Borna66
06-01-2009, 07:42 PM
مديريت استرس، به مجموعه تكنيكها براي كمك به افرادي گفته ميشود كه با چالشهايي كه زندگي، براي همه ما بوجود ميآورد، كنار بيايند و موفق باشند. افرادي كه بخاطر شغل و حرفه نميتوان به آنان برچسب بيمار بودن زد( مانند کارکنان بيمارستان، کارگران كارخانه، و دانشجويان). مديريت استرس، در چندين بيماري مشخص و بخصوص، كاربرد موفقيتآميزي داشته است. بيماريهايي مانند سردردهاي تنشي، سرطان، فشار خون، ايدز، ناراحتي عروق اصلي قلب(کرونر)، و دردهای مزمن( مانند آنتوني و ديگران 2000، كروس و ديگران 2000). مديريت استرس، هنگاميكه اقدام عمل روي اهداف رفتاري متمرکز ميگردد، مانند ترك سيگار، تمرينات بدنی منظم، و کاهش فشار خون، براي chd بسيار موثرتر ميباشد(دوسلدورپ و سايرين، 1999). مديريت استرس شامل راهكارها و تكنيكهاي گوناگون بوده و عمدتا بيشتر از يك تكنيك و راهكار در مثالهاي مذكور(بيماريهاي بالا) مورد استفاده قرار گرفته است ( ديويسون و تامسون1988 ، ليِرر و وولفولك1993، استپتو1997). اين تكنيكها و راهکارها عبارتند از:
• کاهش انگيختگي. در اين تكنيك به فرد آرامش و آرميدگي عضلاني آموزش داده ميشود. آموزش آرميدگي و آرامش عميق به افراد و كاربرد و استفاده آن در برابر محركهاي تنشزاي زندگي واقعي، ميتواند در كاهش ميزان استرس آنها مفيد واقع شود. ضمنا شواهدي دال بر بهبود دستگاه ايمني بدن توسط آموزش آرميدگي، وجود دارد( ياسنوسكي و كوگلر1987، كيكولت-گليزر و ديگران1985)؛ با اين همه، مزاياي پايدار و طولاني مدت، دور از انتظار و بعيد به نظر ميرسند مگر اينكه آرميدگي و آرامش، در مدتي طولاني و به صورت منظم و مداوم تمرين شود( ديويسون و تامسون1988،گلدفريد و ديويسون1994، زاكوفسكي و ديگران1992). چرا كه استرس ميتواند به عنوان واکنش به موقعيت استنباط شده توسط فرد ديده شود، موقعيتي كه كاملا غيرمترقبه، غيرقابل کنترل و يا هردو است. آموزش آرميدگي ميتواند با تقويت حس خود-اثربخشي، روي افراد كار كند. تصور اين است كه صرفا يك فرد، آلت دست ترحم نيروهاي غير قابل کنترل نيست كه هرگز مهربان و رئوف نبودهاند(باندورا 1997 ).
• تجديد ساختار شناختي(شناختنگر). اين تكنيك شامل رويكردها و شيوههايي مانند «اليس،1962» و «بك ،1976» ميشود. هدف و كانون توجه اين تكنيك، تغيير دادن تصور و عقيده كلي افراد و بهبود و ارتقاي شفافيت منطقي آنان در تعبيرشان از تجارب خويش است، البته با اين فرض كه سطح روشنفكري و خردمندي افراد ميتواند بر چگونگي رفتار و احساس آنان تاثير بگذارد. به شرط اينكه دادهها و اطلاعات براي كاهش شك و ترديد و نيز ارتقاي حس کنترل فرد در كاهش استرس، مفيد و موثر واقع شود.
• آموزش مهارتهاي رفتاري. به دليل اينكه احساس درهم شكستگي و مستأصل ماندن طبيعي است اگر، فردي فاقد اين مهارتها باشد تا تكليفها و وظايف پرزحمت را اجرا نمايد. معمولا مديريت استرس شامل آموزش و تمرين مهارتهای ضروري و نيز موضوعات و مسايلي كلي ميشود مانند مديريت زمان و اولويت بندي موثر. از ديگر مواردي كه تحت اين عنوان ميتوان به آن اشاره كرد آموزش مهارتهاي بياني مثل توضيح و توصيف خوشايندها و ناخوشايندها بدون تجاوز به حقوق ديگران ميباشد.
• نگرشهاي(شيوه، رويكرد) تغيير-محيطي. از آنجايي كه ساير استراتژيهاي فردي قصد كمك به فرد در برخورد با يك محيط ويژه را دارند؛ نگرشهاي تغيير- محيطي موقعيتي را بدست ميآورد كه گاهي اوقات محيط، همان مشكل است و آن تلاشها در تغيير محيط بسيار خوب جهت گرفته و كارگرداني شدهاند. يكي از اين نگرشها باعث تحقيق روي نقش مثبت حمايت اجتماعي در سلامتي شد. اگر حمايت اجتماعي افراد را سالم و سلامت نگه ميدارد يا به آنان در مقابله با بيماريشان كمك ميكند؛ ميتوان فرض كرد كه ارتقا و تقويت چنين حمايتهايي تنها ميتواند سودند باشد. نوع ديگر تغييرات محيطي شامل محلهاي كار ميشود. تغيير مديريتتمرينات يا فراهم كردن خلوت و آرامشي بيشتر، ميتواند استرس را در جهاني كه افراد در آن كار و زندگي ميكنند براي بخش مشخصي از ساعات بيداريشان، بكاهد( مورفي، 1995).
• کاهش انگيختگي. در اين تكنيك به فرد آرامش و آرميدگي عضلاني آموزش داده ميشود. آموزش آرميدگي و آرامش عميق به افراد و كاربرد و استفاده آن در برابر محركهاي تنشزاي زندگي واقعي، ميتواند در كاهش ميزان استرس آنها مفيد واقع شود. ضمنا شواهدي دال بر بهبود دستگاه ايمني بدن توسط آموزش آرميدگي، وجود دارد( ياسنوسكي و كوگلر1987، كيكولت-گليزر و ديگران1985)؛ با اين همه، مزاياي پايدار و طولاني مدت، دور از انتظار و بعيد به نظر ميرسند مگر اينكه آرميدگي و آرامش، در مدتي طولاني و به صورت منظم و مداوم تمرين شود( ديويسون و تامسون1988،گلدفريد و ديويسون1994، زاكوفسكي و ديگران1992). چرا كه استرس ميتواند به عنوان واکنش به موقعيت استنباط شده توسط فرد ديده شود، موقعيتي كه كاملا غيرمترقبه، غيرقابل کنترل و يا هردو است. آموزش آرميدگي ميتواند با تقويت حس خود-اثربخشي، روي افراد كار كند. تصور اين است كه صرفا يك فرد، آلت دست ترحم نيروهاي غير قابل کنترل نيست كه هرگز مهربان و رئوف نبودهاند(باندورا 1997 ).
• تجديد ساختار شناختي(شناختنگر). اين تكنيك شامل رويكردها و شيوههايي مانند «اليس،1962» و «بك ،1976» ميشود. هدف و كانون توجه اين تكنيك، تغيير دادن تصور و عقيده كلي افراد و بهبود و ارتقاي شفافيت منطقي آنان در تعبيرشان از تجارب خويش است، البته با اين فرض كه سطح روشنفكري و خردمندي افراد ميتواند بر چگونگي رفتار و احساس آنان تاثير بگذارد. به شرط اينكه دادهها و اطلاعات براي كاهش شك و ترديد و نيز ارتقاي حس کنترل فرد در كاهش استرس، مفيد و موثر واقع شود.
• آموزش مهارتهاي رفتاري. به دليل اينكه احساس درهم شكستگي و مستأصل ماندن طبيعي است اگر، فردي فاقد اين مهارتها باشد تا تكليفها و وظايف پرزحمت را اجرا نمايد. معمولا مديريت استرس شامل آموزش و تمرين مهارتهای ضروري و نيز موضوعات و مسايلي كلي ميشود مانند مديريت زمان و اولويت بندي موثر. از ديگر مواردي كه تحت اين عنوان ميتوان به آن اشاره كرد آموزش مهارتهاي بياني مثل توضيح و توصيف خوشايندها و ناخوشايندها بدون تجاوز به حقوق ديگران ميباشد.
• نگرشهاي(شيوه، رويكرد) تغيير-محيطي. از آنجايي كه ساير استراتژيهاي فردي قصد كمك به فرد در برخورد با يك محيط ويژه را دارند؛ نگرشهاي تغيير- محيطي موقعيتي را بدست ميآورد كه گاهي اوقات محيط، همان مشكل است و آن تلاشها در تغيير محيط بسيار خوب جهت گرفته و كارگرداني شدهاند. يكي از اين نگرشها باعث تحقيق روي نقش مثبت حمايت اجتماعي در سلامتي شد. اگر حمايت اجتماعي افراد را سالم و سلامت نگه ميدارد يا به آنان در مقابله با بيماريشان كمك ميكند؛ ميتوان فرض كرد كه ارتقا و تقويت چنين حمايتهايي تنها ميتواند سودند باشد. نوع ديگر تغييرات محيطي شامل محلهاي كار ميشود. تغيير مديريتتمرينات يا فراهم كردن خلوت و آرامشي بيشتر، ميتواند استرس را در جهاني كه افراد در آن كار و زندگي ميكنند براي بخش مشخصي از ساعات بيداريشان، بكاهد( مورفي، 1995).