واقع، یک تحقیق انجام شده در سال 2010 در «آکادمی آو منیجمنت لرنینگ و اجوکیشن » گزارش کرده است، شرکتهایی که فارغالتحصیلان MBA در راس آن قرار دارند در قیاس با شرکتهایی که مدیران فاقد مدرک MBA در راس آنها هستند، به طور معناداری در اجرای امور مربوط به محیط زیست امتیاز بیشتری کسب کردند.
آقای مینتزبرگ و من بر اینکه تجربه MBA با توجه به آموزش رهبری دارای نقايصی است، توافق داریم، اما من نمیپذیرم که او میتواند جایگزین عملی برتری را نشان دهد. من همچنین معتقدم که بیشتر بحث او مبتنی بر محکومیت شیوههای آموزشی اولیه است.
امروزه دورههای MBA به واسطه پوشش وسیع ِاستراتژیها و تجارب، غنی و متنوع هستند و دانشجویانی در این دورهها شرکت میکنند که تجربه کاری قابلقبولی دارند. بسیاری از انتقادات آقای مینتزبرگ 25 سال پیش اعتبار بیشتری داشتند و در واقع چنین استدلالهایی به تعدادی از اصلاحات و پیشرفتها در مدارس بازرگانی منجر شد. به نظر میرسد او این سوابق را فراموش یا آنها را نادیده گرفته است.