tania
08-24-2012, 04:02 PM
http://up.pnu-club.com/images/09s5dpm2dxjmsz6ehdfo.jpg
خانواده عروس و داماد در ميان هياهوي آماده شدن براي خوانده شدن خطبه عقد دست از پا نميشناسند و مراسم نقل و شيريني پخشكنان همچنان ادامه دارد.
ميان سالن بچههاي كوچك در حال هياهو و دويدن هستند و بزرگترها و محارم عروس و داماد اطراف عروس و داماد و عاقد جمع شدهاند. عاقد شروع ميكند درخصوص يك مساله توضيح بدهد.
با فرياد دايي عروس، جمعيت ساكت ميشود. عاقد، دايي عروس را دعوت به آرامش ميكند. مادر عروس سراسيمه خود را به نزديك عاقد ميرساند و از موضوع ميپرسد. همه سراپا گوشاند.
دايي عروس بلندتر ميگويد: كدام آدم عاقلي هديه به شرط توانستن ميدهد؟ عاقد به دايي اشاره ميكند كه آرام باشد و رو به مادر عروس و پدر داماد دوباره توضيح ميدهد كه درخصوص مهريه تكليف دارد كه سوال كند آيا شرط مهريه عندالاستطاعه باشد يا عندالمطالبه؟ مادر داماد كه محكم با دست راستش روي دست چپش ميزند ميپرسد: «اينها چي هست حالا كه قرار است به مهريه اضافه شود؟ ما كه در مهريه اينها را ننوشتيم.»
عاقد شروع ميكند به توضيح دادن كه اينها شروطي است كه بايد يكيشان را براي اضافه شدن به مهريه قبول كنيد. اگر عندالمطالبه باشد يعني خانم هر وقت اراده كرد و مهريه را خواست مرد موظف است آن را بپردازد.
اما اگر شرط عندالاستطاعه بگذاريد يعني داماد فقط وقتي توانايي مالي داشت مكلف است بپردازد. همهمه عجيبي در جمعيت حاضر برپا ميشود. داماد ميگويد: شرط معقول شرط دوم است.
بنويسيد عندالاستطاعه. وقتي توانش نباشد چه اين يكي را بنويسيد چه آن يكي را، قابل پرداخت نيست. عروس خانم از جايش بلند ميشود و روبه داماد ميگويد: اين مهريه اندك ديگر توانايي و ناتواني مالياش چيست؟ اصلا مگر هديه نيست؟
چه كسي براي هديه شرط ميگذارد؟ خب اگر اينطور است من هم اين هديه مشروط را رد ميكنم و حاضر نيستم در عقدنامهام ثبت شود و رو به عاقد ميگويد همان شرط اول يعني عندالمطالبه را بنويسيد لطفا.
مادر داماد به عاقد نزديك ميشود و با صداي بلندي ميگويد خدا خيرتان بدهد حاج آقا. نميشود هيچكدامش را ننويسيد؟ عاقد ميگويد خير.
يكي از اين دو شرط بايد تعيين شود. پدر داماد از جايش بلند ميشود و ميگويد آن روزي كه ميگفتم مهريه را سنگين ننويسيد براي همين چيزها بود. آنجا به نفع شما شد، حالا اينجا يك راه نفسكشيدن براي پسرم باقي بگذاريد.
سپس رو به عاقد ميگويد: آقاي محضردار لطفا همان عندالاستطاعه بنويسيد. دايي عروس لاالهالاالله بلندي ميگويد و رو به پدر داماد ميگويد: آقا درست است عروس پدر ندارد، اما ما كه نمردهايم، بگذاريم حقش پامال شود. حضرت علي(ع) تمام دارايياش را فروخت تا مهر حضرت زهرا(س) را ادا كند. شما جايي شرط و شروطي در ازدواج مولا درخصوص مهريه خواندهايد؟ آخر شما ديگر چرا؟
با اين وضع زندگيها حالا ديگر شما از روز عقد، كلنگ اختلاف و دلگيري جديد را در زندگي اين دو جوان نزنيد. تا بوده مهريه عندالمطالبه بوده. چه حرف بيمنطقي است كه شما ميزنيد! پدر داماد يك قدم رو به جلو ميآيد و بحث بالا ميگيرد. صداي آقايان در هم گره ميخورد و هياهو تمام سالن را فرا ميگيرد.
مادر داماد در حالي كه صورتش قرمز شده با عجله به سمت عاقد ميدود و سرش را پايين ميآورد و آرام ميگويد: خدا خيرتان بدهد حاج آقا، حالا چه وقت شرط و شروط گفتن بود؟ مراسم دارد به هم ميخورد. هيچكدامش را ننويس تا بعد در موردش تصميم بگيريم. شما خطبه را بخوان و برو ما در مورد اين مساله تصميم ميگيريم. عاقد همينطور كه در دفترش چيزهايي يادداشت ميكند ميگويد: نميشود مادرجان.
قانون اين است كه الان در اين مورد تصميم بگيريد. صداي گريه عروس و صداي پاشنههاي بلندش كه به سمت بيرون از سالن ميدود جمع را ساكت ميكند. داماد هم سريع برميخيزد و به سمت عروس ميدود ولي عروس نمي ايستد.
خانمي از اين سوي سالن فرياد ميزند كه يكي آب قند بياورد مادر عروس از حال رفته. خانمها دور مادر عروس جمع ميشوند.
بحث و جدل آقايان همچنان ادامه دارد. عاقد با نفر كنار دستياش در حال صحبت است و مادر داماد در حالي كه دنبال عروس و داماد ميدود رو به عاقد ميگويد: لطفا نرويد. صبر كنيد الان راضيش ميكنم، برگردد.
خانواده عروس و داماد در ميان هياهوي آماده شدن براي خوانده شدن خطبه عقد دست از پا نميشناسند و مراسم نقل و شيريني پخشكنان همچنان ادامه دارد.
ميان سالن بچههاي كوچك در حال هياهو و دويدن هستند و بزرگترها و محارم عروس و داماد اطراف عروس و داماد و عاقد جمع شدهاند. عاقد شروع ميكند درخصوص يك مساله توضيح بدهد.
با فرياد دايي عروس، جمعيت ساكت ميشود. عاقد، دايي عروس را دعوت به آرامش ميكند. مادر عروس سراسيمه خود را به نزديك عاقد ميرساند و از موضوع ميپرسد. همه سراپا گوشاند.
دايي عروس بلندتر ميگويد: كدام آدم عاقلي هديه به شرط توانستن ميدهد؟ عاقد به دايي اشاره ميكند كه آرام باشد و رو به مادر عروس و پدر داماد دوباره توضيح ميدهد كه درخصوص مهريه تكليف دارد كه سوال كند آيا شرط مهريه عندالاستطاعه باشد يا عندالمطالبه؟ مادر داماد كه محكم با دست راستش روي دست چپش ميزند ميپرسد: «اينها چي هست حالا كه قرار است به مهريه اضافه شود؟ ما كه در مهريه اينها را ننوشتيم.»
عاقد شروع ميكند به توضيح دادن كه اينها شروطي است كه بايد يكيشان را براي اضافه شدن به مهريه قبول كنيد. اگر عندالمطالبه باشد يعني خانم هر وقت اراده كرد و مهريه را خواست مرد موظف است آن را بپردازد.
اما اگر شرط عندالاستطاعه بگذاريد يعني داماد فقط وقتي توانايي مالي داشت مكلف است بپردازد. همهمه عجيبي در جمعيت حاضر برپا ميشود. داماد ميگويد: شرط معقول شرط دوم است.
بنويسيد عندالاستطاعه. وقتي توانش نباشد چه اين يكي را بنويسيد چه آن يكي را، قابل پرداخت نيست. عروس خانم از جايش بلند ميشود و روبه داماد ميگويد: اين مهريه اندك ديگر توانايي و ناتواني مالياش چيست؟ اصلا مگر هديه نيست؟
چه كسي براي هديه شرط ميگذارد؟ خب اگر اينطور است من هم اين هديه مشروط را رد ميكنم و حاضر نيستم در عقدنامهام ثبت شود و رو به عاقد ميگويد همان شرط اول يعني عندالمطالبه را بنويسيد لطفا.
مادر داماد به عاقد نزديك ميشود و با صداي بلندي ميگويد خدا خيرتان بدهد حاج آقا. نميشود هيچكدامش را ننويسيد؟ عاقد ميگويد خير.
يكي از اين دو شرط بايد تعيين شود. پدر داماد از جايش بلند ميشود و ميگويد آن روزي كه ميگفتم مهريه را سنگين ننويسيد براي همين چيزها بود. آنجا به نفع شما شد، حالا اينجا يك راه نفسكشيدن براي پسرم باقي بگذاريد.
سپس رو به عاقد ميگويد: آقاي محضردار لطفا همان عندالاستطاعه بنويسيد. دايي عروس لاالهالاالله بلندي ميگويد و رو به پدر داماد ميگويد: آقا درست است عروس پدر ندارد، اما ما كه نمردهايم، بگذاريم حقش پامال شود. حضرت علي(ع) تمام دارايياش را فروخت تا مهر حضرت زهرا(س) را ادا كند. شما جايي شرط و شروطي در ازدواج مولا درخصوص مهريه خواندهايد؟ آخر شما ديگر چرا؟
با اين وضع زندگيها حالا ديگر شما از روز عقد، كلنگ اختلاف و دلگيري جديد را در زندگي اين دو جوان نزنيد. تا بوده مهريه عندالمطالبه بوده. چه حرف بيمنطقي است كه شما ميزنيد! پدر داماد يك قدم رو به جلو ميآيد و بحث بالا ميگيرد. صداي آقايان در هم گره ميخورد و هياهو تمام سالن را فرا ميگيرد.
مادر داماد در حالي كه صورتش قرمز شده با عجله به سمت عاقد ميدود و سرش را پايين ميآورد و آرام ميگويد: خدا خيرتان بدهد حاج آقا، حالا چه وقت شرط و شروط گفتن بود؟ مراسم دارد به هم ميخورد. هيچكدامش را ننويس تا بعد در موردش تصميم بگيريم. شما خطبه را بخوان و برو ما در مورد اين مساله تصميم ميگيريم. عاقد همينطور كه در دفترش چيزهايي يادداشت ميكند ميگويد: نميشود مادرجان.
قانون اين است كه الان در اين مورد تصميم بگيريد. صداي گريه عروس و صداي پاشنههاي بلندش كه به سمت بيرون از سالن ميدود جمع را ساكت ميكند. داماد هم سريع برميخيزد و به سمت عروس ميدود ولي عروس نمي ايستد.
خانمي از اين سوي سالن فرياد ميزند كه يكي آب قند بياورد مادر عروس از حال رفته. خانمها دور مادر عروس جمع ميشوند.
بحث و جدل آقايان همچنان ادامه دارد. عاقد با نفر كنار دستياش در حال صحبت است و مادر داماد در حالي كه دنبال عروس و داماد ميدود رو به عاقد ميگويد: لطفا نرويد. صبر كنيد الان راضيش ميكنم، برگردد.