توجه ! این یک نسخه آرشیو شده می باشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمی کنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : جغرافياي شهري چيست؟
alamatesoall
02-25-2013, 06:07 PM
مقدمه:
تعاريف مختلفي در رابطه با جغرافياي شهري بيان شده است كه به ذكر چند مورد از آنها ميپردازيم:
1) جغرافياي شهري روي نظام فضايي و موقع شهر تأكيد دارد و نظير ساير شاخههاي علم جغرافيا، علل پراكندگي مكانهاي شهري، تشابهات و تناقضات اجتماعي- اقتصادي ميان آنها را در ارتباط با شرايط مكاني مطالعه ميكند.
بر اساس تعريف فوق، جغرافياي شهري موارد زير را تأكيد مينمايد:
-نظام داخلي شهرها و ماهيت الگوها به ويژه كاربري زمين و حوزههاي اجتماعي در شهرها.
-بررسي روند اين الگوها و شكلگيري آنها در طول زمان.
2) جغرافياي شهري درباره الگوهاي فضايي پديدههاي شهري، از نظر پراكندگي فضايي و نيز تأثير متقابل فضايي آنها مطالعه كرده و همچنين روندها را در داخل شهرها بررسي ميكند.
3) جغرافياي شهري، مطالعه جغرافيايي از شهرنشيني و حوزههاي شهري است. در واقع، در جغرافياي شهري، در يك طرف جغرافياي سيستماتيك (نظام يافته) و در سمت ديگر جغرافياي ناحيهاي قرار ميگيرد. پايگاه جغرافياي شهري ميان اين دو شاخه اصلي جغرافيا قرار دارد.
جنبههاي فضايي توسعه شهري از دو ديدگاه بررسي ميشود:
الف- درون شهري:
در اين قسمت، شهر به عنوان يك پديده مجزا و منفك در سيستم سكونتگاهي مطالعه ميشود كه مباحثي مثل: كيفيت كاربري زمين، مورفولوژي شهري و كاركرد شهر از آن جمله است.
ب- برون شهري يا تأثيرات متقابل فضايي يك حوزه شهري در حوزه شهري ديگر:
در اينجا تأثيرات مادر شهرهاي جهاني در مادر شهرهاي ملي، ناحيهاي و تأثيرات شهر مسلط به ساير شهرها و نواحي كشور و وابستگي فضايي شهر و ناحيه مورد بررسي قرار ميگيرد.
مفهوم پراكندگي فضايي در جغرافياي شهري:
مفهوم آن شكلگيري پديدههاي شهري در سطوح خطي، شبكهاي، سطحي و نظاير آن ميباشد و در آن تأثير متقابل فضايي، آمد و شد روزانه از محل كار به مركز خريد، جابجايي محله مسكوني و مسكن در داخل شهرها و موضوعاتي از اين قبيل بررسي ميشود.
alamatesoall
02-25-2013, 06:09 PM
قلمروهاي جغرافياي شهري:
شهرنشيني و شهرگرايي، سكونتگاههاي انساني را شكل دوباره ميبخشد.شهرنشيني علت و محصول تغييرات مهمي است كه از پراكندگي جغرافيايي مردم و فعاليتهاي اجتماعي- اقتصادي آنها در مكان ويژهاي به وجود ميآيد. شايد بتوان پديده شهر و شهرنشيني را بدين شرح مورد بررسي قرار داد:
1-شهرنشيني به منزله تسلط امر تراكم در همه سازمانها، مؤسسات، واحدهاي مسكوني و افزايش جمعيت مكانهاي ويژه.
2-شهر به عنوان كانون اصلي عرضه خدمات به جمعيت متراكم در شهر و منطقه نفوذ آن.
3-شهر به عنوان تمركز فعاليتهاي اقتصادي غير كشاورزي در سكونتگاههاي انساني.
4-شهرنشيني به عنوان تسلط شيوه خاص زندگي و بيانگر سير مدنيت و تمدن جوامع انساني.
بدون شك، هيچ شاخه علمي، مثل جغرافيا، اين چنين گسترده با شهر و زندگي شهري برخورد نميكند.
در دورههاي گذشته به طور سنتي جغرافياي شهري از موقع، موضع، وسعت، شكل، كاركرد، مورفولوژي و سازمانهاي داخلي شهرها بحث ميكرد. اما به موازات توسعه شهرها، افزايش جمعيت شهرهاي بزرگ، ظهور مسائل گوناگون و پيچيده اجتماعي- اقتصادي در داخل شهرها، ورود شهرهاي بزرگ جهان سوم به سيستم اقتصادي جهاني ابعاد تازهاي در جغرافياي شهري به وجود آمد و تحليل دقيق سياسي و اجتماعي را در قلمرو جغرافياي شهري سبب گرديد.
امروزه جمعيتيابي شديد شهرها به همراه مسائل اجتماعي- اقتصادي آنها شكل كاملاً تازهاي از شهر، شهرنشيني و شهرگرايي به وجود آورده است، از اين رو امروزه، در بررسيهاي جغرافيايي شهرها، از ايدئولوژي حاكم بر شهرها، تحليل تصميمات حكومتي در ارتباط با خلق فضاي فيزيكي و اجتماعي شهرها وابستگي به اقتصاد جهاني براي بررسي مسائل مهم شهرهاي جهان سوم، عدالت اجتماعي، كيفيت دسترسي مردم شهرها به نيازهاي اساسي، مكانگزيني همه سازمانها و تأسيسات شهري نظير كارخانهها، پاركها، بيمارستانها، مناطق مسكوني، مناطق تجاري و صنعتي، مناطق فرهنگي، فرودگاهها و ترمينالهاي مسافربري، مدارس، درمانگاهها، منطقه گذران اوقات فراغت، حوزههاي اجتماعي، علل دو قطبي شدن جهان سوم و دهها موضوع شهري در ارتباط با فضاي شهري سخن به ميان ميآيد. از اين رو، جهتگيري جغرافياي شهري، براي ورود به قلمروهاي تازه، كاملاً با اقتصاد سياسي،و نظامهاي حكومتي پيوند ميخورد.
تا نيمه اول قرن بيستم به سبب افزايش جمعيت شهرها، ايجاد شهركهاي جديد با 5000 نفر جمعيت و حداكثر تا 40000 نفر لازم مينمود؛ اما هماكنون شهركهاي اقماري شهرهاي بزرگ در حدود 250000 نفر و حتي گاهي تا 400000 نفر را در خود جاي ميدهند. در نتيجه بر خلاف سابق كه مكانهاي شهري در برابر مكانهاي روستايي قرار ميگرفت، امروزه سيستمهاي شهري به صورت حوزههاي مادر شهري منطقه شهرنشين، مجموعههاي شهري و بالاخره به شكل مگالاپليس (Megalopolis) ظاهر ميشوند كه در تمام آنها مادر شهرها، شهرهاي بزرگ، شهرهاي مياني، شهركها و روستاها، در داخل مجموعهها و سيستمهاي سلسله مراتبي قرار ميگيرند و يك واحد منسجم و به هم پيوسته شهري را تشكيل ميدهند كه از شرايط سيستمي تأثير ميپذيرند و برخوردي سيستمي ميطلبند.
اين سيستم شهري و سلسله مراتبي نه تنها به ناحيه جغرافيايي شهر سامان ميدهد بلكه در جهان سوم از سيستمهاي مادر شهرهاي جهاني شديداً نيرو ميگيرند؛ پس امروزه در جغرافياي شهري، درباره شهرها با توجه به ناحيه شهر و رابطه آن با ديگر نواحي جغرافيايي جهان مطالعه ميگردد و ابعاد جغرافياي شهري با سياستهاي جهاني و ناحيهاي پيوند داده ميشود.
در جغرافياي شهري سنتي، روي شرايط طبيعي، موقع و يا تنها به مورفولوژي شهرها تأكيد ميشد. امروزه در جغرافياي شهري، از شرايط فيزيكي حاكم بر شهرها دور ميشود و به جاي آن، همه پديدههاي شهري ذر ارتباط با ايدئولوژي اهداف نظامهاي حكومتي، شرايط اجتماعي و اقتصادي مورد مطالعه قرار ميگيرد، زيرا محيط ساخته شده شهري و ساخت فضايي از سياست نظامهاي حكومتي منشأ ميگيرد و گروههاي انساني و فعاليتهاي اجتماعي- اقتصادي آنها را در نقاط معين شهري جاي ميدهد. به سخن روشن، در زمان ما، اين ساخت طبيعت شهر نيست كه ساخت داخلي شهرها و مورفولوژي آنها را شكل ميدهد بلكه اين شرايط داخلي داخلي شهرها متأثر از ارزشهاي اجتماعي- اقتصادي نظام حاكم بر كشورها است كه كيفيت كاربري زمين و سياستهاي برنامهريزي شهري را تعين ميكند.
از اين رو جغرافياي شهري جديد، با تحليل ارزشهاي اجتماعي- اقتصادي كشورها، ساخت فضايي شهرها را بررسي ميكند، و در نهايت ملاحظه ميشود كه ارزشهاي اجتماعي، متأثر از تفاوتهاي فرهنگي، مورفولوژي شهري و شرايط زندگي در شهرهاي بزرگ را به شكلهاي گوناگون سامان ميدهد.
مورفولوژي شهر همواره با كاركرد آن پيوند محكمي دارد. انتقال صنايع از بخشهاي مركزي شهرها به فضاهاي بيروني و حومهها ميتوانند فعاليت و كاركرد كتابخانهها، موزهها، دانشگاهها، مدارس و بيمارستانها را را افزايش دهد و به همراه آن مورفولوژي بخش مركزي شهرهاي بزرگ نيز دچار دگرگوني شود. اين نتيجه به دست ميآيد كه در زمان ما تغييرات اجتماعي و اقتصادي سريعتر از تغييرات فيزيكي صورت ميگيرد و محيط زيست انساني نه از تغييرات فيزيكي بلكه از تغييرات اجتماعي تأثير فوري ميپذيرد. مطالعه و تحليل اين تغييرات اجتماعي- اقتصادي در ارتباط با ساخت فضايي شهر مورد تأكيد جغرافياي شهري ميباشد. از اين رو امروزه در جغرافياي شهري، مفاهيم رشد و توسعه شهر به عنوان فرآيند اجتماعي و سياسي بيش از ساير موضوعات بررسي و مطالعه ميشود.
alamatesoall
02-25-2013, 06:11 PM
مطالعه تطبيقي در جغرافياي شهري:
در جغرافياي شهري، مطالعه تطبيقي از شهرها، جغرافيدان را از جنبههاي مختلف به افقهاي تازهاي ميكشاند و او را با تضادها و گوناگونيهاي اجتماعي- اقتصادي در شهرها آشنا ميسازد. جغرافيدانان در مطالعه تطبيقي به ريشههاي نابسامانيهاي شهري پي ميبرد و سياستگزيني مسئولين امر را در حل مسائل شهري به تحليل ميكشد.
در مطالعه تطبيقي، جغرافيدان، مثلاً در امر سياست خانهسازي، به جاي نسخهبرداري از الگوهاي خارجي با توجه به شرايط اجتماعي- اقتصادي جامعه خود ميان الگوها، سياست منطقي را انتخاب ميكند. به طور كلي در جغرافياي شهري مطالعه تطبيقي كه در واقع تحليل نظريههاي مختلف در موضوعات و مسائل شهري خواهد بود، از چند نظر داراي اهميت است:
-در مطالعه تطبيقي، آگاهي از تضادها و پيشرفتها و در نتيجه ريشهيابي آنها يك نوع تكان فرهنگي براي جغرافيدانان خوابآلود محسوب خواهد شد.
-جغرافيدان در مطالعه تطبيقي ميتواند به بهرهگيري نظريهاي در موضوع خاص بپردازد. به عبارت ديگر، مطالعه تطبيقي به جغرافيدان اين امكان را ميدهد كه در مسائل شهري ميان تضادها و و تفاوتهاي موجود به اين واقعيت پي ببرد كه چه چيزي در حل مسائل، اساسي و چه چيزي غير اساسي است.
-در جغرافياي شهري، مطالعه تطبيقي به تحليل تطبيقي ميانجامد و تحليل نظريههاي اجتماعي را در شناخت مسائل شهري قوت ميبخشد و حتي بدون اين تحليلهاي نظريهاي جغرافياي شهري به صورت جغرافياي توصيفي در ميآيد.
با توجه به موارد بالا، در جغرافياي شهري تحليل تطبيقي نميتواند شامل يك كشور خاص گردد زيرا براي يك كشور غالباً شرايط واحد اجتماعي و اقتصادي حاكم ميباشد.
ابعاد اجتماعي و اقتصادي جغرافياي شهري:
در زمان ما، جغرافياي شهري، ابعاد اقتصادي، سياسي و اجتماعي عميقي به خود گرفته است و در اين راستا، حتي برخي از جغرافيدانان به ابعاد فضاي شهري اهميت كمتري ميدهند. بدينسان كه جغرافيدانان شهري به تحليل رويدادهاي شهري و كيفيت زندگي مردم بيش از ماهيت فضايي شهر اهميت ميدهند؛ زيرا اين روند سياسي و اقتصادي است كه پيكربنديهاي فضايي شهر را سامان ميبخشند و شهرهاي متفاوتي را به وجود ميآورند.
http://pnu-club.com/imported/2013/02/1554.jpg
از طرفي عدهاي از جغرافيدانان نيز علاوه بر به كارگيري نظريههاي اجتماعي، مكتبهاي فلسفي و جامعهشناسي را نيز وارد مطالعات جغرافياي شهري ميكنند. پس لازم است كه در تحليل روابط ميان فعاليتهاي انساني و ساخت فضايي شهر از طريق مكتبهاي سياسي و تحليل نيروهاي جهاني به بررسي پرداخت تا تفاوتها و قطببنديهاي فضايي- مكاني كاملاً شناخته شود.
بينالمللي شدن سرمايه، تنها يكي از ابعاد جديد ساخت جهاني است كه قادر است در تجديد سازمان فضايي توليد به همراه تكنولوژي پيشرفته حمل و نقل و ارتباطات مكانيابي مجدد توليد را از طريق اقتصاد جهاني عملي سازد. بدينسان ملاحظه ميشود كه رقابتهاي مادرشهرهاي جهاني به آينده اقتصاد سياسي ملي و اقتصاد سياسي بينالمللي وابسته ميگردد.
نتيجه آنكه عامل اصلي در ساخت شهرها با تصميمات سياسي در سطح محلي و جهاني ارتباط پيدا ميكند. به سخن ديگر هرفضاي جغرافيايي، هر چشمانداز جغرافيايي و هرمحيط ساخته شده، از شرايط سياسي، اجتماعي و اقتصادي در سطوح محلي، ناحيهاي و جهاني تأثير ميپذيرد و شكوفايي، ركود و توقف اقتصادي، توسعه اجتماعي و كيفيت زندگي مردم در شهرها با شرايط فوق ارتباط پيدا ميكند. اين شرايط ميتواند شهرها را به صورت دو قطبي در آورد كه در يك سمت آن، منطقه پررفاه قرار ميگيرد و در طرف ديگر شهر، سالمندان كم درآمد، بيخانمانان شهري، اقليتهاي قومي – نژادي و منحرفين اخلاقي، در دنيايي جدا از منطقه پر رفاه شهر به زندگي خود ادامه ميدهند.
alamatesoall
02-25-2013, 06:14 PM
مطالعات ماكرو و ميكرو در جغرافياي شهري:
مطالعات ماكرو (كلان) در شهرنشيني، بررسي روابط و تأثيرات مركز- پيرامون در نظام اقتصاد جهاني است؛ بدينسان كه در مطالعه كلانشهر و شهرگرايي، هم از سيستم شهرنشيني و شهرگرايي ملي سخن به ميان ميآيد و هم تأثيرات نفوذ خارجي، ميزان وابستگي اقتصادي و سياسي به مركز، الگوهاي فضايي ملي و تحول آنها بررسي ميشود.
در مطالعه كلان از شهرهاي جهان سوم، هر جغرافيدان بايد بر پنج عامل اساسي تأكيد كند:
الف) سياست تصميمگيري و نحوه تأثير پذيري شهرگرايي از اقتصاد جهاني؛
ب) جريان سرمايه؛
ج) پخش و نوآوري؛
د) مهاجرت؛
ھ) حكومت به منزله يك عامل اقتصادي.
به طور كلي در مطالعه كلان از شهرنشيني و شهرگرايي در جهان سوم، لازم است كه تحليل عميق سيستمهاي شهري با توجه به سيستم سلسله مراتبي وابستگيهاي بينالمللي صورت بگيرد. روشن است كه در صورت عدم تحليل اين روند نميتوان به واقعيتهاي فضاي زندگي شهري در سطوح ملي پي برد.
مطالعه ميكرو (خرد) از شهر، بررسي جغرافيايي يك شهر است كه در آن از مورفولوژي شهري، اقتصاد شهري، سازمانها و نهادهاي اجتماعي در شهرها، سخن به ميان ميآيد.
متأسفانه در جغرافياي شهري در اغلب موارد، به ندرت مطالعات مربوط به كلان و خرد در ارتباط با هم و در يك جامعيت علمي و يكپارچه بررسي ميشود.
سطوح تحليلي در جغرافياي شهري:
ديويد هربرت و ديويد اسميت، جغرافيدانان معروف انگليسي، در تحليل مسائل جغرافياي شهري از سطوح چهارگانهاي نام ميبرند كه فشردهاي از نظريات آنها بدين شرح است:
1- اقتصاد سياسي و جغرافياي شهري:
در اين نگرش، تأكيد روي ايدئولوژيها، ارزشها و سنتهاي يك جامعه و اساس اقتصادي آن در مسائل شهري از الويت خاصي برخوردار ميباشد در اين ديدگاه، مرزهاي رشته جغرافيا كمتر مورد نظر ميباشد و هدف اصلي ريشهيابي مسائل و راههاي حل آن مورد توجه است. روشن است كه ديدگاه اقتصاد سياسي در جغرافياي شهري مسائل جامعه شهري را به صورت گسترده و با تأكيد در شيوه توليد مسلط بر آن به تحليل ميكشد. چنين تحليلي، جغرافياي شهري را در رديف مطالعات چند رشتهاي قرار ميدهد. در اين مكتب، نيروهاي به وجود آورنده مسائل شهري در جهت حل مسائل جامعه شهري، تعديل و يا حذف ميشوند بدينسان كه از تحليل اقتصاد سياسي كه از مسائل شهري به عمل ميآيد تنها روي
سه عامل مهم تأكيد ميشود:
I) اقتصاد بازار؛
II) رفاه اجتماعي؛
III) شيوه توليد.
به نظر جغرافيدانان معتقد به مكتب اقتصاد سياسي – كه فعالترين جغرافيدانان معاصر دنيا را تشكيل ميدهند – در تحليل فضاهاي جغرافيايي، ساختهاي اجتماعي را نميتوان از ساختهاي فضايي جدا كرد.
http://pnu-club.com/imported/2013/02/1555.jpg
2- تحليل تخصيص منابع و جغرافياي شهري:
در اين ديدگاه، تخصيص منابع و قدرت، شامل توليد كالا، مقدار كالا، كيفيت توزيع كالا ميان مصرفكنندگان، انتخاب الگوي مناسب توليد و توزيع كالا، تأثير شركتهاي چند مليتي در تخصيص منابع. سنجش كارايي بخش خصوصي، ميزان دخالت و نظارت دولتها در تخصيص منابع، كيفيت عرضه خدمات، اهداف اجتماعي- اقتصادي و بالاخره ميزان رضايت مردم از تخصيص منابع مورد مطالعه قرار گرفته و از توزيع قدرت ميان گروههاي مختلف جامعه صحبت ميشود، زيرا قرار گرفتن قدرت در دست عدهاي در تخصيص منابع به گروه معيني تأثير ميگذارد.
در اين سطح، ميزان قدرت بخش عمومي و بخش خصوصي در شناخت كيفيت زندگي مردم شهرها به طور جداگانه مطالعه ميشود، تا ميزان هزينههاي عمومي در رفاه اجتماعي جامعه شهري به خوبي تعيين گردد. روشن است كه تخصيص هزينههاي دولتي به احداث بزرگراهها مكانگزيني صنعتي، ايجاد پاركها، بيمارستانها، دانشگاهها، مدارس و نظاير اينها به حل بسياري از مشكلات مردم شهري ميانجامد. البته در صورت تخصيص اين منابع به شهرهاي بزرگ جهان سوم، مسائل تازهاي در سيستمهاي شهري كشورهاي جهان سوم به وجود ميآيد.
بنابراين تحليل عميق تخصيص منابع ميتواند به تعادل بخشي از پراكندگي و تراكم جمعيت و كاركردها در جامعه شهري يك كشور و نواحي جغرافيايي آن بيانجامد و از بسياري از نارساييها و كمبودها بكاهد. در اين ديدگاه، كاركرد دولتها، ميزان سرمايهگذاري در نيازهاي اساسي مردم، تأمين هزينههاي لازم بر نظارت بر مؤسسات مالي و شركتهاي بزرگ و نحوه تأثيرگذاري اين عوامل بركيفيت زندگي مردم شهرها و فضايابي شهري مورد بررسي واقع ميشود.
به موازات تحليل شرايط بالا، توان نيروهاي خارجي تأثير گذار، جريان پول به وسيله بازارهاي بينالمللي پول، تصميم به سرمايهگذاري در جهت سوديابيهاي بينالمللي و ثبات سياسي در كشورها كه همه به نحوي در ساختارهاي شهري- ناحيهاي مؤثر ميافتد، مورد تأكيد قرار ميگيرد. چنانكه ممكن است در اثر ورود تكنولوژي سرمايهبر، كارگران كارخانههاي محلي بيكار شوند و يا هزينههاي مصرفي براي ساختمان واحدهاي مسكوني كاهش يابد. پس كنترل و يا عدم كنترل جريان پول ميتواند فضاي شهري- ناحيهاي ويژهاي خلق كند و شرايط زندگي خاصي را بر جامعه شهري تحميل نمايد.
3- مديران شهري و جغرافياي شهري
در سطح سوم از تحليل، بر نقش تصميمگيريهاي كليدي در زمينه مسائل شهري تأكيد ميشود كه در اينجا منظور از تصميمگيرندگان، همانا مديران و مسؤولان سازمانهاي شهري ميباشد، بدينسان كه مديران شهري به مسؤولاني اطلاق ميشود كه در سيستم تخصيص منابع، تصميمات آنها، محيط زيست شهري خاصي ميآفريند. هر جند كه تصميمات آنها در داخل يك سيستم مشخص سياسي يا اقتصادي صورت ميگيرد. اما در هر حال تصميمات اين عده در سطوح محلي تأثير گذار ميباشد.
4- محيط محلي و جغرافياي شهري
در اين ديدگاه، سطح چهارم از تحليل، بيشترين بخش تحقيقات جغرافياي شهري صورت ميگيرد. بدينسان كه نتايج اجتماعي و فضايي حاصل از عوامل تأثير گذار به روشني تبيين ميشود و ميتوان شاخصهاي اجتماعي، رفاه اجتماعي و كيفيت زندگي مردم شهر را تحليل كرد.
با در نظر گرفتن چهار تحليل فوق، ميتوان گفت كه امروزه در جغرافياي شهري، نميتوان به مرزهاي ثابتي دست يافت و شايد جغرافياي شهري به يك رشته علمي ميان رشتهاي بيشتر نزديك باشد. از اين رو، مدلها و نظريههاي آن همواره در مسير تغيير و تكامل ميباشد.
جغرافياي شهري و تصميمات سياسي:
جغرافيدانان زمان ما در تحليل فضاي جغرافيايي، بيشتر روي تصميمات سياسي- محلي و نتايج حاصل از آن در كيفيت زندگي مردم شهر تأكيد مي كنند. آنچه در زير ميآيد، نظرات اغلب جغرافيدانان انگليسي در تحليل تصميمات سياسي- محلي ميباشد:
1-تاريخ سياسي يك ناحيه؛
2-سازمان احزاب محلي و اهداف آنها؛
3-سازمان ادارات محلي و اهداف آنها؛
4-درجه همپوشي ميان منافع اقتصادي و عضويت در احزاب؛
5-جاذبيت سرمايهگذاري بخش خصوصي؛
6-تاريخ اجتماعي- اقتصادي ناحيه مورد بحث؛
7-نقش تصميمات سياسي- محلي در دريافت خدمات عمومي و در سطح دريافتي نيازهاي اساسي؛
8-بازار كار محلي و تخصيص منابع با توجه به تصميمات سياسي؛
روشن است در صورت محدود بودن منابع مورد نياز در يك ناحيه شهري و يا در كشور، جامعه با نابرابريهاي شديد در استفاده از اين منابع روبرو خواهد شد و تنها نظارت و كنترل بخش دولتي ميتواند تعادلي در استفاده از منابع به وجود آورد و بخشي از اهداف عدالت اجتماعي را تأمين نمايد.
در همه شهرهاي جهان، به ويژه در شهرهاي جهان سوم، عوامل اقتصادي، اساس مسائل شهري را تشكيل ميدهد. از اين رو لازم است كه در هر گونه تحليل و تحقيق در مسائل شهري، اساس اقتصاد شهري مورد توجه بيشتر قرار گيرد. در اين زمينه تأكيد در موارد زير شايد بتواند در حل بسياري از مسائل شهري جهان سوم راهگشا باشد:
I)كاركردهاي اجتماعي، مسائل شهري را به وجود ميآورند؛
ii)تحليل يك مسأله ويژه شهري با توجه به ارتباط آن با ديگر مسائل، نميتواند به ريشهيابي و حل مسائل شهري كمك كند؛
iii)عدهاي معتقدند كه بيشتر مسائل شهري- نه همه آنها- پايه اقتصادي دارند و ساخت داخلي شهرها و كيفيت زندگي مردم بيش از همه از شرايط اقتصادي محيط شهري تأثير ميپذيرد.
گفتني است كه شراط اقتصادي با تصميمات و تفكرات سياسي پيوند ميخورد.
alamatesoall
02-25-2013, 06:19 PM
امروزه نقش دولتها در فضاسازي جغرافيايي- كه قبلاً در مطالعات جغرافيايي فراموش شده بود از عوامل تعيين كننده در مطالعات جغرافياي شهري محسوب ميگردد. آنچه در زير ميآيد مهمترين نظريههايي است كه جغرافيدانان در تحليل هاي جغرافيايي از نقش دولتها به كار ميگيرند:
1-دولتها به عنوان تأمين كننده خدمات و كالا: در اين نظريه نقش دولتها در تهيه خدمات و كالاهاي عمومي كه مورد نياز مردم است و توزيع مطلوب و عادلانه آنها، مورد تحليل قرار ميگيرد. در نظريه فوق تهيه كالا و خدمات جهت اكثريت مردم، از اهداف اصلي دولتها به شمار ميرود.
2-دولتها به عنوان مكانيسم تنظيم كننده: در اين نظريه دولتها با مداخله خود در بخش بازار خصوصي، نظام آن را تضمين ميكنند تا بهترين امكانات، جهت تخصيص منابع به اين بازار فراهم شود و شرايط متعادل و متوازني در جامعه به وجود آيد و تحت اين شرايط، اشتغال زياد شود و تورم به حداقل ممكن برسد. از طرفي، حاكميت اقتصاد بازار آزاد تثبيت گردد.
3-دولتها به عنوان مهندسين اجتماعي: در اين طرز تفكر، دولتها وظيفه دارند كه استانداردهاي ويژه زندگي را براي اكثريت مردم، معلولين، سالمندان، خانوادههاي بيسرپرست و خانوادههاي فقير تأمين كنند تا هيچ فرد و خانوادهاي در پايين مرز اين استانداردها زندگي نكند.
4-نقش قضايي دولتها: در اين نظريه، دولتها در جدال و رقابت ميان گروههاي ذينفع جامعه، به عنوان قاضي وارد عمل شوند. برابر اين نظريه دولتها با اختيارات تام به عنوان يك قاضي بيطرف عمل ميكنند و در برخورد ميان گروههاي جامعه، منافع همه گروهها در نهايت حق و عدالت را در نظر ميگيرند. اما گاهي ممكن است كه به صورت انحصاري، منافع اقليتي را در جامعه تأمين كنند.
5-دولتها به عنوان حامي تجارتهاي بزرگ: در اين نگرش، برخي از دولتها، همه تصميمات سطح بالا و قوانين قضايي را در جهت حفظ منافع تجارتهاي بزرگ و سرمايههاي عمده به كار ميگيرند؛ به عبارت ديگر بين سرمايههاي كلان و سازمانها و نهادهاي دولتي، همواره يك نوع وابستگي به وجود ميآيد تا پايگاه اجتماعي- اقتصادي و سيستم سياسي كشور تثبيت گردد.
6-نگرش ساختگرايي به نقش دولتها: در اين نگرش، كاركردهاي دولتها به وسيله ساخت اجتماعي و سيستم حكومتي تعيين ميشود نه به وسيله عده معدودي از افراد به نام دولت.
از گفتههاي بالا ميتوان چنين نتيجه گرفت كه دولتها هر يك از نقشهاي فوق را بپذريند - در تقسيم كار، امر وابستگي، مورفولوژي شهري، ساخت شهرها، اكولوژي اجتماعي شهرها، كيفيت زندگي مردم شهري، ميزان دسترسي مردم به خدمات عمومي مثل بيمارستانها، درمانگاهها، پاركها،مدارس، دانشگاهها، كتابخانههاي عمومي و بالاخره امر اشتغال- فضاي شهري خاص خود را ميآفريند.
جغرافياي شهري و جغرافياي تاريخي شهر:
در هر بررسي جغرافيايي از شهر، جغرافيدان، نياز مبرمي به شناخت جغرافياي تاريخي شهر دارد تا با تحليل آن بتواند، ريشههاي مؤثر در شناخت شهر، مورفولوژي شهر و شكل شهر را دريابد و ضمن شناخت با كيفيت ساخت شهر و زندگي مردم تكامليابي و شكلپذيري شهر را در جريان زمان بيابد و آن را با فضاي امروزي شهر پيوند دهد، زيرا ساخت امروزي شهر، نتيجه كاركرد نيروهاي سياسي، اجتماعي، اقتصادي در دورههاي گذشته ميباشد.
اگر بخواهيم به صورت عميق و علمي، جغرافياي تاريخي شهرها را مطالعه كنيم لازم است كه روي چهار موضوع اساسي به شرح زير تأكيد كنيم:
I)منشأ شهرنشيني و شهرگرايي: در اين بخش تولد، جواني، ميانسالي و سالمندي شهر در طي زمان به همراه علل جمعيتپذيري آن مورد توجه قرار مي گيرد.
Ii)روند زندگي شهري: در اين قسمت، شهر در ارتباط با منطقه نفوذ و ساير نواحي به همراه كيفيت زندگي مردم و ساخت شهر مورد بررسي واقع ميشود. جغرافيدانان به هنگام بررسي اين بخش ناگزيرند كه از آمارهاي دو قرن اخير، سفرنامهها، خاطرات، بايگاني ادارت و شهرداريها و بالاخره از همه اسناد و مدارك دولتي و شخصي استفاده كنند تا بتوانند شهر را در ارتباط با شرايط سياسي و اقتصادي زمان با تحليل جغرافيايي بسنجند و در نهايت اين نتايج را در جهت مطلوبيت بخشيدن به زندگي مردم شهر به كار گيرند.
Iii)ساخت داخلي شهر: در اين بخش، بيشتر روي شكل فيزيكي شهر تأكيد ميشود كه بازتابي از شرايط سياسي و اقتصادي دورههاي مختلف ميباشد.
Iv)كاربري زمين و جداييگزيني اكولوژيك: در اين قسمت از جغرافياي تاريخي شهر كيفيت تقسيم شهر به محلات مختلف بر اساس پايگاههاي مذهبي، قومي، اجتماعي و اقتصادي و بالاخره عوامل مؤثر در كاربري زمين مورد بررسي قرار ميگيرد.
alamatesoall
02-25-2013, 06:20 PM
با توجه به اهميتيابي ابعاد اجتماعي،سياسي، اقتصادي شهرها را در دهه 1980 تحليل مباحث جديد در جغرافياي شهري به شرح زير مورد تأكيد قرار گرفته است:
1-در جغرافياي شهري، شهرها با ابعاد اجتماعي، اقتصادي، سياسي در ارتباط با تصميمگيري محلي، ملي و جهاني به سرعت در چهره، ساخت و كيفيت زندگي در شهرها مؤثر ميافتد.
2-فرآيندهاي شهري نظير نوآوريهاي تكنولوژيك، سيستمهاي تازه در سازمان توليد و دگرگوني در سياستهاي ملي، چهره و ساخت تازه به شهرها بخشيده است.
3-در جغرافياي شهري، نبايد از بينالمللي شدن سرمايه، تغيير در توليد و سياست رفاه اجتماعي دولتها غافل بمانيم.
4-نيروهاي داخلي و خارجي كه هر يك به نحوي پيكربنديهاي فضايي شهر را تحت تأثير قرار ميدهند بايد مورد تحليل عميق قرار بگيرند. جغرافياي شهري را دو عامل، بيش از همه شكل ميبخشد:
الف: جستجوي سود بيشتر ميان افراد، گروهها، بنگاهها، شركتها و كارخانهها و ... .
ب: عامل رقابت، داروينيسم اجتماعي ميان افراد، گروهها، بنگاهها و شركتها و ... .
در نهايت چنين مينمايد كه شرايط دسترسي به پايگاه اقتصادي، فرصتهاي شغلي، بهداشت و درمان، كيفيت مسكن، تعليم و تربيت، همه از نظامهاي حكومتي، سيستمهاي اقتصادي و ميزان قدرت كنترل اجتماعي منشأ ميگيرد. از اين رو نميتوان مسائل شهري مثل لندن را با معيارهاي واحد مورد ارزيابي قرار داد و درباره اين مسائل به داوري پرداخت. بيجهت نيست كه شناخت و تحليل تفاوتها و تضادهاي موجود ميان مكانها، ماهيت علم جغرافيا را شكل ميبخشد.
پترهال جغرافيدان انگليسي، در مطالعات جغرافياي شهري روي سه زمينه اصلي تأكيد ميكند:
1- روشهاي تحليلي
2- فلسفه سياسي
3- سيستم اقتصادي
عده ديگر از جغرافيدانان نيز در جغرافياي شهري به تحليل چهار موضوع اساسي زير معتقد ميباشند:
1-مطالعات تاريخي
2-مطالعات ماكرو در زمينه روند شهرنشيني و الگوهاي شهرنشيني و الگوهاي شهرنشيني
3-مطالعات ميكرو در مورد كيفيت زندگي شهري
4-مطالعه سياستها و برنامهريزيهاي شهرنشيني و شهرگرايي (سياست فضايي)
امروزه در جغرافياي شهري، مكتبها و نگرشهاي مختلفي مورد استفاده قرار ميگيرد و با توجه به مسائل پيچيده شهرهاي امروز، شايد نتوان تنها به يك مكتب خاص تعصب ورزيد و حل همه مسائل شهري را تنها از يك مكتب طلب نمود.
با توجه به مطالب ذكر شده، ميتوان گفت كه شهرها، تركيبي از نيروهاي اجتماعي، اقتصادي و سياسي را از طريق فرهنگ محلي، ناحيهاي و ملي، به نمايش ميگذارند. از اين رو در جهت شناخت اين نيروها لازم است كه سطوح تحليلي، به شرح زير، در مطالعات جغرافياي شهري به كار گرفته شود:
1)اقتصاد سياسي
2)تحليل تخصيص منابع
3)تصميمگيري مديران شهري
4)تحليل كيفيت زندگي مردم
alamatesoall
02-25-2013, 06:23 PM
بررسي نظريههاي مربوط به پيدايش نخستين شهرها:
نظريههاي مربوط به پيدايش شهرها سابقه طولاني در تاريخ علوم دارد و حتي قبل از به وجود آمدن رشته جغرافياي شهري نظام يافته(سيستماتيك).
اولين پايگاه تفكر در منشأ پيدايش شهرها، «مكتب جبر جغرافيايي» بوده كه فردريك راتزل از پايهگذاران آن به شمار ميرود. در دوره توجه به جبر جغرافيايي و قبول نقش قاطع و تعيين كننده عوامل طبيعي در رويدادها و پديدههاي جغرافيايي و تاريخي، شهر و تمدن شهري نيز، حاصل عوامل ويژه طبيعي قلمداد ميشد.
دومين پايگاه تفكر در زمينه پيدايش شهرها و به موازات جبر جغرافيايي نظريه «پخشگرايي» بوده كه در علوم اجتماعي به ويژه در مردمشناسي و جغرافيا مورد تدكيد قرار ميگرفت و ارتباط نزديكي با محيطگرايي در نظريه پخشگرايي، سير مدنيت و گسترش تمدنهاي شهري، شرايط مساعد طبيعي ميطلبد و ابتدا اين سير مدنيت از كانون اصلي خود به قلمروهاي ويژهاي در نواحي مجاور گسترش مييابد و بعدها با به وجود آمدن شرايط خاصي، فاصلههاي طولاني ميپيمايد و تمدن بشري به نواحي مختلف جغرافيايي ميرسد.
برابر اين نظريه، تمدن شهري در ابتدا به صورت دولتشهر يا واحدهاي نسبتاً مستقل در دشتهاي جنوب غربي آسيا ظاهر ميشود و سپس اين تمدن، به جانب مشرق يعني حوزه سند و به طرف مغرب يعني كِرت گسترش مييابد و در اين مسيريابي، سير مدنيت به يونان و رم ميرسد. تأسيس مستعمرات يونان و توسعه امپراتوري روم زندگي شهري را به داخل قاره اروپا ميرساند.
سومين تفكر جغرافيايي كه در قرن 19 مورد توجه قرار ميگيرد پايگاه انقلاب و تكامل بود. برابر اين نطظريه، سير تمدن از سادهترين شكل آن شروع و در نهايت به تمدن شهري ميانجامد. در همه دورههاي تحول، شرايط جغرافيايي محيط، نيز در نظر گرفته ميشود و از سكونتگاههاي موقتي به همراه مرحله شكار و تهيه الوار تا روستاهاي كشاورزي و ايجاد شهرها با تقسيم كار و مشاغل تخصصي مورد بررسي واقع ميشود.
از آنچه كه گذشت ميتوان نتيجه گرفت كه در پيدايش شهرها، سه پايگاه فكري ايجاد، تكامل و پخش نزديك به هم و تقريباً شبيه به هم عمل ميكنند و در عين حال به صورت قطعاتي ميمانند كه در بررسيهاي علمي لازم است با پيوند آنها به هم بتوان به يك بررسي منطقي دست يافت.
بايد گفت كه برخي از محققين، در شناخت شهر و روستا، به هنگام طلوع تمدن انساني، غالباً روي ارتباطات تجاري به همراه پنج عامل زير تأكيد ميكنند:
I)برج و بار استحكامات
ii)وجود يك بازار
iii)دارا بودن يك دادگاه با پارهاي از قوانين ويژه
iv)وجود شيوهاي از تعاون و همكاري
v)حاكميت ويژه دولت شهري يا دارا بودن يك نقش نسبتاً مستقل
روشن است كه تمام ويژگيهاي بالا نميتواند به عنوان يك الگوي جهاني در شهرهاي نواحي مختلف جغرافيايي به كار گرفته شود، اما به هر حال، بيشتر عوامل ياد شده ميتواند شيوه زندگي شهري را در شناخت شهر از روستا، به خوبي بيان دارد. در اينجا با توجه به اهميت و نقش شيوه دولتشهري، اين موضوع را كمي بازتر كرده و از دولتشهرهاي سومري ياد ميكنيم. دولتشهرهاي سومري واحدهاي سياسي كوچك و خودگرداني بودند كه داراي يك زبان و يك مذهب مشترك بودند و از نظر اقتصادي نيز به يكديگر وابسته بودند. هر واحد شهري شامل خود شهر و اراضي زراعتي حومه آن بود.
گاه چند شهر كوچك و چند روستا و آبادي را نيز شامل ميشد. مركز هر واحد خود شهر بود و مورفولوژي آن را بندر، كانال، معبد، واحدهاي مسكوني، كارگاههاي مغازهدار و مراتع اطراف تشكيل ميداد. در دولتشهرهاي سومري با پيشرفتهاي اقتصاد شهري، تقسيم كار صورت گرفت و طبقه متوسط شهري پديد آمد. تجارت در دست گروه بازرگان بود. مدار امور در دولتشهرها بر تعاون و همكاري اجتماعي استوار بود.
شعر، هنر و ادبيات به كمال خود رسيده بود. تجارت زميني، دريايي و رودخانهاي پايه اقتصاد دولتشهرها را تشكيل ميداد. نقشههاي وسيع آبياري، زهكشي و خشكاندن باتلاقها و تبديل آنها به زمينهاي آباد همراه با كار دستهجمعي و تعاون عملي گرديد.
اساس دانش رياضي خط و هندسه بنا نهاده شد و معماري راه تكامل پيمود. نظام سياسي دولتشهرهاي سومري را دموكراسي بدوي وصف كردهاند نظامي كه بنياد آن بر سه دستگاه استوار بود:
I)مجمع عمومي شهر: كه قدرت سياسي را در دست داشت و در آن فقط مردان بالغ گرد ميآمدند و در امور عمومي تصميم ميگرفتند. بردگان، زنان، كودكان احتمالاً حق رأي نداشتند، در نظام دولتشهري هيچ امر مهم اجتماعي صورت نميگرفت مگر اينكه قبلاً به تصويب مجمع عمومي شهر رسيده باشد، مجمع شهر از استقلال رأي برخوردار بود و در قوانين جامعه دولتشهري، همهجا بر انصاف و عدالت تأكيد ميشد و اين قوانين بيشتر خصوصيات محلي داشتند.
Ii)شوراي معتمدين: كه امور روزمره جامعه شهري را اداره ميكرد.
Iii)حاكم شهر: اين حاكم هيچگاه قدرت مطلق و فطرت استبدادي نداشت. او نميتوانست به دلخواه خويش رفتار كند.
alamatesoall
02-25-2013, 06:29 PM
در زير به ذكر چند ويژگي كه به ما در شناخت شهرها از روستاها در دوره نوسنگي كمك ميكند ميپردازيم:
1)ميزان جمعيت: سكونتگاههاي شهري در مقايسه با روستاهاي قديم، عموماً جمعيت بيشتري دارند. چنانچه جمعيت شهرهاي سومري، به طور متوسط 12000- 7000 نفر بوده است؛ حتي در شهر اور بيش از 300000 نفر زندگي ميكردند. شهرهاي اوليه بينالنهرين شايد تا 100000 نفر را نيز در خود جاي ميدادند.
2)ساخت شغلي جمعيت: شايد يكي از عوامل مه در شناخت شهر از روستا به هنگام انقلاب شهري، وجود مشاغل تخصصي در شهرها بود. بدينسان كه گذر از نظام كشاورزي اشتغال تمام وقت در كارگاهها، صنايع دستي، امور اداري و اجرايي به وجود آورد. اين دگرگوني در اشتغال، ساكنين سكونتگاهها را نه از طريق خويشاوندي (مثل روستاها) بلكه از طريق شرايط و صلاحيت شهروندي با هم پيوند داد. علاوه بر اين، ظهور كاهنان و پادشاهان كه صلح و نظام را در ميان طبقات پايين جامعه برقرار ميكردند، به ناچار يك قشربندي اجتماعي تازهاي را سبب گرديد كه در روستاهاي قديم سابقه نداشته است.
3)سرمايههاي عمومي: در سير مدنيت پيآمد سكونتگاههاي شهري، تشكيل سرمايه عمومي ودر نتيجه به وجود آمدن بناهاي يادبود و مقبرهها بود كه قشر جديدي از جامعه يعني كاهنان بر آنها حاكميت داشتند. اين جريانات خود به قشرهاي ديگري از جامعه مثل هنرمندان و صنعتگران و معماران موجوديت ميبخشيد و با فعاليت تمام وقت اين هنرمندان زندگي آنها از طرف معابد و يا پادشاهان تأمين ميشد.
4)نگارش و علوم: در سكونتگاههاي شهري نياز به ثبت امور مختلف در سازمانهاي اجتماعي شايد مقدمه به وجود آمدن خط و رياضيات بود كه هر دو با تمدن انسان شهري پيوند نزديكي داشت.
5)تجارت: آخرين عامل مهمي كه شهر را از روستاهاي قديمي جدا ميساخت موضوع تجارت بود. اين تجارت به نوبه خود به شبكهاي از مسيرها و راههاي تجاري احتياج داشت و اين شبكه راهها به عنوان استخوانبندي نواحي شهرنشين محسوب ميشد.
آغاز زندگي شهري:
انسان پارينهسنگي به صورت كوچنشيني، زندگي خود را از راه شكار، ميوهچيني و ماهيگيري تأمين ميكرد. پارينهسنگي تقريباً 10000 سال پيش پايان گرفت. در اين دوره غارنشيني اساس سكونتگاه انساني بود و معتقدات بر پايه سحر و جادو قرار داشت.
انسان پارينهسنگي به تدريج به زندگي خانوادگي، گروهي و قبيلهاي احساس نياز كرد تا بنابر شرايط فصلي در يكي از اقامتگاهها به زندگي جمعي بپردازد و ا گزند حوادث طبيعي مصون بماند. اقامتگاههاي انتخابي، غالباً در كنار رودها، باتلاقها و خليجهاي كوچك، آنجا كه دسترسي به ماهيگيري و آب مشروب امكان پذير بود به وجود ميآمدند و همه آنها اقامتگاههاي فصلي بودند. با گذشت زمان وجود آب و هواي مساعد و خاك حاصلخيز، به تدريج زندگي روستانشيني با پرورش گياه و دام ظاهر گشت.
شايد 15000 سال پيش بود كهاهلي كردن حيوانات و پرورش گياهان عملي گرديدو اولين محصولات كشاورزي مثل خرما،زيتون، انجير، سيب و انگور ميزان وابستگي گروههاي انساني را به شكار و ميوهچيني كاهش داد. در حدود 12000 سال پيش، اهلي كردن حيوانات مثل گوسفن و گاو بعداً الاغ و اسب عملي گرديد. همه اين تحولات، منابع ذخيره غذايي انسان را فراهم ساخت. در ادامه حيات به گروههاي انساني اطينان بيشتري بخشيد، پيآمد اين تحولات، به وجود آمدن سكونتگاههاي روستايي بود.
از اين زمان به بعد گندم و جو در خاور ميانه و چين، ذرت در آمريكاي مركزي به ميزان مورد نياز كشت شد. تكميل سيستم آبياري، اختراع چرخ، وسايل كشت محصول و امكانات انبار كردن محصولات بر اعتبار روستاها افزود. در اين دوره واحدهاي مسكوني و انبارهاي روستايي از گل ساخته ميشد و در هر يك از روستاها، ميان 6 تا 60 خانوار زندگي ميكردند. هريك از خانوارها خداي مخصوص، معبد مخصوص و گورستان مخصوص خود را داشتند. بدينسان سكونتگاههاي روستايي و دائمي ميان سالهاي 9000 تا 4000 قبل از ميلاد در تمدن بشر ظاهر شدهاند.
ارتباط و همكاري روستاها شكل تازهاي از سكونتگاههاي انساني به صورت شهر به وجود آورد. به تدريج حمل و نقل بيشتر شد. كشاورزي توسعه يافت، رؤساي قبايل از احترام و اعتبار بيشتري برخوردار شدند. خدايان مشترك مورد پرستش قرار گرفت، روستاييان سابق، ديگر تنها جهت خانواده خويش محصولات كشاورزي توليد نميكردند، بلكه براي پادشاه و روحانيون نيز محصول توليد ميكردند.
شهرهاي اوليه وسعت و جمعيت زيادي نداشتند. جمعيت آنها ميان 2000 تا 20000 نفر در نوسان بود و به صورت جزيرهاي در ميان نواحي روستايي كشاورزي ظاهر ميشود. در شهرهاي اوليه مردم شهرها نه تنها بر پايه شغلي قشربندي ميشدند بلكه از نظر سازمان كاستي نيز، هر فردي به طبقه معيني تعلق داشت. روحانيون و جنگجويان در رأس جامعه قرار داشتند، بازرگانان و صاحبان صنايع دستي در سطح بعدي و بالاخره در آخرين سطح هرم اجتماعي روستاييان، خدمتكاران خانهها، دريانوردان و مردان آزاد شده قرار ميگرفتند.
alamatesoall
02-25-2013, 06:32 PM
اولين شهرهاي تاريخ:
اولين شهرها در تاريخ بشر، در ناحيه بينالنهرين، ميان رودهاي دجله و فرات به وجود آمدند. در ناحيه بينالنهرين براي اولينبار در تاريخ سيستمي از روستاها با جمعيتي از 200 تا 500 نفر شكل يافت. از اين رو، شهرهاي اوليه مثل اريدو، كيش، اور، لاگاش، نيپور همگي قبلاً به صورت سكونتگاههاي روستايي بودند.
http://pnu-club.com/imported/2013/02/1556.jpg
هر يك از شهرها به صورت دولتشهر اداره ميشدند و هر يك از دولتشهرها داراي زبان، مذهب، سازمانهاي اجتماعي و فرهنگ يكساني بودند. شهر در مركز مجموعه روستا و زمينهاي كشاورزي قرار داشت و زمينهاي كشاورزي اطراف شهر، همه تولدات اضافي خود را به شهر ميفرستادند و شهر اضافه توليد روستايي را در انبار معابد ذخيره ميكرد. در اغلب موارد طبقه روحاني بر ساخت اجتماعي شهر حاكم بود، و امور ديني و اقتصادي مردم شهر را رهبري ميكرد. شهرهاي اوليه تنها 3 درصد تا 4 درصد جمعيت ناحيه را در خود جاي ميدادند و با شرايط 5000 سال پيش شايد 50 تا 90 زارع لازم بود تا اضافه توليدشان بتواند مواد غذليي مورد نياز يك فرد شهري را تأمين كند.
در شهرهاي اوليه، معابد قصرها از ساختمانهاي اصلي شهر به شمار ميآمدند اما معابد، هم نفوذ بيشتري داشتند و هم از ساختمانهاي معتبر شهر محسوب ميگشتند.
شهرهاي دره نيل ميان 5500 تا 6000 سال پيش به وجود آمد و از مهمترين آنها ممفيس و تب را ميتوان نام برد. البته پارهاي از نوآوريهاي تمدن شهري از بينالنهرين به دره نيل رسيده بود. شهرهاي دره سند نظير موهنجيدارو و هاراپا در حدود 2500 سال قبل از ميلاد در نقاط مركزي حوزههاي حاصلخيز شكل گرفتند و همه مظاهر برجسته شهري را دارا بودهاند. شهر هاراپا داراي دو خيابان شرقي- غربي و سه خيابان شمالي- جنوبي بوده كه عرض خيابانها در حدود 11 متر گرفته شده بود. شهر داراي 12 چهارراه بود و كوچههاي فرعي از اين چهارراهها منشعب ميشد. اغلب واحدهاي مسكوني شهر داراي حمام بود. محل آشغالداني و زبالههاي واحدهاي مسكوني و همچنين طرح آبرساني شهر بسيار منظم و با معيارهاي علمي آن زمان ايجاد شده بود.
در بخش مركزي شهر هارپا سازمانهاي اداري و مذهبي شهر فعاليت داشتند و بخش ويژهاي از شهر به صورت محله كارگرنشين تعيين شده بود. شهر با ديوارهايش، يك واحد مستقلي را در يك ناحيه تشكيل ميداد.
در دورههاي اوليه شهرنشيني دو عامل ساخت اجتماعي و تكنولوژي در توسعه شهري بسيار مؤثر بوده است. در همان حال دو عامل نيز در نابودي و يا كاهش اعتبار شهرها دخيل بوده است كه عبارت بودند از آتشسوزي و شيوع امراض، هجوم قبايل و دشمنان. بدينسان هرچند كه زندگي شهري در دورههاي اوليه از جلوه خاصي بهرهمند بوده است اما از نظر امنيت و سلامتي مردم فاصله چنداني با روستاهاي آن زمان نداشته است، حتي از بدو پيدايش شهرهاي بينالنهرين، انواع آلودگيهاي آلونكنشيني و تراكم شديد جمعيت، همواره بخشي از جامعه شهري را در رنج و درد دائمي فرو برده است و ادامه آن با وجود قدم گذاشتن انسان به كره ماه به زمان ما نيز كشيده شده است.
شهر و مفاهيم شهري:
ملاكهاي شناخت شهر از روستا:
در 40 سال گذشته،در همه نواحي و كشورها، به سبب توسعه شتابآلود شهري، مهاجرتهاي روتايي و حومهنشيني، بازنگري به مفاهيم جغرافيايي شناخت شهر از روستا را ضروري ساخته است. از اين رو امروزه، در شناخت شهر از روستا، ملاكهايي از قبيل ابعاد اكولوژيكي،شرايط شغلي، خصيصههاي اجتماعي- اقتصادي و فرهنگي بيش از ساير ملاكها، بدانسان كه در زير ميآيد، مورد تأييد قرار ميگيرد:
I)ابعاد اكولوژيك: در حوزههاي روستايي، كاربري زمين، بيشتر بخش كشاورزي را شامل است. وسعت سكونتگاهها محدود است، تراكم جمعيت بسيار پايين است، جامعه روستايي به انزواگزيني خاصي پناه ميبرد و خود را از بقيه جامعه كنار ميكشد.
Ii)شرايط شغلي: اقتصاد حوزههاي روستايي، بيشتر به فعاليتهاي بخش اول نظير كشاورزي، جنگلداري و ماهيگيري وابسته ميباشد.
Iii)خصيصههاي اجتماعي- فرهنگي: در جامعه روستايي، برخوردها، چهره به چهره ميباشد. در جامعه روستايي، همه خانوادهها داراي ارزشهاي مشترك فرهنگي ميباشند و اين ارزشها همواره پردوام مينمايد. يادآور ميشويم كه ممكن است پارهاي از ارزشهاي سنتي روستاها در نتيجه نفوذ فرهنگ شهري، به تدريج تضعيف گردد.
عدهاي از محققين تا دو دهه قبل، در شناخت شهر از روستا، گاهي تا 40 مورد را بررسي ميكردند كه با گذشت كه با گذشت زمان، امروزه اين گونه تفاوتها بسيار محدود شده است، زيرا بسياري از حوزههاي روستايي به ويژه در كشورهاي در حال توسعه، چهره شهري به خود گرفته است. از ميان محققين آن عده كه به هويت جامعهشناسي جامعه بيش از سخت جغرافيايي آن اعتبار قائل ميشوند در شناخت شهر از روستا، غالباً به سه بعد مهم تأكيد دارند:
1-گرايش به آزاديهاي مدني
2-گرايش به محدوديت اولاد
3-گرايش به يكپارچگي اجتماعي
در برابر نگرشهاي جامعهشناختي، عدهاي از جغرافيدانان به طبقهبندي زمين بيش از ساير ملاكها اعتبار قائل ميشوند و در شناخت شهر از روستا، به تبعيت از كلينگري جغرافيا به چند ملاك توجه دارند كه عبارتند از:
كاربري زمين، شرايط محيطي، نوع شغل، ميزان تراكم جمعيت، قشربنديهاي اجتماعي، نظام تعادل اجتماعي، ميزان تجانس و عدم تجانس جمعيت.
به طور كلي در زمينه شناخت شهر از روستا ميتوان به نتايج زير دست يافت:
I)در تعريف شهر با ملاكهاي اقتصادي، شهر مركز كاركردهاي آمادهسازي كالا و خدمات محسوب ميشود و حوزههاي روستايي، توليد كننده مواد اوليه و خام به شمار ميآيند. در اين مسير، كشورهايي شهرنشين خوانده ميشوند كه كمتر از نصف نيروي انساني آن در بخش كشاورزي به كار گرفته شده باشند و در شهرها نيز تا 75 درصد نيروي كار در بخشهاي غير كشاورزي فعاليت داشته باشند.
Ii)اگر شهر را تنها با ملاكهاي اداري بسنجيم و هر مركز كوچك اداري را شهر بناميم در آن صورت فعاليتهاي اقتصادي مردم به كنار گذاشته ميشود.
Iii)در شناخت شهر، ملاكهاي جمعيتي نميتواند به طور يكسان عمل كند. بدينسان كه هر كشوري با توجه به ميزان جمعيت و وسعت كشور خود سطوح مختلفي از جمعيت را جهت تعيين شهر انتخاب ميكند.
در طبقهبندي سازمان ملل با ملاكهاي جمعيتي به مكانهاي شهري به شرح زير برخورد ميكنيم:
1)شهر بزرگ؛ مكاني است كه در آن 500000 نفر و يا بيشتر ساكن باشند.
2)يك شهر؛ مكاني است كه در آن 100000 نفر و يا بيشتر زندگي ميكنند.
3)يك مكان شهري؛ جايي است كه 20000 نفر و يا بيشتر جمعيت داشته باشد.
4)مكان روستايي؛ كمتر از 20000 نفر جمعيت دارد.
alamatesoall
02-25-2013, 06:33 PM
موقع مطلق و موقع نسبي شهرها:
موقع مطلق يك شهر از محيط طبيعي آن تأثير ميپذيرد كه ساخت زمينشناسي شهر، توپوگرافي آن، شيب زمين، سطح ايستابي آب و ديگر عوامل طبيعي از آن جمله است.
ويژگيهاي موقع مطلق شهر، در دورههاي باستاني و ماقبل صنعتي، بيش از امروز در سرنوشت شهر و مردم آن مؤثر بوده است؛ زيرا در آن دورهها موقع مطلق شهر، فراهم ساختن امكانات دفاعي، تأمين آب مشروب و تهيه مواد غذايي مصرفي شهر را بر عهده داشت.
موقع نسبي يك شهر، نسبت به اوضاع مجاور آن (شهرها و سكونتگاهها) ارزيابي ميشود. موقع مطلق و نسبي از نظر علل تولد شهر و ارتباط آن با ديگر شهرها در سيستم شهري بسيار مهم است.
شناخت شهر بر پايه كاركرد اقتصادي:
تعاريف مربوط به شهر، همواره كم و كاستيهايي در بر داشته است. از اين رو به هنگام شناخت شهر و روستا، تأكيد روي نوع كاركرد- نقش، ما را بيشتر به موازين منطقي اين شناخت نزديك ميكند. بدينسان كه شهرها به كاركردهايي مجهزند كه روستاها فاقد آن هستند. در مطالعات جغرافيايي، ما با كاركردهاي گوناگون سروكار داريم اما در موضوع مورد بحث ما، شناخت شهر از روستا، غالباً دو كاركرد بيشتر مورد توجه ميباشد:
الف- شهرها، كاركرد غير كشاورزي دارند و ساخت داخلي شهرها را فعاليتها و كاركردهاي غير كشاورزي شكل ميدهد. در حالي كه در سراسر جهان، سكونتگاههاي روستايي همواره به عنوان يك منبع اصلي در توليدات كشاورزي شناخته ميشوند، يعني كاركردهاي كشاورزي دارند.
ب- اغلب شهرها، بيش از توليد كالا به مبادله كالا و توليدات ميپردازند. يعني فعاليتهاي غير كشاورزي بر اقتصاد شهر تسلط دارد.
با توجه به موارد بالا، در پارهاي از كشورها، به هنگام شناخت شهر از روستا، كاركردهاي اقتصادي به همراه ميزان جمعيت اساس كار قرار ميگيرد. بدينسان، مكانهايي كه 3/2 نيروي كار آن در فعالتهاي غير كشاورزي به كار گرفته شده باشند مثلاً 75 درصد جمعيت فعال در فعاليتهاي غير كشاورزي جذب شوند عنوان شهر به خود ميگيرد.
در طول تاريخ، همواره شناخت شهر با كاركرد آن از اعتبار سياسي حكومتي برخوردار بوده است به ويژه كه از ابتداي پيدايش شهرها، شهر با كاركردهاي اداري- سياسي و مذهبي شناخته ميشد. شهرهاي اداري سياسي، كنترل ناحيهاي را كه شهر در آن واقع شده بود در اختيار داشت.
در دورههاي تاريخ قديم، سكونتگاههاي شهري، داراي چند كاركرد به همراه نقش مذهبي بودهاند. نقش دفاعي فرهنگي نيز از كاركردهاي عمده شهرهاي مهم به شمار ميآمد.
والتر كريستالر، جغرافيدان آلماني، نظريه معروف مكان مركزي يا سلسله مراتب شهري را بر پايه ميزان عرضه خدمات اقتصادي بنا نهاده است. معمولاً در جغرافياي شهري، مفهوم شهر را به عنوان مركز عرضه خدمات به منطقه نفوذ خود، قانون مؤسسات، سازمانها و نهادها ميپذيرند كه به وسيله آن، شبكهاي از وابستگي بر اساس كاركرد ميان سكونتگاههاي انساني در سطوح ناحيهاي و ملي به وجود ميآيد. در نظريه مكان مركزي يا سلسله مراتب شهري، منطقه نفوذ شهر بر اساس توان و ظرفيت اقتصادي- اجتماعي شهر سنجيده ميشود و در اين مسير به خدمات اقتصادي ويژه خرده فروشي و عمده فروشي تجاري تأكيد ميگردد.
در اين اواخر عده اي از جغرافيدانان، شهر را نه تنها به عنوان مركز فعاليتهاي اقتصادي ميدانند بلكه آن را با كاركردهاي هنري، فرهنگي و سياسي هر جامعه نيز مطالعه ميكنند. بدينسان كه شهر در نقش مركز اصلي خدمترساني به ناحيه خود مورد توجه قرار ميگيرد.
در دورههاي اسلامي، به ويژه از دوره آل بويه به بعد، شهر را جايي ميگفتند كه داراي منبر باشد و نماز جمعه در آن بر پا شود و هر جا را كه خلفا يا اميران ميخواستند به شهر تبديل كنند اجازه ميدادند كه در مسجد آن منبر بگذارند. بدينسان ملاحظه ميشود كه در دورههاي اسلامي به ويژه تا حمله مغول، در شناخت و اعتباريابي شهر از روستا به عامل مذهبي- فرهنگي بيشتر تأكيد ميشد.
alamatesoall
02-25-2013, 06:35 PM
مفهوم شهرنشيني:
در جغرافياي شهري، از مفهوم شهرنشيني، تاكانون سه مورد زير بيشتر مورد توجه بوده است:
1-تفسير جمعيت شناختي؛ در تفسير جمعيت شناختي، مفهوم شهرنشيني بررسي فرايندي است كه در آن سهم تمركز جمعيت يك كشور در حوزههاي شهري افزايش مييابد و حوزههاي روستايي و سكونتگاههاي كم جمعيت به حوزههاي شهري تبديل ميشوند.
2-تفسير ساختاري يا اقتصادي؛ فرايندي است كه در آن، فعالينهاي كل جمعيت، به ويژه تغييرات به وجود آمده در ساخت اقتصادي به همراه صنعتي شدن، تحت تسلط سيستم اقتصادي، مورد تأكيد قرار ميگيرد.
3-تفسير رفتاري؛ اين مفهوم از شهرنشيني، بر اساس آگاهي مردم در طول زمان و الگوهاي رفتاري آنها مطرح ميشود و مردم بر اثر اين آگاهي از سكونتگاههاي غير شهري كنه ميشوند و در شهرها اقامت ميكنند.
از آنچه كه از مفهوم شهرنشيني گفته شد ميتوان نتيجه گرفت كه شهرنشيني فرايندي است كه در آن تغييراتي در سازمان اجتماعي سكونتگاههاي انساني به وجود ميآيد كه حاصل افزايش، تمركز و تراكم جمعيت ميباشد. در واقع شهر نشيني فرايندي است كه در آن، تغييرات اجتماعي، نوگرايي و تمركز جمعيت صورت ميگيرد.
مفهوم شهرگرايي:
شهرگرايي را ميتوان از شيوه زندگي ساكنين شهر تشخيص داد. ميزان جمعيت، تراكم جمعيت و ناهمگني جمعيت در يك حوزه شهري، اثراتي در روابط ميان افراد و افزايش شرايط تفكيك مردم به جا ميگذارد كه در نهايت به جدايي گزيني گروههاي مردم در شهر ميانجامد.
ميتوان گفت كه شهرگرايي، با تغيراتي در ارزشها، رسوم اخلاقي، آداب و رسوم و رفتارهاي جمعتي همراه ميباشد. اين مفهوم در شهرگرايي، در تحقيقات مربوط به روانشناسي اجتماعي مردم شهر، از اعتبار مهمي برخوردار است.
با توجه به دو مفهوم جدا از هم، شهرنشيني و شهرگرايي، به اين نتيجه ميرسيم كه كشوري ممكن است سهم بيشتري از شهرنشيني داشته باشد اما در سطح پاين شهرگراي قرار بگيرد. نمونه كامل اين وضع در شهرهاي بزرگ كشورهاي در حال توسعه ديده ميشود. بدينسان كه بخش مهمي از جمعيت كشورهاي در حال توسعه را غالباً مهاجرين روستايي و سكونتگاههاي كم جمعيت تشكيل ميدهند. اما با گذشت ساليان دراز ئ زندگي در شهرهاي چند ميليوني، اين مردم هنوز هم به سنتها و فرهنگ روستايي و بومي خود پايبند ماندهاند.
به طور كلي شهرگرايي در مفهوم وسيع آن، به همه خصيصههاي سياسي، اقتصادي و اجتماعي شيوه زندگي شهري اطلاق ميشود و بر خلاف شهرنشيني، شهرگرايي يك فرايند رشد شهري نميباشد بلكه مرحله نهايي و نتيجه شهرنشيني محسوب ميگردد.
alamatesoall
02-25-2013, 06:37 PM
رفتار اجتماعي و فضاي شهري:
در اغلب نواحي جغرافيايي، رفتارها، نگرشها، عقايد اجتماعي- سياسي مردم شهر، تحت تأثير محله مسكوني، نوع اشتغال، سن و ساخت اجتماعي- اقتصادي خانوادهها قرار ميگيرد. چنانچه در امر انتخابات، آراء مردم به احزاب سياسي نيز از شرايط خاص اجتماعي- اقتصادي فضاي شهري تأثير ميپذيرد.
آسيب شناسي اجتماعي نيز ابعاد ديگري از رابطه مستقيم فضاي زندگي، حوزههاي اجتماعي و رفتارهاي انساني را ر وشن ميسازد.ميزان مرگ و مير كودكان، كيفيت تسلط امراض در خانوادهها در ارتباط با متغير فقر، ثروت، كيفيت مسكن، شرايط بهداشت و درمان عمل ميكند. بدينسان كه ميزان درآمد خانوادهها، سهولت دسترسي به پزشك و درمان را امكانپذير ميسازد و از مرگ و مير اعضاي خانوادهها ميكاهد.
http://pnu-club.com/imported/2013/02/1557.jpg
مفهوم مادرشهر:
Metropolis يا مادرشهر، از ريشه يوناني و از دو كلمه Meter (مادر) و Polis (شهر) تشكيل شده است. تعاريفي كه از مادرشهر شده است به شرح زير ميباشد:
1-مادرشهر، شهري است كه ازنظر مركزيت دولتي، فعاليت اقتصادي يا فرهنگي بر ساير سكونتگاهها برتري داشته باشد. اين شهر ممكن است شهر اصلي يك ناحيه، يك ايالت-استان و يا يك كشور و گاهي پايتخت آن باشد. برابر اين تعريف، ميتوان عنوان مادرشهر را در مورد هر شهر بزرگ به كار برد.
2-در نظريه مكان مركزي، مادرشهر به شهري گفته ميشود كه حداقل داراي يك ميليون نفر جمعيت باشد و در سلسله مراتب شهري بتواند به صورت مركز كنترل اقتصاد جديد درآيد تا بر ناحيهاي از 5 ميليون تا30 ميليون نفر جمعيت مسلط گردد.
3-مادرشهر، مكاني است كه در داخل آن، حداقل 500000 نفر در فاصله زماني 45 دقيقه از مركز شهر زندگي ميكنند و وسيله طي اين فاصله نيز براي اكثريت جمعيت شهر قابل دسترسي ميباشد.
4-ناحيه مادرشهر، به نواحي گفته ميشود كه تحت تأثير مادرشهر قرار ميگيرند و در داخل وسعتي به فاصله زماني دو ساعت از مركز شهر مادر واقع شدهاند. در داخل ناحيه مادرشهر، شهركهاي اقماري و حومهها قرار ميگيرند.
مادرشهر ضمن تأثير گذاري بر ناحيه خود، از ناحيه خود به وسيله وجود نقاط گذران اوقات فراغت، پاركها، درياچهها و متلها تأثير ميپذيرد.
سه خصيصه عمده مادرشهرها:
مادرشهرهاي بزرگ امروزي داراي سه خصيصه عمده به شرح زير ميباشند:
1)عدم تمركز در مادرشهرها: پيشرفت روز افزون در زندگي امروز، حمل و نقل جديد و ارتباطات پيشرفته، به مردم شهرها امكان داد تا محل زندگي خود را دور از شهرها انتخاب كنند و اين جابجايي جمعيت شهري، ابتدا با قطارهاي بين شهري و حومهاي شروع گرديد. سپس با ترامواهاي برقي، سير تكاملي پيمود. در مرحله آخر، اتومبيل، بيشترين مردم شهرها را به حومهها و شهركهاي خوابگاهي رساند. تكامل يابي تكنولوژي و حمل و نقل در امر انتخاب محل كارخانه نيز مؤثر افتاد. حمل و نقل با كاميونهاي بزرگ، احداث بزرگراهها و جابجايي عظيم نيروي انساني، مكانهاي جديدي را براي احداث صنايع تدارك ديد و به مانند گذشته در مجاورت آبراههها يا نزديك راهآهن احداث نميشوند.
2)تخصصيابي: دومين خصيصه جامعه مادرشهري، سطح بالاي تخصصيابي آنهاست كه تنها در داخل مرزهاي آن ميتوان ديد. بازتاب اين تخصصيابي در كيفيت كاربري زمين، موارد تجاري و صنعتي به روشني قابل مشاهده ميباشد. بدينسان كه بخشهاي داخلي هر مادرشهر يا مناطق داخلي آنها، هر يك به فعاليت و كاركرد ويژهاي اختصاص مييابد كه مراكز خريد، منطقه ادارات، منطقه صنعتي شهر، منطقه مسكوني و منطقه گذران اوقات فراغت از آن جمله است.
3)وابستگي متقابل: يكي از نتايج، امر وابستگي متقابل ميباشد. بدينسان كه به موازات افزايش تنوع شغلي در شهروندان و شركتها، امر وابستگي مناطق داخلي شهرها و حومهها با مادرشهر اصلي بيشتر ميشود. اين وابستگي متقابل مناطق داخلي مادرشهر با منطقه نفوذ، در تقاضا براي فرصتهاي اشتغال، مواد غذايي، پوشاك، پذيرايي، روزنامهها و بيمارستانها به خوبي نمايان ميگردد.
در نهايت نتيجه ميگيريم كه جامعه مادرشهري، در يك كالبد فيزيكي، به يك بافت منسجم اجتماعي دست مييابد و در نهايت، همه شرايط اجتماعي، اقتصادي، فرهنگي و قومي حوزه مادرشهر، در يك قالب فيزيكي- اجتماعي به هم ميپيوندند.
توپوگرافي مادرشهرها:
آنچه در زير ميآيد شش ويژگي جمعيتي و جامعهشناختي مادرشهري است كه تغييراتي را در ساخت اجتماعي و شرايط اكولوژيكي حوزههاي مادرشهري سبب ميشود و اساس كار بررسيهاي مربوط به توپوگرافي اجتماعي مادرشهرها قرار ميگيرد:
1) مادرشهرها و حومهها: شهر مركزي يا مادرشهر، غالباً از مردمي با فرهنگها و پايگاههاي اجتماعي- اقتصادي ناهمگن تشكيل ميشود. در حاليكه حومههاي مادرشهري، غالباً از اين نظر يكدست مينمايد. چهره اكولوژيك حوزههاي مادرشهري، در كشورهاي توسعهيافته و در حال توسعه، از دو بخش كاملاً متفاوت، از نظر فرهنگي، اجتماعي و اقتصادي تشكيل ميشود: شهر و حومه.
از نظر محيط زيست شهري، مادرشهرها، غالباً داراي آلودگي صوتي، بالابودن ميزان جرم و جنايت و تراكم بيش از حد جمعيت در پارهاي از محلات ميباشند كه تربيت صحيح كودكان و نوجوانان را با مسائلي روبرو ميسازند. در حالي كه حومههاي مادرشهري، جامعه انساني كوچكي را به وجود ميآورد كه در آنها محيط زيست سالم، به دور از آلودگي هوا، آلودگي صوتي و ناهنجاريهاي اجتماعي، محيط انساني دوست داشتني و احساس مسؤوليت نسبت به همه حومهنشينان به وجود ميآيد.
2) مادرشهرها و متولدين خارجي: مادرشهرهاي كشورهاي در حال توسعه، در نتيجه مهاجرتهاي بيامان روستايي توسعه مييابند و در پارهاي از مادرشهرهاي كشورهاي توسعهيافته، مهاجرتهاي افراد خارجي در توسعه و گسترش مادرشهرها مؤثر ميافتند.
3) مادرشهر و پايگاه زنان: در همه مادرشهرهاي كشورهاي در حال توسعه و توسعهيافته، زنان نسبت به مردان از پايگاههاي اجتماعي- اقتصادي نازلتري برخوردارند و از نظر اخذ وام، فرصتهاي شغلي، امر استخدام، تشكيل سازمانها و جمعيتها و ميزان درآمد با مشكلات فراوان روبرو ميباشند به ويژه، در زماني كه سرپرستي خانواده خود را عهدهدار ميشوند با درد و فقر كودكان خود را بزرگ ميكنند.
alamatesoall
02-25-2013, 06:38 PM
بخش مركزي شهرها:
شهرها، مانند موجودات زنده، جاندار و فعال ميباشند و اگر بخواهيم آنها را به همين عنوان ياد كنيم، بخش مركزي شهرها به صورت قلب آنها خواهد بود. جايي كه آثار، علائم و زخمهايي از حوادث تاريخي، مذهبي و فرهنگي در ساسترين بخش اين موجود زنده، عامل شكننده و خرد كننده ظاهر خواهد شد. زيرا نه تنها ظهور و پيدايش رويدادهاي سياسي، اقتصادي و اجتماعي در گسترش فعاليت، رشد، توقف و ركود اين بخش مؤثر ميافتد، بلكه حوادث طبيعي نيز مثل زلزله، سيل و خشكسالي به شدت آن را تحت تأثير عوامل منفي خود قرار ميدهد.
پيدايش و رشد بخش مركزي شهرها در نواحي مهم جغرافيايي سابقه تاريخي دارد كه از آن ميان ناحيه خاور ميانه، كانون ظهور اولين تمدنهاي شهري بوده است.
شناخت مرزهاي بخش مركزي شهرها:
با مطالعه ويژگيهاي جغرافيايي كه در بخش مركزي شهرها مشاهده ميشود تا حدي ميتوان حدود و مرزهاي آن را باز شناخت. در تعيين حدود و مرزهاي بخش مركزي شهرها، مشاهدات محلي، نقشه شهر، اطلاع از وضع تجارت، سازمانهاي اداري و بخش خدمات از عوامل مهم بررسي خواهد بود.
فشار و تراكم جمعيت در پيادهروهاي بخش مركزي شهرها بسيار چشمگير ست. اكثر اوقات با مطالعه نقشه بخش مركزي شهرها با اين واقعيت آشنا ميشويم كه توسعه كاركردهاي بخش مركزي، در برابر موانع طبيعي، انساني و فرهنگي متوقف ميشود در نتيجه توقفي در گسترش مرزهاي بخش مركزي به وجود ميآيد. به تدريج كه از مرزهاي بخش مركزي شهرها دور ميشويم به سرعت واحدهاي مسكوني افزايش مييابد و از تعداد مؤسسات و سازمانهاي دولتي كاسته ميشود. در مرزهاي بخش مركزي شهرها و يا در مجاورت آن، مدارس قديمي، دانشگاهها، فعاليتهاي هنري و فرهنگي، كتابفروشيها و چاپخانهها افزايش مييابد.
موارد مورد بررسي در بخش مركزي شهرها:
به هنگام بررسي ميزان كاهش فعاليتهاي اقتصادي بخش مركزي شهرها، لازم است با توجه به ميزان اشتغال در گذشته و حال، روي پنج مورد زير بررسيهايي صورت بگيرد:
I)فعاليتهاي تبديل كننده (نظير توليدات كارخانهاي و ساختمان).
Ii)خدمات توزيعي (نظير عمده فروشي و خرده فروشي، امر ارتباطي و حمل و نقل).
Iii)خدمات توليدي (خدمات تجاري، بيمه و امور مالي).
Iv)خدمات شخصي (پذيرايي، تعميرگاهي و ...).
V)خدمات اجتماعي (درماني، آموزشي و اداري)
مفهوم مگالاپليس:
مگالاپليس (Megalopolis) به منطقه وسيعي گفته ميشود كه بيش از ده ميليون نفر جمعيت داشته باشد و داراي بيش از يك مادرشهر (متروپليتن) گردد. به عبارت ديگر حومهها و شهركهاي يك مادرشهر،در نتيجه توسعه وسايل ارتباطي و افزايش سرعت وسايل نقليه با حومهها و شهركهاي مادرشهرهاي ديگر پيوند ميخورد و از پيوند آنها، يك بافت زنجيري از مادرشهرها و شهرها به صورت وسيعترين شكل شهري تشكيل ميشود كه در اصطلاح جغرافيايي به آن مگالاپليس (Megalopolis) گفته ميشود.
alamatesoall
02-25-2013, 06:40 PM
در تشكيل بافت زنجيري از حوزههاي مادرشهري و ايجاد مگالاپليس عوامل چندي نظير شرايط طبيعي، زمينههاي مساعد طبيعي، عوامل اقتصادي، جغرافياي فرهنگي و گذشته تاريخي ناحيه مؤثر است.
در مگالاپليسهاي جهان، شهرهاي مركزي تراكم جمعيت را به شدت بالا ميبرند و به تدريج كه از آنها فاصله بگيريم كاهش سريع جمعيت در واحد سطح ديده ميشود. ميان حوزههاي مادرشهري مگالاپليس، چشماندازهاي جالب طبيعي به سرعت به اشغال واحدهاي مسكوني، تأسيسات و سازمانهاي شهري در ميآيد و بافت زنجيري حوزههاي مادرشهري را استحكام ميبخشد. از طرفي زمينهاي نيمه باير، املاك پر وسعت، پاركهاي طبيعي و پايگاههاي نظامي، گسيختگي ميان حوزههاي مادرشهري در محدوده مگالاپليس ايجاد ميكند.مگالا پليسها معمولاً شكل خطي يا كريدوري دارد و مسير آن ممكن است در طول سواحل طبيعي و حوزههاي منابع معدني شكل بگيرد.
مگالاپليسها تراكم عظيمي از مردم، بانكها، امور تجاري، شركتهاي بيمه، عمده فروشي، خرده فروشي،مراكز پذيرايي و تفريحي و فعاليتهاي شديد حمل و نقل را در خود جاي دادهاند. غير از اين موارد فعاليتهاي ديگري نظير مديريت، نمايندگيهاي مسافربري، سازمانهاي تبليغاتي، دفاتر وكلاي حقوقي، دانشكدهها، دانشگاهها و مؤسسات تحقيقاتي نيز صورت ميگيرد.
زمينهاي مگالاپليسها از نظر قيمت بر ساير زمينهاي شهر پيشي ميگيرند و در هستههاي اصلي و فرعي مگالاپليسها زمين قيمت فوقالعادهاي پيدا ميكند. اغلب حوزههاي به هم پيوسته مگالاپليس، تحت نفوذ يك مركز بزرگ قرار ميگيرند و اين مركز بزرگ، نفوذ و قدرت زيادي در مگالاپليس به دست ميآورد. مگالاپليسها از حداكثر درآمد و ثروت برخوردار ميشوند. جريان دائمي ترافيك زميني و خطوط هوايي، ارتباط تلفني و تلويزيوني در محدوده مگالاپليس، همه سطوح آن را به هم پيوند ميدهد.
حومههاي شهري:
حوزهاي كه غالباً به منطقه مسكوني اختصاص مييابد و در بيرون از شهر واقع است حومه ناميده ميشود و ممكن است به صورت يك روستا جلوه كند و يا يك شهر را شامل گردد. اين بخش اغلب به صورت منطقه مسكوني- خوابگاهي در ميآيد و به طور گسترده از نظر فرصتهاي اشتغال و خدمات به بخش مركزي شهرها وابسته ميشوند.
حومهها تأمين كننده نيروي كار شهري و مصرف كننده كالا و خدمات شهري ميباشند. در حاليكه شهرهاي اقماري، جذب كننده نيروي انساني و توليد كننده كالا و خدمات هستند.
از قرن نوزده، به جهت نارساييها و آلودگيهاي بخش قديمي شهرها، حومهها براي زندگي خانوادههاي طبقه ثروتمند و طبقه متوسط شهري انتخاب گرديد. در قرن بيستم، ورود اتومبيل به خانوادههاي شهري، افزايش وسايل حمل و نقل عمومي و ساختمان واحدهاي مسكوني از طرف شركتهاي ساختماني در مرزهاي دهشهر، حومهنشيني راه تكامل پيمود. در نيمه دوم قرن بيستم، احداث پاركهاي اداري و پاركهاي صنعتي، حومههايي با كاركردهاي اداري و صنعتي به وجود آورد.
براي حومههاي شهري ميتوان امتيازاتي به شرح زير در نظر گرفت:
1)هر طبقهاي از جامعه، در حومههاي ويژهاي زندگي ميكنند زيرا انتخاب نوع حومهها، مستقيماً به درآمد خانوادهها بستگي دارد.
2)اعتبار اجتماعي و فرهنگي حومههاي شهري، در اغلب موارد، بيش از مناطق مسكوني در داخل شهرها ميباشد.
3)در اغلب حومهها، فضاي سبز و فضاي آزاد به ميزان كافي در دسترس حومهنشينان قرار دارد و تراكم واحدهاي مسكوني مثل شهرها نميباشد.
عاملي كه در امر حومهنشيني و توسعه حومهها مؤثر بودهاند عبارتند از:
الف) احداث بزرگراهها؛
ب) عامل اتومبيل؛
ج) عامل تلفن؛
د) آلودگي محيطهاي شهري؛
ھ) جدايي گزيني طبقاتي؛
شهر و مهاجرتهاي روستايي:
در كشورهاي در حال توسعه، رشد سريع جمعيت و وسعت گيري ابعاد خانوادههاي روستايي، از عوامل مهم در مهاجرت جوانان روستايي به شهرها ميباشد. در اين قبيل كشورها به سبب كاهش ميزان مرگ و مير كودكان، خانوادههاي روستايي، همواره داراي فرزندان بيشتري ميباشند. محدود بودن ميزان آب و خاك در روستاها و روبرو شدن اين قبيل روستاها با اضافه جمعيت، خانواده ها نميتوانند معيشت روزمره خود را تأمين كنند.
اين جريان، زمينه تصميمگيري براي مهاجرت به شهرهاي بزرگ را فراهم ميسازد. با توجه به نيروي كار موجود در روستاها و عدم دسترسي به فرصتهاي اشتغال، عدهاي از جوانان روستايي ناگزير به شهرها مهاجرت ميكنند.
alamatesoall
02-25-2013, 06:41 PM
ميدانيم كه انباشت سرمايه و امر توسعه، مستقيماً در نظام كنترل جمعيت تأثير ميبخشد. زماني كه همه ثروتها و درآمدها در شهرهاي بزرگ جمع ميشود، روستاييان جوان جهت تأمين زندگي خود به اين قبيل شهرها مهاجرت ميكنند. در تصميمگيري به مهاجرت، فرصتهاي آموزشي و تحصيلاتي نيز، مؤثر ميافتد. طبقه پر درآمد و بخشي از طبقه متوسط و زميندار روستايي،آينده رضايتبخش فرزندان و جوانان خود را در بيرون از روستاها جستجو ميكنند. روشن است كه جوانان روستايي بعد از پايان تحصيلات، ديگر رغبتي براي بازگشت به روستا را نخواهند داشت، زيرا روستا، فاقد فرصتهاي اشتغال براي آنها ميباشد.
مهاجرتهاي روستايي،سبب ميشود كه كه تغييراتي در شرايط اجتماعي، اقتصادي و سياسي مهاجرين و كل جامعه به وجود آيد كه در زير به پارهاي از آنها اشاره ميشود:
1-مهاجرتهاي روستايي، با توزيع مجدد جمعيت، اقتصاد ملي را تحت تأثير قرار ميدهند. گاهي اين توزيع مجدد جمعيت به نفع كشور تمام ميشود و زماني نيز به زيان آن پايان ميگيرد.
2-روستاها با مهاجرتهاي روستايي، نيروي كارآمد خود را از دست ميدهند و در صورت دارا بودن مهارتها در مهاجرين، اين جريان به نفع جامعه شهري خاتمه مييابد. در غير اين صورت، شهر به سبب سطح نازل مهارتها و تحصيلات مهاجرين، به شكلهاي مختلف، تحت فشار قرار ميگيرد.
3-چون اغلب مهاجرين روستايي در سنين جواني به شهرها مهاجرت ميكنند ميتوانند به سرعت در مشاغل غير حرفهاي جذب شوند.
4-اشتغال دائمي مهاجرين روستايي، با مدت زمان اقامت آنها در شهرها ارتباط دارد.
5-مهاجرين روستايي معتقدند كه از نظر تأمين زندگي و ادامه حيات، شهر به آنها اطمينان خاطر بيشتري ميبخشد.
6-در كشورهاي آسيايي، افريقايي و امريكاي لاتين، اگر كوچكترين تحولي در شرايط اقتصادي و يا كاهش ميزان بيكاري صورت بگيرد مسلماً در مرحله اول، شهرهاي بزرگ را شامل خواهد بود. مهاجرين روستايي اين جريان را به خوبي درك كردهاند.
7-براي مهاجرين روستايي اشتغال ناقص و موقتي در شهرها، بسيار سودمندتر از اشتغال ناقص در روستاها ميباشد.
8-شهر، مهاجرين روستايي را ميپذيرد و به سبب نياز، آنها را در مشاغل غير حرفهاي به كار ميگيرد. آموزش مهاجرين در مشاغل غير حرفهاي هيچگونه هزينهاي براي شهر ندارد. با اين حال، شتاب مهاجرتهاي روستايي به شهرها، سبب توسعه شهري نسنجيده و نا موزون ميگردد و شهر خدمات بيشتري ميطلبد. تلاشها در جهت تأمين حداقل ممكن در خانهسازي، بهداشت و درمان، آموزش، آب و برق، فاضلاب و احداث خيابان به كار ميافتد. اين تلاشها با گذشت بيش از 20 سال نيز به نتيجه نميرسد.
Powered by vBulletin™ Version 4.2.2 Copyright © 2024 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.