tania
07-19-2012, 06:21 PM
«ذهنخوانی» هم عامل خشمافروز دیگری است. به صرف آنكه خودتان را راضی كرده باشید برای اقدام طرف مقابل علت میتراشید.
11748
در بسیاری از موارد، عصبانیت ناشی از خطاهای شناختی است. درست مثل افسردگی، بسیاری از تصورات و برداشتهایتان یكطرفه، مخدوش و به عبارت خیلی ساده اشتباهند. وقتی جای افكار تحریفشده را با طرز تلقیهای واقعبینانهتری عوض میكنید، احساس دیگری پیدا میكنید و دوباره زمام امور خویش را به دست میگیرید.
اما كدام یك از خطاهای شناختی بیشتر سبب عصبانیت هستند. یكی از مشكلات مهم همان برچسب زدن است. وقتی از شدت عصبانیت كسی را «بیارزش»، «آشغال»، «تفاله» و چیزهایی از این قبیل میخوانید او را با همین خصوصیات میبینید. ممكن است كسی از صمیمیت شما سوءاستفاده كرده باشد و مسلما حق دارید كه برنجید.
وقتی به كسی برچسب میزنید جوهر و خمیرهاش را مورد سوال قرار میدهید. به عبارت دیگر به جای آنكه عملش را نكوهش كنید. خشمتان را متوجه حالت وجودی خود او میكنید.
با این سیاست همه خصوصیات طرف مقابل را ناپسند میبینید و فراموش میكنید كه امتیازاتی هم دارد. در نتیجه عصبانیت بیهدف به همه جا سر میكشد. و حال آنكه واقع امر این است كه در اصل هر انسان مجموعهای از خوبیها، بدیها، منفیها و مثبتها و خنثیهاست. برچسب زدن فرآیند فكری تحریفشدهای است كه بیعلت و بیآنكه واقعیتی در كار باشد، تصور امتیاز و برتری را به شما القا میكند. در نتیجه تصویر ذهنی مخربی درست میشود.
ماجرا از این قرار است كه با برچسب زدن، خواستهها و ناخواسته دیگران را سرزنش میكنید. عطش اقدام تلافیجویانه بر وخامت درگیری میافزاید و احساسات مشابهی در طرف مقابل، كه بر او خشم گرفتهاید ایجاد میكند و برخوردهای شخصی به وجود میآورد.
اما مشكل چیست؟ میخواهید از عزت نفس خود دفاع كنید؟ ممكن است طرف مقابل، با سرزنش، توهین یا انتقاد یا سادهتر با دوست نداشتن شما یا رد نقطه نظرهایتان موقعیت شما را به خطر انداخته باشد و در نتیجه ممكن است خود را در نبردی حیثیتی بر سر مرگ و زندگی ببینید. اشكال اینجاست كه بیتوجه به اصرار شما، طرف مقابل به كلی بیارزش و بیاعتبار نیست. این راه مناسبی برای كسب اعتبار و رسیدن به عزت نفس نیست. سرانجام افكار منفی تحریفشده خود شما، مناعت و عزت نفستان را از بین میبرد. در دنیا تنها یك نفر و باز هم تكرار میكنیم، تنها یك نفر میتواند عزتنفس شما را به خطر بیندازد و او كسی جز خود شما نیست. تنها شما هستید كه ارزشهایتان را بیاعتبار میكنید.
«ذهنخوانی» هم عامل خشمافروز دیگری است. به صرف آنكه خودتان را راضی كرده باشید برای اقدام طرف مقابل علت میتراشید. متاسفانه این كارتان هم درست نیست و نمیتوانید به افكار واقعی و انگیزههای اقدام طرف مقابل خود پی ببرید. با این ذهنیت تحت تاثیر عصبانیت نمیتوانید درباره درستی و نادرستی پیشفرضهایتان قضاوت كنید. برای اعتراض به رفتار ناشایست دیگران معمولا از عباراتی مثل «بیادب»، «بیانصافی است»، «همین است كه میبینی»، «آدم احمقی است» و نظایر آن استفاده میكنید. اشكال این قبیل توضیحات این است كه برچسبهای اضافی هستند كه اطلاع معتبری فراهم نمیكنند. راستش را بخواهید گمراهكننده هم هستند.
خطای دیگری كه به عصبانیت میانجامد بزرگنمایی است. مبالغه درباره اهمیت حادثه ناگوار، شدت و دوام واكنش احساس را چندبرابر میكند. برای مثال در صف اتوبوس منتظر ایستادهاید و قرار است كه در جلسه مهمی شركت كنید. اگر بگویید این ماشین سوارم نخواهد كرد آیا مبالغه نكردهاید؟ مگر هر روز سوار همین اتوبوس نمیشوید؟ پس چرا حالا نشوید؟ چرا با این جملات روحیه خود را خراب میكنید.
انصاف نسبی است. حتی اگر قویا به این نتیجه رسیدهاید كه عمل طرف مقابل شما منصفانه نیست، فراموش نكنید كه او نسبت به نظام ارزش مورد قبول شما بیانصافی كرده است و باید او هم براساس نظام ارزشی خودش رفتار كند و چه بسا كه به زعم خویش عمل كاملا منصفانهای هم انجام میدهد. بنابراین با توجه به نقطه نظری كه دارد كارش منصفانه است.
11748
در بسیاری از موارد، عصبانیت ناشی از خطاهای شناختی است. درست مثل افسردگی، بسیاری از تصورات و برداشتهایتان یكطرفه، مخدوش و به عبارت خیلی ساده اشتباهند. وقتی جای افكار تحریفشده را با طرز تلقیهای واقعبینانهتری عوض میكنید، احساس دیگری پیدا میكنید و دوباره زمام امور خویش را به دست میگیرید.
اما كدام یك از خطاهای شناختی بیشتر سبب عصبانیت هستند. یكی از مشكلات مهم همان برچسب زدن است. وقتی از شدت عصبانیت كسی را «بیارزش»، «آشغال»، «تفاله» و چیزهایی از این قبیل میخوانید او را با همین خصوصیات میبینید. ممكن است كسی از صمیمیت شما سوءاستفاده كرده باشد و مسلما حق دارید كه برنجید.
وقتی به كسی برچسب میزنید جوهر و خمیرهاش را مورد سوال قرار میدهید. به عبارت دیگر به جای آنكه عملش را نكوهش كنید. خشمتان را متوجه حالت وجودی خود او میكنید.
با این سیاست همه خصوصیات طرف مقابل را ناپسند میبینید و فراموش میكنید كه امتیازاتی هم دارد. در نتیجه عصبانیت بیهدف به همه جا سر میكشد. و حال آنكه واقع امر این است كه در اصل هر انسان مجموعهای از خوبیها، بدیها، منفیها و مثبتها و خنثیهاست. برچسب زدن فرآیند فكری تحریفشدهای است كه بیعلت و بیآنكه واقعیتی در كار باشد، تصور امتیاز و برتری را به شما القا میكند. در نتیجه تصویر ذهنی مخربی درست میشود.
ماجرا از این قرار است كه با برچسب زدن، خواستهها و ناخواسته دیگران را سرزنش میكنید. عطش اقدام تلافیجویانه بر وخامت درگیری میافزاید و احساسات مشابهی در طرف مقابل، كه بر او خشم گرفتهاید ایجاد میكند و برخوردهای شخصی به وجود میآورد.
اما مشكل چیست؟ میخواهید از عزت نفس خود دفاع كنید؟ ممكن است طرف مقابل، با سرزنش، توهین یا انتقاد یا سادهتر با دوست نداشتن شما یا رد نقطه نظرهایتان موقعیت شما را به خطر انداخته باشد و در نتیجه ممكن است خود را در نبردی حیثیتی بر سر مرگ و زندگی ببینید. اشكال اینجاست كه بیتوجه به اصرار شما، طرف مقابل به كلی بیارزش و بیاعتبار نیست. این راه مناسبی برای كسب اعتبار و رسیدن به عزت نفس نیست. سرانجام افكار منفی تحریفشده خود شما، مناعت و عزت نفستان را از بین میبرد. در دنیا تنها یك نفر و باز هم تكرار میكنیم، تنها یك نفر میتواند عزتنفس شما را به خطر بیندازد و او كسی جز خود شما نیست. تنها شما هستید كه ارزشهایتان را بیاعتبار میكنید.
«ذهنخوانی» هم عامل خشمافروز دیگری است. به صرف آنكه خودتان را راضی كرده باشید برای اقدام طرف مقابل علت میتراشید. متاسفانه این كارتان هم درست نیست و نمیتوانید به افكار واقعی و انگیزههای اقدام طرف مقابل خود پی ببرید. با این ذهنیت تحت تاثیر عصبانیت نمیتوانید درباره درستی و نادرستی پیشفرضهایتان قضاوت كنید. برای اعتراض به رفتار ناشایست دیگران معمولا از عباراتی مثل «بیادب»، «بیانصافی است»، «همین است كه میبینی»، «آدم احمقی است» و نظایر آن استفاده میكنید. اشكال این قبیل توضیحات این است كه برچسبهای اضافی هستند كه اطلاع معتبری فراهم نمیكنند. راستش را بخواهید گمراهكننده هم هستند.
خطای دیگری كه به عصبانیت میانجامد بزرگنمایی است. مبالغه درباره اهمیت حادثه ناگوار، شدت و دوام واكنش احساس را چندبرابر میكند. برای مثال در صف اتوبوس منتظر ایستادهاید و قرار است كه در جلسه مهمی شركت كنید. اگر بگویید این ماشین سوارم نخواهد كرد آیا مبالغه نكردهاید؟ مگر هر روز سوار همین اتوبوس نمیشوید؟ پس چرا حالا نشوید؟ چرا با این جملات روحیه خود را خراب میكنید.
انصاف نسبی است. حتی اگر قویا به این نتیجه رسیدهاید كه عمل طرف مقابل شما منصفانه نیست، فراموش نكنید كه او نسبت به نظام ارزش مورد قبول شما بیانصافی كرده است و باید او هم براساس نظام ارزشی خودش رفتار كند و چه بسا كه به زعم خویش عمل كاملا منصفانهای هم انجام میدهد. بنابراین با توجه به نقطه نظری كه دارد كارش منصفانه است.