alamatesoall
08-12-2012, 05:34 PM
معنويتي كه در دل جهان پيشامدرن پرورده شده و نيازهاي معنوي انسانهاي دوران پيشامدرن را برآورده ميكرده است، «معنويت ديني» بوده است. اين معنويت گوهر اديان سنتي است، همانگونه كه معنويت قدسي گوهر اديان ابراهيمي است. به باور برخي از متفكران، التزام به معنويت ديني/ قدسي در جهان مدرن با موانعي اساسي روبهرو شده است.
اين موانع به دو دسته «موانع نظري» و «موانع عملي» قابل تقسيماند. موانع نظري نيز در ذيل سه مقوله زير صورتبندي ميشوند: (1) تعارض دين و فلسفه (2) تعارض علم و دين (3) تعارض دين و اخلاق.
براي حل اين تعارضها راههاي مختلفي پيشنهاد شده است اما انتخاب يك راهحل خاص براي برطرفكردن اين تعارضها در گرو ديدگاهي است كه شخص درباره «سرشت» اين تعارضها مفروض ميگيرد. در اينجا ما به سه دسته راهحل اشاره ميكنيم، بدون اينكه در اين مورد ادعاي حصر منطقي داشته باشيم.
راهحل اول: انكار كلي يكي از طرفين تعارض
هواداران اين راهحل برآنند كه تعارضهاي پديدآمده ميان دين يا معنويت قدسي با فلسفه، علم و اخلاق چندان گسترده است كه هيچ مجالي براي آشتي و سازگاري باقي نميگذارد. اين گروه به دو دسته تقسيم ميشوند:
سنتگرايان: كه فلسفه، علم و اخلاق مدرن و به طور كلي مدرنيته را نفي ميكنند تا بهزعم خود جايي براي التزام به دين يا معنويت قدسي باز كنند.
گروهي از خداناباوران: كه دين يا معنويت قدسي را يكسره نفي ميكنند تا بهزعم خودشان به مقتضيات و لوازم فلسفه، علم و اخلاق مدرن وفادار بمانند. اين خداناباوران بر اين باورند كه فلسفه، علم و اخلاقِ مدرن همه نيازهاي انسانهاي مدرن را برطرف ميكنند. بر اين اساس، انسان مدرن نيازي به معنويت ندارد. از نظر اين گروه، سر رجوع به دين يا معنويت در جهان پيشامدرن عدم دسترسي آدميان به فلسفه، علم و اخلاق مدرن بوده است. يعني در جهان پيشامدرن، دين يا معنويت قدسي نياز انسان به فلسفه، علم و اخلاق را برطرف ميكرده است و اينك كه فلسفه، علم و اخلاق از دين مستقل شده و روي پاي خود ايستادهاند، نيازي به آن دين يا معنويت نيست. به بيان ديگر، معنويت قدسي مفروضاتي فلسفي، علمي و اخلاقي دارد كه با مدرنيته ناسازگارند و انسان مدرن نميتواند آن مفروضات را بپذيرد.
راهحل دوم: نشاندن معنويت سكولار يا عرفان مدرن به جاي معنويت قدسي يا عرفان سنتي
اين راهحل در اصل از سوي گروه ديگري از خداناباوران پيشنهاد شده است، هرچند گروهي از خداباوران نيز كوشيدهاند با ارایه تلقي تازهاي از خداوند، از جمله ادعاي «حلول خداوند در طبيعت»، كه غير از تلقي مورد قبول اديان ابراهيمي است، اين راهحل را بپذيرند. هواداران اين راهحل برآنند كه انسان مدرن نيز به عرفان يا معنويت نياز دارد، اما اين نياز از راههاي ديگري قابل تامين است؛ يعني درست است كه عرفان سنتي/ معنويت قدسي به دليل عجينشدنش با پيشفرضهاي متافيزيكي، علمي و اخلاقيِ سنتي، يعني با فلسفه سنتي، علم سنتي و اخلاق سنتي براي انسان مدرن قابل پذيرش نيست، اما نياز انسان به معنويت هنوز وجود دارد و اين نياز از طريق «معنويت سكولار» يا «عرفان مدرن» برآوردهشدني است.
پيوند ميان عرفان سنتي يا معنويت قدسي و فلسفه، علم و اخلاقِ پيشامدرن، ضروري و ذاتي است، نه عرضي و اتفاقي و لذا اين عرفان و معنويت بيش از اين براي انسانهاي مدرن كشش و جذابيت ندارد و التزام به آن نامعقول به نظر ميرسد. تنها راهي كه باقي ميماند اين است كه نوع يا روايت ديگري از عرفان و معنويت مطرح شود كه با مظاهر عقلانيت مدرن يعني فلسفه، علم و اخلاق جديد سازگار باشد.
معنويت سكولار/ عرفان مدرن از قيدوبند پيشفرضهاي متافيزيكي عرفان سنتي يا معنويت قدسي و از جمله مهمترين آنها، يعني اعتقاد به وجود خداي اديان ابراهيمي، آزاد است. معنويت سكولار/ عرفان مدرن از نظر متافيزيكي «طبيعتگرا» است و لذا شكاكان ديني، خداناباوران و ندانمانگاران نيز ميتوانند بدون ارتكاب تناقض به اين عرفان و معنويت ملتزم شوند. هواداران معنويت سكولار يا عرفان مدرن باورهاي ديني در باب وجود عالم ماوراءطبيعت و ربط و نسبت آن با عالم طبيعت را نامعقول ميدانند، اما بر اين باورند كه عرفان سنتي يا معنويت قدسي جنبههاي مثبتي دارد كه قابل اقتباس و با طبيعتگرايي يا جهانبيني سكولار قابل جمع است.
راهحل سوم: بازسازي عقلاني معنويت قدسي
اين راهحل ميكوشد با اثبات دو مقدمه نشان دهد كه انسانهاي مدرن در عين التزام به مدرنيته و لوازم آن و بدون ارتكاب تناقض يا نقض قواعد عقلانيت، ميتوانند به معنويت قدسي وفادار بمانند. اين دو مقدمه عبارتند از: (1) نقد تلقي نادرست از عقلانيت مدرن و اصلاح اين عقلانيت و (2) قابليت عقلانيت قدسي براي بازسازيِ عقلاني. اين راهحل ميكوشد نشان دهد كه معنويت قدسي با عقلانيت، به معناي درست كلمه و به تبع آن با مظاهر عقلانيت، يعني فلسفه، علم و اخلاق مدرن سازگار است. معنويت قدسي چارچوبي عقلاني دارد، به شرطي كه مراد ما از عقلانيت، تلقي درست از عقلانيت باشد. در فرآيند بازسازي عقلاني معنويت قدسي، گوهر يا ذاتيات اين معنويت محفوظ ميماند، هرچند عرضياتي كه در جهان پيشامدرن، اين معنويت را همچون صدفي در بر گرفته بودند جاي خود را به عرضيات تازهاي خواهند داد كه با عقلانيت مدرن و مظاهر آن يعني فلسفه، علم و اخلاق جديد سازگارند.
ابوالقاسم فنايي
شرق / شماره 1524
اين موانع به دو دسته «موانع نظري» و «موانع عملي» قابل تقسيماند. موانع نظري نيز در ذيل سه مقوله زير صورتبندي ميشوند: (1) تعارض دين و فلسفه (2) تعارض علم و دين (3) تعارض دين و اخلاق.
براي حل اين تعارضها راههاي مختلفي پيشنهاد شده است اما انتخاب يك راهحل خاص براي برطرفكردن اين تعارضها در گرو ديدگاهي است كه شخص درباره «سرشت» اين تعارضها مفروض ميگيرد. در اينجا ما به سه دسته راهحل اشاره ميكنيم، بدون اينكه در اين مورد ادعاي حصر منطقي داشته باشيم.
راهحل اول: انكار كلي يكي از طرفين تعارض
هواداران اين راهحل برآنند كه تعارضهاي پديدآمده ميان دين يا معنويت قدسي با فلسفه، علم و اخلاق چندان گسترده است كه هيچ مجالي براي آشتي و سازگاري باقي نميگذارد. اين گروه به دو دسته تقسيم ميشوند:
سنتگرايان: كه فلسفه، علم و اخلاق مدرن و به طور كلي مدرنيته را نفي ميكنند تا بهزعم خود جايي براي التزام به دين يا معنويت قدسي باز كنند.
گروهي از خداناباوران: كه دين يا معنويت قدسي را يكسره نفي ميكنند تا بهزعم خودشان به مقتضيات و لوازم فلسفه، علم و اخلاق مدرن وفادار بمانند. اين خداناباوران بر اين باورند كه فلسفه، علم و اخلاقِ مدرن همه نيازهاي انسانهاي مدرن را برطرف ميكنند. بر اين اساس، انسان مدرن نيازي به معنويت ندارد. از نظر اين گروه، سر رجوع به دين يا معنويت در جهان پيشامدرن عدم دسترسي آدميان به فلسفه، علم و اخلاق مدرن بوده است. يعني در جهان پيشامدرن، دين يا معنويت قدسي نياز انسان به فلسفه، علم و اخلاق را برطرف ميكرده است و اينك كه فلسفه، علم و اخلاق از دين مستقل شده و روي پاي خود ايستادهاند، نيازي به آن دين يا معنويت نيست. به بيان ديگر، معنويت قدسي مفروضاتي فلسفي، علمي و اخلاقي دارد كه با مدرنيته ناسازگارند و انسان مدرن نميتواند آن مفروضات را بپذيرد.
راهحل دوم: نشاندن معنويت سكولار يا عرفان مدرن به جاي معنويت قدسي يا عرفان سنتي
اين راهحل در اصل از سوي گروه ديگري از خداناباوران پيشنهاد شده است، هرچند گروهي از خداباوران نيز كوشيدهاند با ارایه تلقي تازهاي از خداوند، از جمله ادعاي «حلول خداوند در طبيعت»، كه غير از تلقي مورد قبول اديان ابراهيمي است، اين راهحل را بپذيرند. هواداران اين راهحل برآنند كه انسان مدرن نيز به عرفان يا معنويت نياز دارد، اما اين نياز از راههاي ديگري قابل تامين است؛ يعني درست است كه عرفان سنتي/ معنويت قدسي به دليل عجينشدنش با پيشفرضهاي متافيزيكي، علمي و اخلاقيِ سنتي، يعني با فلسفه سنتي، علم سنتي و اخلاق سنتي براي انسان مدرن قابل پذيرش نيست، اما نياز انسان به معنويت هنوز وجود دارد و اين نياز از طريق «معنويت سكولار» يا «عرفان مدرن» برآوردهشدني است.
پيوند ميان عرفان سنتي يا معنويت قدسي و فلسفه، علم و اخلاقِ پيشامدرن، ضروري و ذاتي است، نه عرضي و اتفاقي و لذا اين عرفان و معنويت بيش از اين براي انسانهاي مدرن كشش و جذابيت ندارد و التزام به آن نامعقول به نظر ميرسد. تنها راهي كه باقي ميماند اين است كه نوع يا روايت ديگري از عرفان و معنويت مطرح شود كه با مظاهر عقلانيت مدرن يعني فلسفه، علم و اخلاق جديد سازگار باشد.
معنويت سكولار/ عرفان مدرن از قيدوبند پيشفرضهاي متافيزيكي عرفان سنتي يا معنويت قدسي و از جمله مهمترين آنها، يعني اعتقاد به وجود خداي اديان ابراهيمي، آزاد است. معنويت سكولار/ عرفان مدرن از نظر متافيزيكي «طبيعتگرا» است و لذا شكاكان ديني، خداناباوران و ندانمانگاران نيز ميتوانند بدون ارتكاب تناقض به اين عرفان و معنويت ملتزم شوند. هواداران معنويت سكولار يا عرفان مدرن باورهاي ديني در باب وجود عالم ماوراءطبيعت و ربط و نسبت آن با عالم طبيعت را نامعقول ميدانند، اما بر اين باورند كه عرفان سنتي يا معنويت قدسي جنبههاي مثبتي دارد كه قابل اقتباس و با طبيعتگرايي يا جهانبيني سكولار قابل جمع است.
راهحل سوم: بازسازي عقلاني معنويت قدسي
اين راهحل ميكوشد با اثبات دو مقدمه نشان دهد كه انسانهاي مدرن در عين التزام به مدرنيته و لوازم آن و بدون ارتكاب تناقض يا نقض قواعد عقلانيت، ميتوانند به معنويت قدسي وفادار بمانند. اين دو مقدمه عبارتند از: (1) نقد تلقي نادرست از عقلانيت مدرن و اصلاح اين عقلانيت و (2) قابليت عقلانيت قدسي براي بازسازيِ عقلاني. اين راهحل ميكوشد نشان دهد كه معنويت قدسي با عقلانيت، به معناي درست كلمه و به تبع آن با مظاهر عقلانيت، يعني فلسفه، علم و اخلاق مدرن سازگار است. معنويت قدسي چارچوبي عقلاني دارد، به شرطي كه مراد ما از عقلانيت، تلقي درست از عقلانيت باشد. در فرآيند بازسازي عقلاني معنويت قدسي، گوهر يا ذاتيات اين معنويت محفوظ ميماند، هرچند عرضياتي كه در جهان پيشامدرن، اين معنويت را همچون صدفي در بر گرفته بودند جاي خود را به عرضيات تازهاي خواهند داد كه با عقلانيت مدرن و مظاهر آن يعني فلسفه، علم و اخلاق جديد سازگارند.
ابوالقاسم فنايي
شرق / شماره 1524