negar92
08-14-2012, 07:45 AM
زبان شناسی، چنان که از نامش پیداست، بررسی علمی زبان است.
این علم البته به بررسی زبان مادری نیز می پردازد.اما در وهله نخست به زبان در مفهوم عام آن می نگرد. یعنی از یک سو همه زبانها و از سوی دیگر آن خصویت انسان که او را از جاندران دیگر متمایز می سازد.، چندان که در تعریف او می گویند: حیوان ناطق.
البته هیچ زبان شناسی مدعی دانستن همه زبان ها نیست؛ زیرا تعداد زبان های مختلف جهان را تا 5000 برآورد کرده اند و تاکنون هیچ کس، چه زبان شناس و چه غیر زبان شناس، شاید نتوانسته باشد یک صدم این مقدار را هم به طور نسبی بیاموزد، تا چه رسد به این که درباره همه آن ها بررسی کند.
از سوی دیگر، آن صفت ممیز انسان، یعنی گویایی، رشته های چنان متعددی از فعالیت علمی بشر را -از فیزیک و فیزیولوژی تا روان شناسی و روان پزشکی، و از جامعه شناسی و مردم شناسی تا منطق و فلسفه- در برمی گیرد که امروزه هیچ کس توانایی و حتی جرئت آن را ندارد که به همه آن ها بپردازد.
حال اگر کسی بخواهد با زبان شناسی آشنا شود چگونه می تواند امید آموختن این همه دانشهای گوناگون را داشته باشد؟ حتی برای فراگرفتن بخش کوچکی از این دانش، که معمولاً با شنیدن اصطلاح «زبان شناسی» به ذهن متبادر می شود، یعنی تاریخ تحول و خویشاوندی زبانها و روابط آنها با یکدیگر (یا آن چه که به «ریشه شناسی» و «زبانهای باستانی» و «فقه الغه» معروف است)، باید عمری را صرف کرد. تازه چه حاصل از این که حافظه خود را با دانسته های پراکنده ای از این قبیل بینباریم که مثلاً واژه اوستایی vafra در فارسی برف و در گویش های مازندرانی و گیلکی وُرف شده است. یا واژه بد فارسی و bad انگلیسی، به همه تشابه لفظ و معنی، از دو ریشه مختلفند؟ وانگهی این بررسی تا کجا باید ادامه یابد و تا کجا می توان در شرح و بسط جزئیات پیش رفت؟
اتفاقاً زبان شناسی، به مفهوم امروز کلمه، از زمانی پا گرفت که به مقابله با این جریان اخیر برخاست و بحق مدعی شد که اگر علمی دایماً به بررسی مفردات مشغول باشد و نتواند زمینه کار خود را محدود و هدف های خود را مشخص سازد و در انتها ما را به تفکر و استنتاج شخصی برساند شاید علم به مفهوم دقیق کلمه نباشد. هر علمی ناچار است که، دیر یا زود، یافته های جزئی را با یکدیگر ترکیب کند و از آن ها نتایج کلی بگیرد.
از سوی دیگر، تفاوت زبان شناسی با علوم دیگری که کم و بیش به زبان می پردازند در این است که زبان شناسی زبان را برای توصیف خود زبان بررسی می کند، ولی آن علوم، زبان را برای توضیح چیز دیگری به کار می گیرند (مثلاً برای مطالعه استعداد روانی تکلم یا قوانین تفکر یا نهادهای اجتماعی یا ضایعات مخ و اندامهای گفتار). پس در نهایت یک چیز برای زبان شناس باقی می ماند: خود زبان در ساختهایش و در کارکردش.
زبان شناسی امروز علمی است مانند همه علوم دیگر، دارای اصول و قواعد و روشهایی مبتنی بر مشاهده و تجربه و استقرا، بر اساس ملاکهای صوری و عینی. قطعیت علمی بسیاری از دستاوردهای زبان شناسی در قرن حاضر آن را به مرز «علوم دقیق» نزدیک کرده است.
این را هم باید دانست که در سلسله علوم معروف به «علوم انسانی»، یعنی علومی که موضوع بحث و بررسی آن ها انسان است (روان شناسی، روان کاوی، تاریخ، باستان شناسی، جامعه شناسی، مردم شناسی، منطق، فلسفه، هنرشناسی، نقد ادبی و جز اینها)، زبان شناسی دقیق ترین و پیشرفته ترین آنهاست، به طوری که پاره ای از این علوم (از جمله مردم شناسی و نقد ادبی) اصول و روشها و حتی اصطلاحهای آن را عیناً اقتباس کرده و در زمینه فعالیت خود به کار بسته اند.
منبع:
نجفی، ابوالحسن. 1358. مبانی زبان شناسی و کاربرد آن در زبان فارسی. تهران: انتشارات نیلوفر.
این علم البته به بررسی زبان مادری نیز می پردازد.اما در وهله نخست به زبان در مفهوم عام آن می نگرد. یعنی از یک سو همه زبانها و از سوی دیگر آن خصویت انسان که او را از جاندران دیگر متمایز می سازد.، چندان که در تعریف او می گویند: حیوان ناطق.
البته هیچ زبان شناسی مدعی دانستن همه زبان ها نیست؛ زیرا تعداد زبان های مختلف جهان را تا 5000 برآورد کرده اند و تاکنون هیچ کس، چه زبان شناس و چه غیر زبان شناس، شاید نتوانسته باشد یک صدم این مقدار را هم به طور نسبی بیاموزد، تا چه رسد به این که درباره همه آن ها بررسی کند.
از سوی دیگر، آن صفت ممیز انسان، یعنی گویایی، رشته های چنان متعددی از فعالیت علمی بشر را -از فیزیک و فیزیولوژی تا روان شناسی و روان پزشکی، و از جامعه شناسی و مردم شناسی تا منطق و فلسفه- در برمی گیرد که امروزه هیچ کس توانایی و حتی جرئت آن را ندارد که به همه آن ها بپردازد.
حال اگر کسی بخواهد با زبان شناسی آشنا شود چگونه می تواند امید آموختن این همه دانشهای گوناگون را داشته باشد؟ حتی برای فراگرفتن بخش کوچکی از این دانش، که معمولاً با شنیدن اصطلاح «زبان شناسی» به ذهن متبادر می شود، یعنی تاریخ تحول و خویشاوندی زبانها و روابط آنها با یکدیگر (یا آن چه که به «ریشه شناسی» و «زبانهای باستانی» و «فقه الغه» معروف است)، باید عمری را صرف کرد. تازه چه حاصل از این که حافظه خود را با دانسته های پراکنده ای از این قبیل بینباریم که مثلاً واژه اوستایی vafra در فارسی برف و در گویش های مازندرانی و گیلکی وُرف شده است. یا واژه بد فارسی و bad انگلیسی، به همه تشابه لفظ و معنی، از دو ریشه مختلفند؟ وانگهی این بررسی تا کجا باید ادامه یابد و تا کجا می توان در شرح و بسط جزئیات پیش رفت؟
اتفاقاً زبان شناسی، به مفهوم امروز کلمه، از زمانی پا گرفت که به مقابله با این جریان اخیر برخاست و بحق مدعی شد که اگر علمی دایماً به بررسی مفردات مشغول باشد و نتواند زمینه کار خود را محدود و هدف های خود را مشخص سازد و در انتها ما را به تفکر و استنتاج شخصی برساند شاید علم به مفهوم دقیق کلمه نباشد. هر علمی ناچار است که، دیر یا زود، یافته های جزئی را با یکدیگر ترکیب کند و از آن ها نتایج کلی بگیرد.
از سوی دیگر، تفاوت زبان شناسی با علوم دیگری که کم و بیش به زبان می پردازند در این است که زبان شناسی زبان را برای توصیف خود زبان بررسی می کند، ولی آن علوم، زبان را برای توضیح چیز دیگری به کار می گیرند (مثلاً برای مطالعه استعداد روانی تکلم یا قوانین تفکر یا نهادهای اجتماعی یا ضایعات مخ و اندامهای گفتار). پس در نهایت یک چیز برای زبان شناس باقی می ماند: خود زبان در ساختهایش و در کارکردش.
زبان شناسی امروز علمی است مانند همه علوم دیگر، دارای اصول و قواعد و روشهایی مبتنی بر مشاهده و تجربه و استقرا، بر اساس ملاکهای صوری و عینی. قطعیت علمی بسیاری از دستاوردهای زبان شناسی در قرن حاضر آن را به مرز «علوم دقیق» نزدیک کرده است.
این را هم باید دانست که در سلسله علوم معروف به «علوم انسانی»، یعنی علومی که موضوع بحث و بررسی آن ها انسان است (روان شناسی، روان کاوی، تاریخ، باستان شناسی، جامعه شناسی، مردم شناسی، منطق، فلسفه، هنرشناسی، نقد ادبی و جز اینها)، زبان شناسی دقیق ترین و پیشرفته ترین آنهاست، به طوری که پاره ای از این علوم (از جمله مردم شناسی و نقد ادبی) اصول و روشها و حتی اصطلاحهای آن را عیناً اقتباس کرده و در زمینه فعالیت خود به کار بسته اند.
منبع:
نجفی، ابوالحسن. 1358. مبانی زبان شناسی و کاربرد آن در زبان فارسی. تهران: انتشارات نیلوفر.