alamatesoall
11-14-2012, 04:55 PM
خواب ما را با جنبه هایی از شخصیت مان که به دلایل گوناگون ترجیح میدهیم از نزدیک آنها را موشکافی نکنیم، آشنا می سازد.این همان است که یونگ آگاهی از «سایه» می نامید. البته سایه تمام شخصیت ناخودآگاه نیست،بلکه نمایانگر صفات و خصوصیات ناشناخته یا کم شناخته شده ی «من» است که بخشی از حوزه ی شخصی روان را تشکیل میدهد و براحتی میتواند مربوط به خود آگاه هم باشد. از پاره ای جهات سایه میتواند شامل عوامل جمعی برآمده از منبعی خارج از زندگی شخصی فرد نیز باشد.
اینکه سایه دوست ما بشود یا دشمن ما،بستگی تام به خودمان دارد. در واقع سایه درست همانند هر موجود بشریست که ما با وی زندگی میکنیم و باید دوستش بداریم.
البته گاهی پیش می آید که فردی ناگزیر شود با طرف بد طبیعت خود بسازد و طرف بهتر خود را سرکوب کند. در این صورت سایه در خوابهای وی به شکلی مثبت بروز خواهد کرد. و هنگامی که فردی خود را در اختیار هیجان ها و احساسات خود انگیختهی خود میگذارد ممکن است سایه اش بصورت روشنفکری سرد و منفی پدیدار شود.و در این صورت سایه بیان کننده ی داوری های بدبینانه و اندیشه های منفی واپس نهاده شده میگردد. بنابراین سایه هر شکلی که بخود بگیرد به هر حال بیانگر طرف مخالف «من»است و نمود آن دسته از خصوصیاتی ست که ما از وجود آن بیش از هر چیز دیگری نزد دیگران متنفریم.اگر ما بتوانیم صادقانه و با دور اندیشی این سایه را با شخصیت خود آگاهمان درآمیزیم مشکل به آسانی قابل حل خواهد شد. اما متاسفانه امکان اینکار همیشه وجود ندارد،زیرا سایه چنان تحت تأثیر هیجان قرار دارد که گاه خرد نمیتواند بر آن چیره شود. گاه تجربه ای تلخ میتواند به یاری ما بشتابد، و به بیانی دیگر باید بلایی سرمان بیاید تا گرایش ها و انگیزه های سایه فروکش کند.
گاهی هم یک تصمیم قهرمانانه می تواند همین نتیجه را ببار آورد،البته تنها در صورتی که انسان بزرگ درون ما یعنی «خود»در این کار ما را یاری دهد.این حقیقت که سایه شامل نیروی عظیم کشش هایی مقاومت ناپذیر است بدین معنا نیست که همواره می توان آنها را قهرمانانه سرکوب کرد. گاهی سایه تنها بدین سبب قدرتمند است که «خود»هم همسوی آن است،بگونه ی که انسان نمی داند سایه او را بر می انگیزد یا«خود». متاسفانه ناخودآگاه همانند چشم اندازی می ماند که زیر نور مهتاب قرار گرفته باشد،یعنی همه چیز آن مبهم و در هم انگیخته می نماید و انسان هرگز نمیداند با چه سرو کار دارد و ابتدا و انتهای هیچ چیز مشخص نیست. و این را «درهم آمیختگی» محتویات ناخودآگاه می نامند. هنگامی که یونگ یک جنبه از شخصیت ناخودآگاه را «سایه» نامید به عاملی نسبتاً مشخص اشاره داشت. اما گاه ممکن است همه چیز و حتا ارزشمندترین و اصیل ترین نیروها هم که«من»از آنها بی خبر است با سایه مشتبه شوند.
اگر سایه شامل نیروهای مثبت و حیاتی باشد باید آنها را با زندگی فعال در بیامیزیم و نه اینکه سرکوبشان کنیم.«من» باید دست از منیت و خودخواهی بردارد و اجازه دهد تا چیزی که ظاهرأ منفی است،اما در واقع منفی نیست، شکوفا گردد. و این فداکاری قهرمانانه ای (البته به مفهوم وارونه ی آن)در حد غلبه بر عاطفه را می طلبد.
گاهی تمام کوشش هایی که برای درک پیام ناخودآگاه صورت میگیرد هدر میرود و در این صورت باید جسورانه کاری را انجام دهیم که به نظر درست می آید و در عین حال مراقب باشیم چنانچه ناخودآگاه ناگهان جهت دیگری را نشان داد ما نیز راه خود را تغییر دهیم. همچنین ممکن است ندرتأ فردی ترجیح دهد در برابر کشش های ناخودآگاه ایستادگی کند،البته بیشتر برای رهایی از بند تغییر خود تا دور شدن از معیارهای انسانی. نیرو و باریک بینی مورد نیاز«من» برای چنین تصمیمی به گونه ای نهایی از انسان بزرگ که ظاهرأ مایل نیست خیلی آشکارا خود را نمایان سازد تراوش میکند. ممکن است «خود» از «من» بخواهد آزادانه انتخاب کند و یا اینکه «خود» وابسته به تصمیم های خود آگاه شود تا بتواند بهنگام بروز مشکلات روانی بسیار حاد خود را نمایان کند. هیچکس نمیتواند به قضاوت دیگران درباره ی خود بسنده کند. هر فردی باید خود مشکل خود را حل کند و کاری انجام دهد که به نظرش درست می آید.
منبع: مکتب زوریخ
اینکه سایه دوست ما بشود یا دشمن ما،بستگی تام به خودمان دارد. در واقع سایه درست همانند هر موجود بشریست که ما با وی زندگی میکنیم و باید دوستش بداریم.
البته گاهی پیش می آید که فردی ناگزیر شود با طرف بد طبیعت خود بسازد و طرف بهتر خود را سرکوب کند. در این صورت سایه در خوابهای وی به شکلی مثبت بروز خواهد کرد. و هنگامی که فردی خود را در اختیار هیجان ها و احساسات خود انگیختهی خود میگذارد ممکن است سایه اش بصورت روشنفکری سرد و منفی پدیدار شود.و در این صورت سایه بیان کننده ی داوری های بدبینانه و اندیشه های منفی واپس نهاده شده میگردد. بنابراین سایه هر شکلی که بخود بگیرد به هر حال بیانگر طرف مخالف «من»است و نمود آن دسته از خصوصیاتی ست که ما از وجود آن بیش از هر چیز دیگری نزد دیگران متنفریم.اگر ما بتوانیم صادقانه و با دور اندیشی این سایه را با شخصیت خود آگاهمان درآمیزیم مشکل به آسانی قابل حل خواهد شد. اما متاسفانه امکان اینکار همیشه وجود ندارد،زیرا سایه چنان تحت تأثیر هیجان قرار دارد که گاه خرد نمیتواند بر آن چیره شود. گاه تجربه ای تلخ میتواند به یاری ما بشتابد، و به بیانی دیگر باید بلایی سرمان بیاید تا گرایش ها و انگیزه های سایه فروکش کند.
گاهی هم یک تصمیم قهرمانانه می تواند همین نتیجه را ببار آورد،البته تنها در صورتی که انسان بزرگ درون ما یعنی «خود»در این کار ما را یاری دهد.این حقیقت که سایه شامل نیروی عظیم کشش هایی مقاومت ناپذیر است بدین معنا نیست که همواره می توان آنها را قهرمانانه سرکوب کرد. گاهی سایه تنها بدین سبب قدرتمند است که «خود»هم همسوی آن است،بگونه ی که انسان نمی داند سایه او را بر می انگیزد یا«خود». متاسفانه ناخودآگاه همانند چشم اندازی می ماند که زیر نور مهتاب قرار گرفته باشد،یعنی همه چیز آن مبهم و در هم انگیخته می نماید و انسان هرگز نمیداند با چه سرو کار دارد و ابتدا و انتهای هیچ چیز مشخص نیست. و این را «درهم آمیختگی» محتویات ناخودآگاه می نامند. هنگامی که یونگ یک جنبه از شخصیت ناخودآگاه را «سایه» نامید به عاملی نسبتاً مشخص اشاره داشت. اما گاه ممکن است همه چیز و حتا ارزشمندترین و اصیل ترین نیروها هم که«من»از آنها بی خبر است با سایه مشتبه شوند.
اگر سایه شامل نیروهای مثبت و حیاتی باشد باید آنها را با زندگی فعال در بیامیزیم و نه اینکه سرکوبشان کنیم.«من» باید دست از منیت و خودخواهی بردارد و اجازه دهد تا چیزی که ظاهرأ منفی است،اما در واقع منفی نیست، شکوفا گردد. و این فداکاری قهرمانانه ای (البته به مفهوم وارونه ی آن)در حد غلبه بر عاطفه را می طلبد.
گاهی تمام کوشش هایی که برای درک پیام ناخودآگاه صورت میگیرد هدر میرود و در این صورت باید جسورانه کاری را انجام دهیم که به نظر درست می آید و در عین حال مراقب باشیم چنانچه ناخودآگاه ناگهان جهت دیگری را نشان داد ما نیز راه خود را تغییر دهیم. همچنین ممکن است ندرتأ فردی ترجیح دهد در برابر کشش های ناخودآگاه ایستادگی کند،البته بیشتر برای رهایی از بند تغییر خود تا دور شدن از معیارهای انسانی. نیرو و باریک بینی مورد نیاز«من» برای چنین تصمیمی به گونه ای نهایی از انسان بزرگ که ظاهرأ مایل نیست خیلی آشکارا خود را نمایان سازد تراوش میکند. ممکن است «خود» از «من» بخواهد آزادانه انتخاب کند و یا اینکه «خود» وابسته به تصمیم های خود آگاه شود تا بتواند بهنگام بروز مشکلات روانی بسیار حاد خود را نمایان کند. هیچکس نمیتواند به قضاوت دیگران درباره ی خود بسنده کند. هر فردی باید خود مشکل خود را حل کند و کاری انجام دهد که به نظرش درست می آید.
منبع: مکتب زوریخ