tania
05-31-2012, 04:32 PM
مریم رفعتی روانشناس و استاد دانشگاه
هر از گاهی خبرهایی از وجود باندهای خانوادگی و به عنوان مثال همدستی والدین و فرزندان در ارتكاب جرم میخوانیم.
وقتی خانواده شكل میگیرد پدر و مادر، هسته و كانون اصلی آن محسوب میشوند و هر كدام با كولهباری از تجارب و خاطرات سالهای گذشته وارد زندگی خانوادگی میشوند و تجارب و آموختههای آنها در كنار هم قرار میگیرد. اگر این تجارب همخوانی داشته و از دو نهاد ضداجتماعی و ناهنجار ناشی شده باشد و زن و شوهر از خانوادههایی آمده باشند كه در آنها افراد ضداجتماعی، عادی هستند، قطعا این رفتار هماهنگ ضداجتماعی در خانواده جدید نیز به وجود میآید. بنابراین فرزندان نیز رفتارهای ضداجتماعی را فرا میگیرند و در خانوادهای قدم میگذارند كه الگوها و باورهای غلطی در آن وجود دارد. یعنی دوران رشد فرزندان كه 6 سال اول زندگی است در خانوادهای سپری میشود كه رفتار ضداجتماعی وجود دارد. ضمن اینكه فرزندان چنین خانوادههایی از آموزش، رسانهها، پیشدبستانی، مهدكودك و... محروم میشوند و در مجموع ساختار رشد این فرزندان از سوی پدر و مادر شكل میگیرد. از طرفی وقتی فرزندان این خانوادهها به مدرسه پا میگذارند رفتار هماهنگ ضداجتماعی معمولا در محیط مدارس خانوادههای اینچنینی نیز وجود دارد. چون معمولا آنها در مناطق محروم زندگی میكنند و در محیط آنها بزه منفور نیست، به این ترتیب از طریق ارتباط با همسالان نیز رفتارهایی كه در سن رشد از پدر و مادر آموختهاند تقویت میشود. البته در چنین مواردی كه افراد و خانوادههای ناهنجار با هماهنگی هم دست به رفتارهای ضداجتماعی میزنند معمولا شرایط اقتصادی نیز دخیل است. در واقع بزه و جرم برای این گروه به مفهوم كار برای درآمد است و در نتیجه فرزندان نیز وارد همان مسیری میشوند كه خانواده در آن قرار دارد. از طرفی در خانوادههایی كه مسیرها یكی است به نحوی رفتار میشود كه اعضا از هم حمایت كنند، چون بین آنها باورهای مشترك وجود دارد. علاوه بر موارد ذكرشده بسترهای اجتماعی نیز به این رفتارها دامن میزنند چون از نظر اقتصادی و فرهنگی كمی و كاستیهایی وجود دارد و از چنین فرزندانی حمایتهای لازم نمیشود و آموزشهایی برای جلوگیری از انحراف این افراد وجود ندارد. حال آنكه باید نظامی برای شناسایی استعدادها و هدایت آنها در مسیر درست وجود داشته باشد تا شاهد چنین پدیدهای نباشیم. در مجموع میتوان گفت در چنین خانوادههایی كه بزه ریشه اقتصادی دارد مانند سوپرماركتی رفتار میشود كه متعلق به پدر است و دیگر اعضای خانواده نیز در آن مشاركت دارند و رفتارهای مجرمانه كسب مشترك محسوب میشود و فرزندان نیز در كسب و كار به والدین كمك میكنند. از جهت دیگر باید توجه كرد وقتی افراد در یك گروه عضویت و مسیر و ایدههای مشتركی دارند، دارای ویژگیهای روانشناختی مشتركی نیز هستند و در واقع بین آنها انسجام و چسبندگی وجود دارد و برای آنان ماندن در این گروه اهمیت بیشتری از ترك آن دارد. بنابراین افراد برای حفظ گروه از هم حمایت میكنند و از مزایای آن بهرهمند میشوند.البته میتوان حالت دیگری را نیز در این خانوادهها تصور كرد و آن این است كه دو زوج از دو نهاد اجتماعی مختلف آمده باشند و از نظر هنجارهای ضداجتماعی همخوانی نداشته باشند. در اینگونه موارد ممكن است یكی دیگری را به رفتار خود جذب كند یعنی یا یكی اصلاح یا دیگری به مسیر جدید و ضدهنجار وارد میشود. البته در بسیاری موارد نیز این اتفاق نمیافتد و زندگی مشترك زوجی كه یكی از آنها هنجار و دیگری ناهنجار است به جدایی و طلاق میانجامد.
همچنین باید تاكید كرد دوگونه خانواده هستهای و خانواده گسترده وجود دارد؛ خانواده هستهای را پدر و مادر و فرزندان تشكیل میدهند كه در بالا آن را مورد بررسی قرار دادیم اما در خانواده گسترده كه بیشتر در نسلهای قبل وجود داشت، چند خانواده هستهای كه با هم نسبت فامیلی داشتهاند در یك مكان یا در همسایگی هم زندگی میكردند و در چنین خانوادههایی علاوه بر محیط زندگی مشترك كار و شغل نیز مشترك بود كه هنوز آثار این نوع خانوادهها در جامعه ما دیده میشود. در جامعه امروز ممكن است محیطهای زندگی جدا شده باشد اما هنوز در بافت فرهنگی و اجتماعی چنین مفاهیم و ایدههایی -خانواده گسترده- وجود دارد. خانواده گسترده معمولا در سطوح و طبقات پایین اجتماعی و اقتصادی فراگیری بیشتری دارد. در جرایم نیز ایده خانواده گسترده حفظ میشود و چون پدر و مادر این فرزندان خاستگاه و باورهای مشتركی داشتهاند، بنابراین فرزندان نیز اوقات مشتركی را با هم گذراندهاند و به دلیل همین تشابهات به صورت شبكهای با هم فعالیت میكنند.این افراد سبك و سیاق مشتركی دارند و اوقات مشترك زیادی را با هم گذراندهاند و به همین دلیل، ایدههای ذهنی آنها نیز به هم شبیه است و وقتی اندیشههایشان را با هم در میان میگذارند برای دیگران پذیرفتنیتر است و بنا بر همین دلایل اعتماد بین آنها بیشتر است و جذب نفر جدید و غریبه به سختی صورت میگیرد.
بنابراین باید با از بین بردن چنین رفتارها و بنیانهایی از ریشه و آموزش افراد كه مدارس و رسانهها نقش موثری در آن دارند به بهبود وضع و كمشدن جرایم خانوادگی كمك كرد.
(http://www.sharghnewspaper.ir/Page/Paper/91/02/03/18)
هر از گاهی خبرهایی از وجود باندهای خانوادگی و به عنوان مثال همدستی والدین و فرزندان در ارتكاب جرم میخوانیم.
وقتی خانواده شكل میگیرد پدر و مادر، هسته و كانون اصلی آن محسوب میشوند و هر كدام با كولهباری از تجارب و خاطرات سالهای گذشته وارد زندگی خانوادگی میشوند و تجارب و آموختههای آنها در كنار هم قرار میگیرد. اگر این تجارب همخوانی داشته و از دو نهاد ضداجتماعی و ناهنجار ناشی شده باشد و زن و شوهر از خانوادههایی آمده باشند كه در آنها افراد ضداجتماعی، عادی هستند، قطعا این رفتار هماهنگ ضداجتماعی در خانواده جدید نیز به وجود میآید. بنابراین فرزندان نیز رفتارهای ضداجتماعی را فرا میگیرند و در خانوادهای قدم میگذارند كه الگوها و باورهای غلطی در آن وجود دارد. یعنی دوران رشد فرزندان كه 6 سال اول زندگی است در خانوادهای سپری میشود كه رفتار ضداجتماعی وجود دارد. ضمن اینكه فرزندان چنین خانوادههایی از آموزش، رسانهها، پیشدبستانی، مهدكودك و... محروم میشوند و در مجموع ساختار رشد این فرزندان از سوی پدر و مادر شكل میگیرد. از طرفی وقتی فرزندان این خانوادهها به مدرسه پا میگذارند رفتار هماهنگ ضداجتماعی معمولا در محیط مدارس خانوادههای اینچنینی نیز وجود دارد. چون معمولا آنها در مناطق محروم زندگی میكنند و در محیط آنها بزه منفور نیست، به این ترتیب از طریق ارتباط با همسالان نیز رفتارهایی كه در سن رشد از پدر و مادر آموختهاند تقویت میشود. البته در چنین مواردی كه افراد و خانوادههای ناهنجار با هماهنگی هم دست به رفتارهای ضداجتماعی میزنند معمولا شرایط اقتصادی نیز دخیل است. در واقع بزه و جرم برای این گروه به مفهوم كار برای درآمد است و در نتیجه فرزندان نیز وارد همان مسیری میشوند كه خانواده در آن قرار دارد. از طرفی در خانوادههایی كه مسیرها یكی است به نحوی رفتار میشود كه اعضا از هم حمایت كنند، چون بین آنها باورهای مشترك وجود دارد. علاوه بر موارد ذكرشده بسترهای اجتماعی نیز به این رفتارها دامن میزنند چون از نظر اقتصادی و فرهنگی كمی و كاستیهایی وجود دارد و از چنین فرزندانی حمایتهای لازم نمیشود و آموزشهایی برای جلوگیری از انحراف این افراد وجود ندارد. حال آنكه باید نظامی برای شناسایی استعدادها و هدایت آنها در مسیر درست وجود داشته باشد تا شاهد چنین پدیدهای نباشیم. در مجموع میتوان گفت در چنین خانوادههایی كه بزه ریشه اقتصادی دارد مانند سوپرماركتی رفتار میشود كه متعلق به پدر است و دیگر اعضای خانواده نیز در آن مشاركت دارند و رفتارهای مجرمانه كسب مشترك محسوب میشود و فرزندان نیز در كسب و كار به والدین كمك میكنند. از جهت دیگر باید توجه كرد وقتی افراد در یك گروه عضویت و مسیر و ایدههای مشتركی دارند، دارای ویژگیهای روانشناختی مشتركی نیز هستند و در واقع بین آنها انسجام و چسبندگی وجود دارد و برای آنان ماندن در این گروه اهمیت بیشتری از ترك آن دارد. بنابراین افراد برای حفظ گروه از هم حمایت میكنند و از مزایای آن بهرهمند میشوند.البته میتوان حالت دیگری را نیز در این خانوادهها تصور كرد و آن این است كه دو زوج از دو نهاد اجتماعی مختلف آمده باشند و از نظر هنجارهای ضداجتماعی همخوانی نداشته باشند. در اینگونه موارد ممكن است یكی دیگری را به رفتار خود جذب كند یعنی یا یكی اصلاح یا دیگری به مسیر جدید و ضدهنجار وارد میشود. البته در بسیاری موارد نیز این اتفاق نمیافتد و زندگی مشترك زوجی كه یكی از آنها هنجار و دیگری ناهنجار است به جدایی و طلاق میانجامد.
همچنین باید تاكید كرد دوگونه خانواده هستهای و خانواده گسترده وجود دارد؛ خانواده هستهای را پدر و مادر و فرزندان تشكیل میدهند كه در بالا آن را مورد بررسی قرار دادیم اما در خانواده گسترده كه بیشتر در نسلهای قبل وجود داشت، چند خانواده هستهای كه با هم نسبت فامیلی داشتهاند در یك مكان یا در همسایگی هم زندگی میكردند و در چنین خانوادههایی علاوه بر محیط زندگی مشترك كار و شغل نیز مشترك بود كه هنوز آثار این نوع خانوادهها در جامعه ما دیده میشود. در جامعه امروز ممكن است محیطهای زندگی جدا شده باشد اما هنوز در بافت فرهنگی و اجتماعی چنین مفاهیم و ایدههایی -خانواده گسترده- وجود دارد. خانواده گسترده معمولا در سطوح و طبقات پایین اجتماعی و اقتصادی فراگیری بیشتری دارد. در جرایم نیز ایده خانواده گسترده حفظ میشود و چون پدر و مادر این فرزندان خاستگاه و باورهای مشتركی داشتهاند، بنابراین فرزندان نیز اوقات مشتركی را با هم گذراندهاند و به دلیل همین تشابهات به صورت شبكهای با هم فعالیت میكنند.این افراد سبك و سیاق مشتركی دارند و اوقات مشترك زیادی را با هم گذراندهاند و به همین دلیل، ایدههای ذهنی آنها نیز به هم شبیه است و وقتی اندیشههایشان را با هم در میان میگذارند برای دیگران پذیرفتنیتر است و بنا بر همین دلایل اعتماد بین آنها بیشتر است و جذب نفر جدید و غریبه به سختی صورت میگیرد.
بنابراین باید با از بین بردن چنین رفتارها و بنیانهایی از ریشه و آموزش افراد كه مدارس و رسانهها نقش موثری در آن دارند به بهبود وضع و كمشدن جرایم خانوادگی كمك كرد.
(http://www.sharghnewspaper.ir/Page/Paper/91/02/03/18)