hasti-m
06-07-2009, 10:33 AM
پرسشی که همواره ذهن مرا به خودمشغول کرده میزان آموزش پذیری معماری است. به نظرم قبل از اینکه نظام آموزش معماریمورد نقد قرار گیرد، باید به طرح این پرسش بنیادی پرداخت که تا چه حد میتوانمعماری را آموزش داد؟
استادی داشتم که همواره تاکیدمیکرد: "تمرین و تکرار از اصول مهم یادگیری است". اما سئوال این است که آیا اینتمرین و تکرار در رشتههای هنری هم تعمیم پذیر است؟
بطور مثال آیا میتوان با تمرین و تکرار یک نقاش ماهر یا یک موسیقی دانقابل شد؟ البته جواب این سئوال تا حدی روشن است و میتوان در سایه یک آموزش صحیح وپشتکار به درجاتی از موفقیت در نقاشی، موسیقی یا هر رشته هنری دیگری رسید ولی درنهایت امر در اکثر موارد شاهد تربیت افرادی هستیم که صرفا بصورت مکانیکی به اجراینتهای موسیقی و یا انجام تکنیکهای نقاشی میپردازند و توانایی خلق آثار شاخص راندارند.
در اینجاست که میتوان گفت برای هنرمند بودنبه چیزی فراتر از آموزش نیاز است و آن داشتن قریحه ذاتی در هر زمینهای است. همانگونه که به زور آموزش نمیتوان فردی را شاعر کرد نمیتوان او را معمار یا نقاشنمود. حتی در مورد ریاضیات هم به جرات میتوان گفت برای فهم عمیق ریاضیات باید یکدید ذهنی به ریاضیات داشت که این قضیه فارغ از فهم فرمولهای ریاضی است، چه برسد بههنری همانند موسیقی که نیازمند گوش موسیقی است یا شعر که نیازمند طبع شاعرانه است ویا معماری که نیازمند ذهن معمارانه است.
هرچند میتوانگفت در میان هنرها، معماری را میتوان رشتهای بینابین دانست میان هنر و مهندسی وبه این نتیجه رسید که درصدی از معماری که مهندسی است را میتوان به راحتی آموزش دادولی آموزش جنبه هنری آن با دشواری زیادی همراه است. من معتقدم همه ما تا حدی ذاتامعمار هستیم ولی میزان این استعداد ذاتی در افراد مختلف متفاوت است و مهمترین وظیفهیک سیستم آموزشی، کشف و بالفعل کردن استعدادهای بالقوه است. قطعا تمامی فارغالتحصیلان رشتهای همچون معماری در بهترین سیستمهای آموزشی جهان هم موفق نخواهندبود و تنها تعداد انگشت شماری از فارغ التحصیلان این رشته حرفی برای گفتن خواهندداشت. هرچند باید اعتراف کنیم که همه ما معماری خواندهها ادعای این را داریم کهجزء همین تعداد انگشت شمار هستیم ولی اکثر ما در عمل فاقد توانایی در خلق آثار شاخصحتی در روی کاغذ میباشیم. به نظر من برخلاف عقیده رایج میان عموم در رشتهایهمانند معماری، "خواستن توانستن نیست" و درصد بزرگی از معماری آموزش دادنی و یادگرفتنی هم نیست.
استادی داشتم که همواره تاکیدمیکرد: "تمرین و تکرار از اصول مهم یادگیری است". اما سئوال این است که آیا اینتمرین و تکرار در رشتههای هنری هم تعمیم پذیر است؟
بطور مثال آیا میتوان با تمرین و تکرار یک نقاش ماهر یا یک موسیقی دانقابل شد؟ البته جواب این سئوال تا حدی روشن است و میتوان در سایه یک آموزش صحیح وپشتکار به درجاتی از موفقیت در نقاشی، موسیقی یا هر رشته هنری دیگری رسید ولی درنهایت امر در اکثر موارد شاهد تربیت افرادی هستیم که صرفا بصورت مکانیکی به اجراینتهای موسیقی و یا انجام تکنیکهای نقاشی میپردازند و توانایی خلق آثار شاخص راندارند.
در اینجاست که میتوان گفت برای هنرمند بودنبه چیزی فراتر از آموزش نیاز است و آن داشتن قریحه ذاتی در هر زمینهای است. همانگونه که به زور آموزش نمیتوان فردی را شاعر کرد نمیتوان او را معمار یا نقاشنمود. حتی در مورد ریاضیات هم به جرات میتوان گفت برای فهم عمیق ریاضیات باید یکدید ذهنی به ریاضیات داشت که این قضیه فارغ از فهم فرمولهای ریاضی است، چه برسد بههنری همانند موسیقی که نیازمند گوش موسیقی است یا شعر که نیازمند طبع شاعرانه است ویا معماری که نیازمند ذهن معمارانه است.
هرچند میتوانگفت در میان هنرها، معماری را میتوان رشتهای بینابین دانست میان هنر و مهندسی وبه این نتیجه رسید که درصدی از معماری که مهندسی است را میتوان به راحتی آموزش دادولی آموزش جنبه هنری آن با دشواری زیادی همراه است. من معتقدم همه ما تا حدی ذاتامعمار هستیم ولی میزان این استعداد ذاتی در افراد مختلف متفاوت است و مهمترین وظیفهیک سیستم آموزشی، کشف و بالفعل کردن استعدادهای بالقوه است. قطعا تمامی فارغالتحصیلان رشتهای همچون معماری در بهترین سیستمهای آموزشی جهان هم موفق نخواهندبود و تنها تعداد انگشت شماری از فارغ التحصیلان این رشته حرفی برای گفتن خواهندداشت. هرچند باید اعتراف کنیم که همه ما معماری خواندهها ادعای این را داریم کهجزء همین تعداد انگشت شمار هستیم ولی اکثر ما در عمل فاقد توانایی در خلق آثار شاخصحتی در روی کاغذ میباشیم. به نظر من برخلاف عقیده رایج میان عموم در رشتهایهمانند معماری، "خواستن توانستن نیست" و درصد بزرگی از معماری آموزش دادنی و یادگرفتنی هم نیست.