alamatesoall
07-09-2012, 03:33 PM
ساختمانهاى باشکوه، بناهاى عظيم، آبادانى و گسترش بىحد و تراکم جمعيت و آرايش فضاى زندگى و رفت و آمد توسعهٔ صنايع و تکنيکها و سازماندهى جمعى تقسيم کار و ثروت و سکنت شهرنشينان و سيماى ظاهرى شهرها به تنهائى بيانگر ويژگىهاى جامعهشناختى شهرها نيست. افزون بر همهٔ اين خصوصيات و ويژگىهاى مشابه آن، کار جمعى انسانها و تراکم ثروت و دارائى و فراهم شدن وسايل رفاه و ايجاد مشاغل صنعتى و هنرى و ابداعات و نوآورىها در شهر علاوه بر عمران و آبادانى موجب روحيهٔ تجملپرستى و رفاهطلبى و ظرافتخواهى و روابط اجتماعى خاصى مىشود که بهطور کلى آن را 'روحيه و رفتار شهرنشيني' ناميدهاند.
شهرنشينى از سوئى، جريان پيشرفت و تمدن و آزادمنشى و استفاده از سطح بالاى زندگى و تخصص را به دنبال دارد و تحرک بهوجود مىآورد و سطح معلومات و تحصيلات شهرنشينان و آداب و ظرافتهاى فکرى و هنرى و تفريحى آنها بيشتر از روستاها است، اما در برابر فردگرائى و تنهائى و غرلت و فشارهاى عصبى و آسيبهاى اجتماعى در شهرها نيز فراوان است و از آن گريزى نيست. شهرنشين دوستدار ظرافت رفتار، آدابدانى و استفاده حداکثر از امکانات زندگى است. اما دوستىها بيشتر سطحى و زبانى و همراه با روابط خشک و ناپايدار است. بدينسان رفتار و روحيهٔ شهرنشينان در جوى از نقايص و ناهماهنگى غوطهور است و بسيارى از مردم از اينکه به توان راهحلهاى عملى براى بحران شديد شهرهاى امروز پيدا کرد مأيوس شدهاند و ديگر کسى بهدنبال 'شهر ايدهآل' نيست و شايد مرزعه ـ شهرها و باغ شهرها و شهرهاى نوين برنامهريزى شده بتواند به اين نارسائىها پاسخ دهد.
- ديدگاه ابنخلدون در مورد اخلاق و رفتار شهرنشينان:
ابنخلدون تجملپرستى و تفننگرائى را از خصوصيات تفکيکناپذير عمران شهرى دانسته، آن را به مثابهٔ عامل تعيين کننده بسيارى از تمايلات و رفتارهاى جمعى مىداند. از همين جا است که او حرص و زيادت طلبى را از مختصات مشترک و روانى جامعهٔ شهرى مىداند. بهدنبال آن، شهرنشين از شيوههاى ضداخلاقى و رفتارهاى ناشايستى نظير رباخوارى، قماربازى، احتکار، تقلب و حيلهورزى و فريبکارى و سوگندشکنى استفاده مىکند تا شعلههاى سرکش حرص و ولع خود را فرو نشاند. ابنخلدون به کرات وجود اينگونه رفتارهاى منفى و ناپسند را در شهرنشينان تأييد کرده است. منجمله در عبارت زير:
'سپس مىبينيم بهعلت بسيارى شهوات و لذتهاى ناشى از تجملپرستى، به راهها و شيوههاى فسق و بدکارى و تجاهر بدانها بيناتر و آگاهتر هستند و در راه فرو رفتن در اينگونه لذات، حشمت و وقار را در ميان نزديکان و خويشاوندان و محارم خويش از دست مىدهند... و شهر همچون دريائى مىشود که امواج فرومايگان و صاحبان اخلاق زشت و ناپسند در آن به جنبش درمىآيد' (ابنخلدون، مقدمه، ترجمهٔ محمد پروين گناآبادى، صفحهٔ ۷۳۷).
به نظر او شهرنشينى، انسان را از نيک سيرتى طبيعى و اوليهٔ باديهنشينى خارج کرده، روح عصبيت و همبستگى اجتماعى را از او سلب مىکند و به انسان مسخ شده و از خودبيگانه تبديل مىشود و اين خود سبب اضمحلال و تباهى عمران و حضارت مىشود. به نظر او 'غايت عمران و اجتماع عبارت از حضارت و تجملخواهى است و هرگاه اجتماع به غايت خود برسد، به فساد برمىگردد و مانند عمر طبيعى کليهٔ حيوانات در مرحلهٔ پيرى داخل مىشود، بلکه مىگوئيم خوىهائى که از حضارت بهدست مىآيد عين فساد است... زيرا يک فرد شهرنشين توانائى ندارد که نيازمندىهاى خود را به تن خويش فراهم آورد، يا بدان سبب که در نتيجهٔ آرامشطلبى از آن عاجز است يا به سبب بلندپروازى که بهعلت پرورش در ناز و نعمت و تجمل و پرستى براى او حاصل آمده است و اين دو صفت هر دو مذوم است' (ابنخلدون، مقدمه، ترجمهٔ محمدپروين گناآبادى، صفحهٔ ۷۴۰).
و کم نيستند کسان ديگرى که مانند ابنخلدون به صفات و ويژگىهاى شهرنشينى با ديد منفى و بدبينانه نگريستهاند و حتى ساکنين شهرها که خود با ميل و اراده به شهر هجوم مىآورند، اما فرياد آنها دائماً از مشکلات و مضايق و گرفتارىهاى زندگى شهرى به آسمان بلند است و اين تناقصى است که هرگز در تاريخ چند هزار ساله شهرنشينى حل نشده است. در عصر جديد، هر چند لحن سخنها تا حدى تغيير کرده، اما به زبانهاى ديگرى همانگونه ويژگىها را براى شهرنشينان برشمردهاند: بىنام و نشان ماندن علىرغم تراکم شديد جمعيت (۱) ، فردگرائى، اقتصاد پولى، مدپرستى و تجددگرائى، بىاعتمادى، رقابت و درگيرى، روابط رسمى و غيرشخصى، از همگسيختگى پيوندهاى اجتماعى و فشارهاى عصبى و روحى، برخى ويژگىهاى منفى است که محيطهاى شهرى پرتراکم نسبت داده است.
شهرنشينى از سوئى، جريان پيشرفت و تمدن و آزادمنشى و استفاده از سطح بالاى زندگى و تخصص را به دنبال دارد و تحرک بهوجود مىآورد و سطح معلومات و تحصيلات شهرنشينان و آداب و ظرافتهاى فکرى و هنرى و تفريحى آنها بيشتر از روستاها است، اما در برابر فردگرائى و تنهائى و غرلت و فشارهاى عصبى و آسيبهاى اجتماعى در شهرها نيز فراوان است و از آن گريزى نيست. شهرنشين دوستدار ظرافت رفتار، آدابدانى و استفاده حداکثر از امکانات زندگى است. اما دوستىها بيشتر سطحى و زبانى و همراه با روابط خشک و ناپايدار است. بدينسان رفتار و روحيهٔ شهرنشينان در جوى از نقايص و ناهماهنگى غوطهور است و بسيارى از مردم از اينکه به توان راهحلهاى عملى براى بحران شديد شهرهاى امروز پيدا کرد مأيوس شدهاند و ديگر کسى بهدنبال 'شهر ايدهآل' نيست و شايد مرزعه ـ شهرها و باغ شهرها و شهرهاى نوين برنامهريزى شده بتواند به اين نارسائىها پاسخ دهد.
- ديدگاه ابنخلدون در مورد اخلاق و رفتار شهرنشينان:
ابنخلدون تجملپرستى و تفننگرائى را از خصوصيات تفکيکناپذير عمران شهرى دانسته، آن را به مثابهٔ عامل تعيين کننده بسيارى از تمايلات و رفتارهاى جمعى مىداند. از همين جا است که او حرص و زيادت طلبى را از مختصات مشترک و روانى جامعهٔ شهرى مىداند. بهدنبال آن، شهرنشين از شيوههاى ضداخلاقى و رفتارهاى ناشايستى نظير رباخوارى، قماربازى، احتکار، تقلب و حيلهورزى و فريبکارى و سوگندشکنى استفاده مىکند تا شعلههاى سرکش حرص و ولع خود را فرو نشاند. ابنخلدون به کرات وجود اينگونه رفتارهاى منفى و ناپسند را در شهرنشينان تأييد کرده است. منجمله در عبارت زير:
'سپس مىبينيم بهعلت بسيارى شهوات و لذتهاى ناشى از تجملپرستى، به راهها و شيوههاى فسق و بدکارى و تجاهر بدانها بيناتر و آگاهتر هستند و در راه فرو رفتن در اينگونه لذات، حشمت و وقار را در ميان نزديکان و خويشاوندان و محارم خويش از دست مىدهند... و شهر همچون دريائى مىشود که امواج فرومايگان و صاحبان اخلاق زشت و ناپسند در آن به جنبش درمىآيد' (ابنخلدون، مقدمه، ترجمهٔ محمد پروين گناآبادى، صفحهٔ ۷۳۷).
به نظر او شهرنشينى، انسان را از نيک سيرتى طبيعى و اوليهٔ باديهنشينى خارج کرده، روح عصبيت و همبستگى اجتماعى را از او سلب مىکند و به انسان مسخ شده و از خودبيگانه تبديل مىشود و اين خود سبب اضمحلال و تباهى عمران و حضارت مىشود. به نظر او 'غايت عمران و اجتماع عبارت از حضارت و تجملخواهى است و هرگاه اجتماع به غايت خود برسد، به فساد برمىگردد و مانند عمر طبيعى کليهٔ حيوانات در مرحلهٔ پيرى داخل مىشود، بلکه مىگوئيم خوىهائى که از حضارت بهدست مىآيد عين فساد است... زيرا يک فرد شهرنشين توانائى ندارد که نيازمندىهاى خود را به تن خويش فراهم آورد، يا بدان سبب که در نتيجهٔ آرامشطلبى از آن عاجز است يا به سبب بلندپروازى که بهعلت پرورش در ناز و نعمت و تجمل و پرستى براى او حاصل آمده است و اين دو صفت هر دو مذوم است' (ابنخلدون، مقدمه، ترجمهٔ محمدپروين گناآبادى، صفحهٔ ۷۴۰).
و کم نيستند کسان ديگرى که مانند ابنخلدون به صفات و ويژگىهاى شهرنشينى با ديد منفى و بدبينانه نگريستهاند و حتى ساکنين شهرها که خود با ميل و اراده به شهر هجوم مىآورند، اما فرياد آنها دائماً از مشکلات و مضايق و گرفتارىهاى زندگى شهرى به آسمان بلند است و اين تناقصى است که هرگز در تاريخ چند هزار ساله شهرنشينى حل نشده است. در عصر جديد، هر چند لحن سخنها تا حدى تغيير کرده، اما به زبانهاى ديگرى همانگونه ويژگىها را براى شهرنشينان برشمردهاند: بىنام و نشان ماندن علىرغم تراکم شديد جمعيت (۱) ، فردگرائى، اقتصاد پولى، مدپرستى و تجددگرائى، بىاعتمادى، رقابت و درگيرى، روابط رسمى و غيرشخصى، از همگسيختگى پيوندهاى اجتماعى و فشارهاى عصبى و روحى، برخى ويژگىهاى منفى است که محيطهاى شهرى پرتراکم نسبت داده است.