توجه ! این یک نسخه آرشیو شده می باشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمی کنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : *آشنایی با جغرافیای روستایی*
alamatesoall
02-25-2013, 07:29 PM
مقدمه:
تا قبل از جنگ جهاني دوم، جغرافياي روستايي هسته مركزي مطالعات جغرافياي انساني را تشكيل ميداد. اما پس از آن مطالعات روستايي تا اندازهاي اهميتش را از دست داد و اين دقيقاً با رشد سريع تحقيقات در جغرافياي شهري در تضاد است و چنين تضادي اثرات گسترد? مراحل پيشرفت تمدن شهري را خاطرنشان ميسازد.
از پيآمدهاي انقلاب صنعتي، پيدايش شهرهاي پر جمعيت در جهان بود. به اين ترتيب نيازمنديهاي صنعت و بيش از همه تأمين خدمه و ارتباطات مربوط به آن نه تنها موجب پيدايش مراكز پر جمعيت شد كه درجه تراكم جمعيت را در سراسر جهان دگرگون ساخت. برخي نواحي مانند آسياي جنوبي و جنوب شرقي ذاتاً پر جمعيت هستند ولي توزيع جغرافيايي اين مراكز تجمع جمعيت، رابطه مستقيمي با درجه صنعتي شدن نواحي جغرافيايي دارد به طوري كه پرجمعيتترين شهرها را ميتوان در صنعتيترين مناطق جهان جستجو كرد.
انقلاب صنعتي و به دنبال آن انقلاب جمعيتي، دو نياز اصلي داشتند:
1. مواد اوليه كشاورزي بيش از پيش براي مصرف صنايع جديد.
2. مواد غذايي به مراتب بيشتر براي جمعيت افزايش يافته و پر مصرف جديد.
اين دو نياز از آغاز انقلاب صنعتي تا به امروز نه تنها كاهش نيافته كه افزوده تر نيز شده است و جوامع پيشرفته ناگزير به تأمين و تابع آن ميباشند. دو نيازي كه در بالا به آن اشاره شد سبب گسترش فضاي كشاورزي، بالا بردن هر چه بيشتر توليد و بازده زمين و رويآوري به زراعت علمي و مكانيزه و به گزيني بذر و نهال و بهبود خاك و اصلاح وضع آبياري و خشكاندن باتلاقها و زهكشي و افزايش مصرف كود و سم و مانند آن گرديد.
به اين ترتيب صنعت به كشاورزي، و كشاورزي مكانيزه به صنعت بيش از پيش وابسته گرديد؛ ضمن اينكه تغذيه جمعيتي كثير و در نتيجه تأمين مصرفي بالاتر را عهدهدار شد. سود فراوان كشتهاي تجارتي (مورد نياز جوامع صنعتي) و پيدايش صنايع جديد، بسياري از كشورها را براي انتخاب «كشاورزي يا صنعت» به مطالعه واداشت.
سرانجام بحث دربار? اينكه «يك كشور بهتر است صنعتي باشد يا فلاحتي؟» از شكل ابتدايي خويش درآمد و اين واقعيت كه كشاورزي ضامن زندگي شهري است و حتي صنعت بدون آن قادر به ادامه حيات نيست به خوبي روشن گرديد. همچنين تأييد شد كه مكانيزاسيون و توسعه زراعت بيتوجه به صنعت جديد غير ممكن است. واقعيت جالب توجه ديگر اينكه: صنعت جديد، چهره و سطح زندگي انسان را در نواحي مختلف و درجه تمتع او را از مظاهر رفاه عصر جديد متفاوت ساخته و اختلاف عظيمي ميان نواحي صنعتي و غير صنعتي و شهرهاي بزرگ و كوچك و به ويژه ميان شهرها و روستاها ايجاد كرد تا آنجا كه تفاوت ميان سطح زندگي در شهر و روستا به عنوان يك ضابطه در تشخيص درجه پيشرفتگي اقتصادي مورد توجه قرار گرفت. روستاهاي جهان از دورافتادهترين تا نزديكترين آنها هنوز هم اكثراً آثار و نشانههاي يك اقتصاد بسته را ظاهر ميسازند.
از ويژگيهاي يك روستا اين است كه قبل از هر چيز فعاليت كشاورزي در آن غالب باشد يعني بيش از پنجاه درصد درآمد ساكنان آن (روستاييان) از طريق كشاورزي (زراعت، باغداري، دامداري، پرورش طيور، پرورش ماهي يا زنبور عسل و ...) تأمين ميگردد. وانگهي روستا ميتواند بدون نياز به شهر به حيات خود ادامه دهد، در حالي كه شهر بي وجود روستا و بدون بهرهگيري از منابع آن محكوم به نابودي است.
http://pnu-club.com/imported/2013/02/1558.jpg
از مهمترين ويژگيهاي روستا غالب بودن فعاليت كشاورزي در آن ميباشد
دنياي جديد تحت تأثير نياز اقتصادي ناگزير شد رابطه خود را به طور روزافزوني با روستاها گسترش دهد و با اعلام اين نياز روستاها را هر چه بيشتر به مراكز صنعتي و شهري مرتبط سازد و عمران روستايي را در مراكز توجه قرار دهد. ولي افزايش توليد و عمران روستاها بدون شناسايي هر چه دقيقتر و كاملتر آنها غير ممكن است.
در ميان علومي كه به مطالعه روستايي ميپردازند (همچون جامعه شناسي روستايي، مردم شناسي روستايي، جمعيت شناسي روستايي، اقتصاد روستايي و جغرافياي روستايي) شاخه جغرافياي روستايي تنها شاخهاي است كه به شناسايي محيط طبيعي روستا و استعدادهاي بالقوه آن در رابطه با معيشت انسان در روستا ميپردازد. تجربيات تاريخي حداقل اين نكته را در زندگي ملل كشاورز ثابت كرده است كه هر قوم به تناسب علم و اطلاعي كه از استعدادهاي خاك و آب و هوا و مردم محيط خويش داشته بر ميزان بازده توليدي خويش افزوده است.
بنابراين دنياي اقتصادي امروز وقتي درباره روستاها بحث ميكند دو موضوع را مد نظر دارد:
1. افزايش توليد كشاورزي؛
2. عمران.
در پايان اين مقدمه، اگر بپذيريم كه شناسايي روستا مقدمهاي است لازم بر عمران آن، بديهي است تعاريفي از روستا و شناخت ديدگاههاي جغرافيايي روستايي ميتواند به اين منظور كمك كند.
alamatesoall
02-25-2013, 07:31 PM
در فرهنگهاي فارسي روستا را ده و قريه نوشتهاند. در زبان پهلوي به روستا روستاك ميگفتند و رزداق و رسداق و رستاك ناحيهاي است در خارج شهر، مشتمل بر چند ده و مزرعه كه در آن توليد روستايي حاكم است. در واقع روستا در زبان پهلوي معني وسيعتر از ده را داشته است. در دوره ساسانيان نيز اين مفهوم در ايران مصداق داشته، «در رأس ديه با مزارع تابع آن (روستاك_ روستاق) يك نفر ديهيك قرار داشت». ديه به معني ده و جمع آن ديهها است.
مؤلف معجم البلدان مقصود از روستا را در ايران هر موضوعي ميداند كه در آن مزارع و قريه باشد. اصطخري بنا به مأخذ قديمي، روستا را به معني دهستان امروزي به كار برده است. بدين ترتيب متقدمان عموماً مفهوم روستا را از ده وسيعتر دانستهاند. بنابر نظر دكتر كاظم وديعي:هر روستا پيش از آنكه يك واحد اجتماعي يا اقتصادي باشد يك واحد جغرافيايي است و اين واحد جغرافيايي ظرفي است كه اجتماع و اقتصاد آن مظروف آن است. بنابر اين در هر مطالعه و تحقيق روستايي بستر اصلي يعني واحد جغرافيايي ده را بايد مبناي كار و سر آغاز مطالعه و شناخت خود قرار داد. به عبارت ديگر انسانها و مسائل اجتماعي و اقتصادي آنها را نبايد جدا از محيط جغرافياييشان كه منبعث و متأثر از آنند در نظر گرفت.
چنين نگرش و شيوه تحقيقي را به پارسي روستاشناسي ميگويند و معادل فرنگي آن تحقيقات ژئوسوسيواكونوميك است.
ده و قريه سكونتگاه و جامعه كوچكي است كه نسبت به روستا مفهوم محدودتري دارد و يك واحد معيشتي است كه در يك فضاي جغرافيايي مستقر و شكل گرفته باشد. ولي روستا شامل ده يا قريه است به انضمام مزارع و فضاهاي مربوط به مراتع و باغات و پوشش طبيعي اطراف آن (گاه بعضي از مزارع ممكن است تابع دهي نبوده و به خودي خود استقلال داشته باشد كه در اين صورت يا اجتماع كوچكي در آن استقرار دارد، مثلاً يك خانواده يا بيشتر، و يا خانواري بر روي آن اسكان نيافته است كه در هر دو صورت به آن مزرعه يا كلاته ميگويند و مفهوم آن در فارسي فضاي روستايي است و در مغرب زمين فار مستد نام دارد).
به ساكنان روستا، روستايي گفته ميشود و بيش از پنجاه درصد درآمد روستاييان از طريق فعاليتهاي كشاورزي (زراعت، باغداري، دامداري، پرورش طيور، پرورش ماهي يا زنبور عسل و نظاير آن) تأمين ميگردد. ده و قريه ممكن است مبتني بر كشاورزي نباشد، يعني ساكنان آن زارع، برزگر، كشاورز و دامدار روستايي نباشد، بلكه معيشت آن بر اساس فعاليتهاي ديگر همچون: استخراج معدن، صيد و صيادي، بهرهوري از آب معدني، صنايع دستي، خدمات و نظاير آن استوار باشد. اما اگر نسبت بالايي از ساكنان اين واحد معيشتي به بهرهوري از فضاها يا فعاليتهاي كشاورزي بپردازند و به عبارت ديگر مستقيماً با زمين به منظور زراعت و فعاليتهاي جنگلي سروكار داشته باشند،آن روستا ناميده ميشود.
پس از خصوصيات روستا وابسته بودن آن به زمين يا بهرهوري از طبيعت است. در نتيجه هر روستا شامل حداقل يك ده است ولي معلوم نيست كه هر ده ضرورتاً روستا باشد. بنابر آنچه گفتيم، از نظر معيشت نيز ده و روستا با هم تفاوت دارند، با اين وجود در عرف واژههاي: روستا، كلاته، قريه، ده و دهكده به جاي يكديگر به كار ميروند.
هنگامي ده يك واحد توليدي كشاورزي است كه عمدهترين فعاليتهاي آن زراعت، باغداري، دامداري، پرورش زنبور عسل، پرورش ماهي و يا هر فعاليت ديگري باشد كه در ده امكان تكثير دارد و توليدي را با بهرهوري مستقيم از طبيعت فراهم نمايد و روستايي بتواند از طريق آن كسب معاش كند و احتمالاً مازاد آن را نيز به خارج از ده عرضه نمايد.
زماني ده يك واحد توليدي صنعتي است كه بر صنايع روستايي استوار باشد، يعني ماده اوليه آن در ده بدست آيد و در محيط ده نيز به مواد قابل مصرف تبديل شود، همچون :
صنايع و فرآوردههاي توليدات دامي و خوراكي، فرشبافي، صنايع استخراج سنگهاي معدني، كارگاههاي سفالگري، سراميكسازي،چينيسازي و ... .
وقتي ده بر اساس خدمات استقرار مييابد كه يكي از جنبههاي سرويس رساني در آن اساس معيشت باشد، نظير دهاتي كه بر مبناي چشمههاي آبگرم يا آبهاي معدني پا گرفته، يا دهاتي كه بر سر راه تجارتي يا در مسير بازارهاي عرضه و تقاضاي كالاهاي مصرفي و يا تجارتي شكل گرفته باشند و يا دهاتي كه در نواحي خوش آب و هوا ايجاد شده، از نظر سياحتي داراي اهميت هستند و امرار معاش ساكنان آن بر مبناي هتلداري و خدمات رساني به مسافران يا سياحان استوار است.
ترديدي نيست كه در يك قلمرو جغرافيايي معين، نخستين روستاها در مستعدترين نقاط آن به وجود آمدهاند يعني جاهايي كه بهرهبرداري از آب سهلتر و به زير كشت بردن زمين مستلزم كار كمتر و بازده بهتري بوده است. اما سيماي روستاها و نقش و مباني اقتصاديشان در سراسر جهان يكسان نيست: سيماي دهات از ناحيهاي به ناحيه ديگر متفاوت است يعني استقرارگاههاي روستايي ممكن است حالتي مجتمع و متمركز و در مواردي متفرق و پراكنده باشد كه اين مطلب مهم محتاج تحليل است. نقش و مباني اقتصادي روستاها نيز بنابر شرايط جغرافيايي محل فرق ميكند، براي مثال، ما در مناطق استوائي با روستاهايي سروكار داريم كه به تمرين زراعت متحرك مشغولند، بدين معني كه يك قطعه زمين براي چند سالي كشت ميشود و وقتي كه محصول به علت فرسودگي خاك و آفات و حشرات موذي و گياهان هرز كاهش مييابد، به قصد رفتن به ناحيهاي ديگر ترك ميشود. اين قبيل روستاها مطلقاً دامپروري نميكنند.
در پارهاي موارد به روستاهايي برميخوريم كه اساساً دامپرورند و نمونه آن در ايران و خاصه در خلخال زياد داريم. در اين قبيل روستاها كوچ انجام نميشود ولي حيوان را در مسافت كم به وسيله چوپان به چرا ميفرستند، برخي روستاييان با زراعت آشنايي دارند اما اساس معيشت از دام است.
بنابراين ملاحظه ميشود كه ضمن اينكه ده يك پديده جهاني است در هر منطقه متناسب با شرايط جغرافيايي موجود ويژگيهايي يافته و شكل و حالت خاص به خود ميگيرد.
يكي از ملاكهايي كه براي يافتن علل طبيعي يا مصنوعي پيدايش دهات ميتوان مورد استفاده قرار داد اسامي آنهاست. نگاهي به اسامي روستاها و آباديها و دهات ايران يا هر كشور ديگر ما را به اين نكته رهنمون ميسازد كه ميتوان آنها را برحسب نامشان طبقهبندي كرد. اين طبقهبندي ما را از راه معناي اسامي روستاها به علل پيدايش آنها راهنمايي ميكند. در ميان اسامي روستاها گروههاي زير از لحاظ روستاشناسي اهميت بيشتري دارند:
1. نامهايي كه معنا و مفهومي صرفاً جغرافيايي دارند و برخي حكايت از نوعي وحدت جغرافيايي ميكنند مانند:دهدشت، كندعليا، كندسفلي و نظاير آن.
2. نامهايي كه معنا و مفهومي شخصي دارند و بر اين دلالت ميكنند كه به وسيله شخص معيني و بر اثر اقدامات و طرحهاي از پيش انديشيده ايجاد شدهاند مانند: حسنآباد، سعادتآباد و غيره.
3. نامهايي كه با كلمه مزرعه يا باغ شروع يا ختم ميشوند، مانند باغفيض، مزرعه حسينآبادوغيره.
همين سه گروه از لحاظ يافتن اصل و منشأ ده كمك شاياني ميكنند و به كمك آنها ميتوان پي برد كه مثلاً مزرعه... يا باغ... در اصل ده نبوده بلكه قطعه زمين مستعدي بوده است كه به وسيله مالك يا زارع مبتكر يا معمري تبديل به يك مزرعه شده و سپس با توسعه عمليات عمراني به تدريج خانوارها در اطراف سكني گزيده و جماعت دهي را بنيان نهادهاند و پس از آنكه جمعيت آن از حد نصاب عرف زمان تجاوز كرد،به عنوان روستا شناخته شده است.
alamatesoall
02-25-2013, 07:32 PM
جغرافياي روستايي بر مبناي شناخت كلي واحد ده استوار است و واحد ده و روستا شامل محيط طبيعي و انساني آن و تأثير و تأثر هر يك از ديگري ميشود. برخي از پژوهندگان، روستاشناسي را مترادف با جغرافياي روستايي ميدانند در حالي كه تفاوت محسوسي بين اين دو وجود دارد. يكي از جغرافيدانان ايراني كه در زمينه روستاشناسي داراي تأليفاتي ميباشد دكتر كاظم وديعي است.
او در كتاب مقدمه بر روستاشناسي ايران كه بر مبناي جغرافياي انساني به رشته تحرير درآورده است چنين ميگويد:«روستاشناسي عبارت است از معرفت همه جانبه به محيط طبيعي و انساني ده و دريافت استعدادهاي بالقوه و بالفعل آن به نحوي كه اين معرفت بتواند راهنمايي صديق در امر سرمايهگذاري و عمران باشد».
جغرافياي روستايي بر مبناي شناخت محيط ده و فضاي اطراف آن و شيو? سكونت انسان در رابطه با طبيعت استوار است كه در اين رابطه الزاماً از تغييرات هر يك از پديدههاي طبيعي و انساني در نتيجه عملكرد عوامل جغرافيايي مختلف بحث ميكند.
براي اهداف مباحثي كه در اين مجموعه دنبال ميشود تعريف «كلاوت» استاد دانشگاه آكسفورد از جغرافياي روستايي ميتواند ملاك قرار گيرد:«جغرافياي روستايي ميتواند به منزله مطالعه تغييراتي كه در زمانهاي اخير در زمينههاي اجتماعي، اقتصادي، فضايي و چگونگي بهرهبرداري از زمين در نواحي كمجمعيتتر، كه عموماً از لحاظ اجزاء قابل رؤيتشان به عنوان «روستا» به رسميت شناخته شدهاند، تعريف شود».
بنآمور ((J.Bonnamour استاد جغرافياي دانشگاه سربن در كتاب جغرافياي روستايي خود مطالعات سنتي جغرافياي روستايي را مطابق با توصيف روستاها ذكر ميكند و منظور از جغرافياي علمي روستايي را بررسي روستاها از نظر طبيعت، فضاهاي كشاورزي، زندگي و فعاليتهايي كه در روستا انجام ميشود در زمانهاي متغير مي داند.
در ميان نظريات جغرافيدانان معاصر، نظر پير ژرژ (Pierre George) جامعتر مينمايد كه در اثري از او تحت عنوان مباني جغرافياي روستايي در سال 1978 به چاپ رسيده است. اين نويسنده مباني جغرافياي روستايي را مبتني بر بررسي فضاهاي كشاورزي و مطالعه آنها با توجه به جامعه و ابزار كار و اقتصاد روستا و آمايش آن به منظور رفع مشكلات معيشتي در جوامع روستايي ميداند.
alamatesoall
02-25-2013, 07:33 PM
تعريف روستايي
براي يك انسان غير حرفهاي تعريف واژههاي «روستايي» و «شهري» امري سهل و ساده به نظر ميرسد، اما اين كار در عمل با ابهام و سردرگمي فراواني روبرو ميشود. اين اشكالات با نرسيدن به توافق بر سر تعريف استاندارد از كلمه روستايي تشديد ميشود. اگرچه بيشتر كشورها ميزان جمعيت و تراكم جمعيت را به عنوان معيار تفكيك شهر و روستا به كار ميبرند ولي بر سر ارقام معين و مشخص در اين زمينه كمتر توافق كردهاند. براي مثال، در كانادا يك جمعيت 1000 نفري تشكيل يك شهر را ميدهد در حالي كه در ژاپن يك جمعيت 30000 نفري.
تعدادي نويسندگان نواحي روستايي روشهاي ديگري را براي تمايز شهري و روستايي جستجو كردهاند. براي مثال، ويبرلي ((Wibberley ادعا كرده است كه كلمه روستايي (rural) « آن قسمتهايي از يك كشور را توصيف ميكند كه به روشني نشانههاي غلبه استفادههاي گسترده از زمين را نشان ميدهد... اين به ما اجازه ميدهد كه به مساكني بنگريم كه به نظر هنوز روستايي جلوه ميكنند اما، در عمل عمدتاً دنباله (امتداد) شهري هستند كه نتيجه توسعه راهآهن و اتومبيلهاي شخصي است».
راجرز و بست ((Rogers & Best يك مرحله پا فراتر گذارده يادآور ميشوند كه «از نظر بهرهبرداري از زمين، اراضي روستايي نواحي زير كشت، زير جنگل و بيشه، و زير قطعات وحشي مورد استفاده قرار نگرفته در حالت طبيعي يا نيمه طبيعي را دربر ميگيرد. اراضي شهري نه فقط عرصه شهرها را شامل ميشود؛ بلكه دهكدهها، قصبات و حتي مساكن منفرد يا منزوي را هم در بر ميگيرد اعم از اينكه در شهر يا در روستا واقع شده باشند و عمل مشابهي را انجام دهند».
با وجود راههاي ديگر براي تعريف واژههاي روستايي هنوز احتياج به توافق روي يك معيار كمي بين شهر و روستا وجود دارد. در اين زمينه پيشنهادهاي مفيدي ارائه شده است. در خصوص دنياي در حال توسعه هالپرن (Halpern) مكانهاي روستايي را به شكل مكانهايي كه «از قبايل نوماديك 50 نفري تا دهكدههاي چندين هزار نفري متغير است در نظر گرفت» در حالي كه بنا به قول مريل Merrill دهكده در آمريكاي شمالي شامل «500 تا 2500 نفر ميشود و به ناحيهاي كه ممكن است تا 1000 نفر را در بر بگيرد سرويس ميدهد. سازمان ملل متحد معيار 20000 نفر جمعيت را جهت تعيين بالاترين حد و مرز مكانهاي روستايي به كار برده و در انگلستان بخش محيط جمعيت 10000 نفر را براي اين منظور ملاك قرار داده است.
به منظور فراهم ساختن يك تعريف عملي، رقم اخيرالذكر در كتاب جوامع محلي روستايي مورد استفاده قرار داده شده است زيرا كه آن مكانهايي را كه به سادگي به وسيله بست و راجرز «مساكن كوچك»(small settlements) ناميده شده است مشخص ميكند و بنابر نظر هاگت ((Haggett آن «حداقل را براي سلسله مراتب شهري تشكيل ميدهد».
در كشورمان ايران هنوز رقم جمعيتي ملاك تفكيك شهر و روستاست و در حال حاضر اين رقم بالغ بر 10000 نفر است. البته به نظر ميرسد كه تنها تكيه بر يك ارزش كمي نتواند ملاك منطقي براي تفكيك شهر و روستا فراهم آورد. در واقع از ميان معيارهايي كه براي اين تفكيك پيشنهاد شده است ميتوان تعدادي را بنابر خصوصيات جغرافيايي محل برگزيد و با در نظر گرفتن ارزشهاي عددي براي آنها به اين منظور نائل شد.
alamatesoall
02-25-2013, 07:35 PM
سروكين و زيمرمان Sorokin and Zimmermann) (p. هشت گروه از متغيرهايي را كه جهت تفكيك روستا از شهر در نظر گرفتند اين گونه تشريح كردند: اشتغال، محيط، انداز? جامعه، تراكم جمعيت، تجانس جمعيت، تمايز اجتماعي، تحرك و سيستمهاي اثرات متقابل.
ذيلاً خصوصيات روستايي « rural » هر متغير توصيف ميگردد:
1.اشتغال: اماكن روستايي شامل درصد بالايي از كارگران و خانوادههاي آنها ميشود كه مستقيماً با زمين به منظور زراعت و فعاليتهاي جنگلي سروكار دارند. با اين وجود قبل از آنكه فرايند روستاگرايي آغاز شود چنين اماكني صنعتگران و كارگران سرويسهاي محلي اساسي را نيز در بر ميگرفت.
(ruralization : روستاگرايي فرايندي است كه طي آن تعداد سكنه نواحي روستايي دور افتاده نسبت به گذشته كمتر شده است و بيشترشان كارگران كشاورزي هستند، در صورتي كه در گذشته اين نواحي داراي جمعيت بيشتري بودند و تعداد صنعتگران و كارگران خدمات با كشاورزان و كارگران كشاورزي برابر بود).
2. محيط : محيط جغرافيايي نواحي روستايي بيشتر دستپرورده طبيعت است تا ساخته دست بشر؛ همراه با چشماندازي بيشتر مركب از مزارع و جنگلها تا عمارات، كارخانجات و خيابانها.
3. اندازه جامعه: اماكن روستايي معمولاً كوچكتر از شهرها هستند.
4. تراكم جمعيت: جمعيتهاي نسبي در نواحي روستايي پايينتر از شهرها است.
5. تجانس جمعيت: از لحاظ خصوصيات اجتماعي، جمعيت جوامع روستايي در مقايسه با جمعيت شهري متجانستر است.
6. تمايز اجتماعي: تمايز و طبقهبندي اجتماعي، در شهر بيشتر به چشم ميخورد تا در روستا و اختلافات طبقاتي در روستا كمتر محسوس است.
7. تحرك : تحرك هم به مفهوم فضايي و هم اجتماعي، در روستا داراي شدت كمتري است تا درشهر.
8. سيستم اثرات متقابل: روابط متقابل در جامعه روستايي در حول پنج فعاليت زير دور ميزند:
خويشاوندي، زندگي اقتصادي، سياست، فعاليتهاي مذهبي يا سنتي و تفريحات سالم.
alamatesoall
02-25-2013, 07:38 PM
درجات روستايي- شهري
بعضي از دانشمندان اجتماعي درجات مختلفي از روستايي بودن يا شهري بودن را در محلهاي بخصوصي تميز داده و چنين محلها يا جوامعي را در امتداد يك مقياس درجهبندي شده بين دو قطب كه ممكن است «روستايي خالص» و «شهري خالص» ناميده شوند قرار دادهاند. اسميت T.L.smith دلايل اينگونه ترتيب و طبقهبندي را چنين توجيه كرده است: «روستايي و شهري به خودي خود و به طور خالص وجود ندارند، بلكه خصوصيات اصلي هر يك ممكن است به داخل خصوصيات اصلي ديگري سايه بيندازد و يا با آن درآميزد.
به جاي تركيب يافتن از دو طبقه متقابلاً منحصر به فرد روستايي و شهري به نظر ميرسد كه كل جامعه شبيه طيفي باشد كه در آن دورافتادهترين زير روستاهاي پشت جنگلي به طور نامحسوسي به داخل روش زندگي روستايي و سپس به تدريج به داخل تمام درجات روستايي و زير شهري تا به داخل شهريترين روش زندگي و فوق شهري سايه زده و با آن درميآميزد.
استقرارگاههاي روستايي ((Rural Settlements :
استقرارگاههاي روستايي مهمترين عنصر جغرافياي انساني روستا است. برآورد شده است كه در كل جهان 14 ميليون استقرارگاه روستايي وجود دارد كه جمعيت هر يك كمتر از 2000 نفر است و از هر 3 نفر، دو نفر هنوز در دهكدهها، دهكدههاي كوچك (hamlets ) يا مساكن روستايي منزوي زندگي ميكنند.
شكل مساكن و ترتيب آنها در روي زمين اجزاء اصلي چشمانداز روستايي هستند و براي درك كامل و شايسته محيط روستايي ريختشناسي (مورفولوژي) و آگاهي از تكوين دهكدهها، دهكدههاي كوچك و فارمستدها اساسي است.
مطالعه استقرارگاه روستايي تا زمان حاضر به روي سه جنبه چشمانداز متمركز بوده است:
(1) الگوي استقرارگاه يا توزيع فارمستدها و مساكن؛
(2) الگوي كشتزار كه از تقسيم بندي زمين به دست انسان به منظور استفاده سودمندانه حاصل ميشود؛
(3) گونههاي خانهها و فارمستدها كه مواد ساختماني به كار رفته و معماري قومي را در بر ميگيرد.
توزيع فضايي مساكن
اساساً فقط دو نوع سكونتگاه روستايي وجود دارد: مساكن ميتوانند يا گروهي (Clustered) يا در سراسر روستا پراكنده (dispersed) باشند. البته در واقع اين دو نوع مسكن تشكيل قطبهاي يك خط مداوم را ميدهند، و دهكدههاي كوچك داراي ويژگيهايي از هر دو نوع حد واسط بين اين دو نهايت ميباشند. دو شاخگي هستهاي- پراكنده
(nucleated_dispersed) سكونتگاه «بيشتر مبتني بر عبارات كلي در رابطه با گروهي بودن يا غير گروهي بودن ساختمانها است تا مبتني بر تعاريف محكم. بنابراين، نه هيچ توافقي بر سر حداقل فاصله سكونتگاههاي پراكنده وجود دارد، و نه براي تعداد عمارات لازم براي تشكيل يك هسته (nucleation). با اين وجود اين تقسيم بندي ساده به عنوان يك نقطه شروع مفيد به تجزيه و تحليل تكوين شكل سكونتگاه روستايي كمك ميكند.
alamatesoall
02-25-2013, 07:39 PM
عوامل سببي متعددي كه اساساً بيشتر تاريخي هستند تا مدرن، باعث هستهاي شدن جمعيت روستايي ميگردند. شايد آشكارتر از همه، نياز به دفاع عليه تهديد خارجي است. البته اين نياز مسلماً در گذشته مطرح بوده است؛ در زماني كه باندهاي غير قانوني آزادانه در سراسر اروپا بدون مقصد خاصي مسافرت ميكردند كشاورزان بهتر ميتوانستند با مجتمع شدن در دهات و مسافرت روزانه به مزارع از خودشان دفاع كنند.
يك نيروي همبستگي حتي مهمتر در ايجاد اولين استقرارگاه در يك ناحيه پيوندهاي خانوادگي و قبيلهاي بود، زيرا استقرارگاههاي مستقر نخستين غالباً متشكل از مردمي بود كه با يكديگر نسبت خوني داشتند. چنين استقرارگاههايي را ميتوان به سادگي از نام مكان تميز داد. براي مثال، پسوندهاي معمول در اروپاي غربي _ ing_inge_ingen ، و _ange همه از زبان ژرمن مشتق شدهاند و به طور تحتاللفظي به معني «مردم» ميباشند. پيشوند همراه آن به طور نمونهاي نام رهبر خانواده يا قبيله بود.
بنابراين Sigmaringen ، استقرارگاهي در جنوب غربي آلمان به وسيله «مردم سيگمار» ايجاد شد. چنين پيوندهاي اجتماعي غالباً با درجهاي از سيستم اشتراكي (Communalism) همراه بود كه در آن زمين كشاورزي به شخص بهخصوصي تعلق نداشت. زمين زير كشت به طور نمونه به مصارف معين تخصيص داده شده بود. به طوري كه هر دهنشين مقدار زمين مساوي، خاك حاصلخيز مساوي و فاصله مساوي جهت پيمودن داشت.
كمبود يا فراواني نسبي آب نيز ميتواند روي تشكيل دهكده تأثير بگذارد. جاهايي كه زمينش داراي سنگهاي قابل نفوذ همچون سنگ آهك بود و آب از طريق چاههاي عميق يا چشمهها فراهم ميشد مشوق فارمستدهاي گروهي بود، مانند آن در تپههاي ويلتشاير جنوبي در انگلستان است. فراواني فوقالعاده آب در نواحي ماندابي و مسيلها ميتواند محرك مجتمع شدن در «نقاط خشك» (dry points) قابل دسترس باشد، مثال ميتواند دهكده هادنهم ((Haddenham در ماندابهاي انگليس English Fens باشد.
حضور دهكدهها همچنين ممكن است با تقسيم ارث مرتبط باشد. تحت اين شرايط يك خانه رعيتي (Farmhouse) منزوي اوليه در طي سالها همچنان كه نسلهاي متوالي اجداد ساكن اوليه خانههايي را در همان محل ميسازند به يك استقرارگاه گروهي تبديل خواهد شد. مثالهايي از اين نوع استقرارگاه ميتواند در آن نواحي اروپا كه تحت قانون رومن در آمد ملاحظه شود. برعكس در نواحي كه ميراث بري به طور سنتي بر اساس قانون Primogeniture (قانوني كه به موجب آن كل مايملك پدري به بزرگترين پسر او ميرسد) عمل ميشود الگوي استقرارگاه پراكنده تداوم مييابد همچون شمال غربي آلمان و قسمتهايي از نروژ.
همچنين هستهاي شدن استقرارگاه با اقتصادهاي مبتني بر محصول رابطه مستقيم، و با اقتصادهاي مبتني بر پرورش حيوانات اهلي رابطه معكوس دارد. علت اين امر اين است كه پرورش حيوانات مستلزم مزارع بزرگ بوده و هر چه مزرعه بزرگتر باشد احتمال كمتري وجود دارد كه كشاورز در يك دهكده زندگي كند كه اين به علت وقت بيشتري است كه بين خانه و مزرعه صرف ميشود. چون، به طور كلي، در نواحي پست كشت محصول غلبه دارد و نواحي مرتفع براي چراي دامها مورد استفاده قرار ميگيرد رابطه مستقيم بين زمين مسطح و استقرارگاه دهكدهاي در اروپا وجود دارد.
همچنين ملاحظات سياسي، مذهبي يا ايدئولوژيكي ممكن است منجر به گروهي شدن جمعيت روستايي شود. به طور كلي ساختار استقرارگاه روستايي امروز با 50 سال قبل تفاوت اساسي دارد، و حاصل يك برنامهريزي و ايدئولوژي Soviet مدرن است.
alamatesoall
02-25-2013, 07:47 PM
عواملي كه مشوق شكل پراكنده استقرارگاه روستايي هستند و در آمريكاي آنگلوساكسن، استراليا، زلاند جديد وآفريقاي جنوبي بيش از جاهاي ديگر متداول است، دقيقاً عكس عواملي ميباشند كه براي توسعه دهكده مساعدند و از ويژگيهاي اروپاست. اين عوامل عبارتند از:
1. عدم نياز به دفاع كه با صلح و امنيت ميسر ميگردد.
2. تشكيل مستعمرات به وسيله تك خانوادههاي كاشف به جاي گروههايي كه از طريق پيوندهاي رابطه خوني يا مذهبي وابسته به يكديگر ميباشند.
3.غلبه كشاورزي خصوصي بزرگ مقياس به جاي سيستم اشتراكي.
4. مزارع تك قطعهاي به جاي املاك پراكنده.
5. يك اقتصاد روستايي كه در آن پرورش حيوانات اهلي يا دامداري غلبه دارد.
6. زمين تپهاي يا كوهستاني.
7. ذخاير آبي كه به آساني در دسترس هستند.
8. عمل عمدي دولت به فروپاشي دهكدهها، سرهم كردن مالكيتهاي خردهاي و بدين وسيله ايجاد يك كشاورزي كارآمدتر.
ريختشناسي استقرارگاههاي روستايي
دمانژون ((Demangeon سكونتگاه را به دو نوع مجتمع و پراكنده تقسيم بندي كرد و براي هر يك از اين طبقهبنديهاي وسيع زير تقسيماتي قائل شد.
alamatesoall
02-25-2013, 08:00 PM
اين طبقهبندي از نقطه نظر اروپايي داراي قدر و منزلت زيادي است از اين لحاظ كه بر همبستگي سكونتگاه با سيستمهاي صحرايي و بر يك سلسله مراتب پراكندگي در رابطه با سكونتگاه گروهي تأكيد ميكند. از ديدگاه اسلوبشناسي (متدلوژي) نكته خلاف قاعده در اينجا اين است كه براي طبقهبندي هر يك از دو تقسيم بندي عمده مبناي متفاوتي به كار گرفته شده است كه يكي عملكردي (functional) و ديگري ژنتيك (genetic) ميباشد.
در بيشتر مساعي بعدي براي طبقهبندي گونههاي استقرارگاه روستايي معيار مورفولوژيكي به كار گرفته شده است. دمانژون از اين معيار براي تقسيمبندي سكونتگاههاي گروهي در فرانسه استفاده كرده و دهكدههاي خطي (linear villages)، تودهاي (massive villages)، و ستارهاي شكل (star shaped villages) تميز داد اما قدرت توجيه چنين گونهشناسي ضعيف است.
قسمت اعظم ديگر كارها مربوط به انواع استقرارگاه روستايي به وسيله دانشمندان آلماني انجام شده است. شوارتز ((Schwartz سكونتگاههاي گروهي را بر اساس اندازه، بر اساس به هم پيوستگي (تنگ و آزاد بودن)، و بر اساس شكل منظم بودن طبقه بندي كرد. واضح است كه تعداد تركيبهاي ممكن از اين عوامل گونههاي متنوعي از انواع دهكده را به وجود ميآورد.
نكته مهمتر اينكه نقطهاي كه در آن گونههاي منظم و نامنظم يا تنگ و آزاد از هم جدا ميشوند قراردادي و ذهني (تحت تأثير نظريات شخصي) است. يكي از رضايتبخشترين طبقهبنديهاي سكونتگاه روستايي در آلمان به وسيله كريستالر ((Christaller ايجاد شد اما كاربرد عموميتر گونهشناسي او در خارج از اروپا محدود است. طبقهبندي او از انواع دهكده نشان داده شده است.
دهكدههاي گروهي نامنظم: (irregular clustered village يا Haufendorf)
يكي از انواع معمول استقرارگاه هستهاي است كه در قسمتهايي از آلمان غربي، شمال فرانسه، نواحي پست بريتانيا و قسمت اعظم اروپاي جنوبي ديده ميشود.
دهكدههاي گروهي نامنظم نمايشگر يك ظاهر تصادفي با خيابانهاي پيچ و خم دار و فارمستدهاي گروهي اتفاقي است كه فاقد هر نوع آثار برنامهريزي ميباشد. كليساي دهكده در جايي به طرف مركز دهكده ديده ميشود كه با خانههاي رعيتي، انبارهاي غله و كاه و جو و غيره و باغات خوراكپزي دهكده نشينان احاطه شده است. اندازه اين دهكده بسيار متغيير است و از 1000- 400 نفر جمعيت در سرزمينهاي ژرمني تا 10000 نفر يا بيشتر در دهكدههاي كشاورزي نوك تپه در ايتالياي جنوبي ميباشد.
دهكدههاي گروهي منظم:
در شكل كنوني خود نمايشگر برنامهريزي درجه بالايي هستند. نمونهترين اين اشكال منظم دهكده خياباني (street village) است. كه درآن فقط يك خيابان مستقيم موجود است كه خانههاي رعيتي در امتداد اين خيابان رديف شده و باغات خوراكپزي در پشت قرار دارند.
نوع ديگر استقرارگاه روستايي گروهي كه نمايشگر برنامهريزي، حتي در مرحله تشكيل است، دهكده سرسبز (green village) يا Angerdorf ميباشد. اين نوع دهكده با يك فضاي سبز مشترك در مركز دهكده مشخص ميشود كه به طور سنتي از آن به عنوان يك زمين فستيوال و ميدان بازار (market place) و همچنين ناحيه چرا و محوطه حفاظ دار براي حيوانات استفاده ميشوند. دهكدههاي سرسبز به طور وسيعي در قسمتهاي مختلف دشت شمال اروپا، از نواحي پست بريتانيا تا لهستان ديده ميشوند.
شكل ديگر استقرارگاه روستايي برنامهريزي شده در اروپاي شرقي دهكده همراه با شبكه سيم - آهن (grid- iron village) است، كه به ويژه در دره دانوب وسطي و سفلي در قسمتهايي از مجارستان، يوگسلاوي سابق، روماني و بلغارستان ملاحظه ميشود.
دهكدههاي گروهي نامنظم: (irregular clustered village يا Haufendorf)
يكي از انواع معمول استقرارگاه هستهاي است كه در قسمتهايي از آلمان غربي، شمال فرانسه، نواحي پست بريتانيا و قسمت اعظم اروپاي جنوبي ديده ميشود. دهكدههاي گروهي نامنظم نمايشگر يك ظاهر تصادفي با خيابانهاي پيچ و خم دار و فارمستدهاي گروهي اتفاقي است كه فاقد هر نوع آثار برنامهريزي ميباشد. كليساي دهكده در جايي به طرف مركز دهكده ديده ميشود كه با خانههاي رعيتي، انبارهاي غله و كاه و جو و غيره و باغات خوراكپزي دهكده نشينان احاطه شده است. اندازه اين دهكده بسيار متغيير است و از 1000- 400 نفر جمعيت در سرزمينهاي ژرمني تا 10000 نفر يا بيشتر در دهكدههاي كشاورزي نوك تپه در ايتالياي جنوبي ميباشد.
دهكدههاي گروهي منظم:
در شكل كنوني خود نمايشگر برنامهريزي درجه بالايي هستند. نمونهترين اين اشكال منظم دهكده خياباني (street village) است. كه درآن فقط يك خيابان مستقيم موجود است كه خانههاي رعيتي در امتداد اين خيابان رديف شده و باغات خوراكپزي در پشت قرار دارند.
نوع ديگر استقرارگاه روستايي گروهي كه نمايشگر برنامهريزي، حتي در مرحله تشكيل است، دهكده سرسبز (green village) يا Angerdorf ميباشد. اين نوع دهكده با يك فضاي سبز مشترك در مركز دهكده مشخص ميشود كه به طور سنتي از آن به عنوان يك زمين فستيوال و ميدان بازار (market place) و همچنين ناحيه چرا و محوطه حفاظ دار براي حيوانات استفاده ميشوند. دهكدههاي سرسبز به طور وسيعي در قسمتهاي مختلف دشت شمال اروپا، از نواحي پست بريتانيا تا لهستان ديده ميشوند.
شكل ديگر استقرارگاه روستايي برنامهريزي شده در اروپاي شرقي دهكده همراه با شبكه سيم - آهن (grid- iron village) است، كه به ويژه در دره دانوب وسطي و سفلي در قسمتهايي از مجارستان، يوگسلاوي سابق، روماني و بلغارستان ملاحظه ميشود.
alamatesoall
02-25-2013, 08:24 PM
تمام سيستمهايي كه تا به امروز ايجاد شدهاند در پارهاي از نقاط ضعف زير سهيم هستند:
1. درجه ذهنيت ( بستگي داشتن به نظريات و معلومات تجربي) :
هارت ((Hart مشاهده كرد كه «تميز بين انواع دهكده، به ويژه بين گونههايي كه كاملاً مشابه هستند، پارهاي اوقات مبتني بر تفاوتهاي آنچنان باريك و دقيقي است كه طبقهبندي دهكدههاي منفرد بيشتر عملي وابسته به عقيده و نظر شخصي است تا يك عمل واقعي و مشهود». بديهي است كه عنصر ذهني بسياري از طرحهاي طبقهبندي، مفيد واقع شدن آنها را براي مقاصد قياسي محدود ميسازد.
2. فقدان قابليت كاربرد عمومي:
اكثر سيستمهاي طبقهبندي كه براي نواحي بخصوصي طرحريزي شدهاند فقط براي همان قلمرو فرهنگي بخصوص تحت قاعده در آمدهاند. هيچ كدام از اين سيستمهايي كه در بالا به آن اشاره شد در خارج از اروپا قابل پياده شدن نيستند.
3. تأكيد مرفولوژيكي:
يك نقطه ضعف اساسي، تأكيد روي مرفولوژي سكونتگاه و توجه ناكافي به پايههاي عملكردي سكونتگاه روستايي مدرن است. اين حقيقت كه دهكدهها ممكن است از لحاظ شكل فيزيكي شبيه ولي از لحاظ منشاء و عملكرد مختلف باشند اين طبقهبنديها را بيشتر توصيفي ميسازد.
4. قابليت اعتبار موقتي:
اين طبقهبنديها اساساً تاريخي هستند، و طبقهبنديهاي سكونتگاههاي كشاورزي ميباشند كه در زمينه الگوهاي آمايش سرزمين (land use) قرن نوزدهم و اوايل قرن بيستم بنا نهاده شدهاند.
alamatesoall
02-25-2013, 08:29 PM
مقياس كاربرد:
طبقهبنديهاي شكل سكونتگاه وقتي مفيد است كه ببينيم كاربرد آن محلي، ناحيهاي يا ملي است. حتي در داخل ناحيهاي به كوچكي بريتانيا بسياري از طبقهبنديهاي سكونتگاه ممكن است به كار گرفته شود.
براي غلبه بر اين دشواريها به كوشش اتحاديه بينالمللي جغرافيا (igu) يك گونهشناسي عمومي از سكونتگاه روستايي ايجاد شده است كه بر حسب آن تمام سكونتگاههاي روستايي بتوانند ثبت و طبقهبندي، و مجموعه اصطلاحات علمي موجود به طور يكنواختي تنظيم و تعريف شوند.
جمعيتزدايي روستايي (Rural depopulation)
تغييراتي كه در ارقام آن جمعيتي رخ ميدهد كه به طور دائم در روستا زندگي كرده و يا از منابع آن به طور موقت استفاده ميكنند، هسته مركزي مطالعات مربوط به جغرافياي روستايي و بسياري مسائل مربوط به اداره و عمران زمين در روستا را تشكيل ميدهد. «جمعيت زدايي روستايي» ميتواند به منزله كاهش تعداد مطلق ساكنان ناحيهاي از روستا در نظر گرفته شود.
انواع جمعيتزدايي
بايد توجه داشت كه كاهشهاي مطلق تعداد سكنه روستا،به طريقي كه تعريف شد، ميتواند طي فرايندهاي مختلفي ايجاد شود. رقم مرگ و مير يك استقرارگاه يا ناحيه روستايي ممكن است طي مدت زمان معيني بر رقم مواليد فزوني يابد. اگر مهاجرت خالص براي جبران چنين كاهشهايي كافي نباشد جمعيتزدايي بيولوژيكي (Biological depopulation) نتيجه خواهد شد. در حقيقت جمعيتزدايي بيولوژيكي كاملاً نادر است و معمولاً تنها بعد از اينكه مهاجرت مداوم افراد جوان از روستا به خارج از يك هرم سني محلي نامتعادل ايجاد كرد، به وجود ميآيد كه از طريق غلبه افراد پير و ميانسال از شكل طبيعي خارج ميشود. نيروي توليد مثل چنين جمعيتي كم است و به ندرت افراد جوان به تعداد كافي به طرف چنين مناطقي مهاجرت ميكنند كه از نظر اجتماعي و غالباً اقتصادي در فقر هستند. پس به اين علت ممكن است جمعيتزدايي بيولوژيكي به وجود بيايد.
انواع جمعيتزدايي ممكن است به وسيله مهاجرت خالص از روستا به خارج ايجاد شود. پنشمل ((P.Pinchemel در يك مطالعه تفضيلي تغيير جمعيت در قسمتي از شمال فرانسه، تمايز بين مهاجرت شغلي و غير شغلي را ترسيم كرد.
نمونه مهاجرت غير شغلي از روستا ميتواند حركت مداوم مردم جوان از يك ناحيه كشاورزي همراه با جمعيت متراكم به خارج باشد كه علت آن به طور ساده مشكلات بسيار در پيدا كردن هر نوع اشتغال در آن ناحيه است. چنين حركاتي عمومي است و به اعضاي متعلق به مشاغل بخصوصي محدود نميشود.
برعكس مهاجرت شغلي از روستا به خارج فقط روي اعضاي گروههاي روستايي خاصي اثر ميگذارد. زارعين، يا زارعين آيندهنگر، اگر بخواهند به حيات خويش ادامه دهند ممكن است در دو وضعيت مجبور به مهاجرت شوند: زماني كه تقاضا براي تصرف مزارع در ناحيه موطن آنها بيش از عرضه باشد يا در مواردي كه ميبايد مزارع بزرگ شوند و بنابراين تعداد آنها كاهش يابد.
بحث بعدي در قالب پيشنهادي ميچل ((G.D.Mitchell خواهد بود كه چهار دليل براي جمعيتزدايي روستايي تميز داد: اين بحث با نظر كلي به انگلستان و ويلز، در خصوص كاهش تقاضا براي كارگر كشاورزي و بافت اقتصادي در حال تغيير استقرارگاههاي روستايي، با توجه خاص به صنايع مصنوعاتي و سرويسها شروع خواهد شد. سپس توجه به كاهشهاي حقيقي و ظاهري جاذبههاي اقتصادي زندگي روستايي معطوف خواهد شد.
alamatesoall
02-25-2013, 08:31 PM
گزارشهاي مستمري طي قرن نوزدهم وجود داشت كه به كمبود كلبههاي روستايي براي اسكان دادن كارگران كشاورزي در نواحي روستايي بريتانيا مربوط ميشد. به طور كلي شرايط اسكان با وجود تجديد ساختمان در روي بعضي املاك روستايي،غير مكفي بود. همچنانكه قبلاً توصيف گرديد، چندين نسل در يك خانواده كشاورزي مكرر مجبور بودند در يك خانه واحد با هم شريك باشند. حتي در زمان حاضر نواحي روستايي هنوز از لحاظ دريافت آب لولهكشي، الكتريسيته و تسهيلات عمد? زهكشي و فاضلاب در پشت سر شهرها ميايستند.
بريسي ((H.E.Bracey در يك مطالعه تفصيلي شرايط در سامراست ((Somerset ملاحظه كرد كه «جمعيتزدايي روستايي به طور كامل ميتواند در شرايط نبودن حمام و تسهيلات تربيتي غير كافي ده خلاصه شود». بريسي در ملاحظات خود پيشروي نموده و تسهيلات عمومي (آب لوله كشي، الكتريسيته، فاضلاب، جمعآوري زباله) را مورد بررسي قرار داد تا مگر بتواند رابطههايي بين اين تسهيلات و نرخهاي تغيير جمعيت جستجو نمايد. به طور كلي نواحي در حال جمعيتزدايي كمتر به تسهيلات نامبرده مجهز بودند تا دهات در حال گسترش.
كاهشهاي ظاهري و واقعي جاذبه زندگي روستايي
در وراي دلايل مختلف مهاجرت از روستا به خارج كه تا به حال مورد بحث قرار گرفته اين فرض مسلم و اساسي نهفته است كه سكنه روستايي به تفاوتهاي بسيار زندگي شهري با زندگي خودشان پيبردند و آنگاه قادر به استفاده از اين اطلاعات براي مقايسه شرايط زندگي خويش با شرايط زندگي شهري شدند. ظرف قرن حاضر، وسايل ارتباط جمعي، مثل روزنامه، راديو، تلويزيون اين قبيل اطلاعات را پخش و منتشر ساخته است.
ساكنان روستا واقف شدهاند كه براي مشاغل شهري عموماً دستمزد بيشتري ميپردازند تا براي كار در روستا و همچنين شرايط زيست در شهرها معمولاً بهتر از نواحي روستايي است. بريسي روي هفت جاذبه نواحي شهري تأكيد كرد كه ممكن است روستاييان را براي مهاجرت به سوي شهرها اغوا نمايد. اين جاذبهها عبارت بودند از: تسهيلات در خريد بهتر؛ تنوع بيشتر در تفريحات اجتماعي؛ مسكن بهتر؛ رفاه و آسايش بيشتر؛ وسايل نقليه بهتر؛ تماسهاي اجتماعي و روشنفكرانه وسيعتر.
مراحل جديد در تكنولوژي حمل و نقل، به سه طريق عمده مهاجرت از روستا به خارج را تسهيل كرد:
اول، به اين طريق كه كارگر روستايي براي كار در شاهراهها و راههاي آهن تحت احداث مورد نياز قرار گرفت. همچنان كه عمليات جادهسازي در جريان بود گروه گروه كارگران غير ماهر از دهكدههاي بومي خود مهاجرت كردند.
دوم، شكلهاي جديد ارتباطات، به ويژه راهآهن وسايل آسانتري را براي حركت به شهر فراهم ساخت.
سوم، همچنانكه مسافرين اطلاعاتي را با خود از شهر به روستا به ارمغان آوردند و روزنامه به طرق ارزان و سريع ارسال گرديد اين امر وسايل انتشار عقايد شهري را به داخل روستا تسهيل كرد.
alamatesoall
02-25-2013, 08:39 PM
در كشورهاي در حال توسعه موضوع در خور توجه، مهاجرت مردم از روستا به شهرهاي كوچك و بزرگ بوده است. ولي از جنگ جهاني دوم به بعد در بسياري از ممالك توسعه يافته عكس اين وضعيت مشاهده ميشود، بدين ترتيب كه شهروندان در جستجوي مسكن و تفريحات سالم به طرف روستا حركت كرده و به طور روزافزوني نمونههايي را به وجود آوردهاند كه به گفته پال ((Pahl «شهري شده از نظر فكري، ولي بخشهاي روستايي مملكت از نظر جسمي» است. شهرگرايي روستا ميتواند به وسيله مكانيزمهاي مختلفي ايجاد شود و حالات گوناگوني به خود بگيرد كه شامل چهارحالت است:
حالت اول: رفاه فزاينده، وسايط نقليه عمومي كافي و افزايش مالكيت اتومبيلهاي شخصي با هم درآميخته و موجب افزايش روزافزون مردم شهري شده است كه زندگي در بخشهايي از كشور را برگزيدهاند كه هنوز سيماي روستايي دارند و با اين وجود براي كار، تعليم و تربيت، پذيرايي و تفريح و دستيابي به اجناس و خدمات به داخل شهر آمد و شد ميكنند. اين پديده در بسياري از قسمتهاي جهان توسعه يافته به وجود آمده است.
حالت دوم: شكل ديگري از پديده اشاره شده در بالا، پديده «كارگر - دهقان» است (در پايين سيستم كارگري- دهقاني توضيح داده ميشود) كه در بسياري از قسمتهاي اروپاي قارهاي ديده ميشود. برخلاف شكل قبلي شهرگرايي كه شامل شهرونداني ميشد كه زندگي در روستا و كار در شهر را انتخاب كردهاند، پديد? كارگر - دهقان اعضاي خانوادههاي كشاورز را در برميگيرد كه براي كار در شهر آمد و شد ميكنند ولي هنوز در خانههاي روستايي خود زندگي كرده و قسمتي از اوقات خود را به كار در روي املاك خويش اختصاص ميدهند. اين نوع تماس بين مردم كشاورز و محيطهاي شهري- صنعتي در تعدادي از موارد مطالعاتي تفصيلي كه در اروپاي قارهاي به انجام رسيده مورد تحليل و بررسي قرار گرفته است.
حالت سوم: حركت شهروندان در تعطيلات و روزهاي آخر هفته به داخل روستا به منظور تفريحات سالم، مورد ديگري از انتشار عقايد و ارزشهاي شهري را نشان ميدهد كه موجب ايجاد تغييراتي در طرز تفكر و نقطهنظرهاي روستاييان ميشود. جامعهشناسان روستايي فرانسوي مطالعات تفصيلي خود را درباره چنين تماسهايي در مراكز اسكي آلپين به انجام رساندهاند.
حالت چهارم: بالاخره حركت شهروندان به داخل روستا در بسياري از نواحي دنياي توسعهيافته به منظور به دست آوردن كلبهها يا خانههاي دومي براي گذراندن اوقات فراغت پديدار شده است.
alamatesoall
02-25-2013, 08:44 PM
كارگران- دهقانان
علاوه بر پراكنده شدن شهر به داخل روستا كه نتيجه حركت سكنه شهر به داخل دهات و مبدل شدن به آمد و شدكنندگان بين شهر و روستاست، بايد شهرگرايي فكري و روحي اعضاي جمعيت كشاورز را در نظر گرفت كه هر روز به شهر آمد و شد ميكنند و داراي مشاغل صنعتي در شهر هستند و با اين وجود طي ساعات عصر، طي روزهاي آخر هفته، و طي روزهاي تعطيل كارخانه در عرض سال به كار در روي مزارع خود ادامه ميدهند. چنين كشاورزاني به كارگران_دهقانان مبدل شدهاند.
فوايد و مضار زراعت كارگري- دهقاني
از زراعت كارگري- دهقاني منافع و مضاري چند نتيجه شد كه مورد بررسي قرار خواهد گرفت:چنين اقتصاد دوگانهاي در مواقع سخت صنعتي و بيكاري تكيهگاهي به شمار ميآيد به گونهاي كه كارگر_دهقان ممكن است براي مدتي به كاركردن در روي زمين برگردد. كارگران- دهقانان بدون شك ميتوانند درآمدهاي بالاتري نسبت به كار زراعتي تنها به دست آوردند. اين درآمد زياد ممكن است صرف بهبود شرايط زندگي خانواده يا صرف تهيه لوازم و تجهيزات مزرعه شود و يا به مصرف تعليم و تربيت فرزندان خانواده برسد. وجود جوامع كارگري_دهقاني در روستا به اين معني است كه تقاضا براي خدمات محلي ادامه خواهد داشت و از اين رهگذر مغازها، مدارس و ساير تسهيلات روستايي حفظ خواهد شد تا به كارگران كشاورزي و ساير سكنه روستايي به اندازه كارگران_دهقانان و خانوادههاي آنها استفاده برساند و ضمناً از روستاگرايي نيز احتراز خواهد شد. همچنين ميتوان گفت كه تماسهاي جديد كارگران-دهقانان كه با شركت در كار صنعتي و كار كشاورزي پيدا كردهاند، بايد محيط اجتماعي بسيار مستعدي براي پخش و انتشار عقايد جديد به داخل روستا براي بهبود زراعت، تعليم و تربيت و شرايط اجتماعي فراهم كند.
زيانهاي متعدد روش زندگي كارگري- دهقاني معمولاً بيش از فوايد ممكن آن است. مالكيتهاي آنها به طور قابل ملاحظهاي از لحاظ اندازه فرق ميكند، اما روشن است كه سرمايهگذاري كارگر محدود است و بدين سبب تنها امكان اداره واحدهاي كوچكي وجود دارد. چنين مالكيتهايي غالباً به تعدادي بلوك يا قطعات باريك كوچكي تقسيم ميشود. اين نوع تجزيه مالكيت در روي مزارع نيمه وقت از طرحهاي تركيب قطعات باريك زمين و بزرگ شدن مزرعه كه به سود زارعين تمام وقت است جلوگيري ميكند.
مزارعي كه به وسيله كارگران-دهقانان زير كشت ميرود غالباً داراي بازده كمي است زيرا كه عمل آورندگان آن يا اصلاً تمرين و آموزش كشاورزي رسمي نداشته يا خيلي كم داشتهاند و نيروي انساني سرمايهگذاري شده آنها بسيار محدود است. مزارع كارگري- دهقاني، هر جا كه قرار گرفته باشد، معمولاً به مراتب كوچكتر از متوسط مربوط براي ناحيه مورد نظر است. حتي در اين صورت، امكان دارد از قسمتهايي از زمين كشاورزي، استفاد? كشاورزي به عمل نيايد زيرا اوقات و كارگر غير مكفي به كشت آنها اختصاص دارد.
كارگران- دهقانان نه كشاورزان كاملي هستند نه كارگران صنعتي كامل. آنها به علت اوضاع در هم و بر همي كه دارند واجد شرايط براي دريافت انواع اعانههاي اجتماعي پرداختي به اعضاي هر يك از دو گروه نيستند. زندگي كارگران- دهقانان بسيار دشوار است. آنها مانند كارگران صنعتي مجبور به كار هشت ساعته براي پنج يا شش روز هفته خواهند بود. علاوه بر اين بسياري از آنها ناگزير به صرف دو ساعت آمد و شد روزانه بين مزرعه و كارخانه خواهند بود. وقت آزاد ساعات عصر و روزهاي تعطيل آخر هفته ناگزير بايد به ادار? مزرعه اختصاص يابد.
بعد از سه دوره افزايش اهميت پديد? كارگر- دهقان از 1950 تا اوايل سالهاي 1960، در زمان كنوني به نظر ميرسد كه آن در اروپاي قارهاي در حال كاهش باشد. در ده سال گذشته، املاك كارگري- دهقاني از لحاظ تعداد، كاهش يافته است. مردم جوان به سه دليل عمده به ندرت مايلند كه به زارعين نيمه وقت تبديل شوند: اول،اشتغال دوگانه كارگر- دهقان را در موقعيت ناامني قرار داده و براي او و خانوادهاش اوقات فراغت بسيار محدودي باقي ميگذارد. او به هيچ يك از دو طريق كسب معاش خود احساس وفاداري نميكند و غالباً هم به عنوان يك زارع و هم به عنوان يك كارگر كارخانه موجودي دونپايه تلقي ميشود. دوم، در حال حاضر بچههاي كارگران- دهقانان براي انجام مشاغل صنعتي يا خدمات يا سرويسها تعليميافتهتر و كارآزمودهتر از والدينشان در زمان خود هستند.
اقتصاد دوگانه كارگر- دهقان از جهات مختلف در معرض حمله و انتقاد قرار ميگيرد:بسياري از مراحل ساخت مصنوعات و استخراج معدن كه در گذشته به مقادير زيادي كارگر احتياج داشت و توسعه پديد? كارگر- دهقان را تشويق و ترويج نمود هم اكنون همچنانكه مكانيزاسيون و ماشينكاري رونق بيشتري ميگيرد، كاركنان استخدامي خود را كاهش ميدهد.
alamatesoall
02-25-2013, 08:46 PM
فعاليتهاي مربوط به اوقات فراغت به هيچ وجه پديد? جديدي در روستا نيست. ورزشهاي باستاني، شكار، تيراندازي و ماهيگيري براي قرنها بخشي از چشمانداز روستايي را تشكيل ميدادهاند. اما عد? معدودي به طرف چنين فعاليتهايي ميرفتند و اكثراً اثرات فراگير محدودي روي منابع روستايي داشت. نتيجه حركت جديد شهروندان به داخل روستا، فعاليتهاي كاملاً مختلفي از لحاظ نوع و مقياس بوده است و متقابلاً نسبت به گذشته روي روستا اثرات بيشتر و بزرگتري داشته است.
از جنگ جهاني دوم به اين طرف همچنانكه تفريحات سالم به شكل يك فعاليت جمعي درآمده، كه بيشتر گروههاي مردم را در بر ميگيرد، وضعيت توريسم به طور قابل ملاحظهاي تغيير يافته است. در نتيجه تعداد روز افزوني از «ديدن كنندگان»(Visitors) تعطيلات آخر هفته و ايام تعطيل خود را همانقدر در روستا به سر بردند كه در ساحل يا در مراكز ورزش كوهستاني.
اين افزايش فوقالعاده تعداد افراد برخوردار شونده از اوقات فراغت، مولود چهار عامل زير است:
1. بالا رفتن استانداردهاي زندگي كه با ضرايب رشد اقتصادي بالا در اروپا و آمريكاي شمالي همراه بوده است؛
2. گسترش فراگير تعطيلات همراه با دستمزد؛
3. توسعه روزافزون تعطيلات براي مسافرت جمعي، به ويژه اتومبيلهاي شخصي؛
4. تشكيلات بزرگ مقياس تسهيلات مربوط به تفريحات سالم.
تدارك غذا و مسكن و ايجاد تسهيلات براي مسافرين تازه وارد به روستا باعث ايجاد دگرگونيهاي اجتماعي و اقتصادي در محلهايي ميگردد كه اين تداركات انجام ميگيرد. همچنانكه اين مسافرين در هتلها و خانههاي شبانهروزي يا در محلهايي كه در آن چادر زده شده و يا در خانههاي دوم اقامت ميكنند وجود آنها در يك جامعه محلي روستايي براي بخشي از سال منجر به تجديد حيات زندگي محلي ميشود.
غالباً وجود شهروندان محرك تغييراتي در ظاهر استقرارگاههاي مورد تهاجم ميشود زيرا كه ساختمانها از نو نقاشي شده، خانههاي قديمي دوباره تعمير و خانههاي جديد ساخته ميشود. اما تدارك غذا و مسكن و تسهيلات براي مسافرين شايد حتي از اين نظر داراي اهميت بيشتري است كه مشوق و مروج تغييرات اجتماعي و اقتصادي غير محسوسي ميباشد زيرا بدين وسيله سرمايه و عقايد و افكار شهري به داخل روستا هدايت ميشود.
alamatesoall
02-25-2013, 08:49 PM
جمعيت روستايي معمولاً براي خوشآمدگويي به توريست آماده نيست و در آغاز ممكن است نسبت به «خارجيان» خصومتي وجود داشته باشد. ولي كمكم درمييابند تدارك تسهيلات براي خارجيان ميتواند حداقل داراي چهار فايده باشد:
اول، شكلهاي استخدامي مكملي ايجاد ميشود كه ممكن است به سود همه مخصوصاً زنان و مردان جواني باشد كه در نواحي مبتني بر كشاورزي براي آنها كار به آساني فراهم نيست. به اين ترتيب رامبد ((P.Rambaud گزارش داد كه سكنه روستا به اين نتيجه رسيدند كه ايجاد شكلهاي اضافي اشتغال و استخدام مهمترين استفادهاي بود كه از وجود مسافرين تازه وارد به روستا به دست آمد.
دوم، اين مشاغل ميتواند درآمدهاي اضافي مهمي براي خانوادههاي روستايي فراهم كند. براي مثال، اطاقهاي موجود در مزارع محلي يا در ساير خانهها ميتواند نيازمنديهاي مسافرين را از لحاظ مسكن مرتفع سازد.
سوم، زارعين محلي اين فرصت را دارند كه پارهاي از توليدات خود را (شير، سبزيجات،ميوه و ...) هتلهاي محلي، به اشغال كنندگان خانههاي دوم و مسافرين در راه عرضه كنند و بدين وسيله موفق به كسب درآمد اضافي شوند.
چهارم، تماسهاي بين مسافرين و اعضاي جوامع محلي روستايي از اين جهت ميتواند نافع باشد كه «موجبات تجربه و درك وسيعتري از زندگي و كار در دنياي خارج از روستا» را فراهم ميآورد.
نتايج خالص تغييرات اجتماعي بدست آمده از برخورد مسافرين تازه وارد با جوامع محلي روستايي درخور بحثي باز و گسترده است. از يك طرف، ميتوان گفت كه تدارك غذا و مسكن و تسهيلات براي تازه واردين يك سري اشتغالاتي را ايجاد ميكند كه مكمل كشاورزي است و بدين وسيله منابع درآمد اضافي عرضه ميكند كه به سكنه روستايي اجازه خواهد داد شرايط زندگي خويش را بهبود بخشند و بدين وسيله آنها را آنها را به ماندن در روستا تشويق ميكند.
بازديدهاي موفقيتآميزي كه در تعطيلات از نواحي روستايي به عمل ميآيد ممكن است موجب ايجاد وابستگيهاي دائميتري بين شهرنشينان و ده مورد نظر گردد. ديدنكنندگان ميانسال ممكن است تصميم بگيرند ايام پيري را در روستا به استراحت بپردازند. چنين مهاجرتهاي بزرگسالان يك نياز محلي براي تهيه خدمات ايجاد ميكند و ممكن است به خوبي بعضي از ساكنان روستايي را در محلشان نگه دارد وگرنه ممكن است به شهر رفته باشند.
شق ديگر اينكه، ديدنكنندگان كوتاه مدت ناحيه روستايي مربوط ممكن است تصميم به خريداري كلبهاي گرفته يا خانه جديدي به عنوان خانه دوم در آنجا بسازند تا از آن در تعطيلات و شايد همچنين روزهاي تعطيل آخر هفته منظماً استفاده كنند. اين نوع شهرگرايي روستا آخرين قسمت از اين بخش را تشكيل ميدهد.
alamatesoall
02-25-2013, 08:51 PM
مقبوليت و فراواني خانههاي دوم اساساً پديدهاي است متعلق به بعد از سال 1945 كه به دست آمده از درآمد كافي ميباشد كه بتواند به اقلام غير اساسي اختصاص يابد و داشتن وقت آزاد كافي براي اينكه اين درآمد در راه فعاليتهاي اوقات فراغت مورد استفاده قرار گيرد. بهبود وسايل حمل و نقل عمومي و به ويژه خصوصي به افراد اجازه داده است كه انگيزههاي بخصوص خويش را براي تحصيل خانه دوم دريابند، مانند انگيزه تبعيت از مد، تمايل به استفاده از تفريحات سالم غير شهري، يا اشتياق به سرمايهگذاري پساندازهاي شخصي در ملك و مالكيت.
در گذشته، تصرف خانههاي دوم به بخش كوچك و مرفه جامعه محدود ميشد. اشرافيت و بورژواري در انگلستان، فرانسه، سوئد، و ساير كشورهاي اروپايي از قرن هفدهم به بعد موجب عقب نشيني از شهر به روستا در تعطيلات آخر هفته و تابستان شد. از جنگ بينالملل دوم به اين طرف طبيعت محدود زندگي خانه دوم به طور چشمگيري تغيير يافته است زيرا كه اين خانهها توسط تعداد فزايندهاي از خانوارهايي كه از درآمد متوسطي برخوردار بودهاند خريداري شده است.
ملوين وبر ((Melvin Webber پيشگويي كرده است كه مسيرهاي جديد براي تحرك شخصي افزايش يافته، شدت بيشتري خواهد يافت به طوري كه خانوادههاي چندخانهاي و چند ماشيني درآينده بسيار بيشتر خواهد شد و بدين وسيله شهر و روستا را در نواحي بزرگ پشت شهري به يكديگر متصل ميكند. چنين تفسير اكولوژيكي استقرارگاههاي واقع در روستا را كه شامل خانههاي دوم ميشوند به صورت دنبالههاي بسيار اختصاصي فضاي زندگي شهري مورد نظر قرار ميدهد.
زيرشهرگرايي Suburbanization) ( اوليه جدايي فضايي بين محل كار و محل اقامت را در چهارچوب شهر ساختماني مجاز ساخت. تصرف خانه دوم بعد جديدي را در اين فرآيند وارد ساخته، اجازه داد كه شهروند مربوط محيط فضايي خود را به طور منظم و مكرر به كلي تغيير دهد تا اينكه در نتيجه مسافرتي كه براي رفتن به سركار انجام ميدهد تنها از يك قسمت شهر ساختماني به قسمت ديگر آن حركت كند. تميز موقتي بين خانههاي اول و دوم در حال كاهش است و اين روال ادامه خواهد يافت زيرا كه هفتههاي كاري در آينده كوتاهتر خواهد شد. خانههاي دومي كه به سهولت به مراكز نياز شهري قابل دسترس هستند به وسيله شهروندان براي دو يا سه شب در هفته عملاً در سراسر شب اشغال ميشوند. خانههاي دوم واقع در نواحي دورافتادهتر ممكن است طي تعطيلات طولاني به طور مستمر اشغال شوند.
در بسياري از كشورهاي توسعه يافته اين امر ممكن است در دو يا سه ماه طي دورهاي كه مدارس بسته است ادامه يابد. بسياري از خانههاي دوم بخوبي با اسباب و آلات خانگي مجهز شده به شهروندان امكان ميدهند از اقامت خود در روستا لذت ببرند.
روشن ساختن تفاوتهايي كه در سطح ملي در ميزان تملك خانههاي دوم وجود دارد كار آساني نيست. علاوه بر تفاوتهايي كه در ميزان مالكيت اتومبيلهاي شخصي، تعداد روزهاي تعطيل همراه با دستمزد، رفاه عمومي و اشتغال كاروانها در تدارك مسكن فصلي وجود دارد، انسان ميتواند به تفاوتهاي موجود در شرايط زندگي شهري توجه كند. بسياري از شهروندان در اروپاي قارهاي در عمارات آپارتماننشين بسيار متراكم زندگي ميكنند و در جستجوي جبران اين امر به شكل يك خانه دوم روستايي در روزهاي آخر هفته هستند. اين امر شايد كمتر در مورد بسياري از شهروندان در بريتانيا مصداق دارد، زيرا كه خانههاي نيمه مجزايي را با باغات شخصي اشغال ميكنند و بدين ترتيب مالك قطعهاي از فضاي باز هستند كه در آن اوقات فراغت خويش را صرف كنند.
alamatesoall
02-25-2013, 08:53 PM
دگرگوني اجتماعي نه فقط از تحركات افراد و گروهها، كه از طريق انتشار عقايد و ابداعات نيز نتيجه ميشود. ابداع ميتواند موجب شروع دگرگوني در داخل يك جامعه محلي شود، زيرا كه آن «هر فكر، رفتار يا چيزي را كه جديد است در هم ميآميزد، چون كه از نظر فكري با فرمهاي موجود متفاوت است... اما بعضي ابداعات طبيعتاً بايد فقط به شكل تشكيلات فكري باقي بمانند، در حالي كه برخي ديگر ميتوانند به طور باز و ملموسي ابراز شوند».
اين نوآوريها در بين يك گروه جمعيتي، هم به مفهوم مكاني و هم به مفهوم زماني، منتشر يا پخش ميشوند. در درون جامعه روستايي، انتشار عقايد نو و ابداعات، داراي اهميت روزافزوني است، زيرا كه مهارتهاي پيچيدهتري نسبت به گذشته براي زندگي مدرن مورد نياز است. براي مثال، يكي از اولين كارهاي جغرافيايي كارل سوئر( Carl Sauer ) تحت عنوان « بنيادهاي كشاورزي و انتشار آن »(Agricultural Origins and Dispersals) باعث تشكيل مدرسه جغرافيدانان بركلي ((Berkeley شد كه توجه آنها به ترسيم انتشار ابداعات انسان در زمان و در فضا معطوف بود.
انتشار نوآوري طي زمان و مكان
روشي كه به وسيله آن عقايد و ابداعات در زمان و در فضا پخش ميشوند همانند تحركات مردم در برگيرند? اصلي است كه بيانگر كاهش نرخ انتشار با افزايش فاصله است، اما با آن از سه جهت متفاوت است:
فكر نو در بين مردم حركت ميكند و در سرچشمه زايل نميشود، انتشار نوآوري محدود و منحصر به راهها نميشود و نه هر فردي كه در معرض تماس قرار ميگيرد پذيراي نوآوري ميشود. رشد اخير مطالعات جغرافيايي درباره انتشار نوآوري در ميان جمعيتهاي روستايي عمدتاً با سه تم عمده سروكار داشته است. اول، ادبيات در حال رشدي دربار? انتشار تجدد كه مخصوصاً در ممالك در حال رشد به چشم ميخورد. طبقه دوم از مطالعات مربوط به نوآوري شامل مطالعاتي ميشود كه به ويژه با كشاورزي سروكار دارند. سومين تيپ مطالعات جغرافيايي مطالعات مربوط به قبول يك نوآوري به عنوان جانشيني براي دگرگوني اجتماعي است.
تجزيه و تحليل انجام شده به وسيله لوبودا Loboda)) دربار? پخش مالكيت تلويزيون در لهستان موردي از اين نوع مطالعه است. در سال 1961 ناحيهاي كه در آن تلويزيون به مقدار زيادي مورد پذيرش قرار گرفته بود، محدود ميشد به جنوب غرب و قسمت كوچكي از فرماندهي نظامي گدانسك Gdansk. در سال 1965 نه فقط افزايشي در ميزان پذيرش تلويزيون در جنوب غرب ملاحظه شد، كه آن همچنين تا فواصل قابل توجهي به طرف داخله لهستان انتشار يافت. در آخرين سال تجزيه و تحليل يعني سال 1968 يك كاهش آشكار در تفاوتهاي موجود در درجه انتشار تلويزيون در سراسر لهستان آشكار گشت.
وقتي جامعهشناساني چون كلمن ((Coleman و جغرافيداناني چون هاگرسترند ((Hager strand شروع به توسعه مدلهايي براي توصيف انتشار عقايد و ابداعات كردند، آنها تشابه قابل ملاحظهاي را بين اين مدلها و انتشار اپيدميها (بيماريهاي همه گير) ملاحظه كردند كه براي آنها مدل رياضي قبلاً به وجود آمده بود. نسبت پذيرندگان نوآوري در ناحيه معيني وقتي نسبت به زمان ترسيم شود، منحني S شكلي را كه شبيه به منحني لوجيستيك يا منحني يادگيري است به دست ميدهد.
alamatesoall
02-25-2013, 08:59 PM
انتشار نوآوري و فايده منتظره
محصلين انتشار نوآوري كاملاً نشان دادهاند كه قبل از اين كه يك نوآوري مورد قبول قرار بگيرد، بايد در عقايدي كه آن از رونق مياندازد بهبودي به وجود بيايد. براي مثال، كيولين ((kivlin و فليگل ((Fliegel نتيجه گرفتند كه نرخهاي قبول ابداعات كشاورزي در بين كشاورزان ممالك متحده آمريكا به طور نزديكي با سود اقتصادي مرتبط بود. ولي تعدادي از پژوهشگران ادعا كردهاند كه سودآوري اقتصادي در بين كشاورزان دهقان كمتر اهميت دارد.
چنين به نظر ميرسد كه قبل از اينكه يك نوآوري مورد قبول واقع شود، بايد محيط براي تغيير رسيده باشد. ولي فايده نسبي يك نوآوري ميتواند به وسيله فعاليتهاي ترويجي عوامل تغيير، بالا رود. براي مثال پيشبيني كمك هزينههاي دولتي به منظور كمك بخشيدن به نرخ قبول. آرزوي دولت هندوستان به كاستن نرخ مواليد با پيشبيني پاداش كوچكي براي هر مردي كه داوطلبانه مقطوع النسل شود، پيشرفت خوبي داشته است. آشكارا به نظر ميرسد كه نرخ قبول نوآوري نميتواند تنها برحسب فايده منتظره به اندازه كفايت توجيه شود. بنابر نظر راجرز حداقل چهار خصوصيت نوآوري لازم است در نظر گرفته شود:
اول، تعدادي از مطالعات نشان دادهاند كه درجه سازگاري يك نوآوري با ارزشهاي موجود، تجارب گذشته و نيازهاي دريافتكننده بايد در نظر گرفته شود.
دوم، مشكلات نسبي حاصل از درك يا استفاده از يك نوآوري، ممكن است روي نرخ قبول تأثير بگذارد. بنابر اظهار فليگل و كيولين بين پيچيدگي ابداعات كشاورزي و نرخ قبول آنها نسبت به هر خصوصيت ديگر نوآوري به جز منفعت نسبي بيشتر، رابطه معكوس وجود داشت.
سوم، ابداعات عموماً با سرعت بيشتري پذيرفته خواهند شد، اگر بتوانند مورد آزمايش قرار بگيرند. چهارم، بالاخره سهولت مشاهده يك نوآوري و انتقال آن به ديگران همچنين روي نرخ قبول آن تأثير خواهد گذاشت.
فضاي حاصل از برآيند مجموعه عوامل و نيروهاي چشمانداز طبيعي و چشمانداز فرهنگي را ميتوان چشمانداز مكاني- فضايي (يا جغرافيايي) به شمار آورد. به اين ترتيب، چشمانداز جغرافيايي بيش از هر چيز يك مفهوم مكاني-فضايي است. اين چشمانداز بيانگر نظامي مبتني بر تأثير متقابل انسان و محيط طبيعي و به عبارت ديگر نتيجه اين روند پوياي تأثير متقابل است. چشمانداز جغرافيايي به عنوان يك مجموعه پيچيده از سه جزء عمدهاي كه به طور مداوم با يكديگر در ارتباط است شكل ميگيرد. اين سه جزء عبارت است از:
الف) عوامل يا اجزاي غيرآلي (غير زنده) مانند اشكال ناهمواري؛
ب) عوامل يا اجزاي آلي (زنده) گياهي و جانوري؛
ج) انسان به عنوان موجودي انديشمند و اجتماعي.
بر اين اساس، اگر بخواهيم تعريفي از چشمانداز جغرافيايي به دست دهيم، ميتوانيم بگوييم چشمانداز جغرافيايي عبارت است از فضاي خاص حاصل از كنش متقابل نيروهاي گوناگون طبيعي-انساني در يك بافت مكاني معين.
در همين ارتباط، چشمانداز روستايي به عنوان نوعي چشمانداز جغرافيايي، حاصل فعاليت و نحوه برخورد گروههاي
روستايي در يك محيط طبيعي- انساني معين به شمار ميرود. اين چشمانداز داراي دو بعد اساسي است: يكي چهره ظاهري كه شامل بزرگي و كوچكي، نحوه قرارگيري زمينهاي زراعي و شكل ظاهري و نيز ويژگيهاي خاص خانههاي روستايي است. ديگري ريخت دروني است كه معرف نحوه سازمان يافتن و شكل پذيري مناسبات اجتماعي_اقتصادي گروههاي روستايي است.
در چشم انداز روستايي نيروهاي گوناگون فرهنگي- تاريخي و اجتماعي- اقتصادي در برخورد با نيروهاي طبيعي، باعث شكلگيري فعاليتها و سازمانبندي خاص توليد و نيز تعيين واحدهاي اقتصادي ميشود. در اين روند از كنش متقابل، سيماي ظاهري و ريخت دروني چشمانداز روستايي شكل ميگيرد و چشمانداز فرهنگي خاصي را به صورت مجموعهاي يكپارچه عرضه ميدارد. اين چشمانداز فرهنگي خود به واسطه ويژگيهاي روابط آن از يك سو و نهادها و تأسيسات گوناگون اجتماعي- اقتصادي موجود در اجتماع روستايي از ديگر سو در معرض دگرگوني است. هر قدر اين روابط و نهادها گستردهتر و پيچيدهتر باشد، روند تغيير و دگرگوني چشمانداز پوياتر و شديدتر خواهد بود و در كنار بالا بودن سطح توليد، چشمانداز فرهنگي مورد نظر كمتر رنگ «طبيعي» خواهد داشت.
تغيير چشمانداز روستايي امري اجتنابناپذير است. در روند اين تغيير، شكل و حتي ماهيت چشمانداز دگرگون ميشود و كوشش براي حفظ چشماندازها به همان صورت و با همان ويژگيهاي قبل منطقي نيست. نكته حايز اهميت اين است كه تغيير چشمانداز به درستي و به صورتي عقلايي صورت پذيرد. اين امر نيازمند نظامي است كه بتواند به درستي تعيين كند چه تغييراتي با چه دامنهاي در چشمانداز سودمند و كارآمد و چه تغييراتي نامناسب و غير كارآمد خواهد بود. در هر صورت اساس نگرش بايد بر كنترل تغيير و تحول مكاني- فضايي استوار باشد نه بر حفظ مباني قديمي.
alamatesoall
02-25-2013, 09:08 PM
وقتي يك حوزه علمي به وسعت و تنوع جغرافياي روستايي را در نظر ميگيريم، لازم است در آغاز، نه فقط طبيعت متغير جغرافياي روستايي كه همچنين طبيعت متغير موضوع ميزبان آن، يعني جغرافيا را در نظر بگيريم. جغرافياي روستايي براساس نرخ انتشار از سال 1970 تولدي دوباره در قلمرو جغرافيا داشته و بار ديگر خود را به عنوان يك زير موضوع اصلي در كادر كل حوزه موضوعي مربوط مورد تأييد قرار داده است. اين در حقيقت يك بازگشت پارهاي به دوره پيشين يعني زماني است كه كل جغرافيا عملاً به جغرافياي روستايي منحصر ميشد زيرا كه جهان به طور غالبي روستايي بود.
تا دهه 1850، و در بعضي نواحي حتي ديرتر، نياز به كشف نواحي ناشناخته جهان در جغرافيا غلبه داشت. به علاوه موضوع مربوط ميتوانست به عنوان يك كل ادراك شود و هر عالمي ميتوانست تمام جغرافياي مدرن آن دوره را در برگيرد. همچنانكه اطلاعات بيشتري در دسترس قرار گرفت جغرافيا ناگزير بود به زير موضوعاتي تقسيم شود و تئوريهايي را براي طبقهبندي و توجيه بار در حال افزايش اطلاعات قابل دسترس گسترش دهد. به دنبال كار داروين ((Darwin بسياري از جغرافيدانان اين نظريه را پيشنهاد كردند كه اين محيط طبيعي است كه تعيين كنند? كردارها و رفتارهاي انسان است.
مسلماً اين نظريه در نواحي روستايي جايي كه سيستمهاي كشت به واسطه طبيعتشان به طور نزديكي با چشمانداز طبيعي مرتبط هستند بيش از هر جاي ديگري جالب توجه بود. به دنبال اين نظريههاي جبر محيطي (Environmental determinism) نظريه نواحي طبيعي (Natural regions) مطرح شد و مفهوم ناحيهاي در سالهاي بين جنگ غلبه داشت.
در نواحي روستايي ويدال دولابلاش Vidal de la Blache)) كلمه فرانسوي «pays» را براي توصيف حوزههاي متمايز روستا به كار برد كه به وسيله سيمايشان ميتوانستند از لحاظ طبيعي تحديد حدود شوند، و هارتشورن ((Hartshorne اين ايده را فراتر برده اظهار داشت كه جغرافيا با «تمايز ناحيهاي» سطح زمين سروكار دارد. در اين دوره جغرافيا قوياً از مكتب چشمانداز ناحيهاي منشاء ميگرفت و فقط تفاوتهاي واقعي در اطراف روشهاي به كار رفته دور ميزد.
در دهههاي 1950 و 1960، الگوي ناحيهاي به تدريج جاي خود را به مطالعات سيستماتيك داد كه هيچ ناحيه جغرافيايي بخصوصي را زير پوشش قرار نميداد، و به تمام مقياسها از بزرگ تا كوچك هدايت ميشد. در يك مقاله كلاسيك، شافر ((Schaefer نوشت كه ادعاهاي مربوط به اينكه بتوان همه آگاهيهاي قابل دسترس در هر ناحيه را تركيب كرد بيجاست. او در عوض استدلال كرد كه از ويژگيهاي علوم طبيعي تعاقب توجيه است، و لازمه توجيهات قوانين هستند. مباحثات شافر منادي روش تحقيقي بود كه هماكنون يا به عنوان روش علمي يا پازيتيويسم منطقي (Logical Positivism) شهرت دارد.
اين مبتني بر اين مفهوم است كه يك دنياي واقعي وجود دارد كه در آن ترتيب يا سلسله مراتب بايد كشف شود. روش اساسي پازيتيويسم منطقي، توسعه يك نظريه و سپس آزمايش كردن آن را از راه جمعآوري اطلاعات تجربي دربر دارد. اين روش در دهه 1960 به سرعت پيشرفت كرد و با گسترش كامپيوتر تقويت شد، روشهاي آماري و الگوهاي توجيهي، دهه 1960 را به عنوان دوره به اصطلاح انقلاب كمي در جغرافيا مشخص و متمايز ساخت. برعكس دورههاي قبلي جبر محيطي و جغرافياي ناحيهاي اين «جغرافياي جديد» از همه بيشتر با جغرافياي اقتصادي و جغرافياي شهري مرتبط بود، و اين به مقدار زيادي به اين دليل است كه جغرافياي روستايي، تكيهگاه اصلي جغرافياي انساني تا دهه 1950، جاي خود را در بستر اصلي جغرافيا از دست داد.
جغرافيدانان روستايي متكي به محيط، روي آوردهاند به مطالعات تغيير و حفاظت چشمانداز، آمايش سرزمين و مديريت براي مقاصد تفريحات و سرگرميها، و اداره و برنامهريزي منابع روستايي پايه و درگير اين مطالعات شدهاند. در اين حوزههاي جالب توجه، جغرافيدانان روستايي انواع روشها يا برخوردها را به كار بستهاند اما معمولترين و مقبولترين آنها هنوز برخورد پازيتيويست منطقي است.
alamatesoall
02-25-2013, 09:09 PM
قانعكنندهترين تعريف تعريفي است كه به وسيله ويبرلي ((Wibberley پيشنهاد شده كه استدلال ميكند كلمه روستايي: «قسمتهايي از يك مملكت را توصيف ميكند كه به طور بارزي در آن علايم استفادههاي گسترده از زمين در حال حاضر و يا در گذشته بلافصل آن غلبه دارد». اين تعريف به وسيله اكثر جغرافيدانان روستايي به طور فراگيري مورد استفاده قرار گرفته و همچنين به وسيله ديگر كاركنان مطالعات روستايي مورد قبول واقع شده است براي مثال، جامعهشناسان روستايي چنين مينويسند كه: «اصطلاح روستايي به طور قراردادي براي مشخص كردن يك ناحيه جغرافيايي تحديد حدود شده به كار ميرود كه از ويژگيهاي آن يك جمعيت كوچك، غير متمركز و بالنسبه منزوي از نفوذ مراكز بزرگ شهري است».
به دنبال اين شيوه برخورد اولين متن جغرافياي روستايي كه بعد از شكاف دهه 1960 ظاهر شد، كلاوت جغرافياي روستايي را در كتابي با همين عنوان چنين تعريف كرد: « مطالعه تغييرات جديد اجتماعي، اقتصادي، آمايش سرزمين و فضايي كه در نواحي كمجمعيتتر كه عموماً به واسطه خاصيت اجزاء قابل رؤيتشان به عنوان روستا به رسميت شناخته شدهاند صورت گرفته است».
با وجود كوششهاي فراوان براي گسترش معرفتشناسيها، ايدئولوژيها، الگوها و ديگر علوم وابسته، جغرافياي روستايي با ديگر شاخههاي جغرافيا مشترك باقي مانده و مصرانه گزيننده و عاري از تئوري است و بالاتر از همه جغرافياي روستايي هنوز همان چيزي است كه جغرافيدانان روستايي انجام ميدهند. به اين ترتيب، مؤثرترين شيوه براي بحث كردن درباره ديدگاه و محتواي جغرافياي روستايي مرور كردن بر دفاتر ثبت تحقيقات مختلف جغرافياي روستايي است.
اولين تحقيق ثبت شده به وسيله گروه مطالعات جديد جغرافياي روستايي IBG)) كار جغرافيدانان روستايي را بنا بر موارد زير طبقه بندي كرد.
alamatesoall
02-25-2013, 09:10 PM
كشاورزي
-سرمايه گذاري و سيستمهاي كشت
-تغيير ساختاري
-الگوهاي آمايش سرزمين
-داد و ستد و توزيع
-جغرافياي اجتماعي كشاورزي
-روشهاي نظري
احداث جنگل
-استفاده تفريحي
-تأثير اجتماعي و استخدامي
-جنبههاي اقتصادي
-حفاظت
اسقرارگاه روستايي
-ساختار يا عمل اقتصادي
-ساختار اجتماعي استقرارگاه
-برنامهريزي استقرارگاه
-تكامل تاريخي استقرارگاه
جمعيت روستايي
-توزيع، رشد،جمعيتزدايي
-ساختار استخدامي
-جغرافياي اجتماعي جوامع محلي روستايي
حمل و نقل روستايي
-مطالعات الگويي
-مطالعات برخوردها و تصادفات
تفريحات سالم و توريسم
-خانههاي دوم
-پاتوقها
-تحرك جمعيت
-اثرات آمايش سرزمين
-پاركهاي ملي و روستايي
-مطالعت ارزيابي نيازمنديها
برنامهريزي توسعه روستايي
-توسعه صنعتي
-ارزيابي منابع روستايي
-مؤسسات
-كنترل برنامهريزي آمايش سرزمين
پاسيون ((Pacione مينويسد: جغرافياي روستايي حديثي طويل دارد اما تا زمانهاي اخير آن عموماً منتسب به مطالعات مربوط به كشاورزي بود يا تحليلهاي تاريخي و توصيفهاي استقرارگاه روستايي يا الگوهاي آمايش سرزمين روستا را در بر ميگرفت. اگرچه اين حوزههاي تحقيق امروزه اهميت خود را در قلمرو موضوع مربوط حفظ ميكنند، جغرافياي روستايي طي دهه گذشته گسترش يافته و ديگر خطوط تحقيق همانند مطالعه سيستماتيك حمل ونقل روستايي، استخدام و خانهسازي، ارزيابي سياستهاي توسعه در نواحي روستايي؛ و اهتمام در توسعه تئوري و متدلوژي در مطالعات روستايي را در بر گرفته است.
alamatesoall
02-25-2013, 09:11 PM
تحول و دگرگوني هر يك از جنبههاي خاص زندگي در عرصههاي روستايي نه تنها ارتباط تنگاتنگ با روندهاي عمومي توسعه سكونتگاههاي روستايي دارد، بلكه جدا از سمتگيريهاي عام در سطح ملي نيست. بنابراين هرگونه اقدامي در راستاي دگرگوني جنبههاي زندگي روستايي ميتواند و بايد جزئي از ساماندهي فضايي به شمار آيد. البته موفقيت در دگرگونسازي و پيشرفت روستاها و نهايتاً ساماندهي فضايي آنها منوط است به فرآيند برنامههاي توسعه در تمام نقاط يك كشور و اقداماتي هماهنگ و از پيش سنجيده شده براي برقراري تعادلي منطقي ميان سكونتگاههاي روستايي و شهري و از بين بردن نابرابريهاي موجود از لحاظ استانداردهاي كيفي زندگي. از سوي ديگر، ضرورت تحول و برنامهريزي توسعه تنها زماني جدي، همهگير و معنيدار ميشود كه جمعيتي آگاه بر اساس نيازها به طرح تقاضاي خود پرداخته، با بهرهگيري از منابع، امكاناتي براي رفع مايحتاج زيستي و نيازهاي گوناگون اجتماعي -اقتصادي خود فراهم آورند.
آنچه مسلم است اينكه نه اين ضرورت بنيادي همه جا به طور يكسان مطرح ميشود و نه امكانات و منابع موجود همه جا يكسان است. از سوي ديگر نيازهاي اجتماعي_اقتصادي جنبه مكاني_فضايي دارند و ممكن است از نقطهاي به نقطه ديگر يا از سرزميني به سرزمين ديگر متفاوت باشند. اين عوامل يعني ضرورت تحول، ماهيت نيازها و نحوه بروز آنها در مكانهاي مختلف و همچنين ساختها و صورتبنديهاي گوناگون اجتماعي- اقتصادي باعث ميشود كه تفاوتهاي اساسي ميان كيفيت و دامنه تحول و دگرگوني و نهايتاً چگونگي توسعه و بهبود سكونتگاههاي روستايي مطرح گردد.
بارزترين مصداق اين قضيه تفاوتهاي آشكاري است كه ميان ساختار فضايي، دامنه و شكل نيازها و نحوه بروز آنها در كشورهاي شمال و جنوب وجود دارد.
در كشورهاي جنوب پيش از هر چيز اين نكته اساسي مطرح است كه بخش قابل توجهي از جمعيت در سكونتگاههاي توسعه نيافته روستايي به سر ميبرند و كيفيت زندگي آنها در حد«بقاي زيستي» است. البته بايد اذعان داشت كه اگرچه مردمان ساكن در سكونتگاههاي روستايي اين گونه كشورها معمولاً مردماني بيچيز و فقير هستند، ليكن گاهي افرادي در روستاهاي اين كشورها يافت ميشوند كه نه تنها ميزان درآمد و سطح زندگي آنها قابل مقايسه با سطح زندگي ثروتمندترين ساكنان شهري است، بلكه بايد گفت عليرغم تعداد اندكشان، نقشي تعيينكننده در جهتگيريهاي عمومي روستا دارند. اگرچه مسائل كشورهاي جنوب در همه جنبهها مشابه نيست، اما ميتوان ويژگيهاي مشتركي براي همه آنها قايل شد.
اين ويژگيهاي مشترك به نظر مايكل تودارو ((Michael Tudaro چنين است:
1. سطح نازل زندگي اكثريت مردم از لحاظ كمي و كيفي.
2. سطح نازل قابليت توليد.
3. نرخ فزاينده رشد جمعيت.
4. نرخ بالاي بيكاري و كمكاري.
5. وابستگي شديد به توليدات كشاورزي و صادرات محصولات بخش اول.
6. سلطه، وابستگي و آسيبپذيري در روابط بينالمللي.
بديهي است كه جنبههاي گوناگون مذكور اساساً با يكديگر ارتباطي تنگاتنگ دارند؛ بدين نحو كه نرخ بالاي رشد جمعيت فرصتهاي شغلي و امكانات توليدي بيشتري را ميطلبد و از آنجا كه اين شرايط فراهم نيست، بيكاري و كم كاري افزايش مييابد. افزايش بيكاري سطح درآمد ملي را كاهش ميدهد و سطح نازل درآمد ملي در پسانداز و انباشت سرمايههاي ملي و امكان سرمايهگذاري تأثير ميگذارد و اين امر خود در نهايت به سطح پايين زندگي از لحاظ كمي و كيفي منجر ميشود. نهايتاً اين روند موجب ميگردد كه اكثريت جمعيت كشورهاي جنوب، به ويژه روستانشينان امكان طرح و بيان نيازها و تقاضاي خود را كه قاعدتاً زمينهساز هرگونه توجه به اقدامات رشد و توسعه است نيابند.
در سطح بينالمللي به منظور تفكيك و تمايز ميان كشورهاي توسعه يافته و توسعه نيافته ملاكهايي مورد استفاده قرار ميگيرد كه به شاخصهاي جهاني توسعه معروف شده است. اين شاخصها به طور كلي عبارت است از : سطح عمومي توليد و مصرف و سرمايهگذاري، ميزان تقاضاي مؤثر، روند رشد صنعت، ميزان دسترسي به منابع و مصرف انرژي، حجم جريان سرمايه و تجارت، نرخ رشد جمعيت، عمر متوسط مردم و شرايط بهداشتي، آموزشي و ميزان و نحو? توزيع درآمد جامعه.
alamatesoall
02-25-2013, 09:13 PM
توسعه به وضعيتي معين و جاري در جامعه و روندهاي دگرگونساز آن باز ميگردد. در جنبه نظري، توسعهيافتگي بدين معناست كه افراد و گروههاي اجتماعي يك كشور قادر به تعيين سرنوشت خويش شوند و بتوانند اهداف ملي را با انتخابي آگاهانه براساس شرايط و امكانات خويش به پيش برند، بدون اينكه در مناسبات و روابط خود با مشكلاتي چون بحران، استثمار، وابستگي و سلطه مواجه شوند. البته چنين جامعهاي آرمان است و بايد دانست كه تا كنون هيچ جامعهاين به اين «توسعه ناب» دست نيافته است.
امروزه ديدگاههاي تازهاي در خصوص مفهوم و معناي توسعه مطرح شده است كه به نحو قابل توجهي از ديدگاههاي پيشين فراگيرتر است. بدين ترتيب توجه به «مساواتطلبي» در رويكرد توسعه با مفاهيم و اصطلاحاتي همراه شده است كه از آن ميان ميتوان به «خوداتكايي»، توسعه از پايين، نيازهاي بنيادي، «مدل چيني»، بهبود محيط زيست و توسعه از نوع ديگر» اشاره كرد. وجه اشتراك غالب اين ديدگاههاي نو، توجه به جنبههاي گوناگون توسعه، از جمله جنبههاي فرهنگي، اجتماعي، اقتصادي و نهايتاً جنبه مكاني_فضايي آن است.
بدينسان با توجه به مفهوم فراگير توسعه، دستيابي به آن را ميتوان به موفقيت توأمان در زمينههاي زير منوط دانست:
الف) رشد چشمگير اقتصادي؛
ب) برخورداري از دانش فني قابل توجه؛
ج) برقراري تعادل مكاني- فضايي در سطوح مختلف محلي، منطقهاي و ملي؛
د) دستيابي به رفاه اجتماعي- اقتصادي و تعادل فرهنگي افراد و گروهها؛
ه) تكاپو در جهت مدرنسازي مداوم جامعه و بهبود روابط اجتماعي- اقتصادي.
در اين چهارچوب، توسعه «جرياني چند بعدي»است كه بايد با تغييراتي اساسي در ساخت اجتماعي، و طرز تلقي تودهها و نهادهاي ملي، موجب رشد اقتصادي و در نتيجه كاهش نابرابري و ريشهكن كردن فقر شود. به همين ترتيب ميتوان برنامهريزي توسعه روستايي را به عنوان تفكر و عمل سنجيده در راستاي دستيابي به زمينهها و اهداف فوق تعريف كرد.
اهداف خاص برنامهريزي روستايي بايد در سطوح مختلف و در ارتباط با جنبههاي گوناگون اجتماع روستايي تبيين شود. اين اهداف قاعدتاً بايد به تجديد سازمان فعاليتها، افزايش درآمدها، گسترش رفاه، برقراري نظم و ترتيب فضايي و نهايتاً بهبود شرايط زندگي در عرصههاي روستايي منتهي گردد.
برنامههايي كه به منظور دستيابي به اهداف فوق مطرح است، عبارت است از:
الف) برنامهريزي جمعيتي هم به مفهوم كنترل رشد جمعيت و هم به مفهوم پيشگيري از روستاگريزي؛
ب) برنامهريزي خدمات و ساماندهي سكونتگاههاي روستايي؛
ج) برنامهريزي در زمينه اشتغالزايي و فعالسازي اقتصاد روستايي؛
د) برنامهريزي زيست محيطي و حفاظت از عرصههاي روستايي با هدف حفظ ويژگيهاي اكولوژيك و محافظت از چشماندازهاي طبيعي روستا؛
ه) برنامهريزي يكپارچهسازي اراضي و افزايش توليد روستايي؛
و) پيشبرد تعاون روستايي و زمينهسازي براي مشاكرت هر چه بيشتر روستاييان در امور توسعه؛
ز) برنامهريزي صنعت جهانگردي در سكونتگاهها و حوزههاي روستايي.
ممكن است برخي از اين برنامهها توأم با برنامههاي ديگر به اجرا درآيند و حتي در مواردي ممكن است به يكديگر در تقابل باشند؛ مانند برنامهريزي براي گسترش جهانگردي و برنامهريزي براي حفاظت از محيط زيست روستايي. از آنجا كه معمولاً برنامهريزيهاي مختلف روستايي در كشورهاي گوناگون به صورتي ناهماهنگ به انجام ميرسند، اجراي يك برنامه مثلاً افزايش سطح توليد، موجب مسائل تازهاي، مثلاً آسيبديدگي محيط زيست ميشود. از اين رو هماهنگي نهادي و سازماني و يكپارچهگي توسعه روستايي بايد پيوسته مورد توجه و تأكييد خاص قرار گيرد.
توسعه يكپارچه روستايي منوط به افزايش توليد، بهبود سطح دانش و انگيزش، ارائه خدمات گوناگون، بهبود و اصلاح شبكه ارتباطي و حمل و نقل، بهسازي مسكن روستايي، تنوع بخشي به امكانات اشتغال و اصلاح و انتظام شبكه مكاني- فضايي سكونتگاههاي روستايي به صورت توأم است. البته آنچه كه پيش از هر چيز بايد مورد توجه قرارگيرد، جايگاه روستا و توسعه روستايي در برنامههاي عمومي توسعه يك كشور است.
Powered by vBulletin™ Version 4.2.2 Copyright © 2024 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.