Isooda
04-06-2013, 08:05 PM
داستان حباب:
يكي بود يكي نبود. يك كشور كوچك بود. اين كشور يك جزيره بود. كل پول موجود در اين جزيره 2 دلار بود؛ 2 سكه 1 دلاري كه بين مردم در جريان بود. جمعيت اين كشور سه نفر بود؛ تام مالك زمين جزيره بود. جان و ژاك هر كدام يك سكه 1 دلاري داشتند.
مرحله نخست: جان زمين را از تام به قيمت 1 دلار خريد. حالا تام و ژاك هر كدام 1 دلار داشتند و جان مالك زمين بود كه 1 دلار ارزش داشت.
نتيجه: دارايي خالص كشور 3 دلار شد.
مرحله دوم: ژاك گمان كرد كه تنها يك قطعه زمين در كشور وجود دارد و از آنجايي كه زمين قابل توليد نيست، ارزشش بالا خواهد رفت؛ بنابراين، 1 دلار از تام قرض كرد و با 1 دلار خودش، زمين را از جان به قيمت 2 دلار خريد.
شرايط: تام يك دلار به ژاك قرض داده است؛ بنابراين، دارايي خالص او 1 دلار است. جان زمينش را به قيمت 2 دلار فروخت؛ بنابراين، دارايي خالص او 2 دلار است. ژاك مالك زميني به قيمت 2 دلار است، اما يك دلار به تام بدهكار است. بنابراين دارايي خالص او 1 دلار است.
نتيجه: دارايي خالص كشور 4 دلار شد.
مرحله سوم: تام ديد، ارزش زميني كه يك وقت مالكش بود افزايش يافته، از فروختن زمين پشيمان شده بود. تام يك دلار به ژاك قرض داده بود. پس 2 دلار از تام قرض كرد و زمين را به قيمت 3 دلار از ژاك خريد. در نتيجه، حالا مالك زميني به قيمت 3 دلار است. اما از آنجايي كه 2 دلار به جان بدهكار است، دارايي خالص او 1 دلار است.
شرايط: جان 2 دلار به تام قرض داده است؛ بنابراين دارايي خالص او 2 دلار است. ژاك اكنون 2 دلار دارد؛ بنابراين دارايي خالص او 2 دلار است.
نتيجه: دارايي خالص كشور 5 دلار شد. حباب در حال شكلگيري است.
مرحله چهارم: جان ديد كه ارزش زمين در حال بالا رفتن است. او هم تمايل داشت مالك زمين شود. 2 دلار داشت و 2 دلار از ژاك قرض كرد و زمين را به قيمت 4 دلار از تام خريد. در نتيجه، تام قرضش را برگرداند و حالا 2 دلار دارد. دارايي خالص او 2 دلار است.
(توجه كنيد جان 2 دلار از تام طلب داشت پس با دادن 2 دلاري كه از ژاك قرض كرده بود و بخشيدن 2 دلار طلب خود عملا 4 دلار به تام داد در حالي كه در كشور دو دلار بيشتر وجود ندارد حباب كاملا شكل گرفته)
شرايط: جان مالك زميني به ارزش 4 دلار است، ولی چون 2 دلار از ژاك قرض كرده، دارايي خالص او 2 دلار است. ژاك 2 دلار به جان قرض داده و بنابراين دارايي خالص او 2 دلار است.
نتيجه: دارايي خالص كشور 6 دلار شد، هرچند كشور همان يك قطعه زمين و 2 سكه 1 دلاري در گردش را دارد.
مرحله پنجم: همه پول بيشتري داشتند و خوشحال و خوشبخت بودند تا اينكه يك روز افكار نگرانكنندهاي به ذهن ژاك خطور كرد: «اگر افزايش قيمت زمين متوقف بشه، اونوقت جان چطوري ميتونه قرض منو پس بده. فقط 2 دلار تو كشور هست و فكر كنم بعد از اين همه معامله، ارزش زمين جان حداكثر 1 دلار باشه، نه بيشتر».
تام هم همين فكر را كرد. ديگر هيچ كس نميخواست زمين را بخرد.
شرايط: در نهايت، تام 2 دلار دارد و دارايي خالص او 2 دلار است. جان 2 دلار به ژاك بدهكار است و زميني كه فكر ميكرد 4 دلار ميارزد حالا 1 دلار ارزش دارد؛ بنابراين، دارايي خالص او 1 دلار است. ژاك 2 دلار به جان قرض داده است، اما چه قرضي! اگر چه دارايي خالص ژاك هنوز 2 دلار است؛ اما قلبش بد جوري ميزنه.
نتيجه: دارايي خالص كشور 3 دلار شد!
مرحله ششم: خب چه كسي 3 دلار از كشور دزديده است؟ البته پیش از اينكه حباب بتركد جان فكر ميكرد، زمينش 4 دلار ميارزد. در واقع قبل از تركيدن حباب، دارايي خالص كشور روي كاغذ 6 دلار بود.
شرايط: جان چارهاي جز اعلام ورشكستگي ندارد. ژاك هم زمين 1 دلاري را به جاي قرضش از جان ميگيرد. حالا تام 2 دلار دارد. جان ورشكسته شده و دارايي خالص او صفر دلار است (همه چيز را از دست داده است). ژاك هم چارهاي ندارد، جز اينكه به زمين 1 دلاري بسنده كند.
نتيجه: پس دارايي خالص كشور 3 دلار است.
خوب، در اين اقتصاد كوچك نتيجه حبابي كه ايجاد شد و دوباره فرونشست يا به قولي تركيد، چه بود؟
چيزي به دارايي 3 دلار كشور (نقدينگي 2 دلاري و زمين 1 دلاري) افزوده نشده و تنها نحوه توزيع نقدينگي تغيير كرده؛ يك نفر دو دلار و ديگري صفر دلار دارد.
تام برنده است. جان بازنده است. ژاك هم خوششانس است كه دارايي اوليه خود را دارد!
در شرايط حباب چگونه براي كسب سود اقدام كنيم؟
نتايج تحليلي ـ اقتصادي داستان حباب
1) وقتي حبابي در حال شكلگيري است، ديون افراد به يكديگر افزايش مييابد.
2) داستان اين جزيره يك سيستم بسته است و كشور ديگري وجود ندارد و بنابراين بدهي خارجي نيز وجود ندارد. ارزش دارايي تنها بر اساس پول جزيره محاسبه ميشود؛ بنابراين، ضرري در كل وجود نخواهد داشت.
3) نكته مهم: وقتي حباب ميتركد، افراد داراي پول نقد برنده هستند. افراد داراي مال يا قرض بازنده هستند و در بدترين حالت ورشكسته ميشوند.
4) اگر در اين كشور نفر چهارمي هم با 1 دلار بود اما وارد اين بازي نميشد، نه ميبرد، نه ميباخت اما ميديد كه ارزش پولش بالا و پايين ميرود.
5) وقتي حباب در حال بزرگ شدن است، همه پول بيشتري به دست ميآورند.
6) اگر شما باهوش باشيد و بدانيد حبابي در حال بزرگ شدن است، ميارزد كه پول قرض كنيد و وارد بازي شويد؛ اما بايد بدانيد چه زماني همه چيز را به پول نقد تبديل كنيد. در غير اين صورت به بدترين شكل ممكن متضرر ميشويد.
7) همانند زمين، اين پديده براي كالاهاي ديگر صادق است.
8) ارزش واقعي زمين يا ديگر كالاها وابستگي زيادي به رفتار رواني جامعه دارد.
در پايان بايد یادآوری کرد، در اقتصاد به هر نوع خريدي به قصد فروش گرانتر در كوتاه مدت «سفته بازي» ميگويند؛ خواه اين اقدام خريد اوراق بهادار باشد، خواه سكه يا دلار يا هر كالاي ديگر مثل زمين و ملك و بايد گفت، سفته بازي و درآمدهاي به دست آمده از آن، از آنجا كه بر پایه توليد ارزش افزوده نيست براي اقتصاد مضر است.
چنانچه توبين، اقتصاددان كانادايي، مالياتي را براي كنترل اين اقدامات دلال گونه ابداع کرد كه به نام ماليات توبين معروف شد و همين روزها در فرانسه براي جلوگيري از افزايش زيان مردم در بورس در حال بررسي براي اجراست. در اين روش از همه كساني كه به قصد سفته بازي، نه سرمايهگذاري وارد بورس شده اند و سهامشان را ظرف چند روز دوباره ميفروشند، ماليات چشمگیری گرفته میشود.
همه اينها نشان دهنده ماهيت خطرناك حباب و سفته بازي بوده و ذكر این نکته است، هرچند عامل پدید آورنده حباب سفته بازي نيست، ميزان روي آوردن مردم به سفته بازي، حباب را بزرگتر و بيشتر و آثار زيانبار پس از تركيدن آن را بيشتر ميكند.
منبع : تابناک
يكي بود يكي نبود. يك كشور كوچك بود. اين كشور يك جزيره بود. كل پول موجود در اين جزيره 2 دلار بود؛ 2 سكه 1 دلاري كه بين مردم در جريان بود. جمعيت اين كشور سه نفر بود؛ تام مالك زمين جزيره بود. جان و ژاك هر كدام يك سكه 1 دلاري داشتند.
مرحله نخست: جان زمين را از تام به قيمت 1 دلار خريد. حالا تام و ژاك هر كدام 1 دلار داشتند و جان مالك زمين بود كه 1 دلار ارزش داشت.
نتيجه: دارايي خالص كشور 3 دلار شد.
مرحله دوم: ژاك گمان كرد كه تنها يك قطعه زمين در كشور وجود دارد و از آنجايي كه زمين قابل توليد نيست، ارزشش بالا خواهد رفت؛ بنابراين، 1 دلار از تام قرض كرد و با 1 دلار خودش، زمين را از جان به قيمت 2 دلار خريد.
شرايط: تام يك دلار به ژاك قرض داده است؛ بنابراين، دارايي خالص او 1 دلار است. جان زمينش را به قيمت 2 دلار فروخت؛ بنابراين، دارايي خالص او 2 دلار است. ژاك مالك زميني به قيمت 2 دلار است، اما يك دلار به تام بدهكار است. بنابراين دارايي خالص او 1 دلار است.
نتيجه: دارايي خالص كشور 4 دلار شد.
مرحله سوم: تام ديد، ارزش زميني كه يك وقت مالكش بود افزايش يافته، از فروختن زمين پشيمان شده بود. تام يك دلار به ژاك قرض داده بود. پس 2 دلار از تام قرض كرد و زمين را به قيمت 3 دلار از ژاك خريد. در نتيجه، حالا مالك زميني به قيمت 3 دلار است. اما از آنجايي كه 2 دلار به جان بدهكار است، دارايي خالص او 1 دلار است.
شرايط: جان 2 دلار به تام قرض داده است؛ بنابراين دارايي خالص او 2 دلار است. ژاك اكنون 2 دلار دارد؛ بنابراين دارايي خالص او 2 دلار است.
نتيجه: دارايي خالص كشور 5 دلار شد. حباب در حال شكلگيري است.
مرحله چهارم: جان ديد كه ارزش زمين در حال بالا رفتن است. او هم تمايل داشت مالك زمين شود. 2 دلار داشت و 2 دلار از ژاك قرض كرد و زمين را به قيمت 4 دلار از تام خريد. در نتيجه، تام قرضش را برگرداند و حالا 2 دلار دارد. دارايي خالص او 2 دلار است.
(توجه كنيد جان 2 دلار از تام طلب داشت پس با دادن 2 دلاري كه از ژاك قرض كرده بود و بخشيدن 2 دلار طلب خود عملا 4 دلار به تام داد در حالي كه در كشور دو دلار بيشتر وجود ندارد حباب كاملا شكل گرفته)
شرايط: جان مالك زميني به ارزش 4 دلار است، ولی چون 2 دلار از ژاك قرض كرده، دارايي خالص او 2 دلار است. ژاك 2 دلار به جان قرض داده و بنابراين دارايي خالص او 2 دلار است.
نتيجه: دارايي خالص كشور 6 دلار شد، هرچند كشور همان يك قطعه زمين و 2 سكه 1 دلاري در گردش را دارد.
مرحله پنجم: همه پول بيشتري داشتند و خوشحال و خوشبخت بودند تا اينكه يك روز افكار نگرانكنندهاي به ذهن ژاك خطور كرد: «اگر افزايش قيمت زمين متوقف بشه، اونوقت جان چطوري ميتونه قرض منو پس بده. فقط 2 دلار تو كشور هست و فكر كنم بعد از اين همه معامله، ارزش زمين جان حداكثر 1 دلار باشه، نه بيشتر».
تام هم همين فكر را كرد. ديگر هيچ كس نميخواست زمين را بخرد.
شرايط: در نهايت، تام 2 دلار دارد و دارايي خالص او 2 دلار است. جان 2 دلار به ژاك بدهكار است و زميني كه فكر ميكرد 4 دلار ميارزد حالا 1 دلار ارزش دارد؛ بنابراين، دارايي خالص او 1 دلار است. ژاك 2 دلار به جان قرض داده است، اما چه قرضي! اگر چه دارايي خالص ژاك هنوز 2 دلار است؛ اما قلبش بد جوري ميزنه.
نتيجه: دارايي خالص كشور 3 دلار شد!
مرحله ششم: خب چه كسي 3 دلار از كشور دزديده است؟ البته پیش از اينكه حباب بتركد جان فكر ميكرد، زمينش 4 دلار ميارزد. در واقع قبل از تركيدن حباب، دارايي خالص كشور روي كاغذ 6 دلار بود.
شرايط: جان چارهاي جز اعلام ورشكستگي ندارد. ژاك هم زمين 1 دلاري را به جاي قرضش از جان ميگيرد. حالا تام 2 دلار دارد. جان ورشكسته شده و دارايي خالص او صفر دلار است (همه چيز را از دست داده است). ژاك هم چارهاي ندارد، جز اينكه به زمين 1 دلاري بسنده كند.
نتيجه: پس دارايي خالص كشور 3 دلار است.
خوب، در اين اقتصاد كوچك نتيجه حبابي كه ايجاد شد و دوباره فرونشست يا به قولي تركيد، چه بود؟
چيزي به دارايي 3 دلار كشور (نقدينگي 2 دلاري و زمين 1 دلاري) افزوده نشده و تنها نحوه توزيع نقدينگي تغيير كرده؛ يك نفر دو دلار و ديگري صفر دلار دارد.
تام برنده است. جان بازنده است. ژاك هم خوششانس است كه دارايي اوليه خود را دارد!
در شرايط حباب چگونه براي كسب سود اقدام كنيم؟
نتايج تحليلي ـ اقتصادي داستان حباب
1) وقتي حبابي در حال شكلگيري است، ديون افراد به يكديگر افزايش مييابد.
2) داستان اين جزيره يك سيستم بسته است و كشور ديگري وجود ندارد و بنابراين بدهي خارجي نيز وجود ندارد. ارزش دارايي تنها بر اساس پول جزيره محاسبه ميشود؛ بنابراين، ضرري در كل وجود نخواهد داشت.
3) نكته مهم: وقتي حباب ميتركد، افراد داراي پول نقد برنده هستند. افراد داراي مال يا قرض بازنده هستند و در بدترين حالت ورشكسته ميشوند.
4) اگر در اين كشور نفر چهارمي هم با 1 دلار بود اما وارد اين بازي نميشد، نه ميبرد، نه ميباخت اما ميديد كه ارزش پولش بالا و پايين ميرود.
5) وقتي حباب در حال بزرگ شدن است، همه پول بيشتري به دست ميآورند.
6) اگر شما باهوش باشيد و بدانيد حبابي در حال بزرگ شدن است، ميارزد كه پول قرض كنيد و وارد بازي شويد؛ اما بايد بدانيد چه زماني همه چيز را به پول نقد تبديل كنيد. در غير اين صورت به بدترين شكل ممكن متضرر ميشويد.
7) همانند زمين، اين پديده براي كالاهاي ديگر صادق است.
8) ارزش واقعي زمين يا ديگر كالاها وابستگي زيادي به رفتار رواني جامعه دارد.
در پايان بايد یادآوری کرد، در اقتصاد به هر نوع خريدي به قصد فروش گرانتر در كوتاه مدت «سفته بازي» ميگويند؛ خواه اين اقدام خريد اوراق بهادار باشد، خواه سكه يا دلار يا هر كالاي ديگر مثل زمين و ملك و بايد گفت، سفته بازي و درآمدهاي به دست آمده از آن، از آنجا كه بر پایه توليد ارزش افزوده نيست براي اقتصاد مضر است.
چنانچه توبين، اقتصاددان كانادايي، مالياتي را براي كنترل اين اقدامات دلال گونه ابداع کرد كه به نام ماليات توبين معروف شد و همين روزها در فرانسه براي جلوگيري از افزايش زيان مردم در بورس در حال بررسي براي اجراست. در اين روش از همه كساني كه به قصد سفته بازي، نه سرمايهگذاري وارد بورس شده اند و سهامشان را ظرف چند روز دوباره ميفروشند، ماليات چشمگیری گرفته میشود.
همه اينها نشان دهنده ماهيت خطرناك حباب و سفته بازي بوده و ذكر این نکته است، هرچند عامل پدید آورنده حباب سفته بازي نيست، ميزان روي آوردن مردم به سفته بازي، حباب را بزرگتر و بيشتر و آثار زيانبار پس از تركيدن آن را بيشتر ميكند.
منبع : تابناک