donya88
08-03-2012, 06:20 AM
عواطف نقش مهمي در زندگي كودك بازي ميكنند. عواطف فعاليتهاي روزانه كودك را لذتبخش ميسازند و وي را به سوي فعاليتهاي گوناگون ميرانند. تأثير عواطف اثر منفي ميگذارند. برخي از تحريكهاي عاطفي به خصوص اگر شديد و مداوم باشند شد جسماني كودك را دچار اختلال ميسازند. آسيبهائي كه عواطف بر رشد جسماني كودك وارد ميآورند ناشي از اختلالها و بينظميهاي حاصله در دستگاه گوارش و خواب كودك است در چنين حالتي كودك قدرت تمركز حواس خود را از دست داده و در فعاليتهاي درسي عقب مياگر تحريكهاي عاطفي بسيار شديد و مداوم باشند، كودك توانائي سازگاري با اجتماع را از دست ميدهد، چنين كودكي ممكن است دچار رنج و اندوه شده و احساس بيلياقتي در او بوجود آيد. چنين حالتهائي به نوبه خودبر ناراحتيهاي عاطفي ميافزايند. اينگونه كودكان داوري نادرستي از خود دارند و شخصيتشان پيوسته از اثرات منفي ناراحتيهاي عاطفي متأثر خواهد بود. موفقيت و شكست انسان در زندگي، تا اندازه زيادي، تابع حالت عاطفي در دوره كودكي است. بررسي خاطرههاي افراد از دوران كودكي نشان ميدهد كه تلخي يا شيريني اين خاطرهها تأثيري ژرف و هميشگي در زندگي آنان به جا گذاشته است.اثرات مثبت و منفي در زندگي كودك بيش از شدت و تكرار آنها به نوع عواطف بستگي دارد. عواطف نامطبوعي مثل ترس، خشم، حسادت اثرات منفي در رشد كودك دارند اما عواطف مطبوعي مانند محبت، شادي، لذت و كنجكاوي براي رشد طبيعي كودك ضروري هستند.ظهور عواطف در انسان مانند وجوه ديگر شخصيتي نتيجه رشد آنهاست در ابتداي تولد هيچ گونه عاطفه تكامل يافتهاي وجود نداشته تكامل عواطف منوط به رشد آنهاست تكامل عواطف نتيجه يادگيري و رشد بدني (رشد غدد داخلي بدن، رشد بدن و تكامل ذهني كاركرد غدد داخلي و رشد ماهيچهاي) است.پدر و مادر تا حد امكان خود را از آنچه مسبب ترس ميشود در امان ميدارند اما اين امر هميشه امكانپذير نيست. بيش از پايان يك سالگي انگيزههاي ترسآور، كودك را تحت تأثير قرار ميدهند. با گذشت زمان افق ديد كودك گسترش يافته از محافظت والدين بينيازتر شده، رشد ذهنياش، افزايش مييابد. به دنبال اين دگرگونيها پديدهها و موقعيتهاي برانگيزاننده ترس در كودك نيز افزايش مييابند. ترس هنگامي كه چندان شديد نبوده، موجب پرهيز از خطر باشد، براي كودك سودمند است متأسفانه بيشتر كودكان از پديدهها و موقعيتهاي بيخطر ميترسند و در نتيجه از برخي فعاليتهاي مفيد و لذتبخش محروم ميمانند. ترسهاي فراوان و شديد كه در بسياري از كودكان ديده ميشوند. سلامتي و جسمي و فكري و تربيتي در كودكان ميگردند، بدين ترتيب كه با ايجاد واكنش پرهيز از خطر ميتواند عامل ايمني باشد به عامل تهديدكننده و خطرناك تبديل ميشود.منشأ ترس اعم از معقول يا نامعقول بودن آنها، بايد در تجارب خود كودك يافته شوند. بيشتر ترسها اكتسابي هستند اما كيفيت اكتساب همه آنها يكسان نيست. گروهي از ترسها نتيجه تأثير انگيزهها هستند مثلا صداهاي بلند و ناهنجار هميشه بطور طبيعي ترس آورند. برخي از ترس نتيجه يادگيري (تقليد) از ديگران است. كودك با مشاهده ترس نزديكان از رعد و برق اين ترس را فرا ميگيرد. گروه سوم از ترسها نتيجه تجربههاي ناگوار از خرد كودك است ترس از پزشك، دندانپزشك و بيمارستان را ميتوان از جمله اين ترسها ناميد. خوابهاي بد نيز به عنوان گونهاي تجربه ناگوار ميتواند موجد اين گونه ترسها باشند. بايد به اين نكته توجه داشت كه ترسها با هراس متفاوت است.تفاوت هراس با ترس:تفاوت هراس با ترس عادي در اين است كه هراس شديد است، دوام دارد و سازش نميپذيرد، كودكاني كه هراس دارند ميكوشند از موقعيت يا چيزي كه از آن ميترسند دوري كنند. زماني كه اين كودكان با محركي ترسآور برخورد ميكنند در جاي خود خشك ميشوند از حركت باز ميايستند. در فرياد براي كمك امكان دارد به تهوع، دل آشوبي، تپش شديد قلب، نفس تنگي دچار شوند. امكان دارد واكنش در برابر يك محرك تهديد كننده بيخطر نيز هراس ناميده شود كه در اين مورد جايي براي ترس وجود ندارد و سرانجام امكان دارد ترسي در سن معيني طبيعي و درست بنظر ميآيد از نظر باليني در مورد كودكان بزرگتر از آن سن غير عادي تلقي شود.آگاهي از رشد ترسهاي طبيعي در كودك، در تشخيص ترسهايي كه بايد در پي رفع آنها برآمد، اهميت دارد چندين بررسي كلاسيك نشان داده است كه كودكان به هنجار به نحو شگفتانگيزي به ترسهاي بسياري دچارند. دختران نسبت به پسران ترس بيشتري نشان ميدهند. برخي بررسيها هم چنين نشان ميدهد كه شدت ترس در دختران به تناسب بيشتراز پسران است. با اين همه بايد نسبت به تحليل تفاوتهاي جنسي محتاط بود زيرا اين امكان وجود دارد كه آنچه در گزارش ترس به طور معمول به جنسيت نسبت داده ميشود در ارائه و گزارش آن تأثير بگذارد.به نظر ميرسد كه شمار ترس در كودكان با افزايش سن كاهش مييابد، امكان دارد ارتباط بين اين دو موضوع خطي نباشد زيرا مشاهده است كه اين ارتباط در حدود 11 سسالگي به شدت تيز و تند ميشود. به نظر ميآيد ترسهاي مربوط به دوران كودكي دورهاي نسبتا كوتاه داشته باشند ولي ترسهائي كه بيش از2 سال دوام بايد از نظر باليني نياز به توجه دارد.با اين حال اگر ترس هر چند كوتاه مدت در حد قابل ملاحظه آزار دهنده باشد يا به عملكرد فرد ضربه وارد آورد بايد در پي چاره آن برآمد. در ارزيابي ترسهاي كودكانچشمانداز رشدي كاربرد بسيار دارد هنگام قضاوت درباره ترس كودكان توجه به اين موضوع بسيار اهميت دارد كه بسياري از ترسها ناپايدارند و به سن خاصي مربوط ميشوند، دگرگونيهاي ناشي از رشد ادراك كودكان نيز در فهم ما از ترسهاي آنان موثر است. براي مثال بالا رفتن اختلاف بين واقعيتهاي دروني و واقعيتهاي عيني ميتواند به توجيه اين موضوع كمك كند كه چرا كودك خردسال از هيولا ميترسد در حالي كه كودكان بزرگتر به ترسهاي واقعيتر يعني خطر يا آسيبديدگي جسمي دچارند.انتظارات اجتماع و قابلپذيرش بودن برخي ترسها در يك سن خاص نيز بايد در نظر گرفته شود.امكان دارد برخي ترسها كوتاه مدت باشد هم چنين امكان دارد هراسهاي دوران كودكي در واقع پيش درآمدهائي بر هراسهاي دوران بزرگسالي نباشد. با اين حال امكان دارد ترسهاي دوران كودكي پيآمدهاي دراز مدتي داشته باشد. يعني با افزايش سن به جاي از بين رفتن ترس تنها سبك ابراز آن تغيير يابد.درباره علل بروز ترس، دو نظريه عمده وجود دارد نظريه تحليل رواني و نظريه رفتاري. فرويد علت ترس را تعارض اديپي حل نشده و هم چنين مظهر هراس را جانشين سازي ميدانست. ساير نظريه پردازان تحليل رواني هيجانات ناشي از پرخاشجويي، اضطراب جدائي، و تمايلات جنسي غير اديپي را به عنوان پايهاي براي رشد هراس در نظر گرفتند. ديدگاه ديگر ديدگاه رفتاري است كه ترس را بر اساس سه مفهوم شرطيسازي كلاسيك، شرطي سازي فعال و يادگيري مشاهدهاي مورد بررسي و تجزيه و تحليل قرار ميدهد. در شرطي شدن كلاسيك، هنگام ترس بسيار شديد يك محرك خنثي ارائه ميشود يا آنكه به تكرار با محرك مولد ترس قرين و موجب ترس يا اضطراب ميشود. واكنش كسب شده ميتواند بدون همراه شدن با محرك موجب ترس (تقويت كننده) هم چنان ادامه يابد. افزون بر آن اين واكنش ميتواند تعميم يابد بدين معني كه با ارائه محركهائي كه با محرك مولد هراس اصلي شباهت داشته باشد نيز ظاهر شود.جالب آنكه چون كودك از محرك شرطي شده اجتناب ميكند هرگز متوجه نخواهد شد كه در پي محرك شرطي نشده نخواهد آمد و بدين ترتيب است كه خاموشي روي نخواهد داد و ترس از بين نخواهد رفت. از ديدگاه شرطي شدن فعال، تقويت اصولا تقويت اجتماعي به شكل توجه، مكانيزم اصلي بروز هراس است طبق اين نظر، پدران و مادران و ديگر افراد هستند كه احتمالا با توجه ناآگاهانه خود به رفتارهاي حاكي از ترس كوكان، اين رفتارها را؛ رآنان تقويت ميكنند و در نتيجه آنها را به كودكان ميآموزند. در هنگام كنارهگيري از محيطهاي اجتماعي و روبرو شدن با شرايط ترسآور كودك كنارهگيري از محيطهاي اجتماعي و روبرو شدن با ترسآور كودك امكان مييابد كه به مادر پناه ببرد. بديهي است مادر ضمن همدردي با كودك وي را آرام ميكند. غذاهاي مورد علاقهاش را به او ميخوراند و به بازي دلخواه او ميپردازد. در اين مدل ترس يا اضطراب حكم واسطه را، ندارد بلكه پيآمدهاي آن است كه به شكل رشته رفتارهائي در كودك باقي ميماند.از ديدگاه يادگيري مشاهدهاي كودكان هم چنين ميتوانند واكنشهاي حاكي از ترس را با مشاهده واكنشهاي حاكي از ترس ديگران و تقليد از آنها فرا گيرند. براي مثالامكان دارد دختر كوچكي كه ميبيند مادرس از سگ ميترسد رفتار مادرش را تقليد كند. هم چنين امكان دارد زماني كه ديگران به تعريف يك چيز ترسآور ميپردازند كودك نيز از آن بترسد. اينكه ميبينيم اغلب كودكان از همان چيزهائي ميترسند كه والدين آنها ميترسند، با توضيح يادگيري مشاهدهاي قابل درك است.در زمينه درمان هراسهاي دوران كودكي با كمك نظريه پويائي رواني هراسها را بخشي از تصوير يك عارضه بزرگتر ميدانند كه به فعاليتهاي دفاع از استقلال، رويگرداني مربوط ميشود درمانهاي هراس اغلب شامل تحليل، تبيين و پيشنهاد است در ديدگاه رفتاري از روش حساسيتزدايي نظامداري در درمان هراس استفاده ميشود. ولي پركاربردترين شيوه رفتاري مدل سازي modeling است.در روش مدل سازي با استفاده از ايجاد شرايط عيني يا ذهني ترس كودك از طريق مشاهده افرادي كه با موقعيت هراسآور بدون اضطراب مواجهه ميشوند و پيآمد آن با پاداش همراه است ياد ميگيرند بدون اضطراب و ترس (البته با استفاده از روش رفتار درماني حساسيتزدائي) با موقعيت هراسآور مواجه باشند.يكي از پيشگامان مدل سازي معتقد است كه شيوه مدل سازي انتظارات كودك را از كارآئي فردي بالا ميبرد و نتايج درمان بخشي قابل ملاحظهاي دارد. برخي پژوهشگران براي درمان ترس كودكان به مطالعه باورها و شناخت پرداختهاند يعني از درمانهاي شناختي براي رفع مشكلات هراس كودكان استفاده نمودهاند.پيشگيري از ترس:ترس جز در موارد اجتناب از خطرهاي واقعي بيشتر زيانآور است تا مفيد، از اين رو شايسته است كه پدران و مادران و آموزگاران تا حد ممكن از ترس كودكان پيشگيريكنند. منحرف كردن توجه كودك را انگيزه ترسآور اقدامي موقتي است كه نميتواند از ترسهاي آتي او به خصوص هنگام تنهائي پيشگيري كند. آگاهي و آمادگي قبلي كودك به هنگام برخورد ناگهاني با انگيزه جديد در پيشگيري از ترس او بيتأثير نيست اما چون پيشبيني انگيزههايي كه در آينده موجب ترس كودك ميشوند امري مشكل است دادن آگاهي و آمادگي پيشين براي روياروئي با انگيزهاي ترسآور ممكن است نتيجهاي عكس به بار ميآورد. به اين ترتيب كه اين عمل ممكن است آن انگيزه را ترسناكتر از آنچه كه هست جلوه دهد. در ميان روشهاي گوناگون مبارزه با ترس كودكان روشهاي زير از همه مفيدتر بودهاند:الف - دادن امكان به كودك تا به ميل خود با ترس و انگيزههاي موجد آن روبرو شود. ب - ايجاد انگيزه براي يادگيري مهارتهائي كه هنگام روبرو شدن با موقعيتهايترسآور كودك را به كار آيد. پ - ايجاد تداعيهاي خوشايند با انگيزه ترسآور ث - توضيحاتي شفاهي درباره انگيزه ترسآور و ايجاد اطمينان در كودك نسبت به بيخطر بودن آن. ت - تمرين شجاعت به شيوه تقليد از بزرگتران ج - دادن فرصت كافي به كودك براي بيان عواطف و انديشههايش كه منجر به كشف تمايلات و استعدادهاي وي و انصراف خاطرش از امور زيانآور ميشود.روشهاي بيثمري كه براي از ميان بردن ترس كودكان به كار ميروند عبارتند از: ناديدهگرفتن ترس آنان. كودك را با اجبار سرزنش كردن تمسخر و گوشزد كردن شجاعت كودكان همسال ديگر، به روياروئي با موقعيت ترسآور واداشتن، دور ساختن آنچه كه موجب ترس آنان است.با وسايل گول زننده و موقتي به آرام كردن آنان آمدن، بيثمر بودن اينگونه روشها را ميتوان در بزرگسالاني مشاهده كرد كه ترسهاي دوره كودكي در آنان جا مانده است.