fr.chemi3t
07-20-2012, 07:24 PM
http://pnu-club.com/imported/2012/07/534.jpg
هریک از جملات نوشته شده در زیر به یکی از مفاهیم درسی شیمی مربوط می شود.
چقدر مفاهیم درسی در ذهن دانش آموزان عمیق و ماندگار خواهند بود اگر آمیخته
با چنین جملات و عباراتی به دانش آموزان انتقال یابند.
جنس زغال و الماس هر دو از کربن است. این، به رفتار اتمهای کربن بستگی
دارد که به زغال تبدیل شوند یا الماس شوند. زمانی که می توان الماس بود،
چرا زغال باشیم؟فلوئور با ارادهترین عنصر است. او حتی آرگون تنبل را به انجام واکنش وادار می کند. (اشاره به مولکول ArF4 و ArF6).فلوئور، در دوستی سنگ تمام می گذارد. اگر با عنصری دست رفاقت بدهد، هیچ
چیز نمی تواند او را از رفیقش جدا کند. او با همهی علاقهی که به حفظ
الکترونهایش دارد، هنگامی که کمبود بور را نسبت به الکترود می بیند، او را
در الکترونهای خود سهیم میکند (BF3).هر چه اتمها بزرگتر می شوند (شعاع اتمی که بیشتر می شود)، از
دارایيهای خود (یعنی الکترونها) راحتتر می گذرند. برخلاف انسانها که هر
چه مسنتر می شوند به آن چه دارند، وابستگی بیشتر پیدا می کنند و بخشش
کمتری از خود نشان می دهند.آب با همهی لطافت و نرمی که دارد، سرسختترین مواد به شمار می رود.
اگر دستش به بلور نمک برسد، شبکهی سخت آن را چنان درهم می شکند که با وجود
همهی آن نیروی جاذبهی قوی که میان یونها وجود دارد، هر یک به سویی می
گریزند و به محاصره مولکولهای آب درمی آیند؛ کاری که از هیچ پتک یا چکشی
برنمی آید.همیشه نباید بری رسیدن به کمال، چیزی را به دست آورد. گاه گذشتن از
چیزهایی که داریم، راه کمال را پیش روی ما می گشاید. درست مانند سدیم که تا
از آخرین الکترون لایهی ظرفیتش نگذرد به آرایش الکترونی کامل دست نمی
یابد.هر چه اندازهی مولکول در هیدروکربنها بیشتر می شود بهتر و قويتر
یکدیگر را جذب می کنند و به هم نزدیكتر می شوند. اما چرا برخی از انسانها
هر چه بزرگتر می شوند، بیشتر از هم فاصله می گیرند؟چه صبری دارد این آب! دیر جوش می آورد و زیر فشار دیرتر از کوره در می رود.اکسیژن رفیق نابابی است. همنشینی با او سرانجامی جز خاکستر و دود شدن در هوا ندارد.بیچاره منیزیم وقتی به اکسیژن می رسد، چشمانش چه برقی می زند! بی آنکه
بداند اکسیژن چه خوابی برایش دیده است، با شوق به استقبال دشمن جانش می
رود.هنگامی که مواد وارد جمع می شوند (مخلوط تشکیل می دهند)، اصالت خود را
حفظ می کنند. برخلاف برخی از آدمها که با ورود به هر محیط تازه، به رنگ
جمع درمی آیند.گرمای تشکیل ترکیبها منفی است. یعنی عنصرها «با هم بودن» را بیشتر دوست دارند. پس چرا برخی از ما بر طبل جدایی می کوبیم؟عشق را باید از سدیم آموخت که وقتی به آب می رسد از شوق رسیدن به دوست،
ذوب می شود و همهی هستی را فدای یار می کند، چنان که دیگر اثری از او بر
جای نمی ماند. تنها یک قطره فنول فتالیین کافی است تا خونی را که نثار کرده
است، نشان دهد.زباله را ببینید، حتی زباله هم بکار می آید. بری همین نام «طلای کثیف» به آن دادهاند. چه قدر بد است که از ما کاری برنیاید.اگر به واکنشی که در حال تعادل است، تغییری تحمیل شود، واکنش با این
تغییر مبارزه می کند تا اثر آن را تا جای ممکن تعدیل کند. افسوس که برخی از
ما خیلی زود تسلیم محیط اطراف خود می شویم.طلا و پلاتین فلزهایی ثابت قدم هستند. چون در برابر شرایط مناسبی که
وجودشان را به خطر می اندازد، پایداری نشان می دهند و تلاش می کنند که
اصالت خود را هم چنان حفظ کنند.پیوند I-I از پیوندهای Br-Br و Cl-Cl سستتر است. جای تأسف است که
مولکولهای دو اتمی این هالوژنها، هر چه بزرگتر می شوند، ارتباطشان
ضعیفتر و پیوندشان سستتر می شود.می دانید چرا پیوند F–F با ین که از Cl-Cl کوتاهتر است، سستتر است؟
اتمهای فلوئور در دوستی با یکدیگر حدی را رعیت نمی کنند. خودمانی شدن زیاد
هم می تواند مشکلاز باشد.برخی عنصرها مانند لیتیم و بریلیم، که کوچکترین عضو خانوادهی خود
هستند، گویی تافتهی جدا بافتهاند! آنها در برابر قوانین خانوادگی
نافرمانی نشان می دهند. جالب است که افراد دیگر خانواده هم در برابر سرپیچی
آنها سکوت کردهاند.کنترل خانوادهی پرجمعیت کار دشواری است. اتم کربن، خانوادهی کم جمعیت
خود را خوب اداره می کند و هوای الکترونهایش را دارد. اما سرب که هم گروه
با کربن است، در برابر برخی عنصرهای سودجو، از نگهداری الکترونهیش
ناتوان است و دو یا چهار الکترون از دست می دهد.سوختن آلکانها، فرایندی برگشتناپذیر است. راستی چرا ین ترکیبها بدون
توجه به سرانجامی که در انتظارشان است، به سرعت و بدون هیچ پایداری، گام
در راه نابود کردن خود می گذارند؟هنگامی که الکتونها سوار اتوبوس زیرلایه می شوند، نخست هر یک از آنها
یک صندلی دوتایی را بری نشستن انتخاب می کنند. الکترونهایی که دیرتر می
رسند، اگر صندلی دوتایی خالی پیدا نکنند، کنار الکترونهای نشسته می
نشینند. ما هم همین کار را می کنیم، مگر نه؟در رسم ساختار لوویس، پدر خانواده (اتم مرکزی در مولکول) نخست
الکترونها را میان فرزندان خانواده (مولکول) تقسیم می کند. هنگامی که پدر
با کمبود الکترون روبرو می شود، فرزندان پدر را در الکترونهای خود شریک می
کنند.آب، واقعاً مادهی شگفتانگیز است. اگر آب نبود هیچ بندهی پشیمانی بر
گذشتهی بد خود نمی گریست، مروارید اشک بر گونهی هیچ بندهی سحرخیزی نمی
غلتید، بر پیشانی هیچ گناهکاری عرق شرم نمی نشست، هنگامی که پس از سالها
دوری، به عزیزی می رسیدیم، نمی توانستیم اشک شوق بریزیم و اگر کار نادرستی
از ما سر می زد، نمی دانستیم از خجالت، چه بشویم ...
هریک از جملات نوشته شده در زیر به یکی از مفاهیم درسی شیمی مربوط می شود.
چقدر مفاهیم درسی در ذهن دانش آموزان عمیق و ماندگار خواهند بود اگر آمیخته
با چنین جملات و عباراتی به دانش آموزان انتقال یابند.
جنس زغال و الماس هر دو از کربن است. این، به رفتار اتمهای کربن بستگی
دارد که به زغال تبدیل شوند یا الماس شوند. زمانی که می توان الماس بود،
چرا زغال باشیم؟فلوئور با ارادهترین عنصر است. او حتی آرگون تنبل را به انجام واکنش وادار می کند. (اشاره به مولکول ArF4 و ArF6).فلوئور، در دوستی سنگ تمام می گذارد. اگر با عنصری دست رفاقت بدهد، هیچ
چیز نمی تواند او را از رفیقش جدا کند. او با همهی علاقهی که به حفظ
الکترونهایش دارد، هنگامی که کمبود بور را نسبت به الکترود می بیند، او را
در الکترونهای خود سهیم میکند (BF3).هر چه اتمها بزرگتر می شوند (شعاع اتمی که بیشتر می شود)، از
دارایيهای خود (یعنی الکترونها) راحتتر می گذرند. برخلاف انسانها که هر
چه مسنتر می شوند به آن چه دارند، وابستگی بیشتر پیدا می کنند و بخشش
کمتری از خود نشان می دهند.آب با همهی لطافت و نرمی که دارد، سرسختترین مواد به شمار می رود.
اگر دستش به بلور نمک برسد، شبکهی سخت آن را چنان درهم می شکند که با وجود
همهی آن نیروی جاذبهی قوی که میان یونها وجود دارد، هر یک به سویی می
گریزند و به محاصره مولکولهای آب درمی آیند؛ کاری که از هیچ پتک یا چکشی
برنمی آید.همیشه نباید بری رسیدن به کمال، چیزی را به دست آورد. گاه گذشتن از
چیزهایی که داریم، راه کمال را پیش روی ما می گشاید. درست مانند سدیم که تا
از آخرین الکترون لایهی ظرفیتش نگذرد به آرایش الکترونی کامل دست نمی
یابد.هر چه اندازهی مولکول در هیدروکربنها بیشتر می شود بهتر و قويتر
یکدیگر را جذب می کنند و به هم نزدیكتر می شوند. اما چرا برخی از انسانها
هر چه بزرگتر می شوند، بیشتر از هم فاصله می گیرند؟چه صبری دارد این آب! دیر جوش می آورد و زیر فشار دیرتر از کوره در می رود.اکسیژن رفیق نابابی است. همنشینی با او سرانجامی جز خاکستر و دود شدن در هوا ندارد.بیچاره منیزیم وقتی به اکسیژن می رسد، چشمانش چه برقی می زند! بی آنکه
بداند اکسیژن چه خوابی برایش دیده است، با شوق به استقبال دشمن جانش می
رود.هنگامی که مواد وارد جمع می شوند (مخلوط تشکیل می دهند)، اصالت خود را
حفظ می کنند. برخلاف برخی از آدمها که با ورود به هر محیط تازه، به رنگ
جمع درمی آیند.گرمای تشکیل ترکیبها منفی است. یعنی عنصرها «با هم بودن» را بیشتر دوست دارند. پس چرا برخی از ما بر طبل جدایی می کوبیم؟عشق را باید از سدیم آموخت که وقتی به آب می رسد از شوق رسیدن به دوست،
ذوب می شود و همهی هستی را فدای یار می کند، چنان که دیگر اثری از او بر
جای نمی ماند. تنها یک قطره فنول فتالیین کافی است تا خونی را که نثار کرده
است، نشان دهد.زباله را ببینید، حتی زباله هم بکار می آید. بری همین نام «طلای کثیف» به آن دادهاند. چه قدر بد است که از ما کاری برنیاید.اگر به واکنشی که در حال تعادل است، تغییری تحمیل شود، واکنش با این
تغییر مبارزه می کند تا اثر آن را تا جای ممکن تعدیل کند. افسوس که برخی از
ما خیلی زود تسلیم محیط اطراف خود می شویم.طلا و پلاتین فلزهایی ثابت قدم هستند. چون در برابر شرایط مناسبی که
وجودشان را به خطر می اندازد، پایداری نشان می دهند و تلاش می کنند که
اصالت خود را هم چنان حفظ کنند.پیوند I-I از پیوندهای Br-Br و Cl-Cl سستتر است. جای تأسف است که
مولکولهای دو اتمی این هالوژنها، هر چه بزرگتر می شوند، ارتباطشان
ضعیفتر و پیوندشان سستتر می شود.می دانید چرا پیوند F–F با ین که از Cl-Cl کوتاهتر است، سستتر است؟
اتمهای فلوئور در دوستی با یکدیگر حدی را رعیت نمی کنند. خودمانی شدن زیاد
هم می تواند مشکلاز باشد.برخی عنصرها مانند لیتیم و بریلیم، که کوچکترین عضو خانوادهی خود
هستند، گویی تافتهی جدا بافتهاند! آنها در برابر قوانین خانوادگی
نافرمانی نشان می دهند. جالب است که افراد دیگر خانواده هم در برابر سرپیچی
آنها سکوت کردهاند.کنترل خانوادهی پرجمعیت کار دشواری است. اتم کربن، خانوادهی کم جمعیت
خود را خوب اداره می کند و هوای الکترونهایش را دارد. اما سرب که هم گروه
با کربن است، در برابر برخی عنصرهای سودجو، از نگهداری الکترونهیش
ناتوان است و دو یا چهار الکترون از دست می دهد.سوختن آلکانها، فرایندی برگشتناپذیر است. راستی چرا ین ترکیبها بدون
توجه به سرانجامی که در انتظارشان است، به سرعت و بدون هیچ پایداری، گام
در راه نابود کردن خود می گذارند؟هنگامی که الکتونها سوار اتوبوس زیرلایه می شوند، نخست هر یک از آنها
یک صندلی دوتایی را بری نشستن انتخاب می کنند. الکترونهایی که دیرتر می
رسند، اگر صندلی دوتایی خالی پیدا نکنند، کنار الکترونهای نشسته می
نشینند. ما هم همین کار را می کنیم، مگر نه؟در رسم ساختار لوویس، پدر خانواده (اتم مرکزی در مولکول) نخست
الکترونها را میان فرزندان خانواده (مولکول) تقسیم می کند. هنگامی که پدر
با کمبود الکترون روبرو می شود، فرزندان پدر را در الکترونهای خود شریک می
کنند.آب، واقعاً مادهی شگفتانگیز است. اگر آب نبود هیچ بندهی پشیمانی بر
گذشتهی بد خود نمی گریست، مروارید اشک بر گونهی هیچ بندهی سحرخیزی نمی
غلتید، بر پیشانی هیچ گناهکاری عرق شرم نمی نشست، هنگامی که پس از سالها
دوری، به عزیزی می رسیدیم، نمی توانستیم اشک شوق بریزیم و اگر کار نادرستی
از ما سر می زد، نمی دانستیم از خجالت، چه بشویم ...