Borna66
09-16-2012, 01:32 PM
مديريت بر ناشناخته ها مرزهاي راهبردي بين نظم و آشفتگي در سازمانها
نگاه کلی به كمك تجربه هاي آزمون شده ، ثابت گرديده كه حيطه <روابط خطي > در قلمرو فيزيك ومكانيك فقط بخش بسيار كوچكي از نظام علمي بين پديده ها را بيان مي كند، و اين قلمرو<روابط غيرخطي > است كه فقط ازطريق آن مي توان به رابطه معين درجهت كشف ودريافت رموز نظم در بي نظمي دست يافت . تئوري نظم در آشفتگي با خود دنيايي از تغييرات در علم مديريت را آن هم درشرايطي كه ماهيت سازمانها و بازارهاي فعلي جهان نيز دائما متلاطم و متغير است ، به همراه آورده است . نويسنده ، اين كتاب را در چارچوب تئوري نظم در بي نظمي به عنوان يك الگوي كاربردي مديريت براي كاميابي درجهان همواره متغير امروزي ارائه مي دهد. در اين دنياي ناشناخته مراحل هفت گانه اي را براي موفقيت سازماني به شرح زير طرح مي كند
1 - تشخيص و انتخاب صحيح مسايل و موضوعات ;
2 - شكل دهي مناسب موضوعات اصلي ;
3 - تهيه فهرست پوياي مسايل ;
4 - مشخص كردن اهداف و اولويتها;
5 - اقدام تجربي و عملي براي كاربردي كردن موضوعات ;
6 - مشروعيت بخشي و اخذ حمايت سازماني جهت رسميت دادن به تغييرات ;
7 - ثبت و نگهداري نتايج در سوابق سازمان .
نويسنده از دريچه تفكر سيستمي بيشترين توجه را به عامل فرايند معطوف ساخته ومعتقد است اين ناآگاهي از مسير است كه پيچيدگيها و دشواريها را به وجود مي آورد.نويسنده در ادامه تاكيد دارد; اين يافته ها نشان مي دهد كه خلاقيت مستمري كه درنظامهاي طبيعي ديده مي شود نتيجه وجود قوانين پايداري است كه انواع خاصي ازناپايداري را درون الگوهاي قابل تشخيص ايجاد مي كند، بدين ترتيب در طبيعت ، موفقيت در اثر پايداريها و ناپايداريها به دست مي آيد.
در اين كتاب كوشش شده تا مفهوم اين درك جديد از ناپايداري محصور و محدودموردبررسي قرار گيرد. كتاب از يافته هايي درمورد آشفتگي و خودسازماني سود برده وچارچوبي كلي براي نظرياتي تاثيرگذار بر مديران مانند تفكر سيستمي ، سازمانهاي ياددهنده و يادگيرنده ، و مديريت تضاد ارائه داده و روابط بين آنها را تعريف كرده است .
كتاب شامل سه بخش و نه فصل است كه مترجمان آن را جمعا در 292 صفحه ترجمه و منتشر كرده اند.
فصل اول - مديريت بر ناشناخته ها: هدف از مديريت بر ناشناخته ها تغيير طرزتفكرمديران درمورد مسير دستيابي به موفقيت در صحنه رقابت است (2). براي اين هدف درمورد اين نظريه متداول درحال زوال بحث مي كند كه تجارت موفق ، تجارتي است كه در شرايط پايدار انجام پذيرد. سپس در اين مورد كه چرا اين نظريه نادرست است و چرا به برداشت و ادراك ذهني جديدي نياز است بحث و بررسي مي كند.
نظريه جديدي كه به آن اشاره شد اين است كه مديران را با اين واقعيت رودررومي سازد كه آينده بلندمدت هر مجموعه فعاليتي غيرقابل شناخت و تشخيص است ومديران بايد بدانند كه نوآوري مستمر و مداوم ، و نه ثبات و پايداري ، تنها رمز موفقيت دردنياي امروز است .
فصل دوم - شكست مديريت مرسوم : اين فصل درمورد سرعت حركت در بازي رقابت بحث كرده و بيان مي كند كه چرا تعيين چارچوب و مشخصات يك نظريه و اجراي برنامه هاي آن نمي تواند فعاليتي تجاري را در اين بازي به تجارتي موفق بدل سازد.همچنين مواردي كه مديران را به تجديدنظر و ترديد درمورد آرايش ذهني موجود خودوامي دارد، مطرح مي سازد. در اين خصوص از قول <پيتر سنگه > مي نويسد; يكي از نكات بسيار مهم در قابليت يادگيري يك سازمان عبارت است از توانايي مديران آن سازمان براي درك رفتار سيستمي پيچيده است و به سه دليل اشاره دارد.
ساختار سيستم بر رفتار تاثير مي گذارد;
سيستم هاي بشري پيچيده غالبا نتايج غيرمنتظره و حتي مخالف درك مستقيم به بارمي آورند;
در سيستم هاي پيچيده ، پيوندهاي ميان علت - معلول ، هم از نظر زماني و هم ازنظرمكاني دور از هم هستند (48).
فصل سوم - ناپايداري پايدار: كوشش نويسنده در اين فصل بر اين است تا مفهوم اين درك جديد از ناپايداري محصور به دور از تعادل را ارائه كند. در اين خصوص اضافه مي كند: كشف اصلي و مهم درمورد عملكرد حلقه هاي بازخوردي غيرخطي آن است كه تعادل پايدار و تعادل شديدا ناپايدار تنها نقاط پاياني نيست كه به روي چنين نظامهايي بازباشد. نظامهاي غيرخطي انتخاب سومي نيز دارند، حالتي از ناپايداري محصور يا محدود،به دور از تعادل كه رفتار در آن الگويي دارد، اما اين الگو نامنظم است (76).
هنگامي كه يك نظام بازخورد غيرخطي از حالت آرام تعادل پايدار خارج گرديده به تعادلي بي قرار از ناپايداري شديد ميل كند، از مرحله اي از ناپايداري محصور عبور مي كند،كه در آن رفتار بسيار پيچيده اي از خود نشان مي دهد. مي توان اين مرحله را ناحيه مرزي بين تعادل پايدار و تعادل ناپايدار ناميد (77). براي مثال نظام آب و هوا - <ادوارد لورنز>،دانشمند و رياضيدان ، هواشناس ، معرفي كننده هواشناسي به عنوان يك علم جديد،1973 - نظامي طبيعي است كه تحت تاثير سازوكارهاي بازخوردي غيرخطي قرار دارد ورفتار آشفته اي به نمايش مي گذارد(85).
رفتار آشفته دو ويژگي مهم دارد، از يك نظر ذاتا غيرقابل پيش بيني است ، ولي ازنظرديگر الگويي <نهفته > از خود نشان مي دهد (86). وقتي نظامي در آشفتگي عمل كند،نسبت به تغييرات كوچك و جزيي بسيار حساس است و آشفتگي نوسانات و يااختلالات كوچك و ناچيز را در سراسر نظام تقويت و تشديد مي كند (87).
فصل چهارم - خلاقيت و آشفتگي مستمر: هفت مرحله اي كه مديران در سازمانهاي موفق به هنگام بررسي و جستجوي خود درباره موضوعات راهبردي در چارچوبي آشفته را به كار مي گيرند موردبحث قرار گرفته است . اين هفت مرحله در نگاه كلي فهرست شده است (125). نويسنده در ادامه فصل تاكيد دارد: سازمان موفق در بيش از يك سطح عمل مي كند و علاوه بر اعمال نظارت پايدار و كاهنده در كسب وكار موجود خود، به طورمستمر مسيرهاي راهبردي نو و جديدي را مي آفريند.
عملكرد در اين سطح ، يعني جايي كه پديده هاي جديد به وجود مي آيند، شامل رفتاري است كه كاملا با رفتار منظم كسب وكار روزمره در تضاد است ، زيرا آفريدن پديده هاي نو بدون شك پديده هاي كهنه وقديمي را از ميان مي برد(128).
فصل پنجم - تفكر راهبردي و مجادله مستمر: اين فصل درپي يافتن پاسخ به اين سوال است كه آيا ذهن و فكر انسان قادر به غلبه بر آشفتگي و بي نظمي هست ؟ سپس اشاره دارد كه محرك اصلي تفكر سيستمي ، بي قاعدگي و تناقض و تعيين روابط صحيح بين آنهاو درنتيجه فرايندي است مبتني بر درك مستقيم كه قدرت استدلال را به وسيله مقايسه وتطبيق به كار مي گيرد.
اين نظريه كه نظم مي تواند آشفتگي ايجاد كند و آشفتگي مي تواند در نظامهاي پوياي خلاق ايجاد نظم كند بينشي جديد، علمي ، و قوي است (136).
تفكر راهبردي را بايد در قالب اقدامات ذهني زير درنظر گرفت :
ايجاد يك مدل ذهني نو براي هر موقعيت جديد;
پرداختن به تفكر در موقعيت فعلي و حال حاضر، نه آينده ;
تفكر برحسب يك نظام كلي و به هم مرتبط به جاي اجزاي جداگانه ;
استدلال درمورد الگوهاي كيفي و بي نظم به وسيله قياس و درك مستقيم ;
تاكيد و تمركز بر فرايند يادگيري ;
آگاهي از اثرات نيروهاي محركه گروهي به تفكر يادگيري .
در ادامه به دو نوع يادگيري توجه داده است . يادگيري ساده تك حلقه اي و يادگيري پيچيده دو حلقه اي ، وقتي يادگيري دوحلقه اي صورت مي گيرد، ما مدل ذهني و تصورات پشت آن را زيرسوال مي بريم و علاوه بر آن خود موضوع و مساله را نيز موردبررسي قرارمي دهيم . در اين خصوص تاكيد دارد كه مهمترين موانع در راه يادگيري گروهي پيچيده كارهاي روزمره تدافعي اعضاي گروه است .
فصل ششم - رئوس موضوع هاي راهبردي : مساله نقش و نيت و <ديد> در مديريت راهبردي از اهميت بسيار زيادي برخوردار است . <ديد> اولين موضوع مفهومي است كه به آن پرداخته شده و شاخصهاي آن به شرح زير است :
1 - ديد، همچون تصويري از آينده ;
2 - ديد، بايد معين و منحصر به فرد باشد;
3 - ديد، بايد به واقعيت نزديك باشد;
4 - ديد، بايد با عمل مرتبط باشد;
5 - ديد، بايد فراگير و جامع باشد;
6 - ديد، همواره بايد پايدار باشد;
7 - همه بايد در يك ديد سهيم باشند (179).
فصل هفتم - نظارت راهبردي : اين فصل بر موضوع كنترل استراتژيك تاكيد دارد. تابه حال موضوع اين بود كه چرا يك مجموعه فعاليت در كوتاه مدت - كه نشان دهنده تغييرات محدود - و در بلندمدت - كه معرف تغييرات وسيع است - مستلزم گونه هاي كاملامتفاوتي از كنترل است . ولي اين حقيقت كه هر دو وضعيت از كنترل مي بايد به طورهمزمان به كار گرفته شود تنش خلاقي ايجاد مي كند كه الزاما راهبردهاي نويني را به دنبال خواهدداشت .
نويسنده سپس تاكيد دارد كه كار مديريت اساسا سروكار داشتن با تغيير است (202).و هنر مديريت عبارت است از توانايي در ايجاد تناوب ميان اشكال بسيار متفاوت نظارت در نقاط زماني و تضمين به كارگيري در بخشهاي مختلف سازمان (225).
فصل هشتم - مشاركت ، سلسله مراتب ، و پايداري : وقتي سازماني درصدد توسعه مسيرراهبردي جديد برمي آيد، نه ساختاركاملا سخت و انعطاف ناپذير و نه ساختار مشاركتي باز و بسيار انعطاف پذير، هيچ يك به تنهايي و به خوبي عمل نخواهدكرد. نويسنده در اين فصل همچنين به نقش قدرت و اقتدار در مديريت راهبردي نيز اشاره دارد. اما مديران درهر موقعيتي بايد از شم خود - بصيرت - استفاده كنند و فرايند مناسب را به كار برند(247).
فصل نهم - مراحل مديريت بر آينده ناشناخته : دركي از يافته هاي علمي اخير درباره نظامهاي بازخوردي غيرخطي ، كه شامل سازمانها نيز مي شود، مدل ذهني جديدي ارائه مي كند كه مي تواند به درك مديران از جايگاه سازمانشان در دنياي سازمان پيچيده غامض امروزي كمك كند(250).
پيام اصلي مدل نظامهاي پويا عبارت از اين است كه وجود دلمشغولي و يا مشغله ذهني درمورد نظم ، پايداري ، و ثبات دركليه كارها به خلاقيت و توانايي مديران در غلبه برناشناختني ها صدمه و زيان مي رساند. به اين ترتيب مساله اصلي مديران اين نيست كه چگونه تعادل پايدار را حفظ كنند، بلكه مساله چگونگي ايجاد ناپايداري متغير و محدودلازم براي برانگيختن يادگيري پيچيده است (271).
هدف كتاب
برانگيختن مديران به تجديدنظر و موردسوال قرار دادن دانسته هاي قبلي شان درباره سازمان و كنترل سازماني و معطوف ساختن توجه آنان به وجود مسيرهاي راهبردي نوين است .
مخاطبان كتاب
كتاب براي كليه مديراني كه علاقه مندند تا سازمانشان به مرز خلاقيتي برسد كه براي موفقيت و ادامه حيات در دنياي مدرن امروزي نياز است ، راهكار مناسبي به نظر مي رسد.بويژه براي كساني مفيد است كه مي خواهند بدانند چگونه بعضي از سازمانها در خاوردور در ساليان اخير به موفقيتهاي بزرگ نايل آمده اند
منبع : مجله تدبیر
نگاه کلی به كمك تجربه هاي آزمون شده ، ثابت گرديده كه حيطه <روابط خطي > در قلمرو فيزيك ومكانيك فقط بخش بسيار كوچكي از نظام علمي بين پديده ها را بيان مي كند، و اين قلمرو<روابط غيرخطي > است كه فقط ازطريق آن مي توان به رابطه معين درجهت كشف ودريافت رموز نظم در بي نظمي دست يافت . تئوري نظم در آشفتگي با خود دنيايي از تغييرات در علم مديريت را آن هم درشرايطي كه ماهيت سازمانها و بازارهاي فعلي جهان نيز دائما متلاطم و متغير است ، به همراه آورده است . نويسنده ، اين كتاب را در چارچوب تئوري نظم در بي نظمي به عنوان يك الگوي كاربردي مديريت براي كاميابي درجهان همواره متغير امروزي ارائه مي دهد. در اين دنياي ناشناخته مراحل هفت گانه اي را براي موفقيت سازماني به شرح زير طرح مي كند
1 - تشخيص و انتخاب صحيح مسايل و موضوعات ;
2 - شكل دهي مناسب موضوعات اصلي ;
3 - تهيه فهرست پوياي مسايل ;
4 - مشخص كردن اهداف و اولويتها;
5 - اقدام تجربي و عملي براي كاربردي كردن موضوعات ;
6 - مشروعيت بخشي و اخذ حمايت سازماني جهت رسميت دادن به تغييرات ;
7 - ثبت و نگهداري نتايج در سوابق سازمان .
نويسنده از دريچه تفكر سيستمي بيشترين توجه را به عامل فرايند معطوف ساخته ومعتقد است اين ناآگاهي از مسير است كه پيچيدگيها و دشواريها را به وجود مي آورد.نويسنده در ادامه تاكيد دارد; اين يافته ها نشان مي دهد كه خلاقيت مستمري كه درنظامهاي طبيعي ديده مي شود نتيجه وجود قوانين پايداري است كه انواع خاصي ازناپايداري را درون الگوهاي قابل تشخيص ايجاد مي كند، بدين ترتيب در طبيعت ، موفقيت در اثر پايداريها و ناپايداريها به دست مي آيد.
در اين كتاب كوشش شده تا مفهوم اين درك جديد از ناپايداري محصور و محدودموردبررسي قرار گيرد. كتاب از يافته هايي درمورد آشفتگي و خودسازماني سود برده وچارچوبي كلي براي نظرياتي تاثيرگذار بر مديران مانند تفكر سيستمي ، سازمانهاي ياددهنده و يادگيرنده ، و مديريت تضاد ارائه داده و روابط بين آنها را تعريف كرده است .
كتاب شامل سه بخش و نه فصل است كه مترجمان آن را جمعا در 292 صفحه ترجمه و منتشر كرده اند.
فصل اول - مديريت بر ناشناخته ها: هدف از مديريت بر ناشناخته ها تغيير طرزتفكرمديران درمورد مسير دستيابي به موفقيت در صحنه رقابت است (2). براي اين هدف درمورد اين نظريه متداول درحال زوال بحث مي كند كه تجارت موفق ، تجارتي است كه در شرايط پايدار انجام پذيرد. سپس در اين مورد كه چرا اين نظريه نادرست است و چرا به برداشت و ادراك ذهني جديدي نياز است بحث و بررسي مي كند.
نظريه جديدي كه به آن اشاره شد اين است كه مديران را با اين واقعيت رودررومي سازد كه آينده بلندمدت هر مجموعه فعاليتي غيرقابل شناخت و تشخيص است ومديران بايد بدانند كه نوآوري مستمر و مداوم ، و نه ثبات و پايداري ، تنها رمز موفقيت دردنياي امروز است .
فصل دوم - شكست مديريت مرسوم : اين فصل درمورد سرعت حركت در بازي رقابت بحث كرده و بيان مي كند كه چرا تعيين چارچوب و مشخصات يك نظريه و اجراي برنامه هاي آن نمي تواند فعاليتي تجاري را در اين بازي به تجارتي موفق بدل سازد.همچنين مواردي كه مديران را به تجديدنظر و ترديد درمورد آرايش ذهني موجود خودوامي دارد، مطرح مي سازد. در اين خصوص از قول <پيتر سنگه > مي نويسد; يكي از نكات بسيار مهم در قابليت يادگيري يك سازمان عبارت است از توانايي مديران آن سازمان براي درك رفتار سيستمي پيچيده است و به سه دليل اشاره دارد.
ساختار سيستم بر رفتار تاثير مي گذارد;
سيستم هاي بشري پيچيده غالبا نتايج غيرمنتظره و حتي مخالف درك مستقيم به بارمي آورند;
در سيستم هاي پيچيده ، پيوندهاي ميان علت - معلول ، هم از نظر زماني و هم ازنظرمكاني دور از هم هستند (48).
فصل سوم - ناپايداري پايدار: كوشش نويسنده در اين فصل بر اين است تا مفهوم اين درك جديد از ناپايداري محصور به دور از تعادل را ارائه كند. در اين خصوص اضافه مي كند: كشف اصلي و مهم درمورد عملكرد حلقه هاي بازخوردي غيرخطي آن است كه تعادل پايدار و تعادل شديدا ناپايدار تنها نقاط پاياني نيست كه به روي چنين نظامهايي بازباشد. نظامهاي غيرخطي انتخاب سومي نيز دارند، حالتي از ناپايداري محصور يا محدود،به دور از تعادل كه رفتار در آن الگويي دارد، اما اين الگو نامنظم است (76).
هنگامي كه يك نظام بازخورد غيرخطي از حالت آرام تعادل پايدار خارج گرديده به تعادلي بي قرار از ناپايداري شديد ميل كند، از مرحله اي از ناپايداري محصور عبور مي كند،كه در آن رفتار بسيار پيچيده اي از خود نشان مي دهد. مي توان اين مرحله را ناحيه مرزي بين تعادل پايدار و تعادل ناپايدار ناميد (77). براي مثال نظام آب و هوا - <ادوارد لورنز>،دانشمند و رياضيدان ، هواشناس ، معرفي كننده هواشناسي به عنوان يك علم جديد،1973 - نظامي طبيعي است كه تحت تاثير سازوكارهاي بازخوردي غيرخطي قرار دارد ورفتار آشفته اي به نمايش مي گذارد(85).
رفتار آشفته دو ويژگي مهم دارد، از يك نظر ذاتا غيرقابل پيش بيني است ، ولي ازنظرديگر الگويي <نهفته > از خود نشان مي دهد (86). وقتي نظامي در آشفتگي عمل كند،نسبت به تغييرات كوچك و جزيي بسيار حساس است و آشفتگي نوسانات و يااختلالات كوچك و ناچيز را در سراسر نظام تقويت و تشديد مي كند (87).
فصل چهارم - خلاقيت و آشفتگي مستمر: هفت مرحله اي كه مديران در سازمانهاي موفق به هنگام بررسي و جستجوي خود درباره موضوعات راهبردي در چارچوبي آشفته را به كار مي گيرند موردبحث قرار گرفته است . اين هفت مرحله در نگاه كلي فهرست شده است (125). نويسنده در ادامه فصل تاكيد دارد: سازمان موفق در بيش از يك سطح عمل مي كند و علاوه بر اعمال نظارت پايدار و كاهنده در كسب وكار موجود خود، به طورمستمر مسيرهاي راهبردي نو و جديدي را مي آفريند.
عملكرد در اين سطح ، يعني جايي كه پديده هاي جديد به وجود مي آيند، شامل رفتاري است كه كاملا با رفتار منظم كسب وكار روزمره در تضاد است ، زيرا آفريدن پديده هاي نو بدون شك پديده هاي كهنه وقديمي را از ميان مي برد(128).
فصل پنجم - تفكر راهبردي و مجادله مستمر: اين فصل درپي يافتن پاسخ به اين سوال است كه آيا ذهن و فكر انسان قادر به غلبه بر آشفتگي و بي نظمي هست ؟ سپس اشاره دارد كه محرك اصلي تفكر سيستمي ، بي قاعدگي و تناقض و تعيين روابط صحيح بين آنهاو درنتيجه فرايندي است مبتني بر درك مستقيم كه قدرت استدلال را به وسيله مقايسه وتطبيق به كار مي گيرد.
اين نظريه كه نظم مي تواند آشفتگي ايجاد كند و آشفتگي مي تواند در نظامهاي پوياي خلاق ايجاد نظم كند بينشي جديد، علمي ، و قوي است (136).
تفكر راهبردي را بايد در قالب اقدامات ذهني زير درنظر گرفت :
ايجاد يك مدل ذهني نو براي هر موقعيت جديد;
پرداختن به تفكر در موقعيت فعلي و حال حاضر، نه آينده ;
تفكر برحسب يك نظام كلي و به هم مرتبط به جاي اجزاي جداگانه ;
استدلال درمورد الگوهاي كيفي و بي نظم به وسيله قياس و درك مستقيم ;
تاكيد و تمركز بر فرايند يادگيري ;
آگاهي از اثرات نيروهاي محركه گروهي به تفكر يادگيري .
در ادامه به دو نوع يادگيري توجه داده است . يادگيري ساده تك حلقه اي و يادگيري پيچيده دو حلقه اي ، وقتي يادگيري دوحلقه اي صورت مي گيرد، ما مدل ذهني و تصورات پشت آن را زيرسوال مي بريم و علاوه بر آن خود موضوع و مساله را نيز موردبررسي قرارمي دهيم . در اين خصوص تاكيد دارد كه مهمترين موانع در راه يادگيري گروهي پيچيده كارهاي روزمره تدافعي اعضاي گروه است .
فصل ششم - رئوس موضوع هاي راهبردي : مساله نقش و نيت و <ديد> در مديريت راهبردي از اهميت بسيار زيادي برخوردار است . <ديد> اولين موضوع مفهومي است كه به آن پرداخته شده و شاخصهاي آن به شرح زير است :
1 - ديد، همچون تصويري از آينده ;
2 - ديد، بايد معين و منحصر به فرد باشد;
3 - ديد، بايد به واقعيت نزديك باشد;
4 - ديد، بايد با عمل مرتبط باشد;
5 - ديد، بايد فراگير و جامع باشد;
6 - ديد، همواره بايد پايدار باشد;
7 - همه بايد در يك ديد سهيم باشند (179).
فصل هفتم - نظارت راهبردي : اين فصل بر موضوع كنترل استراتژيك تاكيد دارد. تابه حال موضوع اين بود كه چرا يك مجموعه فعاليت در كوتاه مدت - كه نشان دهنده تغييرات محدود - و در بلندمدت - كه معرف تغييرات وسيع است - مستلزم گونه هاي كاملامتفاوتي از كنترل است . ولي اين حقيقت كه هر دو وضعيت از كنترل مي بايد به طورهمزمان به كار گرفته شود تنش خلاقي ايجاد مي كند كه الزاما راهبردهاي نويني را به دنبال خواهدداشت .
نويسنده سپس تاكيد دارد كه كار مديريت اساسا سروكار داشتن با تغيير است (202).و هنر مديريت عبارت است از توانايي در ايجاد تناوب ميان اشكال بسيار متفاوت نظارت در نقاط زماني و تضمين به كارگيري در بخشهاي مختلف سازمان (225).
فصل هشتم - مشاركت ، سلسله مراتب ، و پايداري : وقتي سازماني درصدد توسعه مسيرراهبردي جديد برمي آيد، نه ساختاركاملا سخت و انعطاف ناپذير و نه ساختار مشاركتي باز و بسيار انعطاف پذير، هيچ يك به تنهايي و به خوبي عمل نخواهدكرد. نويسنده در اين فصل همچنين به نقش قدرت و اقتدار در مديريت راهبردي نيز اشاره دارد. اما مديران درهر موقعيتي بايد از شم خود - بصيرت - استفاده كنند و فرايند مناسب را به كار برند(247).
فصل نهم - مراحل مديريت بر آينده ناشناخته : دركي از يافته هاي علمي اخير درباره نظامهاي بازخوردي غيرخطي ، كه شامل سازمانها نيز مي شود، مدل ذهني جديدي ارائه مي كند كه مي تواند به درك مديران از جايگاه سازمانشان در دنياي سازمان پيچيده غامض امروزي كمك كند(250).
پيام اصلي مدل نظامهاي پويا عبارت از اين است كه وجود دلمشغولي و يا مشغله ذهني درمورد نظم ، پايداري ، و ثبات دركليه كارها به خلاقيت و توانايي مديران در غلبه برناشناختني ها صدمه و زيان مي رساند. به اين ترتيب مساله اصلي مديران اين نيست كه چگونه تعادل پايدار را حفظ كنند، بلكه مساله چگونگي ايجاد ناپايداري متغير و محدودلازم براي برانگيختن يادگيري پيچيده است (271).
هدف كتاب
برانگيختن مديران به تجديدنظر و موردسوال قرار دادن دانسته هاي قبلي شان درباره سازمان و كنترل سازماني و معطوف ساختن توجه آنان به وجود مسيرهاي راهبردي نوين است .
مخاطبان كتاب
كتاب براي كليه مديراني كه علاقه مندند تا سازمانشان به مرز خلاقيتي برسد كه براي موفقيت و ادامه حيات در دنياي مدرن امروزي نياز است ، راهكار مناسبي به نظر مي رسد.بويژه براي كساني مفيد است كه مي خواهند بدانند چگونه بعضي از سازمانها در خاوردور در ساليان اخير به موفقيتهاي بزرگ نايل آمده اند
منبع : مجله تدبیر