alamatesoall
03-06-2013, 12:59 PM
http://pnu-club.com/imported/2013/03/665.jpg
مقدمه :« امروز جايگاه انسان ، محور اصلي توسعه است و توجه به نيازهاي اساسي انسان و رهايي از فقر صرفاً جنبة بشر دوستانه ندارد بلكه بهره مندي از ابعاد توسعه و رها شدن از فقر يك حق مسلم در قوانين بين المللي محسوب مي شود .
رهايي زنان از فقر از اهميت خاصي برخوردار است زيرا آمارها نشان مي دهد كه زنان در سطح جهاني و ملّي از محروميتهاي مضاعف رنج مي برند و اين مفهوم اساسي مي بايست در نظام برنامه ريزي ، سياستگذاري ، تخصيص منابع ، اجرا و ارزشيابي از عملكرد مسئولين وارد شود و اين مهم مسير نمي گردد جز به دانش و تخصص و اطلاعات و مهارت لازم . بنابراين براي رهايي از فقر يكي از كارهايي كه بايد انجام گيرد تدوين و استفاده از شاخصهايي است كه نسبت به مسأله جنسيت و حقوق افراد حساس است . هم اكنون مروجين حقوق بشر كه معتقد به توسعه بر پاية اصول حق محوري مي باشند ، از اين روش براي ترويج اهداف مجموعة قوانين حقوق بشري به صورت مؤثر استفاده مي نمايند . مثلاً : در خصوص آموزش همگاني ، حق محوران اين هدف را ، حق همة كودكان در تمام نقاط دنيا فارغ از نژاد و قوميت و اعتقادات مذهبي و جنسيت و ... مطرح مي نمايند . » (1)
با توجه به اينكه هدف اساسي توسعه بالا بردن سطح كيفيت زندگي انسانهاست و معيار اين كيفيت در درجة اول ، دستيابي به نيازهاي اولية زندگي است و از آنجا كه جهت دستيابي به توسعه تلاشهاي وسيعي صورت گرفته است و بسياري از روشهاي اتخاذ شده با شكست مواجه شده است ، بايد ديد چه روشي در توسعه موجب كاهش فقر و يا از بين بردن آن مي شود و نقش زنان در اين ميان چگونه است و چه عواملي موجب فقر مي شود و در اين خصوص چه ديدگاههايي مطرح است ؟
فقر و تعاريف آن :
« فقر پديدة شومي است كه در ابتداي هزارة سوم ميلادي ، 5/1 ميليارد نفر از مردم جهان را به سلطة خويش در آوده است . هم اكنون 14 ميليون نفر از جمعيت جهان بدون درآمد كافي براي تامين نيازهاي اولية زندگي و بدون دسترسي به آموزش و بهداشت به سر مي برند . فقر مفهومي نسبي است كه در هر نقطه از دنيا ، در مورد آن تعريفي متفاوت از ساير نقاط عرضه شده است اما مي توان در تمامي تعاريفي كه از فقر شده است يك مفهوم كلي مشترك استخراج نمود و آن عبارت است از اينكه : فقر عبارت است از عدم توانايي دسترسي به نيازهاي اولية زندگي مانند خوراك ، پوشاك ، مسكن ، آموزش و بهداشت . مي توان جمعيت جهان را از نظر فقر و غنا به پنج گروه تقسيم كرد كه عبارتند از : خيلي ثروتمند ، ثروتمند ، فقير ، خيلي فقير و مسكين . جمعيت فقير جهان را نيز مي توان به دو گروه بالاي خط بحراني فقر و زير خط فقر تقسيم نمود . براي خط فقر در نقاط مختلف جهان تعاريف متعددي شده است . در كشورهاي توسعه يافته اين شاخص عبارت است از داشتن درآمد سالانة كمتر از 4/14 دلار در روز و در كشورهاي توسعه نيافته و فقير اين مبلغ به كمتر از يك دلار در روز مي رسد . » (2)
نظريه هاي فقر :
در ميان جامعه شناسان سه مفهوم و تبيين از فقر وجود دارد : يك دسته معروف به چشم انداز فرهنگي ، دسته دوم معروف به چشم انداز موقعيتي و دسته سوم معروف به چشم انداز ربطي است كه در ذيل هر يك را توضيح مي دهيم .
الف ـ چشم انداز فرهنگي :
در اين ديدگاه اعتقاد بر اين است كه الگوهاي رفتاري و ارزشي طبقة پايين به گونه اي است كه با جامعه و فرهنگ غالب متفاوت است . اين الگوها ، خرده فرهنگ پايگاه اقتصادي ، اجتماعي فقير محسوب مي شود كه از طريق اجتماعي شدن انتقال مي يابد . در خصوص بيماريهاي رواني در اين ديدگاه اعتقاد بر اين است كه شواهد زيادي بيانگر رابطة فقر و بيماري رواني به خصوص اسكيزو فرنيا به گونة مثبت است . همچنين با توجه به رابطة مثبت درآمد و موقعيت شغلي و وضعيت تحصيلي ، طبقة فقير بجهت عدم رغبت به افزايش تحصيلي بجهت پيروي از الگوي رفتاري و ارزشي خاص در وضعيت پست باقي مي ماند . ونرخ زاد و ولد در آنها زياد است و بجهت الگوي متفاوت جامعه پذيري طبقات پايين ، رابطة فرزند ـ والدين نيز متفاوت است . به طور خلاصه مي توان گفت كه فرهنگ گرايان ، فقرا را به عنوان قشري كه براي خود از يك الگوي خاص رفتاري و ارزشي پيروي مي كنند ، معرفي مي نمايند و راه حل كاهش يا از بين بردن فقر را آموزش فقرا در جهت تغيير ارزشها و رفتارهايشان مطرح مي نمايند . (3)
به جامعه شناسان فرهنگ گرا انتقاداتي وارد نموده اند ازجمله اينكه گفته اند فرهنگ گرايان به تغيير نگرش ها و ارزشهاي فقرا تاكيد دارند نه به تغيير فرصتها . همچنين آنها تفاوتهاي رفتاري افراد را براساس ارزشها و هنجارهاي آنها تشخيص مي دهند . در صورتي كه تمام تفاوتهاي رفتاري به تفاوت ارزشها بر نمي گردد . (4)
ب ـ چشم انداز موقعيتي :
در اين ديدگاه ، عامل فقر در نيروهاي خارج از فرد جستجو مي شود . عدم برخورداري از شغل خوب ، درآمد مناسب ، حمايتهاي دولت ، خدمات عمومي و همچنين مورد تبعيض واقع شدن علت فقر مطرح مي شود . در واقع فقر موقعيتي است كه ساخت اجتماعي غالب به فقير تحميل مي نمايد .و بدنبال خود الگوهاي رفتاري فقير را به عنوان نتيجة طبيعي بهمراه دارد. در اين ديدگاه براي حل مشكل فقر بايد موقعيت فقرا را از طريق اصلاح ساخت اجتماعي محدود كننده تغيير داد . (5)
ج ـ چشم انداز ربطي :
« اين چشم انداز بر پاية درك موقعيت فقير در چارچوب ساخت اجتماعي ، نگرشها و اعمال غير فقير نسبت به فقير و تأثيرات اين نگرشها و كنش ها بر فقرا استوار است . » (6)
در اين ديدگاه فقر نه يك امر دروني محسوب شده است آنچنانكه فرهنگ گرايان مي گويند و نه يك امر بيروني است آنچنانكه موقعيت گرايان مطرح كرده اند بلكه در اين ديدگاه فقر يك مقوله ربطي است و يك خرده فرهنگ وابسته است و براي درك فقر بايد هم به كنش دروني و هم به كنش متقابل و بيروني فقير يا غير فقير توجه نمود . (7)
نكات مورد توجه در تحليل فقر :
« 1- در تحليل فقر نبايد صرفاً به جزء نگري و ايجاد رابطه بين پديده هاي جزيي اكتفا نمود بلكه بايد ارتباط بين پديده ها و روابط را با ساختهاي كلان و وسيع تر جامعه در سطوح سياسي ، فرهنگي واقتصادي مشخص نمود .
2- چون در سطح كلان ، فقر يكي از ابعاد توسعه نيافتگي است طبعاً بايد علل فقر را در اين سطح با علل توسعه نيافتگي مرتبط دانست و در اين بين نبايد از نقش ارتباطات خارجي و عوامل تاريخي و برون مرزي در ظهور پديدة فقر غافل بود .
3- در تحليل فقر در سطح كلان بايد علاوه بر شناخت عوامل و ارتباطات خارجي ، عوامل دروني جامعه را نيز به خوبي دريافت . به عبارت ديگر شناخت كامل در اين زمينه در گرو شناخت برون ( عوامل خارجي ) ، درون ( عوامل داخلي در سطح كلان ) و سازوكار ربط ميان اين دو عامل است .
4- بعد از شناخت ارتباطات در سطح كلان مي توان به ابعاد جزئي تر فقر و عوامل درون جامعه اي و آنچه اصطلاحاً مربوط به فرصتها ، ارزش ها و نگرشهاست ، روي آورد . » (8)
مقدمه :« امروز جايگاه انسان ، محور اصلي توسعه است و توجه به نيازهاي اساسي انسان و رهايي از فقر صرفاً جنبة بشر دوستانه ندارد بلكه بهره مندي از ابعاد توسعه و رها شدن از فقر يك حق مسلم در قوانين بين المللي محسوب مي شود .
رهايي زنان از فقر از اهميت خاصي برخوردار است زيرا آمارها نشان مي دهد كه زنان در سطح جهاني و ملّي از محروميتهاي مضاعف رنج مي برند و اين مفهوم اساسي مي بايست در نظام برنامه ريزي ، سياستگذاري ، تخصيص منابع ، اجرا و ارزشيابي از عملكرد مسئولين وارد شود و اين مهم مسير نمي گردد جز به دانش و تخصص و اطلاعات و مهارت لازم . بنابراين براي رهايي از فقر يكي از كارهايي كه بايد انجام گيرد تدوين و استفاده از شاخصهايي است كه نسبت به مسأله جنسيت و حقوق افراد حساس است . هم اكنون مروجين حقوق بشر كه معتقد به توسعه بر پاية اصول حق محوري مي باشند ، از اين روش براي ترويج اهداف مجموعة قوانين حقوق بشري به صورت مؤثر استفاده مي نمايند . مثلاً : در خصوص آموزش همگاني ، حق محوران اين هدف را ، حق همة كودكان در تمام نقاط دنيا فارغ از نژاد و قوميت و اعتقادات مذهبي و جنسيت و ... مطرح مي نمايند . » (1)
با توجه به اينكه هدف اساسي توسعه بالا بردن سطح كيفيت زندگي انسانهاست و معيار اين كيفيت در درجة اول ، دستيابي به نيازهاي اولية زندگي است و از آنجا كه جهت دستيابي به توسعه تلاشهاي وسيعي صورت گرفته است و بسياري از روشهاي اتخاذ شده با شكست مواجه شده است ، بايد ديد چه روشي در توسعه موجب كاهش فقر و يا از بين بردن آن مي شود و نقش زنان در اين ميان چگونه است و چه عواملي موجب فقر مي شود و در اين خصوص چه ديدگاههايي مطرح است ؟
فقر و تعاريف آن :
« فقر پديدة شومي است كه در ابتداي هزارة سوم ميلادي ، 5/1 ميليارد نفر از مردم جهان را به سلطة خويش در آوده است . هم اكنون 14 ميليون نفر از جمعيت جهان بدون درآمد كافي براي تامين نيازهاي اولية زندگي و بدون دسترسي به آموزش و بهداشت به سر مي برند . فقر مفهومي نسبي است كه در هر نقطه از دنيا ، در مورد آن تعريفي متفاوت از ساير نقاط عرضه شده است اما مي توان در تمامي تعاريفي كه از فقر شده است يك مفهوم كلي مشترك استخراج نمود و آن عبارت است از اينكه : فقر عبارت است از عدم توانايي دسترسي به نيازهاي اولية زندگي مانند خوراك ، پوشاك ، مسكن ، آموزش و بهداشت . مي توان جمعيت جهان را از نظر فقر و غنا به پنج گروه تقسيم كرد كه عبارتند از : خيلي ثروتمند ، ثروتمند ، فقير ، خيلي فقير و مسكين . جمعيت فقير جهان را نيز مي توان به دو گروه بالاي خط بحراني فقر و زير خط فقر تقسيم نمود . براي خط فقر در نقاط مختلف جهان تعاريف متعددي شده است . در كشورهاي توسعه يافته اين شاخص عبارت است از داشتن درآمد سالانة كمتر از 4/14 دلار در روز و در كشورهاي توسعه نيافته و فقير اين مبلغ به كمتر از يك دلار در روز مي رسد . » (2)
نظريه هاي فقر :
در ميان جامعه شناسان سه مفهوم و تبيين از فقر وجود دارد : يك دسته معروف به چشم انداز فرهنگي ، دسته دوم معروف به چشم انداز موقعيتي و دسته سوم معروف به چشم انداز ربطي است كه در ذيل هر يك را توضيح مي دهيم .
الف ـ چشم انداز فرهنگي :
در اين ديدگاه اعتقاد بر اين است كه الگوهاي رفتاري و ارزشي طبقة پايين به گونه اي است كه با جامعه و فرهنگ غالب متفاوت است . اين الگوها ، خرده فرهنگ پايگاه اقتصادي ، اجتماعي فقير محسوب مي شود كه از طريق اجتماعي شدن انتقال مي يابد . در خصوص بيماريهاي رواني در اين ديدگاه اعتقاد بر اين است كه شواهد زيادي بيانگر رابطة فقر و بيماري رواني به خصوص اسكيزو فرنيا به گونة مثبت است . همچنين با توجه به رابطة مثبت درآمد و موقعيت شغلي و وضعيت تحصيلي ، طبقة فقير بجهت عدم رغبت به افزايش تحصيلي بجهت پيروي از الگوي رفتاري و ارزشي خاص در وضعيت پست باقي مي ماند . ونرخ زاد و ولد در آنها زياد است و بجهت الگوي متفاوت جامعه پذيري طبقات پايين ، رابطة فرزند ـ والدين نيز متفاوت است . به طور خلاصه مي توان گفت كه فرهنگ گرايان ، فقرا را به عنوان قشري كه براي خود از يك الگوي خاص رفتاري و ارزشي پيروي مي كنند ، معرفي مي نمايند و راه حل كاهش يا از بين بردن فقر را آموزش فقرا در جهت تغيير ارزشها و رفتارهايشان مطرح مي نمايند . (3)
به جامعه شناسان فرهنگ گرا انتقاداتي وارد نموده اند ازجمله اينكه گفته اند فرهنگ گرايان به تغيير نگرش ها و ارزشهاي فقرا تاكيد دارند نه به تغيير فرصتها . همچنين آنها تفاوتهاي رفتاري افراد را براساس ارزشها و هنجارهاي آنها تشخيص مي دهند . در صورتي كه تمام تفاوتهاي رفتاري به تفاوت ارزشها بر نمي گردد . (4)
ب ـ چشم انداز موقعيتي :
در اين ديدگاه ، عامل فقر در نيروهاي خارج از فرد جستجو مي شود . عدم برخورداري از شغل خوب ، درآمد مناسب ، حمايتهاي دولت ، خدمات عمومي و همچنين مورد تبعيض واقع شدن علت فقر مطرح مي شود . در واقع فقر موقعيتي است كه ساخت اجتماعي غالب به فقير تحميل مي نمايد .و بدنبال خود الگوهاي رفتاري فقير را به عنوان نتيجة طبيعي بهمراه دارد. در اين ديدگاه براي حل مشكل فقر بايد موقعيت فقرا را از طريق اصلاح ساخت اجتماعي محدود كننده تغيير داد . (5)
ج ـ چشم انداز ربطي :
« اين چشم انداز بر پاية درك موقعيت فقير در چارچوب ساخت اجتماعي ، نگرشها و اعمال غير فقير نسبت به فقير و تأثيرات اين نگرشها و كنش ها بر فقرا استوار است . » (6)
در اين ديدگاه فقر نه يك امر دروني محسوب شده است آنچنانكه فرهنگ گرايان مي گويند و نه يك امر بيروني است آنچنانكه موقعيت گرايان مطرح كرده اند بلكه در اين ديدگاه فقر يك مقوله ربطي است و يك خرده فرهنگ وابسته است و براي درك فقر بايد هم به كنش دروني و هم به كنش متقابل و بيروني فقير يا غير فقير توجه نمود . (7)
نكات مورد توجه در تحليل فقر :
« 1- در تحليل فقر نبايد صرفاً به جزء نگري و ايجاد رابطه بين پديده هاي جزيي اكتفا نمود بلكه بايد ارتباط بين پديده ها و روابط را با ساختهاي كلان و وسيع تر جامعه در سطوح سياسي ، فرهنگي واقتصادي مشخص نمود .
2- چون در سطح كلان ، فقر يكي از ابعاد توسعه نيافتگي است طبعاً بايد علل فقر را در اين سطح با علل توسعه نيافتگي مرتبط دانست و در اين بين نبايد از نقش ارتباطات خارجي و عوامل تاريخي و برون مرزي در ظهور پديدة فقر غافل بود .
3- در تحليل فقر در سطح كلان بايد علاوه بر شناخت عوامل و ارتباطات خارجي ، عوامل دروني جامعه را نيز به خوبي دريافت . به عبارت ديگر شناخت كامل در اين زمينه در گرو شناخت برون ( عوامل خارجي ) ، درون ( عوامل داخلي در سطح كلان ) و سازوكار ربط ميان اين دو عامل است .
4- بعد از شناخت ارتباطات در سطح كلان مي توان به ابعاد جزئي تر فقر و عوامل درون جامعه اي و آنچه اصطلاحاً مربوط به فرصتها ، ارزش ها و نگرشهاست ، روي آورد . » (8)