PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده می باشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمی کنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : سلامتی و بهداشت => تكنولوژی فكر



Borna66
06-02-2009, 05:23 PM
داشتن تغذیه ی سالم؟ نه.
ورزش؟ نه.
حفظ وزن متعادل؟ نه.
آزمایش و چِک آپ مداوم؟ نه؟
مصرف ویتامین ها و مواد معدنی مورد نیاز بدن؟ نه.
تنفس هوایی سالم و خوردن آبی سالم؟ نه.
ترک سیگار؟ نه.
داشتن ژن خوب؟ نه.
کشوری که در آن زندگی می کنید؟ نه.
دسترسی به تجهیزات پزشکی پیشرفته؟ نه.

پس چیست؟

همان چیزی است که به آن اعتقاد دارید!

تحقیقات علمی مربوط به رابطه ی بین فکر و جسم نشان داده است که وضعیت فکری و ذهنی انسان مستقیماً روی وضعیت بیوشیمی او—سیستم رابط شیمیایی بدن که عملکردهای بدن را کنترل می کند—تاثیر می گذارد.

و چه چیز وضعیت فکری و ذهنی را برمی انگیزد؟ اعتقادات و باورهای شما. باورهای شما، واکنش و عکس العمل شما در زندگی را تعیین می کند. همین اعتقادات است که ادراک شما نسبت به دنیا را رنگ آمیزی می کند. همین باورهاست که واکنش های شما به زندگی را برمی انگیزد و باعث می شود بیمار و ناخوش باشید یا سلامت طبیعی شما را تامین می کند.

این به آن معناست که اگر فقط روی احساسات تعارض، اضطراب، نگرانی، استرس، عصبانیت، افسردگی و بی اعتمادی متمرکز باشید، ممکن است تاثیرات خطرناکی روی وضعیت جسمانی شما داشته باشد.

عادت های شما در واکنشهايتان به اتفاقات زندگی، ممکن است باعث بالا رفتن فشارخون، پایین آمدن عملکرد سیستم دفاعی بدن، آسم، اختلالات گوارشی، ناباروری، بیخوابی، کمر درد، مشکلات پوستی، سرماخوردگی و آنفولانزا، سردرد و ... شود.

پزشکان معتقدند بیش از نیمی از ویزیت های پزشکی به خاطر مشکلات مرتبط با استرس است.

وقتی در نظر بگیرید که چقدر احساسات و رفتارهای ما در وضعیت جسمانی ما تاثیر می گذارد، تعجب آور نیست که پزشکان 60 تا 90 درصد از ویزیت های پزشکی را به خاطر مشکلات مرتبط با استرس و فشارهای روحی تخمین می زنند.

اینها مشکلاتی است که پزشکان قادر به تشخیص هیچ عامل و دلیل جسمی و فیزیکی برای آن نیستند—یعنی مشکلاتی که با راهکارهای معمول پزشکی برطرف نمی شوند.

حال ممکن است تصور کنید که پزشکان آزمایشات و معاینات کافی برای تشخیص علت بیماری انجام نمی دهند یا شاید هم بیماری ها و دردهای جدید وجود دارد که هنوز علم پزشکی قادر به تشخیص آنها نیست.

یا شاید هم فکر کنید فقط 10 درصد از بیمارها، دچار دردها و بیماری های "واقعی" هستند و برای آنها که دچار بیماری های مرتبط با استرس و فشارهای روحی هستند، همه چیز در فکر و ذهنشان می گذرد، یعنی "با اینکه احساس درد و ناراحتی میکنند، واقعا بیمار نیستند."

اما واقعیت مطلب این است که ما هنوز نمی دانیم که همه ی علائم مربوط به استرس هستند و مشکلات جسمی ما همواره در ذهن و فکر ما آغاز می شود، یعنی در طریقه ی واکنشات ما به زندگی.

علم نیروی ارتباطی بین فکر و جسم را تایید می کند.

تحقیقات علمی نشان داده است که فاکتورهای ذهنی-جسمی—مثل یک رفتار خودمختارانه یا یک دیدگاه خوش بینانه—بیش از هر چیز دیگری بر سلامت و طول عمر انسان تاثیر می گذارد.

حتی بیشتر از سلامت تغذیه، حتی بیشتر از ورزش کردن، بیشتر از داشتن ژن های خوب، و بیشتر از آب و هوا و سیگار نکشیدن.

تحقیقات علمی نشان داده است که استفاده از تکنیک های جسمی-ذهنی تعداد ویزیت های پزشکی را کمتر کرده، بهبودی را تسریع کرده، مصرف داروهای پزشکی را کاهش داده، بستری شدن در بیمارستان را کمتر کرده، علائمی ایجاد کرده که کمتر با زندگی در تعارض باشد، و حس کنترل افراد را بر سلامتیشان افزایش می دهد.

اما وقتی از همه جا می شنوید که با "تغذیه ی سالم، ورزش، خواب کافی، و آزمایش و چِک آپ منظم" سالم می مانید، باور این مطلب کمی دشوار خواهد بود.

به همین دلیل باید بطور مداوم به خودتان یادآور شوید.

تحقیقات پزشکی نشان داده است که عوامل ذهنی-جسمی بسیار بیشتر از رژیم های غذایی، ورزش، سیگار کشیدن، ژنتیک، و سایر عوامل تاثیر گذار بر سلامتی، تاثیر گذار است.

در واقع، این تحقیقات علمی نشان می دهد که افرادی که همه ی عادات خوب و صحیح (مثل تغذیه ی سالم، ورزش کردن، نکشیدن سیگار، و داشتن خواب کافی) را دارا هستند، اما فاقد فاکتورهای جسمی-ذهنی مثل داشتن دیدگاه خوشبینانه میباشند، نسبت به افرادی که با داشتن عادات بد، رفتارها و دیدگاه های سالم تر و مثبت تری دارند، از سلامت کمتری برخوردارند.

این به آن معناست که مثلاً شخصی که رفتارها و دیدگاه هایی خوش بینانه و راحت طلبانه دارد، اما هر روز چیز برگر می خورد، نسبت به شخص بدبینی که تلاش می کند از غذاهای سالم تغذیه کند سالم تر زندگی خواهد کرد.

اما اگر فکر و ذهن ابزاری اینچنین قدرتمند برای سلامتی است، چرا ما همیشه از رویکرد ارتباط جسمی-ذهنی استفاده نمی کنیم؟

علیرغم افزایش اعتبار علمی قدرت شفابخش ذهن، ما به ندرت از رویکرد رابطه ی جسم و ذهن برای سلامتی استفاده می کنیم، مگر به عنوان آخرین راهکار. دلایل این مسئله کاملاً مشخص است: در حوزه ی پزشکی و دارویی، این رویکرد از حمایت زیادی برخوردار نیست.

اینطور به نظر می رسد که برای مورد قبول واقع شدن این رویکرد در عرصه ی پزشکی به طور جدی، باید تغییرات زیادی رخ دهد. و قبل از اینکه بتوانیم از منافع و فواید استفاده از این نیروی قدرتمند شفابخشی بهره برداری کنیم، باید تغییرات زیادی در موسسات بزرگ، کل سیستم پزشکی، و درواقع فرهنگ به طور کل، ایجاد کنیم.

اما حقیقت مطلب این است که، تنها مانع موجود بر سر راه استفاده از این رویکرد، تک تکِ ما هستیم. این به آن معناست که فقط یک چیز را باید در این زمینه تغییر دهیم و آن ذهن خودمان است.

ذهن ما

از زمانیکه دکتر هربرت بِنسون مقاله ی خود را با نام واکنش رلاکسیون در سال 1975 نوشت، چیزهایی درمورد واکنش ذهن و جسم به گوشمان رسیده است.

تقریباً سی سال است که کتابهای مربوط به قدرت شفابخشی فکر و ذهن، در جهان پرفروشترین بوده اند. همه ی ما تقریباً خود را علاقه مند به این موضوع نشان میدهیم، اما وقتی بیمار می شویم، هر آنچه که درمورد قدرت رابطه ی ذهن و جسم برای سلامتی شنیده ایم را فراموش می کنیم و به جای استفاده از آن رویکرد، روانه ی دکتر می شویم و از او می خواهیم که ما را درمان کند.

اگر ذهن ما نیرومندترین وسیله برای سلامتی ماست، چرا برای تضمین سلامتی خود از این رویکرد استفاده نمی کنیم؟

چون ما باور داریم که اگر فقط با تغییر ذهن و فکرمان می توانیم بیماریمان را بهبود بخشیم، پس واقعاً بیمار نیستیم.

هیچ بیماری دوست ندارد بشنود، "مریضی فقط در فکر توست"، اما اینطور نیست که اولین چیزی که بعد از شنیدن بیماریتان به ذهنتان می رسد، استرس برانگیز باشد؟

اما وقتی پزشکتان علیرغم انجام آزمایشات مختلف، مشکلی را در شما نیابد، و به شما مشاوره ی روانشناسی را توصیه کند، چه؟ اگر شما هم مثل اکثریت آدم ها باشید، اصلاً این حرف به مذاقتان خوش نخواهد آمد.

مطمئناً شما "علائم مرتبط با استرس" را به صورت "خوش به حالتان، هیچگونه علائمی از یک بیماری جدی در شما دیده نمی شود. اینطور به نظر می رسد که مشکلتان به خاطر مشکلات زندگیتان است" ترجمه نخواهید کرد.

درعوض می شنوید، "همه چیز در فکر شماست. شما به خاطر جلب دلسوزی یا توجه دیگران این مشکل را برای خود به وجود آورده اید یا شاید هم مالیخولیایی باشید! شما واقعاً مریض نیستید!"

اگر باور داشته باشید که استفاده از رویکرد رابطه ی جسم و ذهن به این معناست که شما واقعاً مشکلی ندارید، چطور می توانید درمورد این رویکرد جدی فکر کنید؟

اما شواهد دال بر این است که همه ی مشکلات مربوط به سلامتی اول از اختلالاتی در سیستم انرژی بدن شروع می شود—که انعکاساتی از فقدان راحتی و آسایش فکری و احساسی در زندگی است. این اختلال در انرژی منجر به واکنشات فیزیکی و علائمی جدی می شود. و تاثیرات این احساس ناراحتی رفته رفته بیشتر می شود تا جاییکه به وضعیت ها و بیماری های واقعی و قابل تشخیص بدل می شوند.

اگر هوشیار باشید، با این ناراحتی ها در همان مراحل اولیه برخورد خواهید کرد و اجازه نخواهید داد که به بیماری هایی تبدیل شوند که از طریق آزمایشات و رادیولوژی قابل تشخیص باشند. اما تا وقتی که مشکلات ایجاد شده به واسطه ی استرس را هیچ قلمداد کنید، نیاز به آزمایشات بیشتر و بیشتر خواهید داشت تا جاییکه این علائم به صورت جدی و واقعی در شما به بیماری تبدیل شوند.


__________________

Borna66
06-02-2009, 05:24 PM
بهتر است جسما بیمار باشید تا ذهنا.


اینطور به نظر می رسد که اکثر افراد دوست دارند به طور واقعی از طریق آزمایشات بیمار تشخیص داده شوند تا اینکه بفهمند طریقه ی واکنش آنها به زندگی آنها را بیمار کرده است. احتمالاً تصور می کنید که واقعاً بیمار بودن مزایای بیشتری برایتان خواهد داشت، چون قادر خواهید بود حس ترحم و دلسوزی دیگران را کسب کنید و همچنین برای شانه خالی کردن و طفره رفتن از کارهای مختلف به شما بهانه ی کافی خواهد داد.

اما در حال حاضر، قبول اینکه بیماریتان به خاطر استرس است، هیچگونه فایده ای برایتان نخواهد داشت درواقع، کمی هم تحقیر آمیز خواهد بود.

و باوجود آشکار بودن مسئله، باز هم همینظور فکر می کنیم و حاضر نیستیم که ذهنمان را عوض کنیم. باید بدانید که طریقه یواکنش شما به مسائل در زندگی، می تواند بیمارتان کند، واقعاً بیمار، حتی تا حد مرگ!

نیروی ارتباط بین ذهن و جسم کاملاً آشکار است اما عنصر سازنده ی آن چیست؟

به نظر جالب می آید که تحقیقات علمی، فاکتورهای ذهنی و فکری را مهمترین تاثیر موجود بر سلامتی تشخیص می دهد. اما ما هنوز روش به کار بستن این اطلاعات را کشف نکرده ایم، چون دانشمندان از عنصر فعال در فاکتور ذهن و جسم بی خبر هستند. آنها هنوز نتوانسته اند درمورد مکانیک ارتباط بین جسم و ذهن به یک تئوری مشخص برسند که با دیدگاه های علمی جهان هم مطابق باشد.

آیا احساس است؟ اگر اینطور است، چطور می توانیم تاثیرات آن را مثل قرص وارد جریان خونمان کنیم؟ آیا موقعیت اجتماعی است؟ آیا تحصیلات است؟ آیا ازدواج است؟ نماز خواندن و مسجد رفتن است؟ داشتن دوست و رفیق است؟ آیا صمیمیت است؟

همه ی این موارد (و جز آن) در سلامتی مؤثر شناخته شده اند. اما علم هنوز ثابت نکرده است که عنصر اصلی آن عمل ها، انتخاب ها یا واکنش های بیوشیمیایی خاص نیست، بلکه باور است. باور و اعتقاد است که درک ما را از امنیت، راحتی، انجام کارها، لذت، قدرت، و آزادی به وجود می آورد.

باور به عنوان عنصر فعال با دیدگاه علمی جهانی جور درنمی آید. باور را نمی توان شمرد یا اندازه گرفت. همینطور قابل مشاهده هم نیستند. شما نمی توانید توجه را وزن کنید یا ادراک را بشمارید. از اینرو دانشمندان به دنبال یک ماده ی شیمیایی، یک هورمون یا چیزی هستند که روشن کند ذهن شما چطور بر جسمتان تاثیر می گذارد.

اما تا زمانیکه علم در حال تغییر است، باور را نمی توان عنصر فعال و سازنده ی ارتباط بین ذهن و جسم دانست و از اینرو دانشمندان قادر به دریافت زیادی در این رابطه نخواهند بود.

پس از چه کسی در این رابطه باید کمک بگیرید؟

پزشکتان مطمئناً نخواهد توانست به شما بگوید که چطور از نیروی ارتباطی بین ذهن و جسمتان برای ارتقاء سلامتیتان کمک بگیرید. تا حدودی ممکن است به این خاطر باشد که دانشمندان قادر به درک این رابطه نیستند. و قسمتی هم به این دلیل که پزشکتان چیزی در این رابطه در دانشگاه پزشکی نخوانده است. و قسمتی هم به این خاطر که شما اصراری بر آن ندارید.

شاید هم به این خاطر است که شما دوست دارید پزشکتان بگوید "واقعا" بیمار هستید، و دوست ندارید از زبان او بشنوید که همه ی مشکلات فقط "در ذهن شماست!"

و از کسی در این رابطه اطلاعات نمی گیرید چون به کسانی که اطلاعاتی در مورد چگونگی سالم ماندن در اختیارتان قرار می دهند اعتماد می کنید. و آنها فقط به شما می گویند که چطور خوب غذا بخورید، ورزش کنید و به طور منظو برای انجام آزمایشات نزد پزشک بروید.

شما از کسی در این رابطه اطلاعات نمی گیرید چون کسی به شما نمی گوید که مهم است. و مقامات بهداشتی هم تصور نمی کنند که این مسئله از اهمیت برخوردار باشد چون مردم در این زمینه اطلاعات نمی خواهند.

به همین خاطر است که هیچ جا نشان و اعلامیه ای نمی بینید که به شما آموزش دهد چطور با دیدی متفاوت به زندگی نگاه کنید تا سالم بمانید. به این خاطر نیست که مقامات بهداشتی چیزی در رابطه با ارتباط ذهن و جسم به گوششان نخورده است، اما از آنجا که نمی دانند چطور نتایج این تحقیقات را به صورت قانون و دستورالعمل ترجمه کنند، چطور می توانند به شما بیاموزند که چطور از ذهنتان برای حفظ سلامتی استفاده کنید. تنها چیزی که می گویند این است که از "استرس" دوری کنید.

چقدر خوش بینی در روز کافی است؟

روش های قدیمی همه خوب بوده است، قانون ها و دستورالعمل هایی که به ما میگفت چه بکنیم و چه نکنیم، چه بخوریم و چه نخوریم تا سالم بمانیم. اما ارتباط ذهن و جسم، رویکردی جدید به مسئله ی سلامتی است، رویکردی که آن سنجش های عینی و علمی را هم ندارد. رویکرد ارتباط فکر و جسم رویکردی ذهنی و غیرعینی است. و برحسب باورهایتان به شما می گوید که چه چیز برایتان خوب است و چه چیز بد است.

و با اینکه تحقیقات علمی اشاره بر این دارد که فاکتورهای ذهنی مثل داشتن دیدگاه خوش بینانه، هدفمندی و اعتماد به نفس برای سلامتی بهبودی بخش هستند، اما نمی تواند برای شما مشخص کند که هر روز باید چقدر خوش بین باشید. هیچ کس قادر به تعیین میزان هدفمندی روزانه ی انسانها نیست. و کسی نمی داند چه مقدار اعتماد به نفس می تواند شما را از ابتلا به بیماری ها حفظ کند.

چون گفتن اینکه چطور غذا بخورید و چقدر ورزش کنید آسان تر از گفتن این است که چطور دیدتان را به زندگی تغییر دهید. از اینرو پزشکان و مسئولان بهداشتی جامعه مداوماً می گویند که تغذیه ی صحیح و ورزش می تواند سلامتی شما را تضمین کند.

شما پیش از این هم از ارتباط ذهن و جسم استفاده کرده اید، اما نه تعمداً!

شاید دلیل اینکه ما دنبال اطلاعات بیشتر درمورد ارتباط ذهن و جسم نیستیم این باشد که فکر می کنیم آن را کاملاً می فهمیم و درک می کنیم. چون رسانه ها آن را فقط در قالب مثبت اندیشی، دوری از استرس و داشتن رفتار و منش خوب معرفی می کنند و این تعریف ساده باعث می شود فکر کنیم که همیشه از آن استفاده می کنیم.

اما واقعیت هم همین است. ما از آن استفاده می کنیم اما نه تعمداً!

اگر با عمد و آگاهی از نیروی ذهنی خود استفاده کنیم-- یعنی یاد بگیریم که چطور خود را ریلکس کنیم، یاد بگیریم که چه باورها و اعتقاداتی را انتخاب کنیم که احساس خوبی در ما ایجاد کند، یاد بگیریم که چطور توجه مان را از چیزی به چیزی دیگر معطوف کنیم و چطور دیدگاهمان را تغییر دهیم—می توانیم دردهایمان را تسکین دهیم، سیستم گوارشی بدنمان را تنظیم کنیم، تنفسمان را آزاد کنیم، پوستمان را نرم و لطیف کنیم، سردردها و کمردردهایمان را از بین ببریم، با ناباروری خود مقابله کنیم، فشار خونمان را پایین بیاوریم، بی خوابیمان را درمان کنیم، نیاز به دارو و درمان را در خوا کاهش دهیم، و حتی کارهایی انجام دهیم که معجزه به نظر می رسند.

اما همه ی اینها چیزی بیشتر از آن تعریف ساده ی "هنگام مشکلات فقط لبخند بزنید" است.

برای این منظور باید قادر باشید احساسات خود را بفهمید تا بتوانید از انتخاب هایی که منجر به فشار و استرس می شود دوری کنید. باید عادات هوشیاری، توجه و انتخاب کردنتان را تغییر دهید.

چرا به همان داروهایمان اکتفا نکنیم؟

به نظر بسیار ساده تر است که به پزشکی غرب اطمینان کنید و به جای اینکه تلاش کنید که بفهمید چه در درونتان می گذرد و طریقه ی زندگی و دیدگاه هایتان را تغییر دهید، فقط داروهایتان را مصرف کنید. اگر فکر می کنید همین روشها برایتان خوب است، پس به همان ادامه دهید. اطمینان کامل به انتخاب هایتان خود دارویی بسیار قوی است.

اما برای خیلی ها داروهای جدید برطرف کننده ی مشکل نیست و فقط خوردن دارو نتوانسته به طور کامل علائم بیماری را در آنها از بین ببرد یا علائم در جایی از بین رفته و در جای دیگری ظاهر شده اند.

اگر فکر می کنید داروهایتان نتوانسته مشکلتان را برطرف کند، شاید تنها راه درمان بیماریتان این باشد که نگاهی به درونتان بیندازید. ممکن است به سادگی خوردن یک قرص نباشد، اما مطمئن باشید که تاثیرات آن بسیار عمیق تر و گسترده تر هستند.

همانطور که قبلاً ذکر شد، برای این منظور باید اول یاد بگیرید که چطور عادات اعتقادی خود را که باعث بیماریتان می شود را تغییر دهید و دریابید که راه های دیگری هم برای نگاه کردن به اطرافتان وجود دارد و بعد انتخاب کنید.

و چون برایتان ناآشنا نیست، به نظرتان ساده می آید، اما باید بدانید که اینقدرها هم که فکر می کنید آسان نیست و نیاز به تلاش بسیار زیادی دارد.

با استفاده از این تکنیک ها می توانید همان نتایجی را بگیرید که با مصرف دارو میگرفتید. مثلاً بیماران افسرده ای که داروهای ضدافسردگی مصرف می کنند، تغییرات مفیدی در مغزشان صورت می گیرد و در بیماران افسرده ای که سعی می کنند با تغییر طرز فکرشان از درمان های روانشناختی استفاده کنند، همان تغییرات مفید صورت میگیرد.

البته اینکه یاد بگیریم چطور طرز فکرمان را تغییر دهیم بسیار دشوارتر از خوردن دارو است اما طبق تحقیقات انجام گرفته بیمارانی که روی تغییر عادات و طرز فکر خود کار می کنند، برگشت بیماری بسیار کمتر صورت می گیرد.

تغییر نگرش به زندگی، مشکل را از ریشه حل می کند، در صورتیکه خودرن دارو اینکار را نمی کند. از اینها گذشته، این تغییر نگرش علاوه بر بهبود بیمار فواید بسیار زیادی هم در زندگی فرد خواهد داشت. و همین کافی است که دست از راحت طلبی بردارید و برای تغییر خود کمی تلاش کنید.

آیا بهتر نیست که از دارو و جراحی دوری کنیم؟

بگذارید واضح تر بیان کنم: استفاده از دارو، انجام جراحی، یا هر نوع روش درمانی دیگر هیچ اشکالی ندارد. این درمان ها مثل کاتالیزورهایی عمل می کنند که شما را هرچه سریعتر به سمت بهبودی می کشانند.

همانطور که با استفاده از نیروهای ذهنی می خواهید دردتان را تسکین دهید یا علائم بیماری را از خود دور کنید، با مصرف دارو یا انجام جراحی هم به همان نتیجه می رسید. پس یادتان باشد که هر عملی که شما را بیشتر به سمت سلامتی سوق دهد برایتان مفید است. "بهتر" و "بدتر" وجود ندارد.

پس چرا به همان دارو و درمان، جراحی، چِکاپ های ماهیانه و سالیانه، تغذیه ی سالم و ورزش اکتفا نکنیم؟

چون استفاده از تکنیک های ارتباطی ذهن و جسم فوایدی در بر خواهد داشت که دارو و درمان قادر به ایجاد آن نیست.

یادتان باشد: اگر روشی که الان استفاده می کنید برایتان کارساز است، به کارتان ادامه دهید. اما اگر فکر می کنید که هنوز هم مشکل دارید و با دارو و درمان های پزشکی سلامتی خود را به طور کامل به دست نمی آورید، بهتر است که در کنار درمان هایتان، از تکنیک های ذهنی استفاده کنید.

وقتی در کنار درمان های پزشکی، تکنیک های ذهنی را هم به کار بندید، قادر خواهید بود که مشکلتان را ریشه ای درمان کنید و تاثیری در بهبودی شما خواهد داشت که مصرف دارو به تنهایی قادر به ایجاد آن نیست.

وقتی ببینید چطور رفتار و منشتان بر سلامتیتان تاثیر می گذارد، در انتخاب های درمانی خود احساس راحتی بیشتری خواهید کرد و احساس اعتماد به نفستان نیز افزایش خواهد یافت که پایه و بنیاد سلامتی است.

مثلاً بیماران افسرده ای که قرص ها و داروهای ضد افسردگی مصرف میکنند، تصور میکنند که مغزشان برای درست کار کردن نیازمند مواد شیمیایی است و هیچ اعتمادی به بدن خود ندارند.

برخلاف این، بیماران افسرده ای هستند که با تغییر نگرش و شیوه ی زندگی برای درمان بیماری خود تلاش می کنند، یا این تکنیک های ذهنی را با مصرف دارو و درمان های پزشکی ادغام می کنند. مطمئناً این گروه نتایج بسیار بهتر و بادوام تری به دست می آورند و اعتماد خود را بدنشان از دست نمی دهند.

علائم بیماری نشانه های هشدار دهنده هستند، نه مشکلات!

یکی از جنبه های استفاده از رویکرد ارتباطی ذهن و جسم، تعریف دوباره ی اصطلاحات آشناست تا بتوانید موقعیت خود را به طرز متفاوتی تشخیص داده و با آن برخورد کنید.

طبق رویکرد ذهن و جسم، یک علامت، یک نشانه ی هشدار به حساب می آید مثل چراغ هشدار روغن در خودرو. این علائم به شما می گویند که اختلالی در جریان طبیعی انرژی های بدن به وجود آمده است. این اختلالات احتمالاً به واسطه ی یک فشار یا تنش به وجود آمده است—یک تعارض درونی که مرتبط به طریقه ی برخورد شما با مسائل و مشکلات در زندگی است.

آنطور که ما معمولاً با مقوله ی سلامتی برخورد می کنیم، این علائم را نشانه ی هشدار نمی بینیم. ما این علائم را خودِ مشکل می پنداریم. مثلاً فکر میکنیم که افسردگیمان به واسطه ی شیمی مغزمان ایجاد شده است اما حقیقت مطلب این است که شیم مغز ما می تواند برحسب طریقه ی واکنش ما به مسائل زندگی ایجاد شده یا تغییر کند.

و چون ما فکر می کنیم که علائم، خودِ مشکل هستند، فکر می کنیم که راه حل ان هم خلاص شدن از شر این علائم است. اما این دقیقا مثل این می ماند که وقتی چراغ روغن ماشین روشن شد، به مکانیک برویم و از او بخواهیم که این چراغ هشداردهنده را بردارد یا یک تکه چسب روی آن بچسبانیم که دیگر نبینیمش.

علائم—یعنی شیمی مغزی که منجر به افسردگی می شود، دردهای شما، بیخوابی، سردرد، ناباروری، فشار خون بالا، سندرم خستگی مزمن و امثال این—منشاء و منبع بیماری نیستند، مهم نیست که چقدر دردآور، آزاردهنده یا خطرناک باشند.

از آنجا که این علائم برای این به وجود می آیند که توجه شما را به منشاء بیماریتان جلب کنند، بهتر است که علائم بیماری را درمان نکنید، بلکه به دنبال منشاء و منبع این علائم باشید. وقتی فقط به دنبال درمان علائم بیماریتان باشید، نتیجه این خواهد بود که این علائم در جاهای دیگر باز خود را نشان خواهد داد.

وقتی بفهمید که چطور طریقه ی واکنش دادن شما به زندگی بر شما و سلامتیتان تاثیر می گذارد، و واکنش های متفاوتی را انتخاب کنید، قادر خواهید بود که این مشکلات را از ریشه درمان کرده و از بین ببرید.

آیا استفاده از رویکرد ذهنی-جسمی فوایدی هم برای سلامتیتان به همراه خواهد داشت؟

- آیا فکر می کنید از مشاوره با یک متخصص پزشکی فایده ای خواهید برد؟

جلوی آینه بروید و یکی از این متخصص های پزشکی را خواهید دید.

همه ی این متخصصین یک چیز می گویند: با استفاده از رویکرد جسمی-ذهنی میتوانید وقتی مشکلی از نظر سلامتی برایتان پیش می آید، به درک خود از آن مشکل اطمینان کنید.

- آیا احساس نگرانی، اضطراب، و فشار می کنید؟

این روزها حتی وقتی بیمار هم نباشید، برای سلامتیمان احساس نگرانی می کنید.

استرس و فشارهای روحی، یکی از اصلی ترین مؤلفه های مشکلات مربوط به سلامتی به حساب می آید. این روزها دیگر آرامش و آسایش معنی خود را از دست داده است. به همین خاطر است که اکثر ما به دنبال راهی برای سالم ماندن هستیم.

موقعیت های استرس زا و تنش آور هیچوقت از بین نمی روند، اما با استفاده از رویکرد ذهن و جسم، یاد می گیرید که چطور هوشیارانه با این موقعیت ها برخورد کنید.

وقتی یاد بگیرید که چطور از مهارت های کنار آمدن و سازگار شدن با محیط استفاده کنید، قادر خواهید بود واکنش های عادتی خود را در موقعیت های استرس زا تغییر دهید.

- آیا گرفتار بیماری های سخت و مزمن هستید؟

ممکن است با محدودیت ها، دردها، بلاتکلیفی های بیماری های مزمن و سخت دست به گریبان باشید.

مشکلات و بیماری های مزمن رو به پیشرفت هستند اما علم پزشکی توانایی چندانی برای مقابله با آنها ندارد. از دیدگاه ارتباط جسم و ذهن، علائم بیماری های مزمن، هشدارهای دردآور جسمی هستند که مدت زیادی است که پیام های آن نادیده گرفته شده و فقط با خوردن قرص و دارو قابل درمان نیستند. برای درمان این بیماری ها، باید ریشه و منشاء آنها را پیدا کرد، نه اینکه فقط برای از بردن علائم بیماری تلاش کنیم.

با استفاده از رویکرد ارتباط جسم و ذهن، افرادی که مبتلا به بیماری های مزمن هستند، می توانند با جریان طبیعی انرژی سالم در بدنشان دوباره ارتباط برقرار کرده، علائم را به کمترین حد خود برسانند، عملکرد بدنشان را تقویت کنند و دوباره حس کنترل و آزادی جسمی خود را به دست آورند.

- آیا برای بیماریتان تشخیص نهایی صورت گرفته است؟

ممکن است پزشکان تشخیص داده باشند که شما مبتلا به یک بیماری بسیار سخت و خطرناک هستید. اما مطمئناً هنوز شما به مداوایتان امیدوارید.

اگر حاضرید هر کاری از دستتان برمی آید برای بهبود سلامتیتان انجام دهید، چرا تکنیک های ارتباط ذهن و جسم را امتحان نمی کنید؟ با این روش قادر خواهید بود ترسهایتان را فرونشانده و دوباره به زندگی امیدوار شوید.

- آیا دچار علائم مشکل ساز و همیشگی هستید؟

ممكن است همیشه احساس خستگی کنید. یا افسرده باشید. یا هر وقت که از خانه بیرون می روید، سرما بخورید یا آنفولانزا بگیرید. یا چندین و چند سال باشد که دچار بی خوابی هستید. یا اینکه نمی توانید حامله شوید. ده ها یا شاید صدها بیماری و مشکل وجود دارد که ممکن است خطرساز و کشنده نباشند اما باعث می شود احساس ناراحتی، بیچارگی، نگرانی و خستگی کنید.

تکنیک های ارتباط ذهن و جسم، راه های درمانی را پیش روی شما قرار می دهد که درمان های پزشکی قادر به انجام آنها نیست. با استفاده از این تکنیک ها چه به تنهایی چه همراه با درمان های دیگر، باعث می شود بیماریتان را از ریشه درمان کنید و فقط با علائم بیماریتان سر و کله نزنید.

- درد دارید؟

سردرد دارید؟ کمر درد، درد مفاصل، یا دردهای دیگر اذیتتان می کند؟

درد یکی از مهمترین دلایل برای رفتن ما به سمت دارو و درمان است و معمولاً جزء دشوارترین علائم بیماری است که باید با آن دست و پنجه نرم کنیم.

با استفاده از روش ها و تکنیک های ارتباط ذهن وجسم قادر خواهید بود دردهایتان را برطرف کرده و دوباره به زندگی برگردید.

- آیا بالا رفتن سن برایتان مثل یک سرازیری یک دره است که قادر به اجتناب از آن نیستید؟

تحقیقات علمی انجام گرفته روی افراد صدساله نشان داده است که پیر شدن سالم هیچ ارتباطی با خوب غذا خوردن، ورزش کردن، مداوم برای چکاپ نزد دکتر رفتن، و داشتن ژن خوب ندارد.

درعوض، دانشمندان دریافته اند که افرادی عمری طولانی می کنند که فاکتورهای ارتباط ذهن و جسم مثل اتکاء به نفس و خوش بینی را دارا باشند. پیری ذاتاً نشانه ی ناتوانی نیست.

این می تواند مژده ای به همه ی ما باشد. هیچوقت برای یاد گرفتن طریقه ی استفاده از تکنیک های ذهنی برای تقویت سلامتی جسمی و تغییر شیوه ی زندگی دیر نیست.

- آیا به دنبال زندگی غنی تر و پربارتر هستید؟

اکثر افرادی که به دنبال تکنیک های ذهنی هستند می خواهند بهترین زندگی ممکن را داشته باشند.

آنها از اینرو علاقه مند به دانستن این تکنیک ها هستند، چون می دانند که این شیوه ی درمانی فقط به کارکرد و عملکرد فیزیکی بدن شما نمی پردازد بلکه همه ی جوانب زندگی شما را در نظر می گیرد: جسم، ذهن، روح و روان، احساسات، ارتباطات، کار، مسائل مالی، و خلاقیت های فردی.

با به کار بستن این تکنیک ها، احساس توازن و تعادل بیشتری در زندگی داشته و به اهدافتان نزدیک تر خواهید بود.

رویکرد ارتباط جسم و ذهن، راهی است به سوی حس واقعی سلامت.

مهم نیست انگیزه تان چه باشد، مهم نیست علائم بیماریتان چه باشد، مهم نیست با چه مشکلاتی دست به گریبانید، برای دست یافتن به سلامتی واقعی، باید بیاموزید که چطور هوشمندانه اصول این تکنیک ها را در زندگیتان به کار بندید.

اما فکر نمی کنم بتوانید این اطلاعات را از پزشکتان بگیرید.

این به آن خاطر نیست که پزشکتان به این روش ها و تکنیک ها اعتقاد ندارد، نه. یادتان باشد همین پزشک ها هسند که همیشه و همیشه گفته اند 60 تا 90 درصد از بیماری ها به خاطر استرس بیماران است.

اما تا وقتی که علم پاسخ سؤالات ما را در این زمینه کشف نکرده است، باید برای اعمال این تکنیک ها روی پای خودمان بایستیم.

کجا می توایند برای استفاده از تکنیک های ارتباط ذهن و جسم، درخواست حمایت و کمک کنید؟

در موقعیت کنونی، برای این منظور باید خودتان تحقیق کنید و اینکار نیاز به خواندن و آزمایش های بسیار زیاد دارد.

باید بتوانید بین همه ی اطلاعات صحیح و غلط، توصیه ها درست و نادرست، تحریفات و رهنمودهای عالی که در جریان تحقیقات خود پیدا می کنید، از طرق امتحان و آزمایش بهترین ها و درست ترین ها را انتخاب کنید. و این کارها حتی اگر مقدار زیادی وقت اضافه هم داشته باشید، کاری دشوار و زمان بر است.

اگر شما هم مثل من باشید، وقتی مشکلی برای سلامتیتان پیش می آید اصلاً حال و حوصله ی پای کامپیوتر نشستن و در اینترنت دنبال اطلاعات گشتن ندارید و یا اصلاً حوصله ندارید که به کتابخانه بروید و بین صدها و هزاران کتاب دنبال دیدگاه ها و نقطه نظرات صحیح در این رابطه بگردید.

Borna66
06-02-2009, 05:24 PM
من تحقیق کرده ام.

بیش از 25 سال است که به این موضوع علاقه مند شده و روی آن کار کرده ام. وقتی برای اولین بار درمورد ارتباط جسم و ذهن در سلامتی تحقیق می کردم، خوشحال شده بودم که می توانم با تغییر طرز تفکرم، وضعیت جسمانیم را هم تغییر دهم. تنها دغدغه ام این بود که بفهمم چطور می توانم این کار را که بیشتر برایم شبیه به جادو بود، انجام دهم.

به همین دلیل بود که هر چیزی که در مورد شفابخشی و نیروی ذهن بود را مطالعه کردم.

اما هر چه بیشتر خواندم و تحقیق کردم، گم گشته تر شدم.

توصیه های مخالف و متضاد در این زمینه زیاد است.

اطلاعات بسیار زیادی از نویسنده های معتبر وجود دراد که هیچ معنا و مفهومی ندارند.

ار آنجا که اکثر کسانی که درمورد رابطه ی ذهن و جسم مطلب می نویسند پزشک هستند، وفاداری بی حد و حصر آنها به نقطه نظرات علمی دنیا باعث می شود نتوانند ایده های مربوط به نیروی ذهن را بپذیرند و طریقه ی عملکرد آن را دریابند.

و آندسته از پزشکان که متافیزیک عقیده دارند هم قانون های جدیدی در رابطه با سلامتی می سازند که حتی از قانون های سنتی پزشکی نیز محدود کننده تر هستند.

من سعی داشتن تا خوانده هایم را به کار ببندم، اما هیچوقت آنطور که فکر می کردم موفق نبودم.

دوست داشتم بدانم که کجای کارم اشتباه بوده است. چطور می توانستم بفهمم که کدام اطلاعات اشتباه بوده و کدام صحیح بوده است؟ یا نقطه ی مشترک این اطلاعات در کجا بوده؟

در تحقیق از عنصر فعال

تا آنجا که می توانستم هر نشان و مدرک و اطلاعات از تاثیرات هوشیاری و ذهن بر جسم را جمع کردم.

در این زمینه در رابطه با تاثیر خوش بینی بر سلامتی، واکنش پلاسیبو، علاج های ناخودآگاه انواع سرطان اطلاعاتی گرد آورده و همچنین تحقیقاتی روی صدساله ها انجام دادم.

کتاب هایی درمورد فیزیک کوانتوم مطالعه کردم تا ببینم کدام علم بیشتر با انرژی تاثیر گذار بر جهان رابطه دارد.

همچنین روی گفته های دانشمندانی که تاثیر نیروی ذهن را بر جسم انکار کرده اند تحقیقاتی انجام دادم.

همه ی این تحقیقات به یکجا ختم می شد و آن اینکه عنصر اصلی در رابطه ی ذهن و جسم، ادراک و باور است. همچنین از طریق این تحقیقات بود که دریافتم چرا همه ی ما به ایده ی رابطه ی جسم و ذهن علاقه مندیم اما این رویکرد را در زندگی خود به کار نمی بندیم.

چرا علم و پزشکی در برابر رابطه ی ذهن و جسم و تاثیر ذهن بر لامتی مقاومت می کند؟

وقتی تاریخچه ی علم و پزشکی را بررسی کردم، متوجه شدم که چطور دیدگاه جهانی علمی و اعتقادات و باورهای موجود در رابطه با سلامتی و عملکرد بدن طی دو هزار سال گذشته تغییر کرده است.

من به وضوح دریافته ام که فرهنگ های مختلف همیشه ابتدا دربرابر طرز فکر های جدید، تئوری های جدید، و دیدگاه های جدید مقاومت کرده اند اما در آخر آن را پذیرفته اند. واکنش های منفی نسبت به تئوری های جدید مربوط به سلامتی در گذشته، تقریباً مشابه با واکنش های اخیر به رویکرد ارتباط ذهن و جسم می باشد.

علیرغم این واقعیت که علم قادر به توضیح رویکرد ارتباط ذهن و جسم نیست، اما شواهد دال بر این است که این رویکرد کاملاً واقعی و مفید است. برای پذیرفتن این مطلب فقط کافی است کمی ذهنتان را باز کنید و این ایده ها را برای خود تحلیل کنید.

شواهد بیشتر برای پشتیبانی از رویکرد ارتباط ذهن و جسم.

من دریافته ام که بسیاری از حوزه های تحقیقاتی علمی به اثبات رسانده اند که انرژی فکری—چیزی که ما قادر به رویت و اندازه گیری ان نیستیم و به نظر نمی رسد که بخواهیم آن را باور کنیم—قادر به تاثیرگذاری بر دنیای فیزیکی است.

روانشناسی سلامتی حوزه ای است که فقط منحصر به آزمایش و بررسی تاثیرات فاکتورهای ذهنی و احساسی بر سلامتی می باشد.

تحقیقات انجام گرفته بر فرضیه های بالینی نشان می دهد که ما توانایی معجزه آسایی برای به کار انداختن نیروی کنترل هشیار بر عملکردهای غیر هشیار فیزیکی خود داریم.

تحقیقات بسیاری نیز به اثبات رسانده است که ما دارای یک "انرژی زنده ی جهانی" هستیم. کار محققان روانشناسی، تحقیقاتی که شباهت هایی عجیب بین دوقلوهایی که جدا از هم بزرگ شده اند نشان می دهد، این واقعیت که انسان های چند شخصیتی ممکن است یک لحظه با یک شخصیت مبتلا به دیابت باشند و با تغییر شخصیتشان دیگر دیابت نداشته باشند، و آزمایشاتی که نشان می دهد حیوانات وقتی صاحبانشان به خانه برمی گردند می فهمند.

در مسیر تحقیق درمورد نیروی ارتباط ذهن و جسم، هرگونه راه درمانی و تئوری های مختلف را بررسی کردم: مثل پزشکی غرب، پزشکی چینی، طب سوزنی، هومئوپاتی، رادیونیک، علم مسیحیت، جادوگری و افسونگری، هونا، رنگ درمانی، رایحه درمانی، ماکروبیوتیک (دنش طولانی کردن عمر از راه رژیم غذایی)، کیروپراتیک (فن ماساژ و جابه جا کردن ستون فقرات)، و طبیعت درمانی.

هیچ فرمول ساده ای برای تضمین سلامتی پیدا نکردم.

شاید علاقه ای به شنیدن آن نداشته باشید.

هرکسی که بخواهد چیزی به شما عرضه کند یا بفروشد—چه دیدگاه و نقطه نظرش باشد، چه کالا یا خدمات—لازم است که شما را متقاعد کند که آن چیز دستورالعملی ساده دارد و موفقیت شما را تضمین می کند.

خوب می دانید منظورم چیست اما باز هم برایتان مثال می زنم:

"با این رژیم غذایی هر غذایی که دوست دارید را بخورید و 0 پوند در ماه لاغر شوید!"

"با مصرف آنتی اکسیدان، از سرطان به دور باشید!"

"فقط یک اسپری از آن کافی است تا همه ی کثیفی ها پاک شود!"

علیرغم این حقیقت که این ادعاها هیچوقت حقیقت ندارند، اما همه ی ما باز به دنبال چنین اطمینان خاطری می گردیم که زندگی را به نظرمان ساده کند.

با این تفاسیر فکر می کنم من هم باید با همین روش شما را علاقه مند کنم:

"از نیروی شکفت انگیز ذهنتان استفاده کنید تا برای همیشه بیماری هایتان را از بین ببرید!"

"سه راز برای درمان همه ی بیماری ها!"

"فقط کمی از نیروی ذهنیتان اسپری کنید تا علائم بمیاری به طور کل نابود شوند!"

با ضمانت!!

من هم خبر خوب و هم خبر بدی در این زمینه برایتان دارم.

اخبار بد اینکه، اگر به دنبال یک فرمول برای سلامتی هستید، بهتر است از همان روش های سنتی پزشکی استفاده کنید. مسئولان بهداشتی حاضرند انواع و اقسام فرمول ها را به شما عرضه کنند.

و برای آندسته از افراد راحب طلب باید بگویم که استفاده از این تکنیک ها بدون تلاش و تکاپوی شخصی و فقط با استفاده از یک فرمول ساده امکانپذیر نیست.

و اما خبر خوب

با سالها تجربه و تحقیق و استفاده از این اطلاعات و آموزش به دیگران برای استفاده از آن، دقیقاً می دانم که مشکل شما در به کار انداختن این تکنیک ها کجاست و برای برداشتن موانع راهتان چه باید بکنید. و این ر می تونم بریتن تضمین کنم: وقتی شروع به ستفاده از این تکنیک ها برای سلامتیتان کردید، خواهید دید که چطور سلامتی و زندگیتان در مسیری تغییر خواهد کرد که بور آن قبلاً برایتان غیرممکن بود.

پس قدم بعدی شما برای تغییر طرز فکرتان برای بهبود سلامتیتان چیست؟

یادتان باشد، هیچ راهکار دائمی و همیشکی برای استفاده از ارتباط ذهن و جسم وجود ندارد. تغییر فکرتان طوری که احساس بهتری در شما ایجاد کند، نیاز به تمرین و ممارست فراوان دارد. برای این منظور باید سعی کنید همیشه تصمیماتی اتخاذ کنید که بهتر و پرفایده تر از تصمیمات قدیمیتان بوده باشد.

آشنا شدن با عادت های جدید نیاز به تلاش بسیار زیادی دارد. فهم و دریافت احساساتتان و تطابق دادن آنها با انتخاب هایی که در زندگی دارید، به سعی و کوشش نیاز دارد.زمان می برد که یاد بگیرید چطور به جای واکنش های استرس زا و تنش آور به مسائل، ریلکس باشید.

این تلاش ها ممکن است باعث ترستان شود و پایتان را پس بکشد، اما بدانید که غیرممکن نیست. فقط کافی است که انگیزه تان را از دست نداده و دست از تلاش برندارید.

فراموش نکنید - - نمی توانید کلید خاموش ارتباط جسم و ذهن را فشار دهید.

این به آن معناست که باید یاد بگیرید که از این تکنیک ها با هوشیاری استفاده کنید، چون این ارتباط همیشه در همه ی مشکلات فعال است و هیچوقت از کار نمی افتد.

یادتان باشد، همه ی بیماری ها را می توان با استفاده از تکنیک های ارتباط ذهن و جسم درمان کرد. مهم نیست که چه راه های درمانی دیگری را هم جز این انتخاب کنید.

سلامتی شما در همه ی جوانب وقتی تامین می شود که یاد بگیرید که چطور از نیروی ذهنتان برای اعمال تاثیر مثبت بر واکنش هایتان به زندگی استفاده کنید.

و باز هم یادتان باشد که شواهد زیادی برای اثبات این مسئله در دسترس است: تحقیقات علمی ثابت کرده اند که ذهن شما نیرومندترین ابزار برای ارتقاء سلامتیتان است.

این یعنی مهم نیست که چه راه و روش درمانی را اتخاذ کنید، اگر همراه با روش های دیگر از تکنیک های ارتباط ذهن و جسم هم استفاده کنید مطمئناً نتیجه ی بهتری عایدتان خواهد شد. از این طریق قادر خواهید بود هر مشکلی چه بزرگ و چه کوچک را برطرف کنید.

پس اگر واقعاً نگران سلامتیتان هستید، فکر می کنم وقتش رسیده باشد که فکرتان را عوض کنید!