O M I D
05-06-2012, 06:29 PM
http://pnu-club.com/imported/2012/05/216.jpg
دنیایی كه به قول فیلم، اینجا، آنجا و هر جایش گل است. فیلمی كه سعی داشت بگوید مشكلات بسیار ساده تر حل میشوند فقط بستگی به نوع نگاه ما دارد، اینكه ابتدا خودمان را اصلاح كنیم....
اینجا، آنجا، هر جا گل...
حامد آبان (حامد بهداد) عكاس حرفه یی مطبوعات با خواندن كتابی چنان تحت تاثیر پالایش محیط زیست قرار میگیرد كه به رفتگران شهرداری میپیوندد و با عنوان نارنجی پوش لیسانسه به شهرت میرسد. با گذشت زمان، زندگی خانوادگی او دچار فراز و نشیب هایی میشود...
نارنجی پوش ساخته جدید داریوش مهرجویی را میتوان یكی از متفاوت ترین كارهایش قلمداد كرد كه مفروضات پیشین مان از سینمایش را بر هم میزند. اثری كه بیش از هر چیز نشان دهنده پوست اندازی او در هفتمین دهه زندگی اش است: فیلمی با فضایی سرخوشانه كه در هیچ كدام از آثار پیشین خالقش ندیده بودیم، حتی در اجاره نشین ها كه كمدی خوش ساختی بود با منطق غریبی مواجه نبودیم و لحن داستان برای اكثر مخاطبان ملموس بود. فیلمساز به گفته خود درصدد بوده فیلمی رئال خلق كند و بخش كمدی ماجرا را به شوخی های موجود در بطن جامعه نسبت داده است: شوخی هایی كه بخشی از حقیقت جامعه میداند. اما نتیجه یی كه میبینیم یك اثر كمدی است كه از ابتدا نیز كمدی آغاز میشود و در ادامه به فانتزی و حتی هجو كشید میشود. منطق فیلم، بیش از هر چیز یادآور فیلم های تبلیغاتی ایمنی 20 سال پیش است، یادآور بابابرقی ها، «هرگز نشه فراموش، لامپ اضافی خاموش!» و به راستی نیز چنین لحنی دارد، در راستای این امر، فیلمساز نوعی رویكرد زیبایی شناسانه را اتخاذ كرده است و باعث شده شعاری بودنش رنگ و بوی دیگری بگیرد و بیان مستقیم حرفش تجربه متفاوتی را رقم زند. شخصیت ها به ویژه در نیم ساعت اولیه فیلم، شعار فیلمساز را به روترین وجه ممكن بازگو میكنند، علنا فریاد میزنند باید فكری به حال كثیفی خانه و شهر كرد و قطعا فكری به حال ذهن مان. اندكی پس از سرشناس شدن حامد، لحن فیلم وارد فانتزی میشود، فانتزی ای كه از ابتدای داستان حضور كمرنگی داشت و پس از این موضوع به یكباره شدت میگیرد: مساله یی كه مقدمه چندانی برای آن در نظر گرفته نشده است. از این پس فیلم دچار دوگانگی در لحن شده كه باعث شده از ارزش های اثر كاسته شود. یكی از دلایل این امر را میتوان در ورود دیر نهال (لیلاحاتمی)، همسر حامد، كه به تازگی از سفر خارج از كشور بازگشته است، یافت. پس از ورود نهال، داستان به سمت هجو نیز كشیده میشود: هجوی كه بسیاری از ملودرام های طبقه متوسط ما، مانند «جدایی نادر از سیمین» و حتی آثار خود مهرجویی، بالاخص «هامون» را نشانه میگیرد. در آثار مذكور همواره شخصیت های داستان ها به دنبال حل مشكلات پیرامون خود بودند و غالبا در حل آنها ناتوان بودند ولی در نارنجی پوش حامد آبان قبل از هر چیز ذهنش را سر و سامان میدهد و در واقع مشكل را در وجود خود مییابد و سپس به حل كشمكش های زندگی اش میپردازد. او درمییابد كه ابتدا باید ذهنش را زباله زدایی كند تا به آرامش برسد. فیلمساز كه دل خوشی از مهاجرت نداشته، نشان میدهد كه با تمام ایرادات و مشكلاتی كه در كشورمان موجود است، ایراد كار جای دیگری است و این تفكر ما است كه نیاز به اصلاح دارد و اگر خودمان دست به كار شویم مشكلات نیز حل میشوند. نارنجی پوش، نه «هامون» است، نه «گاو» و نه هیچ یك از فیلم های گذشته مهرجویی. نارنجی پوش، نارنجی پوش است، فیلمیساده و جمع و جور كه به دلیل تغییر لحن های نادرست مطمئنا فیلم خوب و كاملی نیست ولی به دلیل تجارب جدید و حساب شده و كارگردانی قابل توجه مهرجویی قطعا فیلم بدی هم نیست. اثری متوسط كه میتوانست در صورت یكدست بودن، به یك پیشنهاد برای این سینما تبدیل شود، پیشنهادی كه سینمایمان را به مثبت اندیشی و دنیای دیگری هدایت میكرد، دنیایی كه به قول فیلم، اینجا، آنجا و هر جایش گل است. فیلمی كه سعی داشت بگوید مشكلات بسیار ساده تر حل میشوند فقط بستگی به نوع نگاه ما دارد، اینكه ابتدا خودمان را اصلاح كنیم، سپس به فكر بیرون مان باشیم. نارنجی پوش میتوانست راهكاری باشد برای این سینمای منفی باف، كه از ابتدا نیز به همین منوال شكل گرفته است: سینمای منفی بافی كه بی شك از ادبیات بدبین ما نشات گرفته است، ادبیات منفی انگاری كه سال هاست گریبان روشنفكران ما را گرفته است. حتی در این اثر نصفه و نیمه نیز باز حضور كارگردانی كاربلد مشهود است. این را میتوان در میزانسن ها و بازی های درست اثر یافت. لیلاحاتمیبه ویژه در دادگاه خیره كننده است و حامد بهداد به جرات میتوان گفت یكی از بهترین بازی هایش را ارائه داده است، البته این موضوع تا حد زیادی به لحن فیلم نیز مربوط است، لحنی كه ژست و ادای زیادی را از او میطلبید. این انتظار از مهرجویی كه «هامون» خلق كند اساسا توقعی بیجاست چرا كه لزومی ندارد خودش را تكرار كند ولی حداقل انتظار میرود كمیباحوصله تر فیلم بسازد و فیلمنامه های حساب شده تری را نگارش كند تا باز هم شاهد فیلم های خوبی از او باشیم.
دنیایی كه به قول فیلم، اینجا، آنجا و هر جایش گل است. فیلمی كه سعی داشت بگوید مشكلات بسیار ساده تر حل میشوند فقط بستگی به نوع نگاه ما دارد، اینكه ابتدا خودمان را اصلاح كنیم....
اینجا، آنجا، هر جا گل...
حامد آبان (حامد بهداد) عكاس حرفه یی مطبوعات با خواندن كتابی چنان تحت تاثیر پالایش محیط زیست قرار میگیرد كه به رفتگران شهرداری میپیوندد و با عنوان نارنجی پوش لیسانسه به شهرت میرسد. با گذشت زمان، زندگی خانوادگی او دچار فراز و نشیب هایی میشود...
نارنجی پوش ساخته جدید داریوش مهرجویی را میتوان یكی از متفاوت ترین كارهایش قلمداد كرد كه مفروضات پیشین مان از سینمایش را بر هم میزند. اثری كه بیش از هر چیز نشان دهنده پوست اندازی او در هفتمین دهه زندگی اش است: فیلمی با فضایی سرخوشانه كه در هیچ كدام از آثار پیشین خالقش ندیده بودیم، حتی در اجاره نشین ها كه كمدی خوش ساختی بود با منطق غریبی مواجه نبودیم و لحن داستان برای اكثر مخاطبان ملموس بود. فیلمساز به گفته خود درصدد بوده فیلمی رئال خلق كند و بخش كمدی ماجرا را به شوخی های موجود در بطن جامعه نسبت داده است: شوخی هایی كه بخشی از حقیقت جامعه میداند. اما نتیجه یی كه میبینیم یك اثر كمدی است كه از ابتدا نیز كمدی آغاز میشود و در ادامه به فانتزی و حتی هجو كشید میشود. منطق فیلم، بیش از هر چیز یادآور فیلم های تبلیغاتی ایمنی 20 سال پیش است، یادآور بابابرقی ها، «هرگز نشه فراموش، لامپ اضافی خاموش!» و به راستی نیز چنین لحنی دارد، در راستای این امر، فیلمساز نوعی رویكرد زیبایی شناسانه را اتخاذ كرده است و باعث شده شعاری بودنش رنگ و بوی دیگری بگیرد و بیان مستقیم حرفش تجربه متفاوتی را رقم زند. شخصیت ها به ویژه در نیم ساعت اولیه فیلم، شعار فیلمساز را به روترین وجه ممكن بازگو میكنند، علنا فریاد میزنند باید فكری به حال كثیفی خانه و شهر كرد و قطعا فكری به حال ذهن مان. اندكی پس از سرشناس شدن حامد، لحن فیلم وارد فانتزی میشود، فانتزی ای كه از ابتدای داستان حضور كمرنگی داشت و پس از این موضوع به یكباره شدت میگیرد: مساله یی كه مقدمه چندانی برای آن در نظر گرفته نشده است. از این پس فیلم دچار دوگانگی در لحن شده كه باعث شده از ارزش های اثر كاسته شود. یكی از دلایل این امر را میتوان در ورود دیر نهال (لیلاحاتمی)، همسر حامد، كه به تازگی از سفر خارج از كشور بازگشته است، یافت. پس از ورود نهال، داستان به سمت هجو نیز كشیده میشود: هجوی كه بسیاری از ملودرام های طبقه متوسط ما، مانند «جدایی نادر از سیمین» و حتی آثار خود مهرجویی، بالاخص «هامون» را نشانه میگیرد. در آثار مذكور همواره شخصیت های داستان ها به دنبال حل مشكلات پیرامون خود بودند و غالبا در حل آنها ناتوان بودند ولی در نارنجی پوش حامد آبان قبل از هر چیز ذهنش را سر و سامان میدهد و در واقع مشكل را در وجود خود مییابد و سپس به حل كشمكش های زندگی اش میپردازد. او درمییابد كه ابتدا باید ذهنش را زباله زدایی كند تا به آرامش برسد. فیلمساز كه دل خوشی از مهاجرت نداشته، نشان میدهد كه با تمام ایرادات و مشكلاتی كه در كشورمان موجود است، ایراد كار جای دیگری است و این تفكر ما است كه نیاز به اصلاح دارد و اگر خودمان دست به كار شویم مشكلات نیز حل میشوند. نارنجی پوش، نه «هامون» است، نه «گاو» و نه هیچ یك از فیلم های گذشته مهرجویی. نارنجی پوش، نارنجی پوش است، فیلمیساده و جمع و جور كه به دلیل تغییر لحن های نادرست مطمئنا فیلم خوب و كاملی نیست ولی به دلیل تجارب جدید و حساب شده و كارگردانی قابل توجه مهرجویی قطعا فیلم بدی هم نیست. اثری متوسط كه میتوانست در صورت یكدست بودن، به یك پیشنهاد برای این سینما تبدیل شود، پیشنهادی كه سینمایمان را به مثبت اندیشی و دنیای دیگری هدایت میكرد، دنیایی كه به قول فیلم، اینجا، آنجا و هر جایش گل است. فیلمی كه سعی داشت بگوید مشكلات بسیار ساده تر حل میشوند فقط بستگی به نوع نگاه ما دارد، اینكه ابتدا خودمان را اصلاح كنیم، سپس به فكر بیرون مان باشیم. نارنجی پوش میتوانست راهكاری باشد برای این سینمای منفی باف، كه از ابتدا نیز به همین منوال شكل گرفته است: سینمای منفی بافی كه بی شك از ادبیات بدبین ما نشات گرفته است، ادبیات منفی انگاری كه سال هاست گریبان روشنفكران ما را گرفته است. حتی در این اثر نصفه و نیمه نیز باز حضور كارگردانی كاربلد مشهود است. این را میتوان در میزانسن ها و بازی های درست اثر یافت. لیلاحاتمیبه ویژه در دادگاه خیره كننده است و حامد بهداد به جرات میتوان گفت یكی از بهترین بازی هایش را ارائه داده است، البته این موضوع تا حد زیادی به لحن فیلم نیز مربوط است، لحنی كه ژست و ادای زیادی را از او میطلبید. این انتظار از مهرجویی كه «هامون» خلق كند اساسا توقعی بیجاست چرا كه لزومی ندارد خودش را تكرار كند ولی حداقل انتظار میرود كمیباحوصله تر فیلم بسازد و فیلمنامه های حساب شده تری را نگارش كند تا باز هم شاهد فیلم های خوبی از او باشیم.