PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده می باشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمی کنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : عقده زیبا بودن وجلب توجه دیگران!



tania
05-23-2012, 02:55 PM
http://pnu-club.com/imported/2012/05/914.jpg
همیشه دوست داشت مورد توجه دیگران باشد. دوست داشت بگویند چه دختر زیبایی!؟ این عقده آن قدر در جانش رخنه کرده بود که برای جلب توجه دیگران حاضر شده بود موهایش را به انواع و اقسام رنگ ها و مدل های عجیب و غریب درآورد. وقتی سوار بر موتور سرقتی، نزدیک بود باد شال باریکش را هم ببرد، از نگاه های رانندگان به خودش می بالید! حس زیبا بودن وجلب توجه کردن بدجوری به جانش افتاده بود!
اسمش شبنم است و 20 سال دارد.

جرمت چیست؟
سرقت.

ازدواج کرده ای؟
بله، اما متارکه کردم.

کی ازدواج کردی؟
در 15 سالگی ازدواج کردم و در 16 سالگی طلاق گرفتم.

چرا؟
چون خانواده شوهرم آدم نبودند!

یک مثال بزن!
مثلاً خواهرشوهرهایم بیرون می رفتند. سرقت می کردند، با این و آن رابطه داشتند ولی آخر سر گردن من می انداختند!

مگر تو هم با آنها می رفتی؟
نه، شوهرم اجازه نمی داد از خانه خارج شوم. خواهرشوهرهایم می گفتند من یواشکی بیرون می روم!

ازدواجت اجباری بود؟
نه، من و شوهرم با هم آشنا شده بودیم. خانواده ام مخالف ازدواجمان بودند ولی ما باهم فرار کردیم. 4 ماه در خانه مادرشوهرم ماندم تا این که به خانواده ام اطلاع دادیم و آنها مجبور شدند رضایت دهند. خواهرشوهرهایم از همین موضوع علیه من استفاده می کردند. باهم برای سرقت می رفتیم و بعد آنها سرقت را گردن من می انداختند.
خواهر شبنم که مریم نام دارد راضی به مصاحبه نیست. از آن بیم دارد که خانواده اش او را پیدا کنند، مریم از اتاق خارج می شود اما شبنم با اشتیاق صحبت می کند: مریم خواهر من است. او همیشه خجالت می کشد. دوست ندارد صحبت کند.

آنها چند سال پیش با هم ازدواج کردند؟
حدوداً 7 سال پیش.

غیر از مریم خواهر دیگری نداری؟
نه، من تک دختر پدرم هستم ومریم خواهر ناتنی من است

برادر داری؟
بله، 6 برادر دارم. همه ی برادرانم تنی هستند.

تحصیلاتت چه قدر است؟
تا سوم راهنمایی. مریم هم همین طور!

شغل پدرت چیست؟
نقشه کش ساختمان است.

زن بابایت ،مادر مریم را دوست داری؟
نه، اصلاً خوشم نمی آید. دوست ندارم.

بعد از طلاق با چه کسی زندگی می کردی؟
در نیاوران با یک پسر به نام سیاوش!

چرا به خانه پدرت برنگشتی؟
راستش را بخواهید من و مریم از خانه فرار کرده ایم. من بعد از طلاق فرار کردم و مریم بعداز من فرار کرد! پدر و مادرم همیشه با هم دعوا می کردند. برایشان مهم نبود که فرزندانی دارند! دلم نمی خواست فضای خانه پدرم را تحمل کنم.

چه طور همدیگر را پیدا کردید؟
به طور اتفاقی در کانون اصلاح و تربیت دختران، مریم را دیدم. از خانه فرار کرده بود. مرا هم به جرم بدحجابی گرفته بودند.

چند مورد سابقه داری؟
این بار هفتم است. 5 سابقه ام به خاطر بدحجابی تاسن 17 سالگی است!

بدحجابی را دوست داری؟
خیلی!

چرا؟
آن قدر در خانه پدرم محدودیت داشتم که عقده ای شده ام! آن قدر بدحجاب بودم که می خواستم در خیابان همه به من نگاه کنند! آرایش بسیار غلیظ و لباس هایی که توجه مردم را جلب می کرد. به جای مانتو، دامن می پوشیدم.

خانه پدرت کجاست؟
طرف های تهرانپارس.

این سابقه ات برای چیست؟
با یک پسر به نام امیر در پارک وی آشنا شده بودم. به همراه مریم، می خواستیم با هم بیرون برویم. او کلید و سوئیچ موتور و قفل فرمانش را داد و گفت این موتور من است. با آن بیرون برویم! من قفل فرمانش را باز و موتور را روشن کردم. خود امیر سوار موتور شد و من و مریم هم ترک موتور نشستیم. تا ولیعصر با آن موتور رفتیم. ماشینهایی که رد می شدند به حجاب بد من نگاه می کردند. اهمیتی نمی دادم. خوشم می آمد که جلب توجه می کنم! وقتی به ولیعصر رسیدم، صاحب موتور هم رسید و پیراهن امیر را کشید و پاره کرد. مریم را هم از موتور به زمین انداخت. من و امیر فرار کردیم ولی مریم دستگیر شد.

صاحب موتور شما را تعقیب کرده بود؟
بله، فکر می کنم تعقیب کرده بود. یک دفعه سر رسید!

تو چه طور دستگیر شدی؟
خواهرم ما را لو داده بود. او را با ماشین آگاهی به دارآباد برده بودند. در دارآباد تنهایی داشتم می رفتم که مریم را در آن ماشین دیدم. خواستم ببینم چی شده که یک مأمور خانم، به دستم دستبند زد. به خیال خودم می خواستم آرتیست بازی درآورم.

امیر هم دستگیر شد؟
نه، آن قدر در آگاهی و دادگاه به پلیس و قاضی توهین کردم که پرونده ام سنگین شد و دنبال امیر هم نرفتیم. البته آدرسش را گرفته اند، شاید دستگیر شود.

خانواده ات می دانند که دستگیر شده اید؟
نه، من و مریم دوست نداریم آنها بدانند که ما زندانی هستیم!

مریم با تو زندگی می کرد؟
نه، او هم با یک پسر زندگی می کرد.

اعتیاد داری؟
نه، نمی خواهم معتاد شوم!

آرزویی داری؟
آرزویم این است که با ساسان ازدواج کنم و خوشبخت شوم.

ساسان با تو چه رابطه ای دارد؟
در یک مرکز خرید با او آشنا شدم.

با این همه سابقه و دوستی های خیابانی که یک بار هم در 15 سالگی شکست خوردی، باز فکر می‌کنی خوشبخت خواهی شد؟
من حتماً خوشبخت خواهم شد!

برداشت آخر:
حرف زدن شبنم، مانند پسرانی است که در همان خیابان ها با آنها آشنا شده و شرافتش را لکه دار کرده اند! شبنم و مریم در خانواده ای بزرگ شده اند که همیشه شاهد اختلافات پدر و مادر و کم توجهی آنان به فرزندانشان بوده اند. بیشتر دخترانی را که با حجاب بد در خیابان ها می بینیم از چنین خانواده‌هایی برخاسته و به جامعه تحمیل شده اند. شبنم نمونه ای از این دست دخترانی است که به هر طریق می خواهند توجه مردم را نسبت به خود جلب کنند تا این نگاه ها عقده حقارت و خودکم بینی آنان را جبران کند. بعید به نظرمی رسد آینده خوبی در انتظار شبنم و مریم باشد!

RAHA Vampire
06-27-2012, 02:05 AM
عجب:159: