alamatesoall
08-25-2012, 10:30 PM
http://pnu-club.com/imported/2012/08/952.jpg
هویت مقولهای است كه هم در سطح فرد میتواند مطرح باشد و هم در سطح اجتماع. بررسی هویت قومی و هویت ملی بیشتر از اینكه در سطح فرد مطرح باشد در سطح اجتماع مطرح است. اولین نظریهها برای تعیین و تعریف هویت، نظریههایی هستند كه بیشتر فرد مدار بودند و واحد تحلیل آنها فرد بود و بعدها كسانی دیگر بحث هویت را در اجتماع مطرح كردند. در سطح فردی تحلیل هویت كسانی مثل مید وگافمن و كولی را میتوان مثال زد كه تأثیر زیادی روی كسانی چون ریچارد جنكینز و هنری تاجفل - دو نظریهپردازی كه در سطح اجتماعی هویت كار میكنند - گذاشتند.
روانشناسان اجتماعی و جامعهشناسان و به طور كلی عالمان علوم اجتماعی میخواهند بر این واقعیت تأكید كنند كه احساس هویت به واسطه دیالكتیك میان فرد و جامعه شكل میگیرد. هویت كم و بیش در نگرشها و احساسات افراد نمود مییابد ولی بستر شكلگیری آن زندگی جمعی است. "جرج هربرت مید" را از این حیث میتوان پرچمدار نظریه هویت اجتماعی دانست كه فرایند دستیابی فرد به احساس و برداشتی كامل از خویشتن را بررسی میكند. از نظر مید، هر فرد هویت یا خویشتن خود را از طریق سازماندهی نگرشهای فردی دیگران در قالب نگرشهای سازمان یافتة اجتماعی یا گروهی شكل میدهد» (گلمحمدی، 1380). مطرح شدن مفهوم "Self" دروازة تازهای را برای تعریف از «خود» باز كرد، تعریفی كه لزوماً و اجباراً در مقابل با «دیگری» معنی پیدا میكند. به بیان دیگر تصویری كه فرد از خود میسازد و احساسی كه نسبت به خود پیدا میكند، بازتاب نگرشی است كه دیگران نسبت به او دارند. در این رساله از نظریات دو تن از نظریهپردازان هویت اجتماعی بنامهای ریچارد جنكنیز و هنری تاجفل استفاده خواهم كرد. جنكنیز نظریه هویت اجتماعی خود را تا حدودی در كتابش تحت همین عنوان بازگو كرده است. و هنری تاجفل هم نظریة مقولهبندی (مثبت) را در هویت اجتماعی مطرح كرده است.
نظریه ریچارد جنكنیز در باب هویت اجتماعی
قبل از هرچیز جا دارد كه به تعریف هویت از منظر جنكینز اشاره شود. او «هویت اجتماعی» و «هویت» را مترادف هم فرض میگیرد و در این خصوص میگوید: «همة هویتهای انسانی به یك معنا هویتهای اجتماعی هستند، ممكن نیست غیر از این باشد. فقط به خاطر آنكه هویت به معنا مربوط میشود و معنا خصیصة ذاتی واژهها و اشیاء نیست، معنا همواره نتیجه توافق و عدم توافق است، همواره موضوع قرارداد و نوآوری است، همواره تا اندازهای به اشتراك گذارده میشود و تا اندازهای در باب آن چون و چرا میشود» (1381: 6).
هویت مقولهای است كه از نظر ریچارد جنكنیز برساخته میشود و چون به معنا مربوط میشود میتوان دربارة آن به چون و چرا پرداخت. او هویت را اینگونه تعریف میكند: «این عبارت به شیوههایی كه به واسطة آنها افراد و جماعتها در روابط اجتماعی خود از افراد و جماعتهای دیگر متمایز میشوند اشاره دارد و برقراری و متمایز ساختن نظاممند نسبتهای شباهت و تفاوت میان افراد، میان جماعتها و میان افراد و جماعتها است. شباهت و تفاوت با هم اصول پویای هویت، و كنه زندگی اجتماعی هستند» (1381: 7). در ادامه چنین میآید كه هویت یك بازی است كه در آن رودررو بازی میشود. هویت اجتماعی درك ما از این مطلب است كه چه كسی هستیم و دیگران كیستند و از آن طرف، درك دیگران از خودشان و افراد دیگر چیست؟ و از این لحاظ است كه او معتقد است كه هویت اجتماعی همانند معنا ذاتی نیست و محصول توافق و عدم توافق است و میتوان در باب آن نیز به چون و چرا پرداخت. و پیرو این نظر میتواند به تبع موقعیت تغییر كند.
لغت هویت مستلزم درك دو معنای متضاد است. دو معنایی كه در تقابلهای دوگانه در مقابل هم قرار میگیرند ولی در واقع در اینجا تكمیل كنندة یك مفهوم بنام هویت هستند. این دو معنا شباهت و تفاوت هستند. گفتیم كه هویت یعنی دانستن اینكه ما چه كسی هستیم و دیگران كی هستند. بنابراین ما باید با هم دیگر شباهت داشته باشیم و دیگران هم بایستی با ما متمایز باشند. در حقیقت شباهت درون گروهی ما در قبال تفاوت برون گروهی ما از دیگران است. در واقع تفاوت و شباهت برای مقوله هویت دوروی یك سكه هستند و این در كار جنكنیز تحت عنوان دیالكتیك برونی - درونی شناسایی آمده است كه میتوان اقرار كرد جنكنیز در اینجا متأثر از كار هربرت مید در خصوص «من فاعلی» و «من مفعولی» است. مید میان «من فاعلی» (عامل جاری فردیت یگانه) و «من مفعولی» (رویكردهای درونی شدة دیگران دارای اهمیت) فرق قایل است.
شكلگیری هویت فردی در فرایند اجتماعی شدن ریشه دارد. خویشاوندی و قومیت جز هویتهای اولیهای هستند كه در مراحل بعدی زندگی از هویتهای دیگر مستحكمتر و در برابر دگرگونی انعطافپذیرتر میشوند. یعنی هر فردی در مواقعی كه اقتضا كند خود را در مقولهای مثبت تعریف میكند. هویت مستلزم خودآگاهی به این امر است كه چی هستی؟ كی و كجا هستی؟ بنابراین هویت هیچگاه امری یكجانبه نیست. بلكه حاصل یك فرایند و دستاوردی عملی است.
نظریه مقولهبندی تاجفل
نظریه دیگری كه در این رساله مدنظر قرار میگیرد نظریه مقولهبندی هنری تاجفل است. براساس این نظریه هویت افراد از عضویت آنان در گروههای خاص توجیه میشود و آنان بدنبال این حس هویت به صورت خودبخودی، گروه خود را برتر از سایر گروهها میشمارند. تاجفل هویت را به عنوان چیزی كه در درون یك گروه و مقوله جاسازی شده است میبیند. در این دیدگاه تفاوت مقوله و گروه نادیده گرفته شده است. فرضیة اصلی تئوری مقولهبندی این است كه هویت اجتماعی در بسیاری موارد مانع جهتگیری فرد به طرف هویت شخصی میتواند شود. این نظریه درصدد اثبات این قضیه است كه افراد در بسیاری موارد سعی میكنند خود را با مشخصههای اجتماعی مقولهبندی كنند و نه مشخصههای شخصی و همین موضوع یعنی مقولهبندی فرد با مشخصههای اجتماعی باعث ایجاد درون گروه مشابه و برون گروه متفاوت میشود.
قضیه كانونی نظریه مقولهبندی تاجفل این است كه مردم خودشان را بیشتر به عنوان عضو گروههای اجتماعی و كمتر به عنوان اشخاص فردی، بیشتر تحت عنوان هویت اجتماعی و كمتر تحت عنوان هویت فردی طبقهبندی و مقولهبندی كنند.
هویت در این نظریه براساس احساس تعلق تعریف میشود. یعنی فرد آنهایی را كه به آن تعلق دارد بعنوان درون گروه و آنهایی را كه بدانها متعلق نیست تحت عنوان برون گروه میشناسد. تعصبی كه در این راه به خرج داده میشود، باعث جستجوی هویت اجتماعی مثبت و حفظ این هویت میشود. تشكیل هویتهای اجتماعی برپایة مقایسههایی شكل میگیرد كه آن فرد میان گروههای تعلق خود و گروههای دیگری كه برای او قابل مقایسه بحساب میآیند، انجام میدهد و لذا برای اینكه هویت اجتماعی مثبت باشد، نتایج این مقایسهها باید به نفع گروه تعلق فرد باشد. بنابراین تاجفل هویت اجتماعی را با عضویت گروهی پیوند میزند و آنرا متشكل از سه عنصر میداند: عنصر احساسی (احساسات نسبت به گروه و نسبت به افراد دیگری كه رابطهای خاص با آن گروه دارند)، عنصر شناختی (آگاهی از اینكه، فرد به یك گروه تعلق دارد) و عنصر ارزشی (فرضیاتی دربارة پیامدهای ارزشی مثبت یا منفی عضویت گروهی). و براین اساس هویت اجتماعی از دیدگاه تاجفل عبارت است از: آن بخش از برداشت یك فرد از خود كه از آگاهی او نسبت به عضویت در گروه (گروههای) اجتماعی همراه با اهمیت ارزشی و احساسی منضم به آن عضویت سرچشمه میگیرد.
منبع:یاقوت سبز
هویت مقولهای است كه هم در سطح فرد میتواند مطرح باشد و هم در سطح اجتماع. بررسی هویت قومی و هویت ملی بیشتر از اینكه در سطح فرد مطرح باشد در سطح اجتماع مطرح است. اولین نظریهها برای تعیین و تعریف هویت، نظریههایی هستند كه بیشتر فرد مدار بودند و واحد تحلیل آنها فرد بود و بعدها كسانی دیگر بحث هویت را در اجتماع مطرح كردند. در سطح فردی تحلیل هویت كسانی مثل مید وگافمن و كولی را میتوان مثال زد كه تأثیر زیادی روی كسانی چون ریچارد جنكینز و هنری تاجفل - دو نظریهپردازی كه در سطح اجتماعی هویت كار میكنند - گذاشتند.
روانشناسان اجتماعی و جامعهشناسان و به طور كلی عالمان علوم اجتماعی میخواهند بر این واقعیت تأكید كنند كه احساس هویت به واسطه دیالكتیك میان فرد و جامعه شكل میگیرد. هویت كم و بیش در نگرشها و احساسات افراد نمود مییابد ولی بستر شكلگیری آن زندگی جمعی است. "جرج هربرت مید" را از این حیث میتوان پرچمدار نظریه هویت اجتماعی دانست كه فرایند دستیابی فرد به احساس و برداشتی كامل از خویشتن را بررسی میكند. از نظر مید، هر فرد هویت یا خویشتن خود را از طریق سازماندهی نگرشهای فردی دیگران در قالب نگرشهای سازمان یافتة اجتماعی یا گروهی شكل میدهد» (گلمحمدی، 1380). مطرح شدن مفهوم "Self" دروازة تازهای را برای تعریف از «خود» باز كرد، تعریفی كه لزوماً و اجباراً در مقابل با «دیگری» معنی پیدا میكند. به بیان دیگر تصویری كه فرد از خود میسازد و احساسی كه نسبت به خود پیدا میكند، بازتاب نگرشی است كه دیگران نسبت به او دارند. در این رساله از نظریات دو تن از نظریهپردازان هویت اجتماعی بنامهای ریچارد جنكنیز و هنری تاجفل استفاده خواهم كرد. جنكنیز نظریه هویت اجتماعی خود را تا حدودی در كتابش تحت همین عنوان بازگو كرده است. و هنری تاجفل هم نظریة مقولهبندی (مثبت) را در هویت اجتماعی مطرح كرده است.
نظریه ریچارد جنكنیز در باب هویت اجتماعی
قبل از هرچیز جا دارد كه به تعریف هویت از منظر جنكینز اشاره شود. او «هویت اجتماعی» و «هویت» را مترادف هم فرض میگیرد و در این خصوص میگوید: «همة هویتهای انسانی به یك معنا هویتهای اجتماعی هستند، ممكن نیست غیر از این باشد. فقط به خاطر آنكه هویت به معنا مربوط میشود و معنا خصیصة ذاتی واژهها و اشیاء نیست، معنا همواره نتیجه توافق و عدم توافق است، همواره موضوع قرارداد و نوآوری است، همواره تا اندازهای به اشتراك گذارده میشود و تا اندازهای در باب آن چون و چرا میشود» (1381: 6).
هویت مقولهای است كه از نظر ریچارد جنكنیز برساخته میشود و چون به معنا مربوط میشود میتوان دربارة آن به چون و چرا پرداخت. او هویت را اینگونه تعریف میكند: «این عبارت به شیوههایی كه به واسطة آنها افراد و جماعتها در روابط اجتماعی خود از افراد و جماعتهای دیگر متمایز میشوند اشاره دارد و برقراری و متمایز ساختن نظاممند نسبتهای شباهت و تفاوت میان افراد، میان جماعتها و میان افراد و جماعتها است. شباهت و تفاوت با هم اصول پویای هویت، و كنه زندگی اجتماعی هستند» (1381: 7). در ادامه چنین میآید كه هویت یك بازی است كه در آن رودررو بازی میشود. هویت اجتماعی درك ما از این مطلب است كه چه كسی هستیم و دیگران كیستند و از آن طرف، درك دیگران از خودشان و افراد دیگر چیست؟ و از این لحاظ است كه او معتقد است كه هویت اجتماعی همانند معنا ذاتی نیست و محصول توافق و عدم توافق است و میتوان در باب آن نیز به چون و چرا پرداخت. و پیرو این نظر میتواند به تبع موقعیت تغییر كند.
لغت هویت مستلزم درك دو معنای متضاد است. دو معنایی كه در تقابلهای دوگانه در مقابل هم قرار میگیرند ولی در واقع در اینجا تكمیل كنندة یك مفهوم بنام هویت هستند. این دو معنا شباهت و تفاوت هستند. گفتیم كه هویت یعنی دانستن اینكه ما چه كسی هستیم و دیگران كی هستند. بنابراین ما باید با هم دیگر شباهت داشته باشیم و دیگران هم بایستی با ما متمایز باشند. در حقیقت شباهت درون گروهی ما در قبال تفاوت برون گروهی ما از دیگران است. در واقع تفاوت و شباهت برای مقوله هویت دوروی یك سكه هستند و این در كار جنكنیز تحت عنوان دیالكتیك برونی - درونی شناسایی آمده است كه میتوان اقرار كرد جنكنیز در اینجا متأثر از كار هربرت مید در خصوص «من فاعلی» و «من مفعولی» است. مید میان «من فاعلی» (عامل جاری فردیت یگانه) و «من مفعولی» (رویكردهای درونی شدة دیگران دارای اهمیت) فرق قایل است.
شكلگیری هویت فردی در فرایند اجتماعی شدن ریشه دارد. خویشاوندی و قومیت جز هویتهای اولیهای هستند كه در مراحل بعدی زندگی از هویتهای دیگر مستحكمتر و در برابر دگرگونی انعطافپذیرتر میشوند. یعنی هر فردی در مواقعی كه اقتضا كند خود را در مقولهای مثبت تعریف میكند. هویت مستلزم خودآگاهی به این امر است كه چی هستی؟ كی و كجا هستی؟ بنابراین هویت هیچگاه امری یكجانبه نیست. بلكه حاصل یك فرایند و دستاوردی عملی است.
نظریه مقولهبندی تاجفل
نظریه دیگری كه در این رساله مدنظر قرار میگیرد نظریه مقولهبندی هنری تاجفل است. براساس این نظریه هویت افراد از عضویت آنان در گروههای خاص توجیه میشود و آنان بدنبال این حس هویت به صورت خودبخودی، گروه خود را برتر از سایر گروهها میشمارند. تاجفل هویت را به عنوان چیزی كه در درون یك گروه و مقوله جاسازی شده است میبیند. در این دیدگاه تفاوت مقوله و گروه نادیده گرفته شده است. فرضیة اصلی تئوری مقولهبندی این است كه هویت اجتماعی در بسیاری موارد مانع جهتگیری فرد به طرف هویت شخصی میتواند شود. این نظریه درصدد اثبات این قضیه است كه افراد در بسیاری موارد سعی میكنند خود را با مشخصههای اجتماعی مقولهبندی كنند و نه مشخصههای شخصی و همین موضوع یعنی مقولهبندی فرد با مشخصههای اجتماعی باعث ایجاد درون گروه مشابه و برون گروه متفاوت میشود.
قضیه كانونی نظریه مقولهبندی تاجفل این است كه مردم خودشان را بیشتر به عنوان عضو گروههای اجتماعی و كمتر به عنوان اشخاص فردی، بیشتر تحت عنوان هویت اجتماعی و كمتر تحت عنوان هویت فردی طبقهبندی و مقولهبندی كنند.
هویت در این نظریه براساس احساس تعلق تعریف میشود. یعنی فرد آنهایی را كه به آن تعلق دارد بعنوان درون گروه و آنهایی را كه بدانها متعلق نیست تحت عنوان برون گروه میشناسد. تعصبی كه در این راه به خرج داده میشود، باعث جستجوی هویت اجتماعی مثبت و حفظ این هویت میشود. تشكیل هویتهای اجتماعی برپایة مقایسههایی شكل میگیرد كه آن فرد میان گروههای تعلق خود و گروههای دیگری كه برای او قابل مقایسه بحساب میآیند، انجام میدهد و لذا برای اینكه هویت اجتماعی مثبت باشد، نتایج این مقایسهها باید به نفع گروه تعلق فرد باشد. بنابراین تاجفل هویت اجتماعی را با عضویت گروهی پیوند میزند و آنرا متشكل از سه عنصر میداند: عنصر احساسی (احساسات نسبت به گروه و نسبت به افراد دیگری كه رابطهای خاص با آن گروه دارند)، عنصر شناختی (آگاهی از اینكه، فرد به یك گروه تعلق دارد) و عنصر ارزشی (فرضیاتی دربارة پیامدهای ارزشی مثبت یا منفی عضویت گروهی). و براین اساس هویت اجتماعی از دیدگاه تاجفل عبارت است از: آن بخش از برداشت یك فرد از خود كه از آگاهی او نسبت به عضویت در گروه (گروههای) اجتماعی همراه با اهمیت ارزشی و احساسی منضم به آن عضویت سرچشمه میگیرد.
منبع:یاقوت سبز