Borna66
06-02-2009, 10:26 PM
روانشناسی شادی
روانشناسی شادی دکتر دانش فروغی- روانشناس بالینی دفتر دست نخورده ی سالی دیگر به روی ما گشوده است. همه ی ملل جهان سال نو را بهانه ای برای صلح و دوستی می شمارند و آشتی را به جای قهر و کینه جویی در دل می پرورند. مگر سال نو و لحظه ی انتخاب شده در گردش زمین، در خود چه دارد که آدمی اینچنین لحظه ای را دستاویز شیرین ترین لبخندها می کند؟ به خانواده و بستاگان خویش می پردازد؟... سال نو پیام آور بهره مندی از لحظه هاست و اینکه روان پاک و خیراندیش، فرصتی برای ارائه ی مهر و یگانگی می یابد تا شادی را که در فرسایش لحظه های تلخ از دست داده است دوباره تجدید کند.
دفتر دست نخورده ی سالی دیگر به روی ما گشوده است. همه ی ملل جهان سال نو را بهانه ای برای صلح و دوستی می شمارند و آشتی را به جای قهر و کینه جویی در دل می پرورند. مگر سال نو و لحظه ی انتخاب شده در گردش زمین، در خود چه دارد که آدمی اینچنین لحظه ای را دستاویز شیرین ترین لبخندها می کند؟ به خانواده و بستاگان خویش می پردازد؟... سال نو پیام آور بهره مندی از لحظه هاست و اینکه روان پاک و خیراندیش، فرصتی برای ارائه ی مهر و یگانگی می یابد تا شادی را که در فرسایش لحظه های تلخ از دست داده است دوباره تجدید کند.
«پَم گُلدن» در کتاب «عادت به شادی را انتخاب کنید» به چهار عامل اشاره دارد که نخستین آن داشتن تسلط کامل به زندگی است. این تسلط، برتری جویی و زورگویی به دیگران نیست. توانائی در دست داشتن راهی است که در زندگی انتخاب کرده ایم. در هرزمان که تسلط فرد را بردیگری و یا حتا بر جامعه ای می بینیم، شادی را از محاط شدگان این دایره ی خودکامگی و قدرت طلبی دور می یابیم. هنگامی که جامعه ای در انتخاب نماینده و یا زمامداران خود مختار نباشد، چگونه می تواند حتا به شادی تظاهر کند؟
روانشناسی، در تغییر افکار آزردگان سیاسی ناتوان است. هنگامی که تیغ تیز در قلب نو جوانی که برای به دست آوردن «اختیار» لب گشوده است فرو می رود، پند شاد زیستن افسانه ای است که حتا به اندازه ی موعظه ی قدرت طلبان اثر نخواهد داشت.
با اینهمه، دکتر «دیوید مایر» به تسلط بر زندگی پای می فشارد و از درد جوامعی که به ستم پذیری خوکرده اند غافل می ماند. جامعه ای که اشک ریختن را ثواب می شمارد، چگونه دل به باغ پرشکوفه ی شادمانی می دهد؟ این اندیشه ی آدمی است که تا در این راستا تغییر نیابد به شادی تسلیم نخواهد شد.
روانش شاد باد دکتر محمود صناعی استاد بلند آوازه ی روانشناسی که سالها پیش در کلاس درس روانشناسی می گفت:«پژوهشهای انگلیسی ها در باره ی مردم ایران این است که ایرانیان نسبت به ستمگر احساس بندگی می کنند و ستم پذیر می مانند؛ اما دربرابر مظلوم ستمگرند». من به بخش دوم این اظهار نظر اطمینانی ندارم؛ اما به راستی آیا ما بیش از سایر ملل جهان دربرابر ستم سر تعظیم فرود نمی آوریم؟... به همین دلیل، جامعه ای که ستم می پذیرد، از شادی هم می گریزد و ریشه های اندوه و افسردگی را در دل می پروراند؛ به این تصور که شادی، سبکی و جلفی و بی کفایتی و بی مایگی است. اما در عوض، با کلام ملای محله گریستن ژرفائی دل است و ثواب دنیوی و اخروی دارد.
دومین عامل شادی را خود دوستی می دانند. این به معنای بی علاقگی به دیگران نیست. همه ی افراد شاد خود را دوست میدارند. دکتر «جیمز کارلسون» استاد روانشناسی ام در دانشگاه می گفت: باید خود را «آنچه» هستیم قبول داشته باشیم و در لحظه زندگی کنیم و زمان را از دست ندهیم. نکته ی دیگری که بسیاری ازروانشناسان با آن هماهنگند این است که اگر ما هر روز یک نفر را خوشحال کنیم، خود احساس شادی می کنیم. منظور این نیست که شادسازی دیگران را به بهای ناکامی خود انجام دهیم. اما گفته ی Erasmus در این تشریح بسیار مهم است. او می گوید: « شادی زمانی ایجاد می شود که شخص آماده می شود که آنچه هست باشد. گرچه طبیعت آدمی او را به سوی تعالی می کشاند، ولی هنگامی که ما به آنچه رسیده ایم و یا آنچه شده ایم راضی باشیم، آمادگی برای پذیرش خود یافته ایم.
شادی کاملاً متأثر از فرهنگ و باورهای دینی است. قلب های پر از کینه و دشمنی و بازتابهای نفرت بار ناشی از نظام باورها جایی برای شادی باقی نمی گذارد. یک قاتل هرچقدر به خود اجازه ی کشتن دیگری را می دهد، در هنگام قتل به قدری آدرنالین در خونش جریان دارد که هرگز توان شادبودن و به شادی اندیشیدن نخواهد داشت. سیاستمدارانی که دست به جنایت می زنند و خون مردم می ریزند، نمی توانند چهره ی عبوس نداشته باشند. اینان تظاهر نمی کنند؛ کسی را با چهره ی عبوس فریب نمی دهند. اینها در خشم و دلهره ی ناشی از خونریزی زندگی می کنند. شادی و صلح که ما را به آرامش می خوانند، در روان ستمکاران فرصت و جرئت ته نشینی ندارند.
اینک که سخن از دوست داشتن خود است، بد نیست که به یکی دو جمله از روانشناسان دیگر اشاره کنم:
«نیکی مارو» ( Nicky Maroe) می گوید هنگامی که می خندیم فضائی برای عشق به خود به وجود می آوریم و به خود در قلب خویش خوشامد می گوییم و تا آنجا که توانائی داریم دوست می داریم. «تیم گالوَی» ( Tim Gallwey) می گوید: هنگامی که خود را سرزنش می کنیم، هرگز به خود یاری نرسانده ایم. ما نیازی به جنگیدن با عادات کهنه نداریم، فقط باید راه های تازه را بشناسیم.
سومین عامل را که در شادی مؤثر دانسته اند خوشبینی است. مردم شادمان عموماً خوشبین هستند. «هلن کِلِر» نابغه ی مشهور می گوید: فرد بدبین هرگز ستاره ای را کشف نکرده است؛ به سرزمینی ناشناخته سفر نداشته است. یعنی خوشبینی است که آدمی را به تلاش برای رسیدن به هدف تشویق می کند. خوشبین ممکن است چراغی را که وجود ندارد ببیند. ولی بدبین همیشه به دنبال خاموشی آن چراغ است. ممکن است که خود بد بین در آخر کار ثابت کند که درست گفته است؛ ولی فراموش نکنیم که خوشبین تمام راه را با شادی طی کرده است. خوش بینی در چهار چوب دیوار خانواده با خوشبینی اجتماعی تفاوت آشکار دارد. خوشبینی خانوادگی بیشتر به دوام خانواده می انجامد ولی خوشبینی اجتماعی متأثر از حوادث تاریخی و عملکرد سیاستمداران و دولتمردان است. مردم کشور ما که همواره در معرض آسیب دشمنان خارجی و دشمنان داخلی بوده اند، به تمام جریانات اجتماعی- سیاسی به دیده شک می نگرند... زیر کاسه، نیم کاسه است؛
هربیشه گمان مبر که خالیست
شاید که پلنگ خفته باشد
و... جامعه ای که نمی تواند به دولتمردان خود اعتماد کند و به راستی می فهمد که فراسوی چهره های عبوس و حق به جانب، چه سرشت پلید و ضد مردمی وجود دارد، چگونه دریچه های قلب را به سوی شادی بگشاید؟ گروه نخبگان هرگز به تحمیق تن درنخواهند داد. هر حرکت موذیانه را شناسایی خواهند کرد. دلسوزی این گروه برای جامعه ی ستمدیده ای که پیاپی مورد سرزنش و ستم و تجاوز قرار می گیرد، شوربختانه کمکی به شادی مردم نخواهد کرد. زیرا آنان هرچقدر آگاه تر می شوند، ریشه ی بدبینی درخود را بارورتر می یابند.
ما نتایج فریب خوردگی ملی خود را از دیر باز در همه شئون خانوادگی، اجتماعی و اقتصادی و سیاسی به چشم می بینیم. دلهره ی فردا را داشتن، بیش از اندازه، اعتقاد به ذخیره کردن، در تنگدستی به فکر پس انداز بودن، از ویژگی های مردمی است که از اربابان سیاست پیشه همواره دورویی دیده اند و از فردای خود بیمناکند. شگفتی در این است که رهبران ستمکار نیز از این ناامنی اجتماعی برکنار نمی مانند... چپاول اموال مردم و غارتگری های بیشرمانه، بخشی از این احساس بد بینی نسبت به آینده است.
چهارمین عامل شادی را دکتر «مایر »برونگرایی و فرصت طلبی برای تفریح و گردش می داند. او می گوید: هنگامی که آدمی به تفریح می پردازد، به خود نوید شادی می دهد. زیرا خنده ها به خود آدمی بر می گردند و به قول «آبراهام لینکلن»، مردم همانقدر خوشحالند که اندیشه ی خود را آماده ی شادی می کنند. مردم شاد می دانند که بهترین چیزهای زندگی رایگان است. به عشق اعتقاد دارند و همواره در اشتیاق انجام کاری هستند که بازده شادی به همراه دارد. هنگامی که به فرصت طلبی برای تفریح و شادی می اندیشیم، بهتر است در نظر داشته باشیم که دولتمردان جامعه تاچه اندازه این امکانات را برا ی مردم خویش فراهم ساخته اند. آیا مردم برای شادزیستن آزادند، یا باید طبق دستورالعمل داده شده شاد بشوند؟ هنگامی که همه ی اهرمهای قدرت به سرکوبگری شادی مردم می پردازد و همه ی امکانات شکوفایی احساس جامعه را به دست تیغ کشان و اسید پاشان می سپارد، جامعه ی آسیب دیده، نداشتن فرصت تفریح را جز از راه غریزه جبران نمی کند و خود درمانی های نا آگاهانه مثل اعتیاد و غیره را راه فراری برای مبارزه با سالوس می شمارد.
به همین دلیل است که جامعه ی ما روز به روز در افسردگی بیشتر فرو می رود... در حالیکه راه رهایی او شادی است. شادی یک مبارزه ی بزرگ علیه ستمکاری است؛ زیرا روحیه ی همبستگی و امید را استوار می سازد. شادی یعنی روز؛ و روز شکست اهریمن سیاهی است. و اینک دفتر دست نخورده ی سالی دیگر به روی ما گشوده است... شاد باشید.
روانشناسی شادی دکتر دانش فروغی- روانشناس بالینی دفتر دست نخورده ی سالی دیگر به روی ما گشوده است. همه ی ملل جهان سال نو را بهانه ای برای صلح و دوستی می شمارند و آشتی را به جای قهر و کینه جویی در دل می پرورند. مگر سال نو و لحظه ی انتخاب شده در گردش زمین، در خود چه دارد که آدمی اینچنین لحظه ای را دستاویز شیرین ترین لبخندها می کند؟ به خانواده و بستاگان خویش می پردازد؟... سال نو پیام آور بهره مندی از لحظه هاست و اینکه روان پاک و خیراندیش، فرصتی برای ارائه ی مهر و یگانگی می یابد تا شادی را که در فرسایش لحظه های تلخ از دست داده است دوباره تجدید کند.
دفتر دست نخورده ی سالی دیگر به روی ما گشوده است. همه ی ملل جهان سال نو را بهانه ای برای صلح و دوستی می شمارند و آشتی را به جای قهر و کینه جویی در دل می پرورند. مگر سال نو و لحظه ی انتخاب شده در گردش زمین، در خود چه دارد که آدمی اینچنین لحظه ای را دستاویز شیرین ترین لبخندها می کند؟ به خانواده و بستاگان خویش می پردازد؟... سال نو پیام آور بهره مندی از لحظه هاست و اینکه روان پاک و خیراندیش، فرصتی برای ارائه ی مهر و یگانگی می یابد تا شادی را که در فرسایش لحظه های تلخ از دست داده است دوباره تجدید کند.
«پَم گُلدن» در کتاب «عادت به شادی را انتخاب کنید» به چهار عامل اشاره دارد که نخستین آن داشتن تسلط کامل به زندگی است. این تسلط، برتری جویی و زورگویی به دیگران نیست. توانائی در دست داشتن راهی است که در زندگی انتخاب کرده ایم. در هرزمان که تسلط فرد را بردیگری و یا حتا بر جامعه ای می بینیم، شادی را از محاط شدگان این دایره ی خودکامگی و قدرت طلبی دور می یابیم. هنگامی که جامعه ای در انتخاب نماینده و یا زمامداران خود مختار نباشد، چگونه می تواند حتا به شادی تظاهر کند؟
روانشناسی، در تغییر افکار آزردگان سیاسی ناتوان است. هنگامی که تیغ تیز در قلب نو جوانی که برای به دست آوردن «اختیار» لب گشوده است فرو می رود، پند شاد زیستن افسانه ای است که حتا به اندازه ی موعظه ی قدرت طلبان اثر نخواهد داشت.
با اینهمه، دکتر «دیوید مایر» به تسلط بر زندگی پای می فشارد و از درد جوامعی که به ستم پذیری خوکرده اند غافل می ماند. جامعه ای که اشک ریختن را ثواب می شمارد، چگونه دل به باغ پرشکوفه ی شادمانی می دهد؟ این اندیشه ی آدمی است که تا در این راستا تغییر نیابد به شادی تسلیم نخواهد شد.
روانش شاد باد دکتر محمود صناعی استاد بلند آوازه ی روانشناسی که سالها پیش در کلاس درس روانشناسی می گفت:«پژوهشهای انگلیسی ها در باره ی مردم ایران این است که ایرانیان نسبت به ستمگر احساس بندگی می کنند و ستم پذیر می مانند؛ اما دربرابر مظلوم ستمگرند». من به بخش دوم این اظهار نظر اطمینانی ندارم؛ اما به راستی آیا ما بیش از سایر ملل جهان دربرابر ستم سر تعظیم فرود نمی آوریم؟... به همین دلیل، جامعه ای که ستم می پذیرد، از شادی هم می گریزد و ریشه های اندوه و افسردگی را در دل می پروراند؛ به این تصور که شادی، سبکی و جلفی و بی کفایتی و بی مایگی است. اما در عوض، با کلام ملای محله گریستن ژرفائی دل است و ثواب دنیوی و اخروی دارد.
دومین عامل شادی را خود دوستی می دانند. این به معنای بی علاقگی به دیگران نیست. همه ی افراد شاد خود را دوست میدارند. دکتر «جیمز کارلسون» استاد روانشناسی ام در دانشگاه می گفت: باید خود را «آنچه» هستیم قبول داشته باشیم و در لحظه زندگی کنیم و زمان را از دست ندهیم. نکته ی دیگری که بسیاری ازروانشناسان با آن هماهنگند این است که اگر ما هر روز یک نفر را خوشحال کنیم، خود احساس شادی می کنیم. منظور این نیست که شادسازی دیگران را به بهای ناکامی خود انجام دهیم. اما گفته ی Erasmus در این تشریح بسیار مهم است. او می گوید: « شادی زمانی ایجاد می شود که شخص آماده می شود که آنچه هست باشد. گرچه طبیعت آدمی او را به سوی تعالی می کشاند، ولی هنگامی که ما به آنچه رسیده ایم و یا آنچه شده ایم راضی باشیم، آمادگی برای پذیرش خود یافته ایم.
شادی کاملاً متأثر از فرهنگ و باورهای دینی است. قلب های پر از کینه و دشمنی و بازتابهای نفرت بار ناشی از نظام باورها جایی برای شادی باقی نمی گذارد. یک قاتل هرچقدر به خود اجازه ی کشتن دیگری را می دهد، در هنگام قتل به قدری آدرنالین در خونش جریان دارد که هرگز توان شادبودن و به شادی اندیشیدن نخواهد داشت. سیاستمدارانی که دست به جنایت می زنند و خون مردم می ریزند، نمی توانند چهره ی عبوس نداشته باشند. اینان تظاهر نمی کنند؛ کسی را با چهره ی عبوس فریب نمی دهند. اینها در خشم و دلهره ی ناشی از خونریزی زندگی می کنند. شادی و صلح که ما را به آرامش می خوانند، در روان ستمکاران فرصت و جرئت ته نشینی ندارند.
اینک که سخن از دوست داشتن خود است، بد نیست که به یکی دو جمله از روانشناسان دیگر اشاره کنم:
«نیکی مارو» ( Nicky Maroe) می گوید هنگامی که می خندیم فضائی برای عشق به خود به وجود می آوریم و به خود در قلب خویش خوشامد می گوییم و تا آنجا که توانائی داریم دوست می داریم. «تیم گالوَی» ( Tim Gallwey) می گوید: هنگامی که خود را سرزنش می کنیم، هرگز به خود یاری نرسانده ایم. ما نیازی به جنگیدن با عادات کهنه نداریم، فقط باید راه های تازه را بشناسیم.
سومین عامل را که در شادی مؤثر دانسته اند خوشبینی است. مردم شادمان عموماً خوشبین هستند. «هلن کِلِر» نابغه ی مشهور می گوید: فرد بدبین هرگز ستاره ای را کشف نکرده است؛ به سرزمینی ناشناخته سفر نداشته است. یعنی خوشبینی است که آدمی را به تلاش برای رسیدن به هدف تشویق می کند. خوشبین ممکن است چراغی را که وجود ندارد ببیند. ولی بدبین همیشه به دنبال خاموشی آن چراغ است. ممکن است که خود بد بین در آخر کار ثابت کند که درست گفته است؛ ولی فراموش نکنیم که خوشبین تمام راه را با شادی طی کرده است. خوش بینی در چهار چوب دیوار خانواده با خوشبینی اجتماعی تفاوت آشکار دارد. خوشبینی خانوادگی بیشتر به دوام خانواده می انجامد ولی خوشبینی اجتماعی متأثر از حوادث تاریخی و عملکرد سیاستمداران و دولتمردان است. مردم کشور ما که همواره در معرض آسیب دشمنان خارجی و دشمنان داخلی بوده اند، به تمام جریانات اجتماعی- سیاسی به دیده شک می نگرند... زیر کاسه، نیم کاسه است؛
هربیشه گمان مبر که خالیست
شاید که پلنگ خفته باشد
و... جامعه ای که نمی تواند به دولتمردان خود اعتماد کند و به راستی می فهمد که فراسوی چهره های عبوس و حق به جانب، چه سرشت پلید و ضد مردمی وجود دارد، چگونه دریچه های قلب را به سوی شادی بگشاید؟ گروه نخبگان هرگز به تحمیق تن درنخواهند داد. هر حرکت موذیانه را شناسایی خواهند کرد. دلسوزی این گروه برای جامعه ی ستمدیده ای که پیاپی مورد سرزنش و ستم و تجاوز قرار می گیرد، شوربختانه کمکی به شادی مردم نخواهد کرد. زیرا آنان هرچقدر آگاه تر می شوند، ریشه ی بدبینی درخود را بارورتر می یابند.
ما نتایج فریب خوردگی ملی خود را از دیر باز در همه شئون خانوادگی، اجتماعی و اقتصادی و سیاسی به چشم می بینیم. دلهره ی فردا را داشتن، بیش از اندازه، اعتقاد به ذخیره کردن، در تنگدستی به فکر پس انداز بودن، از ویژگی های مردمی است که از اربابان سیاست پیشه همواره دورویی دیده اند و از فردای خود بیمناکند. شگفتی در این است که رهبران ستمکار نیز از این ناامنی اجتماعی برکنار نمی مانند... چپاول اموال مردم و غارتگری های بیشرمانه، بخشی از این احساس بد بینی نسبت به آینده است.
چهارمین عامل شادی را دکتر «مایر »برونگرایی و فرصت طلبی برای تفریح و گردش می داند. او می گوید: هنگامی که آدمی به تفریح می پردازد، به خود نوید شادی می دهد. زیرا خنده ها به خود آدمی بر می گردند و به قول «آبراهام لینکلن»، مردم همانقدر خوشحالند که اندیشه ی خود را آماده ی شادی می کنند. مردم شاد می دانند که بهترین چیزهای زندگی رایگان است. به عشق اعتقاد دارند و همواره در اشتیاق انجام کاری هستند که بازده شادی به همراه دارد. هنگامی که به فرصت طلبی برای تفریح و شادی می اندیشیم، بهتر است در نظر داشته باشیم که دولتمردان جامعه تاچه اندازه این امکانات را برا ی مردم خویش فراهم ساخته اند. آیا مردم برای شادزیستن آزادند، یا باید طبق دستورالعمل داده شده شاد بشوند؟ هنگامی که همه ی اهرمهای قدرت به سرکوبگری شادی مردم می پردازد و همه ی امکانات شکوفایی احساس جامعه را به دست تیغ کشان و اسید پاشان می سپارد، جامعه ی آسیب دیده، نداشتن فرصت تفریح را جز از راه غریزه جبران نمی کند و خود درمانی های نا آگاهانه مثل اعتیاد و غیره را راه فراری برای مبارزه با سالوس می شمارد.
به همین دلیل است که جامعه ی ما روز به روز در افسردگی بیشتر فرو می رود... در حالیکه راه رهایی او شادی است. شادی یک مبارزه ی بزرگ علیه ستمکاری است؛ زیرا روحیه ی همبستگی و امید را استوار می سازد. شادی یعنی روز؛ و روز شکست اهریمن سیاهی است. و اینک دفتر دست نخورده ی سالی دیگر به روی ما گشوده است... شاد باشید.