alamatesoall
06-01-2012, 08:41 PM
http://pnu-club.com/imported/2012/06/51.jpg
جامعهشناسى مانند ديگر علوم، در تحقيقات خود از 'روش علمي' پيروى مىکند. روش علمي، مبتنى بر مشاهده، آزمايش و تجربه است. محقق ابتدا از طريق مشاهده و آگاهى از 'تجريهٔ مقدماتي' پس از آنکه متوجه مسئلهاى شد فرضيهاى طرح مىکند و براى اثبات يا رد آن فرضيه به تحقيق و تجربه وسيع مىپردازد. (تجربه شامل فعاليتهاى گوناگونى مانند، مشاهده، آزمايش، تجزيه، ترکيب، اندازهگيرى و ثبت، تعريف، آمارگيري، مقايسه، طبقهبندى و تمثيل است). اگر تجربههاى حاصل، موضوع مورد تحقيق را تائيد و فرضيه را ثابت کند، به قانون که آخرين مرحلهٔ روش علمى است مىرسد. بهعبارت ديگر، اگر فرضيه يا تجربه تائيد شود بهصورت قانون عملى در مىآيد.
'قانون عملي، بيان روابط وجوه کلى واقعيت است و آزمايشهاى گذشته را بهصورتى فشرده عرضه مىدارد' و در نتيجه نتيجه انسان را در پيشبينى حوادث آينده و کشف قوانين ديگر رهبرى مىکند. از تعميم چند قانون علمي، نظريه يا تئورى (Theory)، حاصل مىشود. نظريه يا تئورى دنبالهٔ مرحلهٔ کشف قانون است. يعنى اگر بتوان چند قانون عملى را با يکديگر مربوط ساخت و تعميم دارد، نظريه يا قانونى وسيعتر فراهم مىگردد و عدهٔ زيادى از پديدههاى متفاوت را تبيين مىکند.
پس عنصر تعيينکنندهٔ يک تئوري، عموميت آن است و تکوين آن براساس قضاياى تجربى است که ممکن است 'مجرد' باشد يعنى در تمام زمانها و مکانها صدق بکند يا نکند.
ولى عنصر در يک قانون آن است که در زمانها و مکانهاى مختلف، صدق مىکند. بدين ترتيب ممکن است آن يک تئورى باشد و يا يک قضيهٔ تجربى تعميم نيافته. مثلاً قانون جاذبهٔ نيوتن هم قانون است و هم تئوري، ولى جوشيدن آب در صد درجه حرارت، 'قانون' است و تئورى نيست. از طرف ديگر تئورىها در علوم اجتماعى جنبهٔ قانونى ندارند. زيرا ماهيت تحقيقات جامعهشناختى به اقتضاء طبيعت خاص امور و پديدههاى اجتماعي، با تحقيقات علوم طبيعى يا علوم ماده و بىجان مانند: علم فيزيک، شيمي، زمينشناسى و... تفاوت دارد. اولاً: عالم اينگونه علوم مىتواند موضوع مورد تحقيق خود را به آزمايشگاه ببرد، در آن دخل و تصرف کند و نتايج حاصل از آن را ثبت و ضبط نمايد تا از کيفيت آن آگاه شود. در حالىکه اين امکانات براى جامعهشناس وجود ندارد. زيرا آزمايشگاه جامعهشناس، همان جامعه است و نمىتواند در آن دخل و تصرفى بنمايد.
مثلاً اگر بخواهد رابطهٔ ميان ميزان درآمد و بُعد خانواده يا تعداد فرزندان خانواده را پيدا کند نمىتواند در آن دخل و تصرف کند. مثلاً درآمد را بهعنوان يک متغير مستقل (يا علّي) کم يا زياد کند و تغيير حاصله در بُعد خانواده يا ساير تغييرات را بهعنوان متغير وابسته يا تابع (محک) پيدا کند. ثانياً: احکام ذهنى يا افکار و فلسفهٔ شخصى محقق، در پژوهشگر علوم طبيعى يا بىجان اثر نمىگذرد. در حالىکه در تحقيقات جامعهشناسى چون موضوع تحقيق، جامعهٔ انسانى است، احکام ذهنى و فلسفهٔ شخصي، احساسات، تمايلات و عواطف ممکن است به گونههاى مختلف او را تحت تأثير قرار دهد، در نتايج تحقيقات او مؤثر واقع گردد و به صحت تحقيق او لطمه وارد شود و مانع آن گردد که تحقيق با بىنظرى و صحت کامل انجام پذيرد.
جامعهشناسى مانند ديگر علوم، در تحقيقات خود از 'روش علمي' پيروى مىکند. روش علمي، مبتنى بر مشاهده، آزمايش و تجربه است. محقق ابتدا از طريق مشاهده و آگاهى از 'تجريهٔ مقدماتي' پس از آنکه متوجه مسئلهاى شد فرضيهاى طرح مىکند و براى اثبات يا رد آن فرضيه به تحقيق و تجربه وسيع مىپردازد. (تجربه شامل فعاليتهاى گوناگونى مانند، مشاهده، آزمايش، تجزيه، ترکيب، اندازهگيرى و ثبت، تعريف، آمارگيري، مقايسه، طبقهبندى و تمثيل است). اگر تجربههاى حاصل، موضوع مورد تحقيق را تائيد و فرضيه را ثابت کند، به قانون که آخرين مرحلهٔ روش علمى است مىرسد. بهعبارت ديگر، اگر فرضيه يا تجربه تائيد شود بهصورت قانون عملى در مىآيد.
'قانون عملي، بيان روابط وجوه کلى واقعيت است و آزمايشهاى گذشته را بهصورتى فشرده عرضه مىدارد' و در نتيجه نتيجه انسان را در پيشبينى حوادث آينده و کشف قوانين ديگر رهبرى مىکند. از تعميم چند قانون علمي، نظريه يا تئورى (Theory)، حاصل مىشود. نظريه يا تئورى دنبالهٔ مرحلهٔ کشف قانون است. يعنى اگر بتوان چند قانون عملى را با يکديگر مربوط ساخت و تعميم دارد، نظريه يا قانونى وسيعتر فراهم مىگردد و عدهٔ زيادى از پديدههاى متفاوت را تبيين مىکند.
پس عنصر تعيينکنندهٔ يک تئوري، عموميت آن است و تکوين آن براساس قضاياى تجربى است که ممکن است 'مجرد' باشد يعنى در تمام زمانها و مکانها صدق بکند يا نکند.
ولى عنصر در يک قانون آن است که در زمانها و مکانهاى مختلف، صدق مىکند. بدين ترتيب ممکن است آن يک تئورى باشد و يا يک قضيهٔ تجربى تعميم نيافته. مثلاً قانون جاذبهٔ نيوتن هم قانون است و هم تئوري، ولى جوشيدن آب در صد درجه حرارت، 'قانون' است و تئورى نيست. از طرف ديگر تئورىها در علوم اجتماعى جنبهٔ قانونى ندارند. زيرا ماهيت تحقيقات جامعهشناختى به اقتضاء طبيعت خاص امور و پديدههاى اجتماعي، با تحقيقات علوم طبيعى يا علوم ماده و بىجان مانند: علم فيزيک، شيمي، زمينشناسى و... تفاوت دارد. اولاً: عالم اينگونه علوم مىتواند موضوع مورد تحقيق خود را به آزمايشگاه ببرد، در آن دخل و تصرف کند و نتايج حاصل از آن را ثبت و ضبط نمايد تا از کيفيت آن آگاه شود. در حالىکه اين امکانات براى جامعهشناس وجود ندارد. زيرا آزمايشگاه جامعهشناس، همان جامعه است و نمىتواند در آن دخل و تصرفى بنمايد.
مثلاً اگر بخواهد رابطهٔ ميان ميزان درآمد و بُعد خانواده يا تعداد فرزندان خانواده را پيدا کند نمىتواند در آن دخل و تصرف کند. مثلاً درآمد را بهعنوان يک متغير مستقل (يا علّي) کم يا زياد کند و تغيير حاصله در بُعد خانواده يا ساير تغييرات را بهعنوان متغير وابسته يا تابع (محک) پيدا کند. ثانياً: احکام ذهنى يا افکار و فلسفهٔ شخصى محقق، در پژوهشگر علوم طبيعى يا بىجان اثر نمىگذرد. در حالىکه در تحقيقات جامعهشناسى چون موضوع تحقيق، جامعهٔ انسانى است، احکام ذهنى و فلسفهٔ شخصي، احساسات، تمايلات و عواطف ممکن است به گونههاى مختلف او را تحت تأثير قرار دهد، در نتايج تحقيقات او مؤثر واقع گردد و به صحت تحقيق او لطمه وارد شود و مانع آن گردد که تحقيق با بىنظرى و صحت کامل انجام پذيرد.